background
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۚ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَٰلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ ۗ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ ۚ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، در حالى كه محرميد شكار را مكشيد، و هر كس از شما عمداً آن را بكشد، بايد نظير آنچه كشته است از چهارپايان كفاره‌اى بدهد، كه [نظير بودنِ‌] آن را دو تن عادل از ميان شما تصديق كنند، و به صورت قربانى به كعبه برسد. يا به كفاره [آن‌] مستمندان را خوراك بدهد، يا معادلش روزه بگيرد، تا سزاى زشتكارى خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو كرده است، و[لى‌] هر كس تكرار كند خدا از او انتقام مى‌گيرد، و خداوند، توانا و صاحب‌انتقام است.
آیه 95 سوره الْمَآئِدَة

بیان آیات

این آیات درباره حکم شکارهاى دریایى و صحرایى در حال احرام نازل شده است .

یا ایها الذین آمنوا لیبلونکم الله بشى ء من الصید تناله ایدیکم و رماحکم

(بلاء) به معناى امتحان و آزمایش است ، و لام قسم و نون مشدد هر دو براى تاکیدند، و اینکه فرمود:(بشى ء من الصید) مى خواهد ناچیزى و بى مقدارى شکار را تلقین کند، تا مخاطب را در انتهاى از نهیى که در آیه بعدى است و دست برداریش از سود ناچیز آن ، کمک کند، و اینکه فرمود:(تناله ایدیکم و رماحکم) مى خواهد به شکار از جهت آسانى و دشوارى تعمیم دهد، یعنى چه آن شکار آسان بدست آید مانند جوجه هاى مرغ و بره هاى وحشى و تخم مرغ هاى وحشى که با دست و به آسانى صید مى شوند. و چه به دشوارى بدست آید مانند حیوانات وحشى بزرگ که عادتا جز بوسیله سلاح شکار نمى شود. و ظاهر آیه و سیاقش این است که مقدمه است براى حکم مشددى که در آیه دومى است ، و لذا دنبالش فرمود:(لیعلم الله من یخافه بالغیب) چون در این جمله اشعار هست به اینکه در اینجا حکمى از قبیل منع و تحریم در بین هست ، سپس فرمود:(فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم).

لیعلم الله من یخافه بالغیب

بعید نیست اینکه فرمود خداوند شما را مى آزماید تا بداند چه و چه کنایه باشد از اینکه بزودى پیشامدى را مقدر مى کند تا مردم تشخیص داده شوند کدام یک از آنان از عذاب نادیده خداوند مى ترسند و کدام یک نمى ترسد، زیرا جهل در ساحت مقدس ‍ پروردگار راه ندارد، تا بخواهد با پیش آوردن این صحنه ها مطیع و عاصى را تشخیص دهد، و به این وسیله جهل خود را بر طرف سازد، و ما سابقا هم راجع به معناى امتحان خداوند در ذیل آیه :(ام ا حسبتم ان تدخلوا الجنه ...)، در جلد 4 عربى این کتاب بحث مفصل و کاملى ایراد کرده و معناى دیگرى هم براى علم خداوند بیان نمودیم ، اما اینکه فرمود:(من یخافه بالغیب) ظرف(بالغیب) در اینجا متعلق است به خوف و معناى خوف بالغیب این است که انسان از عذابهاى دردناک اخروى که خداى تعالى انسان را از آنها تحذیر کرده - با اینکه محسوس به هیچیک از حواس ظاهره اش نیست - بترسد، چنانکه مى فرماید:(انما تنذر من اتبع الذکر و خشى الرحمن بالغیب) و نیز مى فرماید:(و ازلفت الجنه للمتقین غیر بعید. هذا ما توعدون لکل اواب حفیظ. من خشى الرحمان بالغیب و جاء بقلب منیب) و نیز مى فرماید:(الذین یخشون ربهم بالغیب و هم من الساعه مشفقون) و اینکه فرمود:(فمن اعتدى بعد ذلک) به این معنا است که اگر کسى بعد از این امتحان از حدى که خداوند برایش معین نموده تجاوز کند براى اوست عذابى دردناک .

بیان حرمت صید در حال احرام

یا ایها الذین آمنوا لا تقتلوا الصید و انتم حرم ...

