background
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا شَهِدْنَا عَلَىٰ أَنْفُسِنَا ۖ وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ
اى گروه جن و انس، آيا از ميان شما فرستادگانى براى شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟ گفتند: «ما به زيان خود گواهى دهيم.» [كه آرى، آمدند] و زندگى دنيا فريبشان داد، و بر ضد خود گواهى دادند كه آنان كافر بوده‌اند.
آیه 130 سوره الْأَنْعَام

بیان آیات

بین قضاى الهى و اختیار انسان ، مزاحمتى نیست .

این آیات مربوط و متصل به آیات قبل است ، و سرپرستى و ولایتى را که برخى از ستمگران بر برخى دیگر به اذن خدا دارند - مانند ولایت شیاطین بر کفار - تفسیر مى کند، و بیان مى کند که این کار از خداى تعالى ظلم نیست ، به شهادت اینکه خود ستمگران و کفار به زودى در قیامت اعتراف مى کنند به اینکه اگر معصیت کردند و یا به خداوند شرک ورزیدند به سوء اختیار خودشان بوده ، و این خود آنان بودند که با شنیدن نداى الهى و هشدارش نسبت به عذاب قیامت ، مغرور زندگى دنیا شدند و راه ظلم را پیش گرفتند، و ستمگران هم رستگار نخواهند شد.

و اینکه قضاى الهى با کفر و ظلم آنان موافق است سبب نمى شود که کفر و ظلمشان به خودشان نسبت داده نشود. نه قضاى الهى منافات با اختیار که مدار مؤ اخذه و مجازات است دارد، و نه اختیار انسانى که مدار سعادت و شقاوت است مزاحم با قضاى الهى است ، چون قضاى الهى بر این رانده شده که آنان اولیاى خود را از شیاطین به اراده و اختیار خود متابعت کنند، نه اینکه متابعت کنند چه اراده داشته باشند و چه نداشته باشند،

تا بتوان گفت خداوند و یا شیاطین ایشان را مجبور به سلوک طریق شقاوت و انتخاب شرک و ارتکاب گناهان کرده ، بلکه خداى سبحان غنى مطلق است و نیازى به آنچه در دست ایشان است ندارد تا به طمع آن به آنان ظلم کند، آرى ، خداوند همه آنان را به رحمت خود آفریده و به استفاده از رحمتش سفارش و تاءکید فرموده ، ولى ایشان راه ظلم را پیش گرفته و در نتیجه از رستگارى بازماندند.

و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن ... اجلت لنا

وقتى در لغت عرب گفته مى شود:(اکثر من الشى ء) و یا(اکثر من الفعل) و یا(استکثرمنه) معنایش این است که فلانى از فلان چیز زیاد آورده و یا فلان کار را بسیار انجام داده ، و اینکه در آیه مورد بحث مى فرماید: شما اى گروه جن زیاد از انسانها آوردهاید، معنایش این نیست که افراد زیادى را آوردهاید براى اینکه آورنده انسانها در دنیا و مبعوث کننده آنان در قیامت خود خداى تعالى است ، بلکه معنایش این است که شما اى گروه شیاطین زیاد در انسانها اثر سوء گذاشتید و خیلى آنان را اغوا کردید. و این اغوا کردن شیطانها همانطورى که قبلا هم گفته شد به طور اجبار نیست .

سلطه و ولایت شیاطین بر انسان ، قهرى نیست ، بلکه به اعتراف کفار در قیامت ، نتیجه معامله طرفینى است .

خلاصه اینکه ، ولایت شیطانها بر آدمیان ولایت اجبار نیست بلکه از قبیل معامله طرفینى است ، به این معنا که اگر انسانها شیطانها را متابعت مى کنند به خاطر منافع و فوایدى است که در این کار تصور مى کنند ، و اگر شیطانها هم آنان را مى فریبند بخاطر منافعى است که در ولایت بر آنان و اداره کردن شؤ ون ایشان مى پندارند.

