background
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند. پس، از آنها دورى گزينيد، باشد كه رستگار شويد.
آیه 90 سوره الْمَآئِدَة

بیان آیات

این آیات به حسب سیاق بى ارتباط به هم نیستند، و مثل این است که پشت سر هم یا یکدفعه نازل شده اند، و آیه آخرى بمنزله دفع توهمى است که آن توهم را بعدا تفصیل خواهیم داد، به هر حال این آیات همگى در مقام بیان احکام شراب هستند و در بعضى از آنها قمار و در بعضى دیگر انصاب و ازلام هم علاوه شده است ، و ما سابقا در ذیل آیه(یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثم هما اکبر من نفعهما) در جلد اول و نیز در تفسیر آیه :(یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون)، در جلد چهارم از این کتاب گفتیم که این دو آیه با آیه(قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم) و آیه مورد بحث تا جمله(انتم منتهون) اگر همه به هم منضم و یکجا در نظر گرفته شوند سیاقهاى مختلفشان این معنا را مى رساند که شارع مقدس شراب را بتدریج تحریم فرموده است ، نمى خواهیم بگوییم نخست نهى تنزیهى سپس نهى اعافه و در مرتبه سوم نهى کراهتى و در آخرین مرحله نهى تحریمى کرده تا سر از نسخ در آورد.

و نیز نمى خواهیم بگوییم بمنظور رعایت سیاست در اجراى احکام دینى نخست نهى را بطور مبهم سپس روشن تر یا اول خفى و سپس صریح تر بیان فرموده تا کسى بگوید، کلمه(اثم) در آیه شریفه(قل انما حرم ربى الفواحش) که آیه ایست مکى و واقع در سوره اعراف به ضمیمه(قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس) که آیه ایست مدنى در سوره بقره یعنى اولین سوره مفصلى که بعد از هجرت نازل شده این نتیجه را مى دهد که شراب حرام است چون داراى اثم است ، و خداوند بطور کلى اثم و فواحش را تحریم فرموده ، و این نتیجه قطعى است ، و مجالى براى تاویل و جائى براى عذر باقى نمى گذارد، بلکه مى خواهیم بگوییم نهى تحریمى از خصوص شراب را بتدریج بیان فرموده ، به این معنا که نخست شراب را در ضمن عنوان گناه که عنوانى است عام تحریم کرده ، و فرموده است : بگو پروردگار من فواحش(چه علنى و چه در پنهانى) و همچنین اثم را تحریم نموده آنگاه همان را به تحریم خاص و به صورت نصیحت بیان کرده و فرموده است : بگو که گر چه براى مردم در این دو یعنى شراب و قمار منافعى است ، الا اینکه گناه آندو از نفعشان بزرگتر است . و نیز فرمود: مبادا با اینکه مست هستید در صدد نماز خواندن برآیید، بلکه صبر کنید تا آنکه بحال خود آمده و بفهمید چه مى گویید. البته بنابراینکه مراد از این مستى ، مستى شراب باشد نه مستى و بیخودى خواب ، بار سوم هم او را باز به تحریم خاص و لیکن با تشدید و تاکید هر چه بیشتر بیان کرده و فرموده :(انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان ... فهل انتم منتهون)

ده خصوصیت در این آیات که تشدید و تاءکید حرمت شراب را مى رسانند

چون این چند آیه که آخرین آیاتى است که راجع به تحریم شراب نازل شده از چند جهت مشتمل بر تشدید و تاکید است .

یکى از جهت اینکه کلمه(انما) در آن بکار رفته . دوم از اینکه شراب را پلید و رجس خوانده ، سوم اینکه آنرا عمل شیطان نامیده ، چهارم از جهت اینکه مشتمل بر امر صریح است به اجتناب از آن ، پنجم از جهت اینکه فرموده است در آن اجتناب انتظار و توقع رستگارى هست ، ششم از این جهت که مشتمل است بر بیان مفاسدى که بر آشامیدن شراب مترتب است ، هفتم از اینکه مى پرسد، آیا این مقدار از بیان مرتکبین این عمل را از عمل زشتشان باز مى دارد یا نه ؟ هشتم از اینکه بعد از آنهمه تاکید آنان را به اطاعت خداو رسول امر نموده از مخالفتشان بر حذر مى دارد، نهم آنکه مى فرماید خداوند از اینکه شما اطاعتش بکنید یا نکنید بى نیاز است ، دهم اینکه در یک آیه بعد مى فرماید:(لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات ...) چون بنابر توضیحى که بعدا خواهیم داد این آیه نیز خالى از دلالت بر تشدید نیست .

یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر...

سابقا یعنى در اول همین سوره بحثى درباره(خمر) و(میسر) و(انصاب) و(ازلام) گذشت ، و گفتیم که(خمر) عبارتست از هر مایعى که در اثر تخمیر(ورآمدن) خاصیت سکر و مستى بخود گرفته باشد، و خوردنشعقل را تیره و بیهوده کند، معناى(میسر) و(انصاب) و(ازلام) ونقل یک قول 175

و(میسر) عبارتست از جمیع انحاء قمار، و(انصاب) عبارتست از همان بت ها و یا سنگ هائى که براى ذبح قربانیها در اطراف خانه کعبه نصب مى کرده اند، سنگهائى بوده که مردم به آن تبرک مى جسته و درباره آن عقیده هائى داشتند، و(ازلام) عبارتست از چوبهائى که با آن بطرز مخصوصى قمار مى کرده اند، و چه بسا اطلاق بر چوبه تیرهائى مى شده که در ابتداى هر کار مثلا در موقع عزیمت به سفر و امثال آن با آنها تفال مى زده اند، لیکن این کلمه در اول همین سوره به معناى اول آمده است ، زیرا در بین چیرهائى ذکر شده بود که تصرف و خوردنش حرام بود، از این رو بعید نیست که در این آیه هم به همان معنا باشد، نه به معناى تفال .

خواهید گفت : کلمه(ازلام) در این آیه نمى شود به معناى قمار باشد، زیرا کلمه میسر خود تمامى انحاء قمار حتى قمار با ازلام را شامل هست ، و با ذکر میسر حاجت به این نیست که ازلام به معناى قمار ذکر شود، درست است که اگر ذکر شد از قبیل ذکر خاص ‍ بعد از عام است ، که خود تعبیرى است شایع ، لیکن ذکر خاص بعد از عام براى افاده نکته ایست ، و در اینجا هیچ فائده اى در ذکر ازلام بعد از میسر نیست . پس ازلام در اینجا متعینا به معناى تیرهاى تفال است که خیلى در عرب شایع بوده ، در ابتداى هر کار بزرگى با پاره چوب هائى بنام ازلام استخاره و فال مى گرفته اند

یعنى اگر بزرگان قبیله جذیمه بسیار کشته شدند، بارى زنان آنها در عوض براى ما با ازلام فال مى زنند.