(حرم)(به ضم حا و را) جمع حرام ، و حرام صفت مشبه است ، در مجمع البیان گفته است :(رجل حرام) و(رجل محرم) به یک معنا است کما اینکه(رجل حلال) و(رجل محل) به یک معنا است ، و(احرم الرجل) به این معنا است که فلان مرد داخل در ماه حرام شد، و نیز(احرم الرجل) یعنى فلان مرد براى حج احرام بست ، و(حرم) نیز به معناى احرام است ، چنانکه در روایت دارد:(کنت اطیب النبى لحرمه - من رسول الله(صلى الله علیه و آله) را در احرامش خوشبو مى کردم) و معناى اصلى این کلمه منع است ، و از همین جهت زنان را(حرم) مى گویند، زیرا مردان دست اغیار را از آنان منع مى کنند، و محروم را هم از این رو محروم مى گویند که از روزى ممنوع شده است .

و نیز گفته است مثل(به کسر میم) و مثل(به فتح میم و ثا) و همچنین(شبه) و(شبه) به یک معنا هستند.

و نیز گفته است - بنابر گفته زجاج(نعم) در لغت به معناى شتر و گاو و گوسفند است ، و در خصوص شتر به تنهایى هم(نعم) گفته مى شود، اما گاو به تنهایى و گوسفند به تنهایى را(نعم) نمى گویند.

و نیز گفته است فراء چنین گفته که(عدل)(به فتح عین) چیزى را گویند که معادل چیزى از غیر جنس خود باشد، و(عدل)(به کسر عین) به معناى مثل است ، مى گویى ، من غلامى عدل غلام تو دارم ، یا گوسفندى عدل گوسفند تو دارم ، در اینجا عدل را به کسر عین مى خوانى چون غلام یا گوسفند تو از جنس غلام یا گوسفند اوست ، و اما اگر بخواهى از جهت قیمت ملاحظه کرده و چیزى را به غیر جنس خود مقایسه کنى عدل را به فتح عین مى خوانى ، لیکن بصریین این حرف را نپذیرفته و گفته اند عدل و عدل هر دو به معناى مثل است ، چه در دو چیز از یک جنس بکار رود، و چه در دو چیز از دو جنس .

و نیز صاحب مجمع البیان گفته است :(و بال) سنگینى نامطلوب هر چیزى را گویند، و به همین معنا است(طعام وبیل) و(ماء وبیل) یعنى خوراک و آبى ناگوار و سنگین و غیر قابل هضم ، و نیز به این معنا است آیه شریفه(فاخذناه اخذا وبیلا - او را بطرز شدید و ناگوارى دستگیر کردیم) و به همین اعتبار چوب کرباس شوى را(وبیل) مى گویند.

(لا تقتلوا الصید و انتم حرم) نهى است از کشتن شکار، لیکن جمله بعدى یعنى(احل لکم صید البحر) تا اندازه اى آنرا از جهت صید بودن تفسیر مى کند، و مى فهماند مراد از آن صید، صید خشکى و صحرایى است ، چنانکه از جهت معناى قتل جمله(و من قتله منکم متعمدا فجزاء...) با کلمه(متعمدا) که حال است از(من قتله) آنرا تفسیر مى نماید، و ظاهر تعمد مقابل خطاست و معناى قتل خطایى این است که قتل را بدون قصد انجام دهد مثلا به منظور تمرین در تیراندازى تیر به هدفى مى اندازد، اتفاقا تیر به شکارى اصابت مى کند و آنرا از پاى در مى آورد، بنابراین از آیه استفاده مى شود که اگر تیر و یا سلاح دیگر خود را به قصد شکار بکار برد و شکار را از پاى در آورد کفاره واجب مى شود، چه اینکه بیاد احرامش باشد یا آنرا فراموش کرده باشد.

