بیان آیات
این آیات از جهت مضمون متصل است به آیات قبل ، و مشرکینى را که از پیروى صراط مستقیم استنکاف مى ورزند و در دین خدا متفرق مى شوند تهدید مى کند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) را از آنان تبرئه مى نماید، و کسانى را که نیکى مى کنند به جزاى نیک وعده و نوید مى دهد و جزاى روز قیامت را امرى منجز معرفى مى کند.
هل ینظرون الا ان تاتیهم الملئکة او یاتى ربک او یاتى بعض آیات ربک
استفهام در این آیه انکارى است در مقامى که موعظه سود نمى دهد و دعوت به حق مفید نمى افتد، بنا بر این مى توان گفت امورى که در آیه شریفه ذکر شده قضاوت حتمى و حکم قطعى خداوند است به اینکه آنان را از بین برده زمین را از لوث وجودشان پاک سازد.
لازمه این سیاق این است که مراد از آمدن ملائکه ، عذاب آوردن آنان باشد، همچنانکه در آیه(و قالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون لو ما تاتینا بالملئکة ان کنت من الصادقین ما ننزل الملئکة الا بالحق و ما کانوا اذا منظرین) نیز همین معنى افاده شده است .
مراد از آمدن خدا و آمدن بعض آیات خدا در آیه شریفه :(هل ینظرون ...).
و مراد از آمدن پروردگار آمدن قیامت است که روز ملاقات پروردگار است ، زیرا آنروز روز انکشاف تام و جلوه حق و ظهور توحید خدا است ، در آنروز دیگر حجابى بین او و بین مخلوقات نیست ، چون شان قیامت همین است که پرده از روى حقیقت هر چیز بردارد، همین انکشاف و ظهور بعد از خفا، و حضور بعد از غیبت مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اینکه - العیاذ بالله - آمدن او مانند آمدن دیگران مستلزم اتصاف به صفات اجسام بوده باشد.
بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از آمدن خدا، آمدن امر او است ، در سابق هم نظیر این حرف را در ذیل آیه(هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فى ظلل من الغمام) در جلد اول این کتاب نقل کردیم .
و اما مراد از آمدن بعضى از آیات پروردگار، یا آمدن آیه و حادثهاى است که باعث تبدل و دگرگونى نشاه حیات ایشان باشد، بطورى که دیگر نتوانند به قدرت و اختیارى که قبلا داشتند برگردند، مانند حادثه مرگ که نشاءه عمل را به نشاه جزاى برزخى مبدل مى سازد،
یا آیه اى است که مستلزم استقرار ملکه کفر و انکار در نفوس آنان باشد بطورى که نتوانند به مساءله توحید اذعان و ایمان پیدا کنند ، و دلهایشان به حق اقبال نکند، و اگر هم به زبان اعتراف کنند از ترس عذابى باشد که با آن روبرو شده اند، همچنانکه فرمود:(و اذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لا یوقنون) و نیز فرمود:(و یقولون متى هذا الفتح ان کنتم صادقین ، قل یوم الفتح لا ینفع الذین کفروا ایمانهم و لا هم ینظرون) چون ظاهر آیه این است که مراد از فتح ، فتح پیغمبر و پیروزى وى به وسیله حکم شدن بین او و بین امت او است ، همچنانکه شعیب(علیهالسلام) نیز این قسم فتح را از خداى تعالى مساءلت نموده و خداوند از قول وى چنین حکایت کرده است :(ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین) و نیز از قول سایر پیغمبران حکایت کرده و فرموده :(و استفتحوا و خاب کل جبار عنید).
و یا آمدن عذابى است از ناحیه خداوند که برگشت نداشته مفرى از آن نباشد، و ایشان را مضطر به ایمان کند تا بلکه با ایمان آوردن خود را از آن عذاب برهانند، و لیکن ایمانشان سودى نبخشد، چون ایمان وقتى اثر دارد که از روى اختیار باشد، همچنانکه فرموده :(فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنة الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالک الکافرون)
پس این امور یعنى آمدن ملائکه و یا آمدن پروردگار و یا آمدن بعضى از آیات پروردگار همه امورى هستند که به وقوع پیوستن آن همراه با قضاى به قسط و حکم به عدل است ، و مشرکین که هیچ حجتى و موعظتى در آنان اثر نمى کند جز همین پیشامدها را نخواهند داشت اگر چه خودشان از آن غافل باشند، آرى پیشامدى که دارند واقع خواهد شد چه بدانند و چه ندانند.