و این فال زدن با ازلام بطورى که از روایات استفاده مى شود اینطور بوده که سه عدد چوب نازک و شبیه به هم نظیر چوبه تیر تهیه کرده و به یکى مى نوشتند:(انجام بده) و به دیگرى مى نوشته اند:(انجام مده)، آنگاه شخص فال گیر این دو را با چوبه سومى بدون اینکه چیزى در آن نوشته باشد در امانه اى که همراه دارد ریخته کسانى که فال مى خواسته اند به او مراجعه کرده و او یکى از آن سه چوبه را از خریطه بیرون مى کشید، اگر به آن نوشته بود:(انجام بده) آن شخص تصمیم مى گرفت و در پى انجام آن کار مى رفت ، و اگر نوشته بود:(انجام مده) از آن کار صرفنظر مى کرد، و اگر چیزى بر آن نوشته نبود بار دیگر فال مى گرفت ، و این عمل را اینقدر تکرار میکرد تا یکى از آن چوبه ها که نوشته داشت بیرون آید، این عمل را استقسام مى گفته اند، و وجه تسمیه اش به این اسم این بوده که با این عمل به خیال خود قسمت و سهم خود را از روزى و خیرات طلب مى کرده اند.

و در شریفه ، خود دلیل بر حرمت این عمل است ، چه در حقیقت در پى کسب علم غیب بودن است ، و همچنین هر عملى که نظیر این باشد، مانند استخاره با تسبیح یا امثال آن .

جواب این گفتار یکى همان است که گفتیم(ازلام) در اول سوره ظهور در استقسام به(اقداح) دارد که خود نوعى قمار بوده ، در این جا هم به همان معنا است .

و به فرض اینکه اول سوره شاهد و قرینه براى اینجا نباشد تازه لفظى است مشترک در دو معنا، که چون در خود آیه قرینه اى بر تعیین یکى از آن دو نیست تعیین مراد از آن منوط به دلیل خارج و روایت است ، و خوشبختانه روایات زیادى از ناحیه ائمه اهل بیت(علیهم السلام) داریم که همه دلالت دارند بر اینکه مراد از(ازلام) همان قمار است نه(تفال)، و آن روایاتى است که در باب استخاره با تسبیح و غیر آن در مواقع حیرت و سرگردانى وارد شده است ، و وقتى(تفال) جایز شد متعینا(ازلام) به همان معناى قمار خواهد بود، و

حقیقت امر در خصوص عمل استخاره

حقیقت امر این است که انسان وقتى بخواهد به کارى دست بزند ناچار است زیر و روى آن کار را بررسى نموده و تا آنجا که مى تواند فکر خود را که غریره و موهبتى است خدادادى بکار بیندازد، و چنانچه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران کمک فکرى گرفته و تصمیم خود را با کسانى که صلاحیت مشورت و قدرت تشخیص صلاح و فساد را دارند در میان بگذارد، تا به کمک فکر آنها خیر خود را در انجام دادن و ترک آن کار تشخیص دهد، و اگر از این راه هم چیزى دستگیرش ‍ نشد چاره اى جز اینکه متوسل به خداى خود شده و خیر خود را از او مسئلت نماید ندارد.

و این همان استخاره است ، و نباید این عمل را که عبارتست از اختیار چیزى که با استخاره تعیین شده دعوى علم غیب نامید، و نیز نباید آنرا تعرض به شوون الوهیت پروردگار نام نهاد، کما اینکه مشورت را هم نباید به خیال اینکه تشریک غیر خداى تعالى است در امور خود شرک نامید، و خلاصه هیچ مانع و محذور دینى در استخاره و مشورت نیست ، چون استخاره کارى جز تعیین یکى از دو طرف تردید را انجام نمى دهد، نه غیر واجبى را واجب و حلالى را حرام و خلاصه حکمى از احکام خداى را تغییر مى دهد، و نه آدمى را به آنچه در پس پرده غیب است خبردار مى کند، تنها و تنها مى گوید: خیر صاحب استخاره در فعل است یا در ترک ، و به این وسیله او را از حیرت و تردید نجات مى دهد، و اما اثر فعل و ترک در آینده چه خواهد بود و چه حوادثى را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است ، و استخاره از تعیین این جهت ساکت است ، و آینده صاحب استخاره از خیر و شر عینا مانند آینده کسى است که استخاره نکرده ، و کار خود را با فکر و مشورت انجام داده است .

رد یک توهم در خصوص استخاره با قرآن

همین اشکال را ممکن است کسى در استخاره با قرآن کرده و توهم کند که استخاره با قرآن بدست آوردن علم غیب است ، چون نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن نحوست و میمنتى احساس مى کند، و اگر استخاره اش خوب بود انتظار خیر و نفعى را مى کشد، و اگر بد بود مترصد شر و ضررى مى شود. لیکن این اشکال نیز توهمى بیش نیست ، چون بطریق صحیح هم از شیعه و هم از اهل سنت روایاتى داریم که پیغمبر(صلى الله علیه و آله) خودش تفال به خیر مى زد، و مردم را هم به این عمل توصیه مى فرمود، و از فال بد زدن نهى مى نمود، و مى فرمود: هر جا هم که فال بد زده شد توکل به خدا کنید و در پى کار خود روید، بنابراینهیچ مانعى از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن بنظر نمى رسد، چه اگر استخاره خوب بود صاحب استخاره عمل را با طیب نفس و دل پاک انجام مى دهد، و اگر بد بود توکل به خدا کرده و در پى کار خود مى رود.

پس استخاره با قرآن جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانى و امید به نفع و سعادت اثر دیگرى ندارد، و ما بزودى راجع به خصوص استخاره بحثى مفصل خواهیم کرد(ان شاء الله تعالى).

از آنچه گفته شد بدست آمد اینکه بعضى از مفسرین(ازلام) را به معناى(تفال) حمل نموده ، آنگاه حرمت استخاره را از آن استنتاج کرده و آیه را دلیل بر بطلان آن قرار داده اند، صحیح نیست ، و نمى توان آنرا به آیه نسبت داد.

معناى رجس ...