کفاره صید در حال احرام

(فجزاء مثل ما قتل من النعم یحکم به ذوا عدل منکم هدیا بالغ الکعبه) ظاهرا معنایش این است که اگر چنین کند بعهده اوست اینکه جزا و کفاره آنرا حیوانى اهلى نظیر حیوانى که کشته است بدهد، و تشخیص اینکه این حیوان نظیر آن شکار هست یا نیست بعهده دو نفر از مردان عادل و دیندار شما است ، و در حالى این جزا جزاى در راه خدا مى شود که به صورت هدى درآید، یعنى به مکه فرستاده شود تا طبق دستور سنت در خود مکه یا در منا نحر و یا ذبح شود، بنا بر این ، لفظ(جزاء) مرفوع است به ابتدا، و مبتدائى است براى خبر محذوف که ظاهر کلام دلالت بر آن محذوف دارد، و تقدیرش :(فعلیه جزاء) است ، و جملات :(مثل ما قتل) و(من النعم) و(یحکم به ...) همه اوصافى هستند از براى کلمه(جزاء)، و جمله(هدیا بالغ الکعبه) وصف و موصوف است ، و هدى همانطورى که گفتیم حال است از(جزاء)، این بود معنایى که ما براى آیه بنظرمان رسید، البته دیگران هم طور دیگرى معنا کرده اند.

(او کفاره طعام مساکین او عدل ذلک صیاما): دو خصلت دیگرى است براى کفاره صید در حرم ، و اما اینکه آیا بین این سه خصلت ترتیب هست ، یعنى اگر ممکن است اول هدى کردن حیوانى نظیر آن شکار، اگر ممکن نشد اطعام مساکین ، و اگر این نیز میسور نشد به همان مقدار روزه واجب است ، یا اینکه ترتیب در بین نیست حتى اگر دو کفاره اولى هم ممکن باشد مى تواند سومى را اختیار کند؟ این سؤ الى است که جوابش را باید از اخبار استفاده کرد، و گرنه صرف اینکه کلمه(او) در آیه بکار رفته دلالت بر عدم ترتیب ندارد، و بیش از تردید را نمى رساند، چیزى که هست اینکه فرمود:(او کفاره) از آنجا که طعام مساکین را کفاره نامید سپس معادل آنرا از روزه معتبر دانست خالى از اشعار به ترتیب بین سه خصلت نیست :(لیذوق وبال امره): لام در(لیذوق) براى غایت است ، که با مدخولش متعلقند به کلمه(فجزاء) و بنابراین ، از آیه شریفه این معنا که کفاره خود نوعى از مجازات است بخوبى استفاده مى شود.

عفا الله عما سلف و من عاد فینتقم الله منه ...)

که(عفو) را متعلق به(ما سلف - کارهاى گذشته) فرموده قرینه است بر اینکه مراد از ما سلف شکارهایى است که قبل از نزول این آیه در حال احرام کرده اند، نه شکارهایى که در حین نزول این آیه و یا بعد از آن صید شده اند، بنابراین جمله(عفاالله ...) براى این است که کسى خیال نکند آیه کفاره شامل شکارهاى سابق بر نزول حکم هم هست ، بنابراین خود یکى از ادله اى است که مى توان به آن استدلال کرد بر اینکه صحیح است عفو خداوند شامل عملى شود که گر چه گناه نیست لیکن در طبعش مفسده ایست که اقتضاى نهى مولوى را دارد، اما اینکه فرمود:(و من عاد فینتقم الله منه و الله عزیز ذو انتقام): ظاهر(عود) تکرار کردن عمل است ، لیکن در اینجا مراد تکرار افعال گذشته نیست تا معناى آیه این بشود: کسى که تکرار کند مثل اعمال گذشته را خداوند از او انتقام مى ستاند. زیرا اگر به این معنا باشد آیه منطبق مى شود با عملى که حکم(و من قتله منکم متعمدا فجزاء...) متعلق است به آن ، و در نتیجه مراد از(انتقام) همان حکم به کفاره که حکمى است فعلى خواهد بود. لیکن ظاهر جمله(فینتقم الله منه) این است که مى خواهد از یک امرى آینده خبر دهد، نه از حکمى فعلى ، و این خود شاهد است بر اینکه مراد از عود تکرار عملى است که کفاره به آن متعلق شده است ، و در نتیجه مراد از انتقام ، عذاب الهى خواهد بود، نه همان کفاره .