بعضى از مفسرین گفته اند: استفهامى که در آیه شریفه است از باب تهکم و استهزا است و معنایش این است که این مشرکین از تو مطالبه حجت نمى کنند، بلکه مقصودشان این است که تو اقتراحات و درخواستهاى بیجاى آنان را عملى سازى ، چون مشرکین از رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) خواسته بودند که وى وسیله دیدن خدا را برایشان فراهم سازد، و یا ملائکه بر آنان نازل گردد، و یا آن حضرت مانند پیغمبران گذشته عذابى بر آنان بفرستد.
این وجه خیلى بعید نیست ، و لیکن آنچنان که با صدر آیه سازگارى دارد با ذیل آن که مى فرماید:(یوم یاتى بعض آیات ربک ...) سازگار نیست ، زیرا ذیل آیه در مقام بیان حقایق و تفصیل آثار است ، و این با تهکم جور نمى آید.
ایمان و عمل در موقع روبرو شدن با عذاب الهى یا هنگام مرگ ، سودى ندارد.
یوم یاتى بعض آیات ربک ...
این آیه اثر و خاصیت روز بروز و ظهور این آیات را که در حقیقت خصوصیت و اثر خود آیات نیز هست شرح مى دهد، به این بیان که ایمان در روز ظهور آیات وقتى مفید است که آدمى در دنیا و قبل از ظهور آیات نیز به طوع و اختیار ایمان آورده و دستورهاى خداوند را عملى کرده باشد. و اما کسى که در دنیا ایمان نیاورده و یا اگر آورده در پرتو ایمانش خیرى کسب نکرده و عمل صالحى انجام نداده ، و در عوض سرگرم گناهان بوده چنین کسى ایمانش ، که ایمان اضطرارى است ، در موقع دیدار عذاب و یا در موقع مرگ سودى به حالش نمى دهد، همچنانکه فرموده :(و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان).
نکته لطیفى که علاوه بر نظم بدیع و بى سابقه در آیه بکار رفته این است که سه مرتبه کلمه(ربک پروردگارت) در آیه تکرار شده ، و این بدان خاطر است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) را در برابر دشمنانش تاءیید کرده باشد، چون مشرکین همیشه در برابر آنجناب بداشتن بتها افتخار و مباهات مى کردند، خداى تعالى خواست تا آن جناب هم پروردگار خود را به رخ آنان بکشد، و به چنین مددکارى افتخار نماید، و در نتیجه در کار دعوت خود پشتگرم باشد، اگر مؤ ثر واقع شد و کارى از پیش برد که چه بهتر و گر نه از ناحیه قضاى فصل و حکمى که خداوند میان او و میان دشمنانش مى کند دلگرم بوده باشد.
خداى تعالى تنها به تکرار لفظ(ربک) اکتفا ننموده و مطلب را با جمله(قل انتظروا انا منتظرون) ختم نموده و فرموده : تو هم آن عذابى را که ایشان انتظارش را دارند منتظر باش ، و به ایشان بگو که : من منتظر رسیدن آنم ، شما هم منتظر باشید که بى شک خواهد آمد.
امت اسلام هم مانند سایر امم روزى دچار عذاب گشته ومشمول قضاى به قسط و حکم خداوند مى شود.
از اینجا معلوم مى شود آیه شریفه متضمن تهدید جدى است نه صورى ، و استفهام در آن همانطورى که گفتیم انکارى است نه براى تهکم . پس اینکه بعضى از مفسرین در جواب آن کسى که گفته استفهام در آیه براى تهکم است تهدید مزبور را صورى دانسته و گفته است : مطالب آیه امورى است واقعى نه اقتراح و تقاضاى مشرکین براى اینکه لازمه اقتراح بودن این است که خداوند آنرا عملى نموده و امت اسلام را مانند سایر امتها به تقاضاى عذاب خود هلاک سازد، و حال آنکه خداوند امت نبى رحمت را هلاک نمى کند، جواب صحیحى نیست . زیرا آیات قرآنى بخوبى دلالت دارد بر اینکه امت اسلام هم مانند سایر امم روزى دچار عذاب گشته و به زودى مشمول قضاى به قسط و حکم فصل خداوند مى شوند، مانند آیه(و لکل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون و یقولون متى هذا الوعد ان کنتم صادقین قل لا املک لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله لکل امة اجل) - تا آنجا که مى فرماید -(و یستنبؤ نک احق هو قل اى و ربى انه لحق و ما انتم بمعجزین ...). پس جواب از تهکم بودن استفهام همان است که ما دادیم .