(رجس من عمل الشیطان)(رجس)(به کسر را) بنابرآنچه راغب در مفردات خود گفته مانند نجس هر چیز پلیدى را گویند، و اما(رجاست)(به فتح را و سکون جیم) به معناى وصف پلیدى است ، مانند نجاست و قذارت که عبارتند از پلیدى یعنى حالت و وصفى که طبایع از هر چیزى که داراى آن حالت و وصف است از روى نفرت دورى مى کنند، و پلید بودن اینهایى که در آیه ذکر شده است از همین جهت است که مشتمل بر وصفى است که فطرت انسانى نزدیکى به آن را براى خاطر آن وصفش جایز نمى داند، چون که در آن هیچ خاصیت و اثرى که در سعادتش دخیل باشد و احتمال دهد که روزى آن خاصیت از آن پلیدى جدا شود، نمى بیند، کما اینکه چه بسا آیه شریفه(یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما) هم اشاره به این معنا داشته باشد، چون بطور مطلق گناه خمر و میسر را بر نفع آنها غلبه داده ، و هیچ زمانى را استثنا نکرده ، و شاید از همین جهت پلیدى هاى مذکور را به عمل شیطان نسبت داده ، و کسى را با شیطان شریک در آنها نکرده ، چه اگر در آنها جهت خیرى بود لابد از ناحیه غیر شیطان بود، و آن غیر شیطان با شیطان شریک مى شد، و در آیه بعد هم فرمود:(انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه ...) یعنى شیطان مى خواهد بوسیله همین پلیدى ها یعنى شراب و قمار بین شما دشمنى و کدورت بوجود آورده و مانع شما از ذکر خدا و نماز شود.

و نیز در آیات زیادى شیطان را براى انسان دشمن معرفى نموده که هیچگاه خیر آدمى را نمى خواهد، و فرموده :(ان الشیطان للانسان عدو مبین) و نیز فرموده :(کتب علیه انه من تولاه فانه یضله) و نیز فرموده :(ان یدعون الا شیطانا مریدا لعنه الله) پس ‍ لعنت خود را بر او ثابت و او را از هر خیرى طرد کرده است ، و از طرفى هم در آیات زیادى بیان فرموده که اعمال شیطان نظیر اعمال ما نیست بلکه تماسش با انسان و اعمال انسان از راه تسویل و وسوسه و اغواء است یعنى در قلب او القاآتى مى کند و در نتیجه او را گمراه مى سازد، از آن جمله در آیه زیر از قول خود شیطان مى فرماید:(قال رب بما اغویتنى لازینن لهم فى الارض و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین قال هذا صراط على مستقیم . ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین) بندگان خداى را به اغواء و گمراه ساختن تهدید کرده ، و خداى تعالى هم در جوابش نفوذ و قدرت وى را از بندگان خالص خود نفى کرده ، و فرموده : نفوذ تو تنها در گمراهانى است که تو را پیروى کنند. و نیز پاره اى از کلمات او را که روز قیامت در خطاب به مردم مى زند از او نقل کرده مى فرماید:(ما کان لى علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لى) و درباره چگونگى دعوتش مى فرماید: یا بنى آدم لا یفتننکم الشیطان) تا آنجا که مى فرماید:(انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم) یعنى هان اى بنى آدم زنهار که شیطان فریب تان ندهد، چه او و نفرات او شما را مى بینند از جائى که شما آنان را نمى بینید، بیان فرموده است که دعوت او نظیر دعوت یک انسانى از دیگرى به گفتن او و شنیدن آن دیگرى نیست ، بلکه بطوریست که داعى(شیطان) مدعو(انسان) را مى بیند، و لیکن مدعو، داعى را نمى بیند، و آیه شریفه(من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس . من الجنه و الناس) در حقیقت تفصیل آن اجمالى است که ما از آن آیات استفاده کردیم ، چه صریحا مى فرماید: اعمال شیطان به تصرف و القا در دلها است ، از این راه است که انسان را به ضلالت دعوت مى کند.

پس از آنچه گفته شد این معنا به خوبى روشن گردید که : رجس و شیطانى بودن شراب و سایر مذکورات در آیه از این جهت است که اینها کار آدمى را به ارتکاب اعمال زشتى که مخصوص به شیطانست مى کشانند، و شیطان هم جز این کارى ندارد که وسوسه هاى خود را در دلها راه داده و دلها را گمراه کند، و از همین جهت در آیه مورد بحث آنها را رجس نامیده ، چون در آیات دیگرى هم گمراهى را رجس خوانده ، از آن جمله فرموده است :(و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یومنون و هذا صراط ربک مستقیما) آنگاه در آیه بعدى این معنا را که رجس بودن اینها ناشى از این است که عمل شیطانیست بیان نموده و مى فرماید:(انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه - شیطان از دعوت به اینگونه اعمال جز شر شما را نمى خواهد، و

اشاره به اینکه شیطان بر فکر آدمى در بعضى موارد سلطه دارد و مراد از مجسم شدنشیطان ، مجسم شدن براى فکر ب شر است

خواهید گفت ملخص این بیان این شد که معناى رجس بودن شراب و امثال آن این است که ساختن و یا مثلا خوردن آن کار آدمى را به وسوسه هاى شیطانى و گمراهیش مى کشاند و بس ، و حال آنکه از روایات زیادى استفاده مى شود که شیطان خودش بصورت آدمى مجسم شده و طرز تهیه شراب را به انسانها یاد داده است . در جواب مى گوییم آرى درست است اینکه چنین اخبارى داریم ، و اینکه گر چه اخبار در باب تجسم شیطان در ساختن شراب بحد تواتر نمى رسند و لیکن در ابواب مختلف مانند تجسم او براى انبیا و اولیا و بعضى از افراد انسانى و مانند تجسم ملائکه یا تجسم دنیا و یا اعمال انسانى و امثال آن بسیار بچشم مى خورند، و نیز درست است که قرآن هم بعضى از این اخبار را تایید مى کند، مانند آیه(فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا) الا اینکه باید دانست که ورود یک قصه در یک خبرى و یا چند خبر باعث نمى شود که ما دست از ظهور آیه قرآنى با اینکه مورد تایید آیات دیگرى است برداریم ، خلاصه از آیات بیش از این استفاده نمى شود که شیطان تنها درافکار، آنهم در بعضى از موارد تسلط دارد و بس ، و اگر هم در روایتى داشت شیطان مجسم شده و چیزى را ساخته یا ساختن آنرا به بشر یاد داده بیش از این دلالت ندارد که براى فکر بشر مجسم شده ، و در فکرش تصرف کرده باشد.