بنابراین ، آیه شریفه با صدر و ذیلش در صدد بیان جهات مساءله قتل صید است . که خدا از آنچه قبل از نزول آیه ارتکاب شده عفو فرموده ، و هم اینکه از این به بعد هر کس مرتکب شود کفاره اى شبیه به آنچه صید کرده به گردنش مى آید و هم اینکه اگر بار دوم آنرا مرتکب شود کفاره نداشته و خداوند عذابش مى کند، بیشتر اخبارى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر این آیه وارد شده به همین معنا دلالت دارد، و اگر این معنى ، مقصود نباشد متعینا باید(انتقام) را حمل کرد بر چیزى که شامل وجوب کفاره هم بشود، مانند مواخذه و امثال آن ، و(عود) را هم باید حمل کرد بر عملى که شبیه باشد به اعمال گذشته ، یعنى شکارکشى ، آنگاه معناى آیه این مى شود: هر کس بار دیگر شکارکشى سابق خود را از سر گیرد خداوند از او انتقام مى ستاند. یعنى او را با ایجاب کفاره مواخذه مى فرماید، و این معنا همانطور که ملاحظه مى کنید خیلى از ظاهر آیه بعید است .

احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیاره ...

این آیات در مقام بیان حکم شکار کردن حیوانات دریایى و صحرایى است ، نه حکم خوردن آنها، و این خود شاهد است براینکه باید متعینا بگوییم مراد از(طعامه - خوردن) که معناى مصدرى است ، نیست ، بلکه مراد شکار کردن است و مقصود از حلیت طعام دریا حلیت خوردن آن است ، در نتیجه از حلیت صید جواز شکار کردن حیوانات دریایى استفاده مى شود، و از طعام دریا حلیت خوردن هر چیزى که از دریا گرفته شود بدست مى آید، و لو اینکه این عنوان(آنچه از دریا گرفته شود) اعم است ، هم شامل شکار مى شود و هم مردارهایى که آب بیرون مى اندازد و هم غیر حیوان ، الا اینکه آنچه از اخبار اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است این عنوان(آنچه از دریا گرفته مى شود) را تفسیر مى کند به ماهى هاى شور و امثال آن از شکارهاى مانده و کهنه ، و اینکه فرمود:(متاعا لکم و للسیاره) کانه حال است براى(صید البحر و طعامه) و در آن اشاره اى هم به این جهت هست که خداوند از در منت آنرا حلال فرموده ، و چون خطاب به مؤ منین از جهت محرم بودنشان است عبارت(لکم و للسیاره) بمنزله اینست که گفته شود براى شما محرمها و غیر شما یعنى آنهایى که احرام ندارند.

این را هم باید دانست که در آیات مورد بحث گفتگوهاى فقهى زیادى هست که ، اگر کسى بخواهد از آن اطلاع حاصل کند باید به کتب فقهى مراجعه نماید.

توضیح آیه شریفه :(جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس ...)

جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس و الشهر الحرام و الهدى و القلائد

تعلیق کلام به(کعبه) و سپس توصیف آن به(بیت الحرام) کعبه بیت الحرام است ، و همچنین توصیف ماه را به حرام و سپس ‍ ذکر(هدى) و(قلائد) که از شؤ ونات حرمت کعبه هستند همه دلالت دارند بر اینکه ملاک دراین امرى که در آیه است همانا احترام است .

راغب گفته :(قوام) و(قیام) چیزى است که انسان یا هر چیز دیگرى بوسیله آن بر پا مى شود، و قیام و قوام هر دو اسم اند براى چند چیز، مانند ستون و تکیه گاه ، و به همین معنا است قیامى که در این آیه است :(و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما - اموال خود را بدست سفیهان ندهید، چون خداوند کال را مایه قوام و امساک شما قرار داده و سفیه آنرا ضایع مى سازد)و همچنین قیامى که در آیه(جعل الله الکعبه البیت کالحرام قیاما للناس - خداوند کعبه را بیت الحرام و مایه قوام شما قرار داده) چون دنیا و آخرت آنان قوامش به کعبه بود. اصم گفته است چون کعبه الى الابد پایدار است و نسخ نمى شود. البته بعضى از قراء(قیاما)را(قیما) خوانده اند، که آن نیز به معناى قیام است .

و بنابر گفته او برگشت معناى آیه مورد بحث به این مى شود: خداى تعالى کعبه را احترام کرده و آنرا بیت الحرام قرار داده ، و به همین منظور بعضى از ماهها را هم حرام کرده و بوسیله حکم به وجوب حج در آن ماهها، بین ماههاى حرام و بیت الحرام ارتباط برقرار کرد.