آرى ، شیطانها از فریفتن انسانها و ولایت داشتن بر ایشان یک نوع لذتى مى برند، انسانها هم از پیروى شیطانها و وسوسه هاى آنان یک نوع لذتى را احساس مى کنند، چون به این وسیله به مادیات و تمتعات نفسانى مى رسند، و این همان اعترافى است که اولیاى شیطانها در قیامت خواهند کرد، و خواهند گفت :(ربنا استمتع بعضنا ببعض) پروردگارا ما پیروان شیاطین و شیاطین ، از یکدیگر استفاده کردیم ما از وسوسه و تسویلات آنها - که همان متاع دنیا و زخارف آن باشد - استفاده کردیم ، و آنان از ولایتى که بر ما داشتند لذت بردند، و نتیجهاش این شد که مى بینیم .

از اینجا معلوم مى شود که مراد از(اجل) در جمله و(بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا) آن حدى است که خداوند براى وجود ایشان قرار داده . و آن درجه و پایه اى است که ایشان به وسیله اعمالى که کردند بدان رسیدند، نه اینکه معنایش سر رسیدن مدت زندگى باشد، سیاق آیه هم همین معنا را تاءیید مى کند. روى این حساب برگشت معناى آیه به این است که : بعضى از ما به سوء اختیار و به عمل زشت خود بعض دیگر را پیروى کردیم ، و این روش را تا آنجا که تو مقدر کرده بودى ادامه دادیم ، یعنى تا سر حد ظلم و کفر پیش رفتیم .

(و یوم یحشرهم جمیعا) و روزى که همه آنان را محشور مى کند تا احتجاج علیه آنان به طور کامل انجام یابد، آنگاه به طایفه شیطانها مى فرماید:(یا معشر الجن قد استکثرتم من الانس) اى گروه جن شما ولایت بر انسانها و گمراه نمودن آنان را از حد گذراندید(و قال اولیائهم من الانس) پیروان شیطانها به جاى ایشان جواب داده به حقیقت اعتراف کرده و مى گویند:(ربنا استمتع بعضنا ببعض) پروردگارا ما گروه آدمیان خودمان دنبال شیطانها را گرفته و از تسویلات آنان از قبیل زخارف دنیا و هواپرستى لذت بردیم ، و گروه جن هم از پیروى کردن ما و القاى وسوسه به دلهاى ما لذت بردند، ما دو طایفه این روش را ادامه دادیم تا آنکه :(بلغنا اجلنا الذى اجلت لنا) رسیدیم به آن اندازه از زندگى نکبتبار و کارهاى ناشایسته که فعلا داریم .

به طورى که ملاحظه مى کنید اعتراف دارند که این(اجل) را هر چند خداوند مقدر فرموده ولى ایشان با پیمودن راه بهره بردارى از یکدیگر به اختیار خویش ، به آن رسیدهاند. و بنا بر آنچه گفته شد اگر بگوییم آیه شریفه ظهور دارد در اینکه مراد از(جن) شیاطین جنى است که در سینه ها وسوسه مى کنند خیلى بیراهه نرفتهایم .

قال النار مثویکم خالدین فیها الا ما شاء الله ...

این جمله حکایت جوابى است که خداوند به آنان مى دهد، و در عین حال قضایى است که علیه آنان میراند، و متن آن قضا تنها جمله(النار مثویکم) است . کلمه(مثوى) اسم مکان از ماده ثوى یثوى ثواء و به معناى محل اقامت با استقرار است ، پس اینکه فرمود:(النار مثویکم) معنایش این است که : آتش محل اقامتى است براى شما که در آن استقرار خواهید داشت ، و بیرون شدن برایتان نیست ، از این رو جمله(خالدین فیها) تاءکید خواهد بود، و چون ممکن بود کسى خیال کند که خود خداى تعالى هم نمیتواند آنان را از آتش بیرون کند لذا فرمود(الا ما شاء الله) تا بفهماند که قدرت خداى تعالى بر نجات دادن آنان در عین حال بجاى خود باقى است ، گر چه نجات نمى دهد. و در آخر براى اینکه بیان آیه را تکمیل نموده و خطابى که به رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) شده تعلیل کرده باشد فرمود:(ان ربک حکیم علیم).