و ما(ان شاء الله تعالى) بزودى بحثى را راجع به این موضوع یعنى تجسم شیطان و فرشته و امور معنوى دیگر در تفسیر آیه :(سبحان الذى اسرى بعبده) در جاى مناسب دیگرى عنوان خواهیم کرد، و فعلا به انتظار رسیدن موقع مناسب مى گذاریم(فاجتنبوه لعلکم تفلحون) گفتیم : یکى از وجوهى که نهى را در این آیه تاکید مى کند - بعد از ذکر مفاسد - امر به اجتناب است ، و این امر براى این است که نهى بهتر در دلها جاى گیر شود، یکى دیگر از وجوه تاکید امید به رستگارى است ، براى کسى که اجتناب کند، که خود شدیدترین مراتب تاکید را مى رساند، زیرا این معنا را که : امید رستگارى نیست براى کسانى که از این عمل اجتناب نمى ورزند، تثبیت مى کند.

انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر...

راغب در کتاب مفردات خود گفته است ،(عدو) به معناى تجاوز ضد التیام است که اگر نسبت به قلب غیر ملتئم لحاظ شود گفته مى شود:(عداوه و معاداه)(دشمنى) و اگر نسبت به راه رفتن غیر ملتئم رعایت شود گفته مى شود(عدو - دویدن)، و اگر نسبت به معاشرت غیر ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود(عدوان و عدو) و از آن باب است قول خداى تعالى که مى فرماید:(فیسبوا الله عدوا بغیر علم) و اگر نسبت به اجزاء محل نشستن غیر ملتئم ملاحظه شود گفته مى شود:(مکان ذو عدواء - محلى ناصاف) و(عدو) به معناى دشمنى را هم در مفرد و هم در جمع(عدو) مى گویند، هم مى گویند(رجل عدو) و(قوم عدو) و در قرآن است :(و یوم یحشر اعداء الله).

(بغض) و(بغضاء) ضد محبت است ، و صد به معناى گردانیدن راه است بر کسى و یا چیزى(انتها) هم به معناى پذیرفتن نهى است و هم به معناى ضد ابتدا. معناى لغات آیه بیان شد اینک به تفسیر آن پرداخته و مى گوییم :

وجه اینکه شراب و قمار رجس و عملى شیطانى شمرده شده اند

همانطورى که سابقا اشاره شد سیاق این آیه بیان جمله(من عمل الشیطان) یا(رجس من عمل الشیطان) است ، و معنایش این است که اینکه گفته شد این امور از عمل شیطانند یا هم رجس و هم از عمل شیطانند براى این است که شیطان هیچ غرضى از این اعمال خود یعنى خمر و میسر ندارد، مگر ایجاد عداوت و بغضا بین شما، و اینکه به این وسیله شما را به تجاوز از حدود خدا و دشمنى با یکدیگر وادار کند، و در نتیجه بوسیله همین شراب و قمار و انصاب و ازلام شما را از ذکر خدا و نماز باز بدارد، و اینکه عداوت و بغضا را تنها از آثار شراب و قمار دانسته از این جهت است که این اثر در آن دو ظاهرتر است ، چون معلوم است که نوشیدن شراب باعث تحریک سلسله اعصاب شده و عقل را تخدیر و عواطف عصبى را به هیجان در مى آورد، و این هیجان اعصاب اگر در راه خشم و غضب بکار رود معلوم است که چه ثمرات تلخى به بار مى آورد و بزرگترین جنایت را، حتى جنایاتى را که درندگان هم از ارتکاب آن شرم دارند براى شخص مست تجویز مى کند، و اگر در مسیر شهوت و بهیمیت قرار گیرد معلوم است که سر به رسوائى در آورده و هر فسق و فجورى را چه درباره مال و عرض خود و چه درباره دیگران در نظرش زینت داده و او را به هتک جمیع مقدسات دینى و اجتماعى وا مى دارد، دزدى و خیانت و دریدن پرده محارم خود و فاش کردن اسرار و ورود به خطرناک ترین ورطه هاى هلاکت و امثال آن را در نظرش ناچیز جلوه مى دهد، چنانکه آمار ممالک مترقى که نوشیدن مشروبات الکلى در بینشان رواج دارد نشان داده که درشت ترین ارقام جنایات و حوادث ناگوار و فسق و فجورهاى شرم آور و ننگین در اثر نوشیدن این آب آتشین است .

میسر(قمار) و مفاسد اجتماعى آن

اما(میسر) که همان قمار است آن نیز در ضرر و مفسده دست کمى از شراب ندارد زیرا قمار سعى و کوششى را که شخص در مدتهاى طویل در راه جمع مال و بدست آوردن وجهه و آبرو بکار برده در کمترین مدت از بین برده و علاوه بر اینکه مال آدمى را تباه مى سازد چه بسا عرض و آبرو و بلکه جان آدمى را هم در مخاطره قرار مى دهد. حال اگر در راه قمار پیروز شد و از این راه مالى بدست آورد تازه همین مال او را به یک انحرافهاى دیگر دچار مى سازد، و آن اینست که چون این مال را به زحمت کسب نکرده در راه صحیح هم خرج نمى کند، و سیر معتدلى را که تاکنون در زندگى صحیح و عاقلانه خود اتخاذ کرده بود تباه ساخته و او رامردى ولخرج و تنبل و اهل لهو و فجور مى سازد، چنین کسى هیچ وقت حوصله اینکه مایحتاج زندگى خود را از راه مشروع بدست آورد نداشته و همواره در پى راه هاى نامشروع است ، و همچنین اگر مغلوب شود و هستى خود را ببازد که همین بى پولى و زیانکاریش او را به کینه توزى نسبت به حریف قمار خود واداشته و در نتیجه یک عمر را به حسرت یا خشم و عصبانیت مى گذارند.

این مفاسدى که گفته شد گر چه از آنجائى که کمتر بچشم اشخاص عوام و ساده لوح مى خورد، و شاید یک یک آنها بیش از یکبار و دوبار مواجه با آنها نشود، از این جهت فسادش خیلى براى آنها روشن نیست ، و لیکن همین نادر است که اگر جلوگیرى نشود غالب و این یکبار چند بار و این اندک بسیار شده ، رفته رفته کار جامعه را بجائى مى کشاند و بلوایى از وحشیت و همجیت در آن راه مى اندازد، که هیچ چیز جز عواطف سرکش و وسوسه کشنده در آن حکومت نکند.