البته در این بین امورى را هم که مناسب با حرمت است مانند هدى و قلائد جعل فرمود، و غرض از همه اینها این بود که کعبه را پایه حیات اجتماعى سعیدى براى مردم قرار دهد، و آنرا قبله گاه مردم کند، تا در نماز، دل و روى خود را متوجه آن کنند و اموات خود و ذبیحه هاى خود را بسوى آن توجه دهند، و در هر حال احترامش نمایند و در نتیجه جمعیت واحده اى را تشکیل داده و جمعشان جمع و دینشان زنده و پایدار گردد، از اقطار مختلف گیتى و نقاط دور در آنجا گرد هم آیند و همه قسم طریق عبادت را پیموده و منافعى را که خصوص این قسم عبادت براى آنان دارد به چشم خود دیده استیفا کنند، و نیز اهل عالم بشنیدن اسم آن و به گفتگوى از آن و رفته رفته نزدیک شدن و دیدن آن و توجه بسوى آن هدایت شوند. خداى تعالى قریب به این وجه را در آیه(ان اول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکا و هدى للعالمین) ذکر فرموده و ما قبلا در جلد سوم عربى ، این کتاب در تفسیر آن مطالبى که براى روشن شدن ذهن خواننده موثر است گذراندیم ، و نظیر آن کلام در معناى قیام در شهرالحرام مى آید، چه شهر حرام نیز مایه قوام مردم است ، و خداوند در آن ایام جنگ را تحریم نموده و جان و مال و عرض آنان را از دستبرد دشمن ایمن کرده ، و در نتیجه به آنها فرصتى داده تا امور خود را اصلاح کنند، شهر حرام در حقیقت منزلگاه مسافر را مى ماند که در آن به استراحت و رفع تعب و رنج و سفر مى پردازند. و کوتاه سخن بیت الحرام و شهر الحرام و هر چه که متعلق است به آن مانند هدى و قلائد از جهت باعث بودن بر قوام معاد و معاش مردم منافعى است که شمردن اشخاصى را که از جزئیات ثابت و غیر ثابت آن منتفع شده و مى شوند هر متفکرى را به شگفت درمى آورد، و این حقیقت را بعد از چند آیه در بیان نهى از صید براى این منظور تذکر داد که جوابى باشد از توهمى که ممکن است کسى بکند و بگوید: نهى از شکار کردن با اینکه یا اصلا اتفاق نمى افتد و یا بندرت وقوع مى یابد حکمى است بسیار کم فائده و یا بى فایده ، چه تحریم شکار در یک مکانى از امکنه و در زمانى از زمانها و همچنین سوق دادن هدى جز تقلید از خرافات امم جاهلیت و همجیت چه سودى در بر دارد؟ از این سؤ ال جواب داده شده که اعتبار بیت الحرام و شهر الحرام و احکامى که بر آن دو تشریع شده مبنى بر حقیقتى علمى و اساسى و جدى است ، و آن اینست که این بیت الله و احکام و مناسکش مایه قوام و حیات مردم است .

از این جا روشن مى شود چطور جمله(ذلک لتعلموا...) به ما قبل خود متصل مى شود، و اما اشاره ذلک یا بخود حکمى است که در آیات قبل بیان شده ، و جمله(جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس ...) حکمت آن را بیان مى کند، یا بیان حکمى است که جمله(جعل الله الکعبه ...) آنرا توضیح مى دهد، اگر مشارالیه ، اولى باشد معناى آیه این مى شود: خداوند بیت الحرام و شهر الحرام را باعث قوام مردم قرار داده ، و احکامى را مناسب آن دو جعل فرموده تا با عمل کردن و حفظ احترام آنها به این حقیقت پى ببرند که خداوند به آنچه در آسمان ها و زمین است دانا است چنین خدائى مى داند که هر موجودى چه چیز برایش نافع است ، از همین جهت این احکامى را که مى بینى(حرمت صید و سایر احکام احرام) تشریع کرده ، نه از جهت تقلید از خرافات مردم نادان . و اگر معناى دوم باشد مفاد آیه این مى شود: ما براى شما این حقیقت(قرار دادن بیت الحرام و غیره را قوام مردم) را بیان کردیم تا بدانید که خداوند مى داند آنچه را که در آسمانها و زمین است ، و همچنین امور و احکامى که در آن دو(بیت الحرام و شهر الحرام) جعل فرموده از روى مصلحت بوده ، پس کسى توهم نکند که این احکام لغو و یا ناشى از خرافات عهد جاهلیت است .