بعضى از مفسرین به آیه مورد بحث استدلال کرده اند بر اینکه ایمان مادامى که توام با عمل نبوده باشد هیچ اثرى ندارد، و این استدلال صحیح است لیکن تا اندازهاى نه بطور مطلق ، زیرا آیه شریفه تنها در مقابل بیان این جهت است که کسى که برایش ممکن بوده که ایمان بیاورد و نیاورده و کسى که برایش ممکن بوده که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد پس ایمان آورده ولى عمل صالح نکرده تا با مرگ خود مواجه شده چنین کسى را ایمان در موقع مرگش و یا در موقع دیدن عذاب خدا اثر ندارد، و اما کسى که به طوع و اختیار خود ایمان آورده و لیکن اجل مهلتش نداده که عمل صالح انجام دهد و در حال ایمان کسب خیرى بنماید آیه شریفه متعرض حال او نیست ، بلکه بر عکس آیه شریفه دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه ایمان نافع آن ایمانى است که اولا از روى اختیار و طوع و رغبت بوده باشد نه اینکه دیدن مرگ و یا عذاب مضطر به ایمان آوردنش کرده باشد، و ثانیا گناهان آنرا فاسد و تباه نساخته باشد، پس آیه نه تنها دلالت بر بى اثر بودن ایمان مورد بحث ندارد بلکه دلالت و یا اشعار بر نافع بودن آن دارد.
در جمله(لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت) بین موصوف(نفسا) و صفت آن(لم تکن آمنت) فاعل فعل(ایمانها) فاصله شده است ، و گویا براى این بوده که هم بین فعل و فاعلش زیاد فاصله نیفتاده باشد، و هم دو کلمه(ایمانها) و(فى ایمانها) نزدیک به هم قرار نگیرند.
بیزارى رسول خدا(ص) از مشرکین و کفار و بدعت گزاران و مذهب تراشان امت خود.
ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا لست منهم فى شى ء...
گو اینکه روى سخن در آیه قبل با مشرکین بود که در دین حنیف پراکنده شده بودند، و گو اینکه مفهوم آن آیه یهود و نصارا را هم در بر مى گرفت ، و لازمه آن این است که آیه مورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و لیکن مقتضاى اتصال این آیه به آیات گذشته که شرایع کلى و عمومى الهى را بیان مى کرد و آن شرایع را از حرمت شرک گرفته به حرمت تفرق از سبیل خدا ختم مى نمود این است که جمله(ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا) در مقام بیان حال رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) و مقایسه آن جناب با چنین اشخاص بوده باشد، نه در مقام بیان حال این اشخاص . پس کلمه(فرقوا) که صیغه ماضى است براى حکایت حال مردمى که در گذشته چنین و چنان بودند نیست ، بلکه تنها براى اصل تحقق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده .
و وجه اینکه فرمود:(تو از ایشان نیستى) معلوم است ، زیرا ایشان مردمى بوده و هستند که در دین خدا اختلاف راه انداخته و دسته دسته شدند و هر دستهاى پیرو پیشوایى شدند که چوپانوار ایشان را جلو انداخته مى راند و رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) چنین نیست ، زیرا او به کلمه حق و دین توحید دعوت مى کند، و مثال تمام عیار اسلام است که با عمل خود نیز دعوت به اسلام مى کند، پس وى از ایشان نخواهد بود. و برگشت معناى جمله(لست منهم فى شى ء) به این خواهد بود که : ایشان بر دین تو نیستند، و در راهى که تو مى پیمایى قرار ندارند.
از این رو معناى آیه این مى شود: آن کسانى که در اثر اختلاف کلمه ، دین خود را متفرق ساختند، و اختلافشان هم از روى علم بود - و ما اختلف الذین اوتوه الا بغیا بینهم - بر راه تو که اساسش وحدت کلمه است قرار ندارند، و سرانجام کار ایشان با پروردگارشان است ، و از ایشان چیزى به تو نمى چسبد، خداى تعالى روز قیامت ایشان را آگاه مى کند به آنچه که مى کردند و حقیقت رفتارشان را که خود گروگان آنند بر ایشان روشن مى سازد.
از آنچه گذشت معلوم شد هیچ وجهى نیست که بگوییم آیه شریفه صرفا براى تبرئه رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) از مشرکین و یا از مشرکین و یهود و نصارا است ، بلکه آیه مطلق است و بیزارى رسول خدا را هم از نامبردگان مى رساند و هم از اهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام .
من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها و هم لا یظلمون ...
این آیه که کلامى است مستقل و تمام ، یکى از منتهاى خداوند را که بر بندگان خود نهاده ذکر مى کند، و آن این است که : خداوند عمل نیک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمى کند. و خلاصه ، یک عمل نیک را ده عمل به حساب آورده و یک گناه را یک گناه حساب مى کند و در آن ظلم نمى کند یعنى از پاداش آن نمیکاهد و کیفر آن را بیشتر نمى دهد، و از آیه(مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة و الله یضاعف لمن یشاء) استفاده مى شود که اگر ممکن باشد پاداش عمل نیک را بیش از ده برابر مى دهد و نیز اگر ممکن باشد اصلا گناه را به حساب نمى آورد.
لیکن آیه شریفه نظر به اینکه سابق اتصال داشته و آنها در یک سیاق قرار گرفته است معناى دیگرى مى دهد، گویا پس از بیانى که در آیات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق کلمه ذکر شده : پس حسنه و سیئه . هر کدام از این دو امر جزا و پاداش مناسب عمل باید باشد پس کسى که حسنه اى انجام دهد مثل آن را دریافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و کسى که سیئه بجا آورد - که همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نباید طمع نیکى داشته باشد.
به این ترتیب معناى این آیه به معناى آیه(و جزاء سیئه سیئة مثلها) برمى گردد، و مراد آیه بیان مماثلت جزاى سیئه با خود سیئه مى شود نه بیان اینکه جزا یکى است و مضاعف نیست .
بجث روایتى
درباره آیات الهى قبل از قیامت ، تفرقه در دین و پاداش مضاعف حسنات .
در تفسیر عیاشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از حضرت ابى جعفر و حضرت صادق(علیهما السلام) روایت شده که در ذیل جمله(یوم یاءتى بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانا). فرمودند: مقصود از این آیات طلوع آفتاب از مغرب و خروج جنبنده زمین و پدید آمدن دود است که انسان اگر به گناه اصرار ورزد و عمل ایمانى بجا نیارود و این آیه ها ظاهر شود ایمانش سودى نخواهد داشت .
مؤ لف : مساءله اصرار بر گناه - چنانکه روایت آینده دلالت مى کند - تفسیر جمله(او کسبت فى ایمانها خیرا) است .
و نیز در همان از ابى بصیر از یکى از دو بزرگوار سابق الذکر روایت شده که در ذیل جمله(او کسبت فى ایمانها خیرا) فرموده : مؤ من گنهکار کمى حسنات و کثرت گناهانش میان او و ایمانش حائل گشته و در نتیجه باعث مى شود که وى در ایمانش کسب خبرى نکرده باشد.
مرحوم قمى در تفسیر خود مى گوید: پدرم از صفوان ار ابن مسکان از ابى بصیر از امام باقر(علیه السلام) برایم چنین روایت کرد که آنجناب در تفسیر جمله(یوم یاءتى بعض ایات ربک ...) فرموده : این آیت الهى عبارت است از طلوع آفتاب از مغرب ، کسانى که در چنین روزى ایمان بیاورند ایمانشان بى فایده است .
و در الدر المنثور است که احمد وو عبد بن حمید در مسند خود و ترمذى و ابویعلى و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و ابن مردویه همگى ار ابى سعید خدرى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) روایت کرده اند که در تفسیر جمله(یوم یاءتى بعض ایات ربک) فرموده است : این آیات عبارت است از طلوع آفتاب از مغربش .
مؤ لف از ظاهر این روایات برمى آید که از باب تطبیق کلى بر مصداق باشد و لیکن احتمال هم دارد که تفسیر بوده باشد، و مراد از آیاتى که در آیه شریفه است همین آیات بوده باشد، و به هر حال روز طلوع آفتاب از مغرب روز بروز عضب الهى است که مردم از شدت عذاب آن روز متوسل به ایمان مى شوند، و لیکن ایمانشان سودى نمى بخشد.
ترجمه تفسیر المیزان . ص 540.
مساءله طلوع آفتاب از مغرب در روایات بسیارى از طرق شیعه از امامان اهل بیت(علیهم السلام) و از طرق اهل سنت از جمعى از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) از قبیل ابى سعید خدرى ، ابن مسعود، ابى هریره ، عبدالله بن عمر، حذیفه ابى ذر، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن اءبى اوفى ، صفوان بن عسال ، انس ، عبدالرحمن بن عوف ، معاویه ، ابى امامه و عایشه و غیر ایشان وارد شده و البته در مضمون آنها اختلاف فاحشى وجود دارد.