پس ، از آنچه تاکنون گفته شد این معنا روشن شد که حصرى که از کلمه(انما) در آیه :(انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه) استفاده مى شود راجع به یک یک آن گناهان یعنى خمر و میسر و انصاب و ازلام نیست ، بلکه راجع است به مجموع آنها مگر مفسده(صد - جلوگیرى) از ذکر خدا و نماز که از مفاسد همه و یک یک آنها است ، نتیجتا عداوت و بغضا مخصوص به شراب و قمار خواهد بود، و از این که در جمله(و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه) نماز را جداى از ذکر خدا اسم برد، با اینکه نماز هم ذکر خداست ، استفاده مى شود که چون نماز فرد کامل از ذکر است ، خداى تعالى اهتمام بیشترى به امر آن دارد، و در روایت صحیح از رسول الله وارد است که فرمود: نماز ستون دین است .

و همچنین در آیات بسیار زیادى از قرآن کریم به این معنا اشاره شده است ، بطورى که جا براى شک و تردید باقى نگذاشته ، از آن جمله فرموده است :(قد افلح المؤ منون . الذین هم فى صلوتهم خاشعون ...) و نیز فرموده :(و الذین یمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوه انا لا نضیع اجرا المصلحین) و نیز فرموده :(ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسه الشر جزوعا. و اذا مسه الخیر منوعا. الا المصلین ...) و فرموده :(اتل ما اوحى الیک من الکتاب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر) و فرموده :(فاسعوا الى ذکر الله) و نیز فرموده :(و اقم الصلوه لذکرى) و همچنین آیات بسیار دیگرى . و اینکه در آیه مورد بحث ذکر را از نماز مقدم داشته براى این بوده است که تنها و تنها مقصود از دعوت الهى آن بوده است .

آرى ، ذکر خدا خمیر مایه سعادت دنیا و آخرت ، و روح زنده هر پیکره اى از عبادات است ، کما اینکه در این آیات :(قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فاما یاتینکم منى هدى فمن اتبع هداى فلا یضل و لا یشقى . و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا. و نحشره یوم القیامه اعمى) که مربوط است به اولین روز تشریع دین و خطاب است به آدم ابوالبشر و همچنین در این آیات :(و یوم یحشره م و ما یعبدون من دون الله فیقول ء انتم اضللتم عبادى هولاء ام هم ضلوا السبیل . قالوا سبحانک ما کان ینبغى لنا ان نتخذ من دونک من اولیاء و لکن متعتهم و آباءهم حتى نسوا الذکر و کانوا قوما بورا) و در این آیه(فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الحیوه الدنیا ذلک مبلغهم من العلم) و ذکر خدا در این آیات در مقابل فراموشى او بکار رفته که مستلزم از یاد بردن عبودیت و انجام مراسم دینى است که جز انجام آن راه دیگرى براى سعادت نفس نیست ، چنانکه آیه شریفه(و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم) هم اشاره به همین معنا دارد.

چگونه شیطان با شراب و قمار بین آدمیان دشمنى و کینه ایجاد کرده ، انان را از ذکرخدا و نماز غافل مى سازد

اما اینکه فرمود:(فهل انتم منتهون) استفهامى است توبیخى که مختصر دلالتى بر اینکه مسلمین آنروز خیلى گوش به فرمان خدا نبوده اند دارد، چون از آن استفاده مى شود که نواهى دیگرى را که قبل از این نهى بگوششان خورده اطاعت نکرده اند، این آیه یعنى :(انما یرید الشیطان ان یوقع ...) به منزله تفسیرى است براى آیه(یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما) زیرا بیان مى کند که نفع و گناهى که در آن آیه در خمر و میسر فرض شد طورى نیستند که روزى از هم جدا شده و تنها نفع آندو بماند، یا نفعش غالب شود، تا در نتیجه حلال گردد، و مانند دروغ مصلحت آمیز نیست که در عین اینکه گناه است ممکن است روزى نافع شود، و چه بسا روزى در اصلاح ذات بین و امثال آن نفعش بحدى برسد که بر ضررش غالب و در نتیجه حلال و جایز گردد، و تفسیر بودنش از اینجاست که بعد از اینکه مى فرماید:(رجس من عمل الشیطان) آنگاه رجس بودن آنرا بوسیله کلمه(انما) حصر نموده و فرموده :(انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فى الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه - این اعمال جز این نخواهد بود که هر وقت واقع شوند، رجس و پلید و عمل شیطانند، و شیطان هم جز اینکه بوسیله این ها بین شما عداوت و بغضا بیندازد و شما را از نماز و یاد خدا غافل سازد غرض دیگرى ندارد) و کوتاه سخن اینکه ، هیچ امیدى به اینکه روزى نفع این اعمال از گناهش بیشتر و در نتیجه مباح شوند، نیست .(دقت بفرمائید).

و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و احذروا...

تاکید امرى است که قبلا به اجتناب از این پلیدى ها کرده بود، و وجه تاکید نخست این است که امر مى کند به اطاعت خداوند سبحان که امر تشریع بدست اوست ، و در ثانى به اطاعت رسول اللهى که اجراى دستورات شرع محول به اوست ، و در ثالث به تحذیر صریح از مخالفت .

و در این فقره :(فان تولیتم فاعلموا انما على رسولنا البلاغ المبین) تاکیدى است که در آن معناى تهدید است ، مخصوصا از جهت اینکه مى فرماید:(فاعلموا) زیرا این خود اشاره است به اینکه شما مرتکبین خمر و میسر و غیره و نافرمانیهاى خود را یک نوع غلبه بر رسول الله(صلى الله علیه و آله) پنداشته اید، و نفهمیدید، یا فراموش کردید که رسول الله(صلى الله علیه و آله) در این بین سود و زیانى ندارد، و جز رسانیدن پیغام و تبلیغ ماموریت خود وظیفه دیگرى ندارد، و این نافرمانیها برگشتش به دشمنى با خداى تعالى است ، و ندانستید که شما در حقیقت در مقام معارضه با ربوبیت پروردگار خود بر آمده اید.

سابقا در اول همین بحث گذشت که این آیات در تحریم خمر و میسر و غیره مشتمل بر فنون مختلفى است از تاکید. یکى ابتداى به جمله(یا ایها الذین آمنوا) آنگاه بکار رفتن کلمه حصر(انما) سپس پلید خواندن آن گناهان ، بعد از آن نسبت دادن آنها به عمل شیطان ، و امر صریح به اجتناب و امید داشتن به رستگارى دردورى و اجتناب از آنها، بعد از آن بر شمردن مفاسد عمومى آنها یعنى عداوت و بغضا، و انصراف از نماز و ذکر خدا، سپس توبیخ مرتکبین به اینکه از نهى الهى متاثر و منتهى نمى شوند، آنگاه امر به اطاعت خدا و رسول و تحذیر از مخالفت ، و بعد از همه اینها تهدید به اینکه اگر بار دیگر مرتکب شوند و از دستور خدا سرپیچى کنند بدانند که سرپیچیشان بعد از اتمام حجت و بلاغ مبین بوده است .

لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا...

(طعم) و(طعام) به معناى خوردن است ، و تنها در خوردنى ها بکار مى رود، نه خوردنیها و آشامیدنیها، و در لسان اهل مدینه به معناى گندم است ، گاهى هم این کلمه به معناى چشیدن مره طعام مى آید، در آن صورت هم در معناى آشامیدن و هم در معناى خوردن استعمال مى شود، کما اینکه در قرآن در آنجا که مى فرماید:(فمن شرب منه فلیس منى و من لم یطعمه فانه منى) به معناى آشامیدن آمده و در بعضى از احادیث که رسول الله(صلى الله علیه و آله) در توصیف آب زمزم فرموده دارد که هم طعامى است براى خوردن و هم شفا براى مرض ، که به معناى غذا استعمال شده است .

سیاق این آیه شریفه طورى است که نمى توان آنرا غیر مربوط به آیات قبلیش گرفت ، چنانکه بعضى گرفته اند و جز براى اینکه آنرا متصل به ما قبل دانست صلاحیت ندارد، بنابراین آیه جواب است از سؤ الى که ممکن است بخاطر کسى بیاید. و آن اینست که با این همه گناه که در این عمل است پس مؤ منین ى که قبل از حرام شدن آن یا قبل از نزول این آیه مرتکب آن شده اند تکلیفشان چیست ؟ جواب مى دهد اگر تقوا پیشه کنند خطرى متوجهشان نیست . و اینکه گفتیم سیاق آیه جز این را نمى پذیرد، براى این بود که جمله :(فیما طعموا) مطلق است و قیدى هم در کلام نیست . و از طرفى ، آیه در مقام رفع خطر از این طعام مطلق است ، و این مطلق را با این بیان :(اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا) مقید کرد به تقوا، و قدر متیقن از این تقوا که سه بار در آیه ذکر شده است ، حق تقوا است ، یعنى تقواى شدید. بنابراین ، اینکه گفتیم بعضى مراد از طعام را خوردنیها گرفته آنگاه براى اینکه آیه معناى صحیحى بخود بگیرد توجیهاتى کرده اند صحیح نیست ، زیرا بنابراین ، معنا یا این است که این آیه مى خواهد مفهوم خود را ثابت کند، یا آنکه در این مقام نیست ، اگر غرض اثبات مفهوم باشد یعنى خوردنیهاى حلال را بر غیر مؤ منین با تقوا حرام کند سر به مخالفت صریح امثال آیه :(قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیوه الدنیا خالصه یوم القیمه) در مى آورد.

زیرا از این آیه و امثالش بلکه از مذاق دین اسلام استفاده مى شود که احدى را منع از خوردنیهاى حلال نکرده چون فطرت انسان ناچار به مباح دانستن آن در حیات انسانى مى باشد. و یا این است که نمى خواهد مفهوم خود را اثبات کند، در این صورت برگشت معناى آیه به این مى شود: جایز است خوردن براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح مى کنند بشرطى که تقوا پیشه خود سازند. و حال آنکه جواز خوردن مختص به پارسایان نیست ، بلکه براى مردم بى تقوا هم جایز است ، و بفرضى هم که مختص به مردم با تقوا باشد شرط نیست که مرتبه شدید از تقوا را دارا باشند، این اشکال به تمام وجوهى که در توجیه آیه بنابر حمل(فیما طعموا) بر مطلق طعامهاى حلال نه بر شراب ذکر کرده اند وارد است ، و هیچکدام خالى از این اشکال نیست ، زیرا برگشت معناى همه آن وجوه به این معنا است : کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى کنند اگر از محرمات بپرهیزند حرجى بر آنها نیست که از خوردن حلالها بهره مند شوند. و واضح است که این معنا خالى از یکى از آن دو اشکال نیست .

وجوه مختلفى که در بیان مراد آیه :(لیس على الذین امنوا و عملو الصالحات جناحفیما طعموا) گفته شده است

بعضى گفته اند که در این آیه چیزى حذف شده ، و تقدیر آن چنین است :(لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا و غیره اذا ما اتقوا المحارم - حرجى نیست بر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند در آنچه تاکنون از این گناه و غیر آن مرتکب شده اند مادامى که از حرامها بپرهیزند)، و این وجه صحیح نیست ، زیرا صرفنظر از اینکه در کلام دلیلى بر این تقدیر نیست اشکال سابق هم در جاى خود باقى است .

بعضى دیگر گفته اند: ایمان و عمل صالح با هم شرط حقیقى نیستند، بلکه شرط، تنها تقوا و پرهیز از محرمات است ، و ایمان و عمل صالح را بعنوان دلیل بر وجوب تقوا ذکر فرموده .

این وجه نیز صحیح نیست و از ظاهر آیه بسیار بعید است ، زیرا ظاهر سیاق آیه اینست که مى خواهد نفى کند حرج را از شرابخوارى هاى گذشته ، و این نفى حرج هیچ شرطى ندارد، نه ایمان و نه عمل صالح و نه تقوا و پرهیز از محارم .

کسانى دیگر هم در توجیه آیه گفته اند: ایمان ، عمل صالح و تقوا هر سه شرطند، نه فقط تقوا، بدلیل اینکه نسبت به مومن صحیح است گفته شود که حرجى بر او نیست و لیکن نسبت به کافر صحیح نیست ، چون او مستحق عقاب است .

این وجه هم باطل است ، براى اینکه با این حرفها نمى توان آیه را مخصوص به مؤ منین کرد، چون این آیه عینا نظیر آیه(قل من حرم زینه الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق و آیه قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الا ان یکون میته او دما مسفوحا) است که هیچ اختصاصى به مؤ منین ندارند، و اسمى از مؤ منین در آنها برده نشده ، یا نظیر آیه(یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى) تا جمله(ان اکرمکم عند الله اتقیکم) است که خطاب را متوجه عنوان(ناس) کرده که هم شامل مؤ من است و هم شامل کافر.

بعضى دیگر گفته اند: کافر، راه معرفت حلال و حرام را بر خود بسته ، از این رو در دو آیه مورد بحث خطاب متوجه خصوص مؤ منین شده .