اعلموا ان الله شدید العقاب و ان الله غفور رحیم ...

این دو آیه تاکیدند براى بیان احکام مذکور و تثبیت انذار براى موفقیت آنها و وعده اند براى فرمانبران و وعیدند براى نافرمانان ، و چون شائبه تهدید هم در آن هست از این رو وصف شدت عقاب را مقدم داشت بر وصف مغفرت و رحمت ، و نیز از همین جهت در دنبالش فرمود:(ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون).

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل آیات مربوط به کعبه و شکار درحال احرام و...)

در کافى به سند خود از حماد بن عیسى و ابن ابى عمیر از معاویه بن عمار از امام ابى عبدالله(علیه السلام) نقل کرده که در تفسیر آیه شریفه(لیبلونکم الله بشى ء من الصید تناله ایدیکم و رماحکم) فرمود: حیوانات وحشى در عمره حدیبیه براى رسول الله(صلى الله علیه و آله) محشور شدند، و همه تا حدود تیررس آن جناب و یارانش بلکه تا دسترس آنها نزدیک آمدند.

مؤ لف : این روایت را عیاشى از معاویه بن عمار بطور مرسل نقل نمود، و نیز این معنا را کلینى در کافى و شیخ در تهذیب هر کدام به سندى که به حلبى دارند از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده اند، عیاشى از سماعه و همچنین قمى در تفسیر خود بطور مرسل نقل کرده اند و از مقاتل ابن حیان بطریقى که خواهد آمد نقل شده است .

و در در المنثور است که ابن ابى حاتم از مقاتل ابن حیان نقل کرده که گفت : این آیه در عمره حدیبیه نازل شده ، و اتفاقا آن سال بقدرى شکارهاى صحرایى و هوایى زیاد بود که هیچ سابقه نداشت ، بطورى که دوش بدوش راحله(مرکب) ها آمد و شد مى کردند. رسول الله(صلى الله علیه و آله) مسلمین را نهى فرمود از اینکه در حال احرام از آنها شکار کنند، و این نهى از براى این بود که معلوم شود کیست که در چنین حالى که شکارهاى نایاب اینطور در بین دست و پاى مرکب ها آمد و شد دارند از خدا مى ترسد و از این نعمت وافر چشم مى پوشد.

مؤ لف : این دو روایت با بیان سابق ما که گفتیم صید اعم است از اینکه در دست رس باشد و مثال زدیم به جوجه و تخم مرغ و بچه شکار یا در دسترس نباشد و مثال زدیم به شکارهاى بزرگ منافات ندارند، براى اینکه در کافى با ذکر سند تا احمد بن محمد و از او بطور رفع نقل مى کند که امام(علیه السلام) در ذیل آیه(تناله ایدیکم و رماحکم) فرمود: مراد از دسترس بودن(تناله ایدیکم) همان تخم و جوجه است ، و مراد از رسیدن نیزه ها(ورما حکم) همان شکارهاى بزرگى است که با دست صید نمى شوند.

و در تفسیر عیاشى به اسناد خود از حریز از امام ابى عبدالله(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: اگر مرد محرم کبوترى را بکشد کفاره اش گوسفندى است ، و اگر جوجه آنرا بکشد کفاره اش شترى است ، و اگر تخم مرغى را با پا لگد کرده و بشکند بر اوست یکدرهم ، که آن را و آن گوسفند و شتر را در مکه و یا منا تصدق دهد، و این همان قول خداست که فرمود(لیبلونکم الله بشى ء من الصید تناله ایدیکم)(جوجه و تخم)(و رماحکم) 212

مؤ لف : همین روایت را شیخ در تهذیب از حریز از آن جناب با اکتفاى به قسمت اخیر آن نقل کرده است .

و در تهذیب به سند خود از ابن ابى عمیر از حماد از حلبى از امام ابى عبدالله(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: محرم وقتى صیدى را بکشد جزایى به گردنش مى آید که باید آنرا به مسکینان تصدق دهد، و اما اگر بار دوم چنین کند کفاره اى بر او نیست ، و خداوند از او انتقام مى ستاند، و مقصود از انتقام همان نقمت و عذاب آخرت است .