و کذلک نولى بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون

در این جمله این معنا را خاطرنشان مى سازد که بعضى از ستمکاران را ولى بعضى دیگر قرار دادن به همان ملاکى است که در آیه قبلى ذکر شد، و آن این بود که تابع(ستمگران) از تسویلات متبوع خود(شیطان) لذت برده از این راه گناهانى را مرتکب مى شود، و این روش را آنقدر ادامه مى دهد تا آنکه خداوند متبوع او را ولى او و او را در تحت ولایت آن متبوع قرار دهد .

حرف(باء) در جمله(بما کانوا یکسبون) براى سببیت و یا مقابله است ، و مى رساند که قرار دادن این ولایت خود مجازاتى است که خداوند ستمگران را در قبال ظلمهایى که مرتکب شدند کیفر مى دهد، نه اینکه مجازات ابتدایى و بدون گناه بوده باشد. و این همان معنایى است که آیه(یضل به کثیرا و یهدى به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین) آن را بیان مى کند.

در آیه مورد بحث از غیبت به تکلم التفات شده یعنى سیاق غیبت پیشین تبدیل به خطاب به رسول خدا شده تا اینکه بیان حقایق را اختصاص به رسول خدا داده باشد، چون قوم لایقى براى تلقى این گونه حقایق نبودند، و اگر به تکلم التفات شده و حال آنکه ممکن بود به نحو دیگر بشود براى این است که تکلم براى راز در میان نهادن مناسب تر است البته در آیات مورد بحث التفاتهاى دیگرى نیز به کار رفته که خواننده محترم خود میتواند با کمى دقت به نکات آنها پى برد.

بعثت پیامبران حجت را بر کافرین تمام کرده است .

یا معشر الجن و الانس الم یاتکم رسل منکم ...

در این خطاب اشکالى که ممکن بود متوجه حجت سابق شود دفع شده ، و آن این است که اگر کفار اعتراف مى کنند که پیرویشان از ولایت شیطان به سوء اختیارشان برده ، به خاطر جهل و غفلتى که داشتند معذورند، زیرا ایشان هرگز خیال نمى کردند که ارتکاب معاصى و تمتع از لذات مادى آدمى را به تدریج به ولایت ظالمین و ولایت شیطان میکشاند، و در نتیجه دچار شقاوتى مى کند که بعد از آن سعادتى نیست . گو اینکه فى الجمله زشتى هر گناه را مى دانستند، و لیکن از چنین سرانجامى غافل بودند، و مؤ اخذه غافل صحیح نیست .

آیه مورد بحث این اشکال را دفع مى کند، و از ایشان مى پرسد آیا انبیا به سوى شما گسیل شدند یا نه ؟ و آیا آیات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخیز و سرانجام گناه و کفر خبر دادند یا خیر؟ و چون به همه اینها اقرار دارند قهرا حجت تمام است و دیگر محلى براى اشکال فوق باقى نیست .

بنا بر این معناى آیه این مى شود که : ما در قیامت همگى آنان را مخاطب قرار داده مى پرسیم : اى گروه جن و انس ! آیا پیغمبرانى از شما به سوى شما نیامدند؟ و آیات مرا بر شما نخواندند؟ و شما را به دین حق دعوت نکردند؟ و از عذاب امروز که روز قیامت است هشدارتان ندادند و به شما نگفتند: خداوند به زودى در موقف بازخواستتان بازداشته و به حساب اعمالتان رسیدگى نموده ، به آنچه از نیک و بد کرده اید پاداش و کیفرتان مى دهد؟ در جواب خواهند گفت : ما علیه خود گواهى مى دهیم که پیغمبران آیات تو را بر ما خواندند و از رسیدن به چنین روزى انذارمان کردند، و ما به دین ایشان کفر ورزیده با علم به حقانیت آنان و بدون هیچ غفلتى ایشان را رد کردیم .

سه نکته که از معناى آیه استفاده مى شود.