این نیز فاسد است زیرا هم اشکال وجه قبلى بر آن وارد است ، و هم اینکه اشکالى را که ناشى بود از جمله(اذا ما اتقوا...) بر طرف نمى سازد.

وجه بدون اشکال در معناى آیه شریفه

پس آنچه بى اشکال است این است که بگوییم : آیه مورد بحث از نظر اینکه متصل است به آیات قبلى خود و با آنها در یک سیاق است معناى همانها را هم مى دهد، بنابراین ، آیه مورد بحث مانند آیات قبلى خود متعرض حال مسلمین است که مبتلاى به شرب خمر بوده یا گاهگاهى آنرا مى نوشیده اند، و از راه قمار مال بدست آورده یا از گوشت قربانیان انصاب خورده اند، گویا زبان حال این گونه اشخاص بعد از نزول آیات تحریم این بوده که تکلیف ما و سایر مسلمین که مثل ما هستند نسبت به گذشته و شراب هائى که خورده ایم و گناهانى که کرده ایم چیست ؟ و گویا این آیه جواب است از زبان حال آنها به اینکه حرجى بر آنها نیست ، در صورتى که از مردان با ایمان و صالح و با تقوا و نیکوکار باشند، با ایمان باشند، یعنى به خدا و تمامى احکامى که بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) نازل شده ایمان داشته باشند، صالح باشند، یعنى جز عمل نیک انجام ندهند، با تقوا باشند یعنى خود را در مسیر تقوا قرار دهند، نیکوکار باشند یعنى احسان کنند به عمل کردن بر طبق احکامى که نازل شده . و با این بیان روشن مى شود که مراد از موصول(ما) در جمله(فیما طعموا) یا خمر است از جهت خوردن آن و یا خمر و میسر و انصاب و ازلام است از جهت خوردنى که ممکن است به هر یک متعلق شود، و معناى آیه این مى شود: حرجى نیست بر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح کرده اند در آنچه که قبل از تحریم از شراب یا آن محرمات دیگر چشیده اند. اما اینکه فرمود:(اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا) ظاهر اینکه فرموده :(اذاما) اینست که خواسته است همان موضوعى را که در(لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات) مذکور شده تکرار کند، تا دلالت کند بر اینکه وصف ایمان و عمل صالح دخالت در حکم نفى جناح دارد، نظیر اینکه در خطاب به مؤ منین مى فرماید:(ذلک یوعظ به من کان منکم یومن بالله و الیوم الاخر) و اینگونه تعبیرها در لسان عرب بسیار است ، و ظاهر اینکه فرمود:(ثم اتقوا و آمنوا) اینست که ایمان بعد از ایمان معتبر است ، و مراد از آن همان ایمان تفصیلى است ، یعنى ایمان به یک یک احکامى که رسول الله(صلى الله علیه و آله) از ناحیه پروردگار خود آورده ، بطورى که یکى از آنها را انکار و رد نکند و در حقیقت در برابر اوامر و نواهى رسول الله(صلى الله علیه و آله) تسلیم شود، کما اینکه در سوره حدید مى فرماید:(یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله) و نیز در سوره نساء مى فرماید:(و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله) تا آنجا که مى فرماید:(فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما) و آیات در این معنا بسیار است . و ظاهر اینکه فرمود:(ثم اتقوا و احسنوا) این است که مى خواهد بحسب اعتبار ایمان بعد از ایمان را احسان بشمارد، و این اعتبار، اعتبار صحیحى است ، چون احسان را دو معنا است ، یکى همان انجام دادن عمل است به وجه حسن و نیکویش ، و بدون اینکه در آن هیچگونه قصد سوئى در کار باشد. چنان که در سوره کهف که مى فرماید:(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات انا لا نضیع اجر من احسن عملا) و نیز در آل عمران که مى فرماید:(الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم) احسان به همین معنا استعمال شده است .

دوم احسانى است که به دیگران هم مى رسد، و آن کارهاى پسندیده است که چیزى از آن که خوش آیند باشد عاید غیر هم بشود، و در آیه(و بالوالدین احسانا) و نیز در آیه :(و احسن کما احسن الله الیک) احسان به همین معنا است ، کما اینکه در آیه مورد بحث به معناى اول است ، به این بیان که تقواى دینى تنها با ایمان به خدا و تصدیق به حقانیت دین و بدون ایمان تفصیلى به یک یک احکام آن ، حقش آنطور که باید ادا نمى شود، زیرا رد کردن و نپذیرفتن یکى از احکام دین در حقیقت رد کردن اصل دین است ، و این ایمان تفصیلى هم وقتى در اداى حق تقوا کفایت مى کند که توام با عمل به آن احکام و به هر چه که از فعل و ترک اقتضا دارند بوده باشد، و این جرى عملى هم از راه انقیاد باشد، نه از روى نفاق ، پس بر کسى که بخواهد براى آخرت خود توشه تقوا فراهم کند واجب است که ایمان به خدا آورده و عمل صالح کند، و نیز به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در یک یک احکامى که آورده ایمان بیاورد، و علاوه در تمامى این مراحل سلوکش بر سبیل احسان باشد.

سبب اینکه(تقوا) در آیه شریفه سه بار تکرار شده است

و اما اینکه سه بار تقوا را تکرار کرد و مراحل سه گانه ایمان و عمل صالح و احسان را به آن تقیید نمود براى این بود که تاکید کند در اشاره به لزوم مقارنت این مراحل با تقواى واقعى و اینکه نباید در این مراحل هیچگونه غرض غیر دینى در کار باشد، و ما سابقا در بعضى از مباحث بیان کردیم که تقوا یک مقام خاص دینى و معنوى نیست بلکه حالتى است روحى که شامل تمامى مقامات معنوى مى شود، به این معنا که براى هر درجه و مقامى از مقامات معنوى ، تقوائى است مخصوص به خود آن مقام .

پس ملخص آنچه گذشت این شد که مراد از آیه شریفه(لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا...) این است که بر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح نموده اند نسبت به آنچه از شراب نوشیده و یا از سایر محرمات مرتکب شده اند حرجى نیست ، اما بشرطى که علاوه بر ایمان و عمل صالحشان در جمیع مراحل و اطوار خود ایمان به خدا و رسول و احسان در عمل را دارا باشند، و جمیع واجبات را انجام داده و از جمیع محرمات پرهیزکار باشند.