و نیز در تهذیب از کلینى از ابن ابى عمیر از بعضى از اصحابش از امام ابى عبدالله(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: اگر محرم اشتباها صیدى را بکشد بر او کفاره است ، و اگر براى بار دوم عمدا چنین کند دیگر کفاره ندارد، و لیکن این چنین شخص از کسانى است که خدا از آنها انتقام مى ستاند.

و نیز در تهذیب از ابن ابى عمیر از معاویه بن عمار نقل مى کند که گفت : خدمت امام ابى عبدالله(علیه السلام) عرض کردم محرمى صیدى را شکار کرد تکلیفش چیست ؟ فرمود کفاره باید بدهد، عرض کردم : اگر تکرار کرد چطور؟ فرمود هر دفعه که تکرار کند کفاره دارد.

مؤ لف : روایات همانطورى که مى بینید مختلف و متعارضند، و لذا مرحوم شیخ طوسى در مقام جمع آنها بر آمده و فرموده : مراد از آن روایاتى که براى بار دوم کفاره را واجب ندانسته صورت عمد است ، و مراد از روایات دیگر در صورت نسیان است ، که هر چند دفعه تکرار شود کفاره واجب مى شود.

و نیز در تهذیب به سند خود از زراره از امام ابى جعفر(علیه السلام) درباره قول خداى تعالى که فرموده :(یحکم به ذوا عدل منکم) نقل کرده که فرموده : مراد از(عدل) رسول الله و امامان بعد از اوست ، هر حکمى از احکام که بدانى از رسول الله(صلى الله علیه و آله) و ائمه بعد از او صدور یافته ، دیگر لازم نیست در مقام پرسش از آن برآیى .

مؤ لف : و در این معنا تعداد زیادى از روایات وارد شده ، که در بعضى از آنها دارد: من(راوى) نزد امام صادق(علیه السلام) این آیه را تلاوت کردم :(ذوا عدل منکم) فرمود:(ذو عدل منکم) این یکى از جاهائى است که نویسندگان قرآن اشتباه کرده اند، البته معلوم است که این اختلاف در قرائت است .

و در کافى از زهرى از على بن الحسین(علیهماالسلام) نقل کرده که فرمود، روزه کفاره شکار واجب است ، زیرا خداى تعالى فرموده :(و من قتله منکم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم یحکم به ذوا عدل منکم هدیا بالغ الکعبه او کفاره طعام مساکین او عدل ذلک صیاما) اى زهرى هیچ میدانى معناى اینکه روزه بمقدار اطعام مساکین و عدل آن باشد چیست ؟ زهرى مى گوید: عرض کردم : نه نمى دانم ، فرمود: شکار را قیمت مى کنند، آنگاه قیمت آنرا با گندم مى سنجند، و بدست مى آورند که با قیمت آن چقدر گندم مى توان خریدارى کرد، سپس آنمقدار گندم مفروض را به صاع تقسیم کرده ببینند چند صاع است . آنگاه در مقابل هر نصف صاع یک روز روزه مى گیرند.

و در کافى به سند خود از احمد بن محمد از بعضى از رجال روایتى خود از امام ابى عبدالله(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: کسى که در احرامش هدى بر او واجب شده مى تواند هدى خود را در هر جا که بخواهد نحر کند، مگر فدا و کفاره صید، که باید آنرا به مکه برساند، چون خداى تعالى در خصوص آن فرمود:(هدیا بالغ الکعبه) هدیى که به کعبه برسد.

و در تفسیر عیاشى از حریز از ابى عبدالله(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: مراد از صید دریا در آیه(احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم) ماهى هاى شورى است که مى خورند، و فرق بین حیوان دریایى و صحرایى این است که هر مرغى که در باتلاقها و نیزارها بسر مى برد، اگر تخم گذارى و پرورش جوجه اش در خشکى انجام مى گیرد، آن مرغ از مرغهاى صحرایى بشمار میرود، و اگر تخم گذارى و پرورش جوجه اش را در آب انجام مى دهد، آن مرغ از مرغهاى آبى محسوب مى شود، و شکار آن حلال است .