این معنا که ما براى آیه کردیم چند نکته را روشن مى سازد: اول اینکه کلمه(منکم) بیش از این دلالت ندارد که پیغمبران از جنس ‍ مجموع و روى هم رفته همان جن و انسى بودند که به سوى ایشان مبعوث شدند، و خداوند پیغمبران را از جنس ملائکه قرار نداد تا امتان ایشان از دیدنشان وحشت نکنند، و کلام ایشان را که همان زبان مادرى خودشان است بفهمند، و اما اینکه براى جن پیغمبرانى از جن و براى انس انبیایى از انس مبعوث کرده باشد آیه شریفه هیچ گونه دلالتى بر آن ندارد.

دوم اینکه تکرار کلمه شهادت در آیه مورد بحث به این جهت است که متعلق آن دو مختلف است مراد از شهادت اولى شهادت به آمدن انبیا و ابلاغ آیات خداوند و انذار از عذاب قیامت است و مقصود از شهادت دومى شهادت به کفر عمدى خود نسبت به دین انبیا(علیهم السلام) است . و اینکه بعضیها گفته اند: مقصود از شهادت اولى شهادت به کفر و معصیت در حال تکلیف و مقصود از دومى شهادت در آخرت ، بر کفر خود در دنیا است ، صحیح نیست ، براى اینکه بالاخره مرجع هر دو به همان کفر در دنیا است . و این توجیه ، اشکال تکرار لفظ را حل نمى کند.

سوم اینکه جمله(و غرتهم الحیوة الدنیا) جمله معترضهاى است که به منظور دفع توهمى در وسط کلام گنجانیده شده ، و آن توهم این است که : چگونه مى توان این معنا را قبول کرد که مردمى با اینکه از همدیگر بهره مند مى شدند و پیغمبران خود را میشناختند و آن پیغمبران ایشان را از عذاب دوزخ انذار مى کردند در عین حال با علم و اختیار خود را به هلاکت برسانند؟ جمله مزبور این توهم را دفع نموده جواب مى دهد: زندگى مادى دنیا ایشان را مغرور نموده و در نتیجه هر وقت برقى از حق و حقیقت در دلشان جستن مى کرد رذایل اخلاقى و هواى نفس پرده ظلمانى خود را به دلهایشان افکنده و بین آنان و دیدن حق حائل مى شد.

سنت الهى چنان نیست که مردم بى خبر را(قبل از اتمام حجت) هلاک سازد.

ذلک ان لم یکن ربک مهلک القرى بظلم و اهلها غافلون

از ظاهر سیاق چنین برمى آید که کلمه(ذلک) اشاره است به مضمون آیه قبلى و بر سر جمله(ان لم یکن) لام تعلیل مقدر است ، و معناى آیه چنین است : آنچه که ما در خصوص ارسال رسل و ابلاغ آیات خدایى و انذار به عذاب روز قیامت بیان داشتیم براى این بود که بدانید سنت ما چنین نیست که اهل قرى را قبل از آنکه خواسته خود را گوشزدشان کنیم و آنان مخالفت کنند هلاک نموده به غضب خود دچار سازیم ، گو اینکه اینگونه اشخاص و اقوام به قضاى الهى و اینکه خداوند ایشان را اولیاى شیطانهایى از خود و از جن قرار داده بدبخت هستند، و لیکن چنین هم نیست که سلب قدرت و اختیار از آنان نموده باشد ، بلکه این گروه شرک و معصیت را به اختیار خود برگزیدند سپس خداوند پیغمبرانى از جنس خودشان به سویشان گسیل داشت و آن پیغمبران آیات او را برایشان خوانده از لقاى روز حساب انذارشان نمودند، آنگاه آنان به مقتضاى همان بدبختى و شقاوت به انبیا کفر ورزیده از شقاوت و طغیان خود دست برنداشتند، خداوند هم به پاداشت این ولایت حکم کرد به اینکه آتش منزلگاهشان باشد. پس این خودشانند که از روى علم و اراده خواهان هلاکتند، و خداوند ایشان را در حال غفلت هلاک نکرده تا کسى بگوید خداوند به ایشان ظلم کرده است ، بلکه این عمل از خداوند تبارک و تعالى عین عدالت است .