با داشتن چنین فضائلى اگر قبل از نزول آیه تحریم و رسیدنش بگوششان و یا قبل از اینکه معناى آنرا فهمیده باشند به یکى از این پلیدى ها که عمل شیطان است مبتلا بوده اند، حرجى بر آنها نیست و خداى تعالى از گناهان گذشته آنان صرفنظر نموده است ، و این آیه نظیر آیه شریفه ایست که در بین آیات راجع به تحویل قبله واقع است . در پاسخ سؤ ال آنان از نمازهاى گذشته که رو به بیت المقدس خوانده اند مى فرماید:(و ما کان الله لیضیع ایمانکم).

به هر حال سیاق این کلام خود شاهد دیگرى است بر اینکه آیه مورد بحث(لیس على الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح ...) متصل است به ما قبل خود، و اینکه نزولش با آنها بوده ، و اینکه این آیات آخرین آیاتى هستند که در باب تحریم شراب نازل شده ، و نیز - همانطورى که قبلا هم گفتیم - استفاده مى شود که بعضى از مسلمین در ایام بعد از آیات اول تحریم و قبل از این آیات دست از عمل زشت خود برنداشته بوده اند. و نیز به دست مى آید که بعد از نزول این آیات سؤ ال شده است از حال کسى که قبل از تحریم شراب به شرب آن مبتلا بوده اند، و لابد کسانى بوده اند که ابتلاى شان به این عمل قبل از نزول تحریم بوده و کسانى بعد از نزول و قبل از فهمیدن آن و اشخاصى بعد از نزول و بعد از فهمیدن معناى آن بدون هیچ عذرى و جواب این چند طایفه طورى داده شده که هر طایفه اى حکم مساءله اش بحسب خصوص حال خودش معلوم شود، پس کسى که با داشتن ایمان و احسان و در چنین حالى آنرا چشیده(و مسلما کسى است که قبل از تحریم و یا از روى جهل نوشیده) حرجى بر او نیست ، و کسى که در غیر این شرایط و بدون عذر مرتکب شده حکمش غیر این است . این بود توجیه ما درباره آیه مورد بحث .

وجوه متعددى که در توجیه تکرار(تقوا) در آیه شریفه گفته شده است

و مفسرین دیگر را در این آیه بحث هائى است طولانى : یکى راجع به جمله(فیما طعموا) که خلاصه آنرا در سابق گذراندیم . یکى راجع به ذیل آیه از جهت اینکه تقوا در آن سه بار تکرار شده است ، و همچنین عمل صالح را هم تکرار نموده ، و در خاتمه احسان را ذکر کرده .

بعضى گفته اند: مراد از اینکه فرمود:(اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات) این است که از محرم بپرهیزند، و بر ایمان و عمل صالح ثبات ورزند، و مراد از اینکه فرمود:(ثم اتقوا و آمنوا) این است : آنگاه بپرهیزند از چیرهایى که بعدا بر آنها تحریم مى شود، مانند شراب و امثال آن ، و به تحریم آن ایمان آورند. و مراد از اینکه فرمود:(ثم اتقوا و احسنوا) این است که بر این تقوا و پرهیز از معاصى استمرار داشته و به عمل صالح اشتغال بورزند.

بعضى دیگر گفته اند: این تکرار به اعتبار حالات سه گانه استعمال تقوا است ، چون تقوا و ایمان به خدا یک مرتبه بین انسان و خودش ‍ ملاحظه مى شود، یک مرتبه بین او و مردم ، و یک مرتبه بین او و خداوند متعال ، و احسان بنابراین ، احسان به مردم خواهد بود.

بعضى دیگر گفته اند: تکرار به اعتبار مراتب سه گانه مبداء و وسط و منتهى است ، و همین است حق تقوا.

بعضى دیگر گفته اند: تکرار به اعتبار آن چیزى است که از آن باید پرهیز شود، چون از محرمات باید پرهیز کرد بخاطر محفوظ ماندن از عقاب ، و مشتبهات را باید دورى نمود، از جهت وقوع در حرام ، و از بعضى از مباحات باید اجتناب نمود از جهت حفظ نفس از پستى و تهذیب آن از آلودگیهاى طبیعى .

بعضى دیگر گفته اند: مراد از تقواى اول ، پرهیز از شرب خمر، و مراد از ایمان اول ایمان به خدا است ، و مراد از تقوا دوم ادامه تقواى اول و مراد از ایمان دوم ادامه ایمان اول است . و مراد از تقواى سوم ، انجام واجبات ، و مراد از احسان ، عمل به مستحبات است .

و بعضى دیگر گفته اند: تقواى اول پرهیز از معاصى عقلى و ایمان اول همان ایمان به خدا و به زشتى این گناهان است ، و تقواى دوم پرهیز از معاصى است که بدلیل نقل تحریم شده و ایمان دوم هم همان ایمان به وجوب اجتناب از این گناهان است ، و تقواى سوم مخصوص است به مظالم بندگان خدا، و هر گناهى که ضرر و ظلم و فسادش عاید غیر شود، و مراد از احسان هم احسان به مردم است .

بعضى دیگر گفته اند: شرط اولى مخصوص است به گذشته و شرط دومى مربوط است به دوام بر آن و استمرار بر انجام آن در آینده ، و شرط سوم مخصوص است به مظالم بندگان .

و بر همین قیاس است اقوال دیگرى که بر هیچیک از آنها دلیلى نیست ، نه لفظى از خود آیه و نه قرینه اى از خارج هست که بتوان بخاطر آن آیه را بر یکى از این اقوال حمل کرد، و کمى تامل در سیاق آیه و مطالب گذشته ما، این معنا را روشن مى سازد.

بحث روایتى

روایاتى متضمن داستانهایى که منجر به تحریم شراب در اسلام شده است

در تفسیر عیاشى است که هشام بن سالم مى گوید: از امام ابى عبدالله(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: در بینى که حمزه بن عبدالمطلب و رفقایش در بساط شراب خود که نامش سکر بود نشسته بودند ناگهان صحبت از شریف به میان آمد. حمره گفت چطور مى توانیم تهیه کنیم ؟

گفتند: اینک شتر برادر زاده ات على بن ابیطالب در همین نزدیکى است ، حمره برخاست و شتر على(علیه السلام) را نحر نموده و کوهان و جگرش را برداشته و براى رفقاى خود آورد، على(علیه السلام) از جریان با خبر و ناراحت شد و بعنوان شکایت نزد رسول الله(صلى الله علیه و آله) رفت . رسول الله به اتفاق على(علیه السلام) به راه افتاد تا حمره را مواخذه کند، به حمره خبر دادند که اینک رسول الله(صلى الله علیه و آله) بیرون خانه است . حمره خیلى از این ماجرا ناراحت شد و با حالت خشم بیرون آمد. وقتى رسول الله(صل