نظریه هاى علمى امروز هم انکار ندارد که ممکن است روزى کره زمین بر خلاف حرکتى که تا آن روز شرقى بوده حرکت غربى کند، و یا دو قطب آن تغییر یافته شمالیش جنوبى ، و یا جنوبیش شمالى شود، حال یا بطور تدریج همچنانکه رصدخانه ها آنرا پیش بینى نموده اند و یا آنکه یک حادثه جهانى و عمومى جوى این تحول را یکمرتبه به وجود بیاورد، البته همه این سخنان در جایى است که کلمه طلوع خورشید از مغرب در روایات رمزى درباره سرى از اسرار حقایق نبوده باشد.
به هر حال ، از جمله آیت هایى که در روایات ذکر شده مساءله بیرون شدن(دابة الارض) و(دخان) و خروج(یاءجوج و ماءجوج) است . قرآن کریم نیز به این چند امر ناطق است ، و نیز از آن جمله خروج مهدى(صلوات الله علیه) و نزول عیسى بن مریم و خروج دجال و غیر آن است . این چند امر گرچه از علائم آخر الزمان است و لیکن بودنش از آن آیت هایى که در هنگام بروزش توبه قبول نمى شود و ایمان سود نمى بخشد روشن نیست .
در تفسیر برهان از برقى نقل مى کند که وى به سند خود از عبدالله بن سلیمان عامرى از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: همواره در روزى زمین از ناحیه پروردگار حجتى که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه خدا دعوت کند بوده و خواهد بود، و این رابطه بین خدا و خلق هیچگاه در زمین قطع نمى شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین برمى دارد، در آن روزها است که در توبه به روى گنهکاران بسته مى شود، و ایمان آوردن در آن ایام بى فایده است ، گنهکاران و کفارى که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانى هستند که قیامت بر آنان قیام مى کند.
مؤ لف : این روایت را ابو جعفر محمد بن جریر طبرى نیز در کتاب مناقب فاطمه به سند دیگرى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است .
تفسیر المیزان ص 541.
و در تفسیر قمى از پدرش از نضر از حلبى از معلى بن خنیس از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که در ذیل آیه(ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا) فرمود: به خدا سوگند که اهل سنت نیز دین خود را دسته دسته کردند.
مؤ لف : یعنى مذاهب مختلفى در اسلام به وجود آوردند. قبلا هم حدیثى که مى گفت(به زودى امت اسلام به هفتاد و سه فرقه متفرق مى شود.) گذشت .
در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از ابى عبدالله(علیه السلام) روایت شده که درباره آیه مورد بحث فرمود: على(علیه السلام) این آیه را(فارقوا دینهم) قرائت مى فرمود.
مؤ لف : قرائتى را که از آنجناب نقل شد بعضى از عامه و از جمله آنان سیوطى نیز به طرق خود از آنجناب نقل کرده اند.
و در تفسیر برهان از برقى از پدرش از نضر از یحیى حلبى از ابن مسکان از رزاره روایت شده که گفت : در خدمت امام صادق(علیه السلام) نشسته بودم شخصى از آنجناب از آیه(من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) سؤ ال کرد، و عرض کرد این آیه شامل کسانى که با این امر(ولایت اهل بیت علیهم السلام) آشنایى ندارند مى شود یا نه ؟ حضرت فرمود: این آیه تنها راجع به مؤ منین است . عرض کردم : خدایت اصلاح کند چه مى فرماید درباره کسى که نماز مى خواند، روزه مى گیرد، از محرمات اجتناب مى ورزد و ورع خوبى دارد و از ناصبى ها هم که دشمن شما خاندانند نیست و لیکن شما را نمى شناسند؟ فرمود: خداوند ایشان را به رحمت خود داخل بهشت مى سازد.
مؤ لف : این روایت دلالت مى کند بر اینکه اجر اخروى به مقدار معرفت اشخاص است و این معنا در روایات شیعه و سنى وارد شده ، البته روایات بسیارى از طریق شیعه و سنى بر طبق مضمون(من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) وارد شده ، و مفسرین دو طایفه آن را در ذیل این آیه نقل کرده اند، و لیکن چون روایات مذکور مربوط به تشخیص روزه و نماز و امثال آن است لذا ما از ایراد آن در اینجا خوددارى نمودیم .
تفسیر المیزان ص 542.