پس معلوم شد اولا اینکه فرمود:(لم یکن ربک) معنایش این است که(سنت خداوند چنین نیست) نه اینکه(خداوند چنین نمى کند)، زیرا خداوند هر کارى را که مى کند به مقتضاى سنت جارى و صراط مستقیمى است که دارد، همچنانکه فرموده :(ان ربى على صراط مستقیم) و بطورى که ملاحظه مى کنید این جمله به خوبى بر مدعاى ما دلالت مى کند.

و ثانیا مقصود از هلاک ساختن اهل قرى بطورى که از سیاق استفاده مى شود عذاب دنیوى نیست ، بلکه مقصود از آن شقاوت در دنیا و عذاب آخرت است .

و ثالثا مراد از ظلمى که در آیه شریفه است ظلم خداوند و هلاک ساختن اهل قرى است در صورتى که غافل باشند، نه ظلم اهل قرى .

و لکل درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما یعملون

متعلق لفظ کل ضمیرى است که به دو طایفه جن و انس برمى گردد و در آیه حذف شده ، و معناى آیه این است که :

براى هر یک از دو طایفه جن و انس درجاتى است از عمل ، چون اعمال مختلف است و اختلاف اعمال باعث اختلاف درجات صاحبان اعمال است ، و خداوند از آنچه که این دو طایفه مى کنند غافل نیست .

نفى جمیع انحاء ظلم از خداى متعال در جمله :(و ربک الغنى ذوالرحمة).

و ربک الغنى ذو الرحمة ...

این جمله بیان عامى است براى نفى جمیع انحاى ظلم در خلقت از خداوند. توضیح اینکه : ظلم که عبارت است از بکار بستن چیزى در غیر موردش و به عبارت دیگر تباه ساختن حقى ، پیوسته براى یکى از دو منظور انجام مى گیرد: یا براى احتیاجى است که ظالم به وجهى از وجوه داشته و با ظلم ، آن احتیاج را رفع مى کند، مثلا نفعى که یا خودش و یا دوستش به آن محتاج است به دست مى آورد، و یا بدان وسیله ضررى از خودش و یا از کسى که دوستش میدارد دفع مى کند. و یا به خاطر شقاوت و قساوت قلبى است که دارد، و از رنج مظلوم و مصیبت او متاءثر نمى شود. و خداى سبحان از این هر دو صفت زشت منزه است نه احتیاج به ظلم دارد چون غنى بالذات است ، و نه شقاوت و قساوت دارد چون داراى رحمت مطلقى است که همه موجودات هر کدام به مقدار قابلیت و لیاقت خود از رحمت او متنعمند، پس او به احدى ظلم نمى کند، این است آن معنایى که جمله :(و ربک الغنى ذو الرحمة) بر آن دلالت مى کند، پس معناى آیه این شد که : پروردگار تو آن کسى است که متصف است به غناى مطلقى که آمیخته به فقر و احتیاج نیست و نیز متصف است به رحمت مطلقى که تمامى موجودات را فرا گرفته است .

و مقتضاى آن این است که او به ملاک غنایى که دارد میتواند همه شما را از بین برده و به ملاک رحمتش هر مخلوق دیگرى را که بخواهد بجاى شما بنشاند، همچنانکه به رحمتش شما را از ذریه قوم دیگرى آفرید و آن قوم را به ملاک غنایى که از آنان داشت از بین برد و منقرض ساخت . و در اینکه فرمود:(ما یشاء: هر چه را بخواهد) و نفرمود:(من یشاء: هر که را بخواهد) اشاره است به سعه قدرت او.

ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزین

یعنى امر خدا در باره بعث و جزا که همان وعده هاى از طریق وحى است آمدنى و محقق شدنى است و شما عاجز کننده خدا نیستید تا او را از تحقق دادن امرش مانع شوید. بنابراین ، جمله مورد بحث تاءکید آن وعده و وعیدى است که در جملات قبل بود.

قل یا قوم اعملوا على مکانتکم انى عامل ...