و نیز در تفسیر عیاشى از زید شحام ، نقل مى کند که گفت : از امام ابى عبدالله(علیه السلام) از معناى :(احل لکم صید البحر) پرسیدم ، فرمود: مراد از صید دریا ماهى شور و ماهى هاى دودى است که همراه خود برده اى ، و اما اگر ماهى تازه باشد آن صید نیست بلکه متاع است .

مؤ لف : روایات در این معنا از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) از طریق شیعه بسیار است .

و در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه از معاویه بن قره و احمد از مردى از انصار روایت کرده اند که مردى شترش تخمدان یعنى لانه شتر مرغى را لگد کرد و تخم هاى آن را شکست ، رسول الله(صلى الله علیه و آله) فرمود باید براى شکستن هر تخمى یک روز روزه بدارى ، و یا یک مسکین را اطعام کنى .

مؤ لف : و نیز همین معنا را از ابن ابى شیبه از عبدالله بن ذکوان از رسول الله(صلى الله علیه و آله) و نیز از ابن ابى شیبه و از ابى الزناد از عایشه از رسول الله(صلى الله علیه و آله) نقل کرده است .

باز در الدر المنثور است که ابوالشیخ و ابن مردویه از طریق ابى المهزم از رسول الله(صلى الله علیه و آله) نقل کرده اند که فرمود: کفاره در تخم شتر مرغ همان قیمت آنست .

و نیز در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم از ابى جعفر محمد بن على نقل کرده که مردى از على(علیه السلام) پرسید هدى از چه چیز باید باشد؟ فرمود از هشت جفت ، مرد سائل مثل اینکه نفهمید و به شک افتاد، امام فرمود: شماها قرآن مى خوانید؟ گویا مرد سائل عرض کرد: آرى مى خوانیم ، امام فرمود: هیچ شنیده اى که خداى تعالى فرموده :(یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمه الانعام)؟ عرض کرد: آرى ، حضرت فرمود شنیده اى که خداى تعالى مى فرماید:(لیذکروا اسم الله على ما رزقهم من بهیمه الانعام) و نیز مى فرماید:(و من الانعام حموله و فرشا) و نیز مى فرماید:(فکلوا من بهیمه الانعام ؟)

عرض کرد آرى همه اینها را شنیده ام ، امام فرمود: آیا شنیده اى که مى فرماید:(من الضان اثنین) و(و من المعز اثنین و من الابل اثنین و من البقر اثنین) عرض کرد: آرى شنیده ام ، فرمود: آیا شنیده اى که مى فرماید:(یا ایها الذین آمنوا لا تقتلوا الصید و انتم حرم) تا آنجا که مى فرماید:(هدیا بالغ الکعبه) عرض کرد آرى شنیده ام ، فرمود: اگر من آهویى شکار کنم و بکشم بنابراین چه کفاره اى بر من واجب مى شود؟ عرض کرد گوسفند، على(علیه السلام) پرسید آیا باید آن را به کعبه برساند؟ مرد عرض کرد آرى ، حضرت فرمود: مطلب همین است . چون همانطورى که شنیده اى خداوند آن هدى را بالغ الکعبه نامیده .

و نیز در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم از عطاى خراسانى نقل کرده که گفت عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و على بن ابیطالب و ابن عباس و زید بن ثابت و معاویه در این مساءله که محرم اگر شکارى را بکشد چه کفاره اى به عهده اش مى آید حکم کرده اند به اینکه باید دید قیمت آن شکار چقدر بوده است ، با همان مبلغ اطعام مسکین کند.

و نیز ابن جریر از ابى هریره از رسول الله(صلى الله علیه و آله) نقل مى کند که در ذیل آیه(احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم) فرمود: چیزى که دریا از مردارها بیرون افکند همان طعام دریاست .

مؤ لف : در همین معنا روایاتى از بعضى از صحابه نیز نقل شده ، لیکن روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده و از نظر خواننده گذشت با آن روایات مخالفت دارند.

در تفسیر عیاشى از ابان بن تغلب نقل مى کند که گفت : حضور حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) عرض کردم معناى(جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس) چیست ؟ فرمود: کعبه را مایه قوام دین و دنیاى مردم قرار داد.

مؤ لف : توضیح این معنا در سابق گذشت .