(مکانت) به معناى منزلت و آن حالتى است که صاحب منزلت در آن حال به سر مى برد.

و کلمه(عاقبت) به معناى سرانجام و منتهى الیه امر هر چیزى است ، و این کلمه به طورى که مى گویند در اصل مانند(عقبى) مصدر بوده ، و اینکه گفته اند:(کانت له عاقبة الدار) کنایه است از رسیدن به مقصد و به نتیجه سعى و کوشش ، و در آیه مورد بحث برگشت به ابتداى کلام است ، چون در چند آیه قبل که مطالب مورد بحث آغاز مى شد فرموده بود:(اتبع ما اوحى الیک من ربک لا اله الا هو و اعرض عن المشرکین) و اینک در این جمله نیز مى فرماید: به ایشان بگو ادامه دهید به آنچه که مى کردید به زودى خواهید دانست که کوشش کدامیک از دو فریق به نتیجه مى رسد.

و اینکه فرمود:(ادامه دهید) تهدید به صورت امر است و معنایش این است که : شما ظلم خود را و من ایمان و دعوت به توحیدم را ادامه مى دهیم و چیزى نمیگذرد که خواهید فهمید سعادتمند کیست و سعى کدامیک از من و شما به نتیجه مى رسد، و به طور قطع بدانید که در این میان من پیروزم نه شما که با شرک و گناه ظلم کردید، چون هیچ وقت ستمکار در ستمى که مى کند رستگار نمى شود.

بعضى از مفسرین گفته اند: جمله :(انى عامل) حکایت کلام خود پروردگار است ، و خداى تعالى است که مى فرماید: من بعث و جزایى را که وعده دادهام عملى مى کنم و لکن این معنا فاسد و دلیل فسادش در خود آیه است که مى فرماید:(فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدار).

بحث روایتى

(چند روایت درباره محبت ظالم ، انتقام از ظالم بدست ظالمى دیگر، آرزوى دراز).

قمى در تفسیر خود در ذیل جمله(و کذلک نولى بعض الظالمین بعضا...) مى گوید: امام در معناى این جمله فرمود: هر کس اولیاى ستمکاران را دوست بدارد ما او را در قیامت با ستمکاران محشور مى کنیم .

و در کافى به سند خود از ابى بصیر از حضرت ابى جعفر(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: خداوند هیچ وقت از ظالمى انتقام نکشیده مگر به دست ظالمى دیگر، و همین است معناى آیه(و کذلک نولى بعض الظالمین بعضا).

مؤ لف : دلالت آیه بر حصرى که در روایت است روشن نیست .

و در الدرالمنثور است که ابن ابى الدنیا در کتاب امل و ابن ابى حاتم و بیهقى در کتاب شعب از ابى سعید خدرى روایت کرده اند که گفت : اسامة بن زید غلام نوزادى را به نسیه به مدت یک ماه به صد دینار خرید و من خود شنیدم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله و سلم) مى فرمود: آیا از اسامه عجب ندارید که نوزادى را به مدت یک ماه خریدارى نموده ؟ مگر او مى داند که تا یک ماه دیگر زنده است ، و مى تواند بدهیش را بپردازد، راستى چه آرزوى درازى ؟ سوگند به کسى که جان من در دست او است هیچ وقت نشده که من چشم باز کنم و خیال کنم که مى توانم دوباره مژه بر هم نهم و قبل از بر هم نهادن پلک چشمم از دنیا نمیروم ، و هیچ وقت نشده که به طرفى نگاه بیندازم و خیال کنم که مى توانم چشمم را قبل از آنکه قبض روحم کنند بجاى خود برگردانم ، و هیچ نشده که لقمهاى در دهن بگذارم و پندارم که میتوانم قبل از آنکه قبض روحم کنند آنرا فروبرم . اى گروه بنى آدم ! اگر خود را عاقل میدانید باید همیشه خود را میان مردگان ببینید، و خود را در زمره آنان به شمار آورید سوگند به کسى که جانم در دست قدرت اوست(ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزین آنچه که بدان وعده داده شدید خواهد آمد و شما عاجز کننده و مانع کار خدا نیستید).