ایمان ظاهرى و ایمان واقعى
بیان
در این آیه مسئله ایمان تکرار شده ، و منظور از ایمان دومى بطوریکه از سیاق استفاده میشود، حقیقت ایمان است ، و این تکرار مى فهماند: که مراد از(الذین آمنوا)، در ابتداى کسانى هستند که ایمان ظاهرى دارند، و باین نام و باین سمت شناخته شده اند،
بنابراین معناى آیه این میشود:(این نامها و نامگذاریها که دارید، از قبیل مؤ منین ، یهودیان ، مسیحیان ، صابئیان ، اینها نزد خدا هیچ ارزشى ندارد، نه شما را مستحق پاداشى مى کند، و نه از عذاب او ایمن میسازد).
همچنانکه یهود و نصارى بنا بحکایت قرآن مى گفته اند:(لن یدخل الجنة ، الا من کان هودا او نصارى)،(داخل بهشت نمیشود، مگر کسى که(بخیال ما یهودیان) یهودى باشد، و یا کسیکه(بزعم ما مسیحیان)، نصارى باشد)، بلکه تنها ملاک کار، و سبب احترام ، و سعادت ، حقیقت ایمان بخدا و روز جزاء است ، و نیز عمل صالح است .
و بهمین جهت در آیه شریفه نفرمود:(من آمن منهم)،(هر کس از ایشان ایمان بیاورد)، یعنى ضمیرى بموصول(الذین) برنگرداند، با اینکه در صله برگرداندن ضمیر بموصول لازم بود، تا آن فائده موهومى را که این طوائف براى نامگذاریهاى خود خیال مى کردند، تقریر نکرده باشد، چون اگر ضمیر برمى گرداند، نظم کلام ، این تقریر و امضاء را مى رسانید.
و این مطلب در آیات قرآن کریم مکرر آمده ، که سعادت و کرامت هر کسى دائر مدار و وابسته بعبودیت است ، نه بنام گذارى ، پس هیچ یک از این نامها سودى براى صاحبش ندارد، و هیچ وصفى از اوصاف کمال ، براى صاحبش باقى نمى ماند، و او را سود نمى بخشد، مگر با لزوم عبودیت .
و حتى این نامگذاریها، انبیاء را هم سود نمیدهد، تا چه رسد بپائین تر از آنان همچنانکه مى بینیم : خدایتعالى در عین اینکه انبیاء خود را با بهترین اوصاف مى ستاید مع ذلک درباره آنان مى فرماید:(و لو اشرکوا، لحبط عنهم ما کانوا یعملون)،(انبیاء هم اگر شرک بورزند، اعمالى که کرده اند بى اجر میشود).
و در خصوص اصحاب پیامبر اسلام ، و کسانیکه به وى ایمان آوردند، با آنکه در جاى دیگر از عظمت شاءن و علو قدرشان سخن گفته ، مى فرماید:(وعداللّه الذین آمنوا، و عملوا الصالحات منهم : مغفرة و اجرا عظیما)،(خدا به بعضى از کسانیکه ایمان آورده ، و عمل صالح کرده اند، وعده مغفرت و اجر عظیم داده است)، که کلمه(منهم)، وعده نامبرده را مختص به بعضى از ایشان کرده ، نه همه آنان .
و نیز درباره دیگران که آیات خدا بسویشان آمده ، فرموده :(و لو شئنا لرفعناه بها، ولکنه اخلد الى الارض ، و اتبع هویه)،(و اگر میخواستیم او را با آیات خود بلند مى کردیم ، ولى او بزمین گرائید، و از هواى خود پیروى کرد)، و از این قبیل آیات دیگریکه تصریح دارد: بر اینکه کرامت و سعادت مربوط بحقیقت است ، نه بظاهر.
بحث روایتى
در در المنثور است که : از سلمان فارسى روایت شده ، که گفت : از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از اهل دینى که من از آنان بودم(یعنى مسیحیان) پرسیدم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شمه اى از نماز و عبادت آنان بگفت ، و این آیه نازل شد:(ان الذین آمنوا و الذین هادوا) الخ .
مؤ لف : در روایات دیگرى بچند طریق نیز آمده : که آیه شریفه درباره مردم مسلمان(ایرانیان) نازل شد.
و در معانى الاخبار، از ابن فضال روایت کرده که گفت : از حضرت رضا علیه و السلام پرسیدم : چرا نصارى را نصارى نامیدند؟ فرمود: چون ایشان از اهل قریه اى بودند، بنام ناصره ، که یکى از قراء شام است ، که مریم و عیسى بعد از مراجعت از مصر، در آن قریه منزل کردند.
مؤ لف : در این روایت بحثى است که انشاءاللّه تعالى در تفسیر سوره آل عمران ، در ضمن داستانهاى عیسى علیه و السلام متعرض آن میشویم .
و در روایت آمده که یهود بدان جهت یهود نامیده شده اند، که از فرزندان یهودا، پسر یعقوبند.
و در تفسیر قمى آمده : که امام فرمود: صابئى ها قومى جداگانه اند، نه مجوسند، و نه یهود، و نه نصارى ، و نه مسلمان ، آنها ستارگان و کواکب را مى پرستند.
مؤ لف : این همان وثنیت است ، چیزیکه هست پرستش و ثن و بت ، منحصر در ایشان نیست ، و غیر از صابئین کسانى دیگر نیز بت پرست هستند، تنها چیزیکه صابئین بدان اختصاص دارند، این استکه علاوه بر پرستش بت ، آنها کواکب را نیز مى پرستند.
بحث تاریخى(درباره صائبین)
ابوریحان بیرونى در کتاب آثار باقیه خود، چنین مى نویسد: اولین کسى که در تاریخ از ایشان ، یعنى مدعیان نبوت ، نامشان آمده ، یوذاسف است ، که بعد از یکسال از سلطنت طهمورث ، در سرزمین هند ظهور کرد،
و دستور فارسى نویسى را بیاورد، و مردم را بکیش صابئیان دعوت کرد، و خلقى بسیار پیرویش کردند، سلاطین پیشدادى ، و بعضى از کیانیها، که در بلخ توطن کرده بودند دو نیر، یعنى آفتاب و ماه را، و کلیات عناصر را، تعظیم و تقدیس مى کردند، این بود تا آنکه وقت ظهور زردشت رسید، یعنى سى سال بعد از تاج گذارى بشتاسب ، در آن ایام بقیه آن صابئى مذهب ها در حران بودند، و اصلا بنام شهرستان نامیده میشدند، یعنى بایشان مى گفتند حرانیها.
البته بعضى هم گفته اند: حرانى منسوب به هادان پسر ترخ ، برادر ابراهیم علیه و السلام است ، زیرا او در بین رؤ ساى حرانیها متعصب تر بدین خود بود.
ولى ابن سنکلاى نصرانى ، در کتابیکه در رد صابئى ها نوشته ، و آنرا از دروغها و اباطیل پر کرده ، حکایت مى کند، که حرانیها مى گفتند: ابراهیم از میان حرانیان بیرون رفت ، براى اینکه در غلاف عورتش برص افتاده بود، و در مذهب حرانیها هر کس مبتلا به برص میشد نجس و پلید مى بود، و بهمین جهت بود که ابراهیم ختنه کرد، و غلاف خود را برید، و آنگاه به بتخانه رفت ، و از بتى صدائى شنید: که میگفت : اى ابراهیم براى خاطر تنها یک عیب از میان ما بیرون رفتى ، و وقتى برگشتى با دو تا عیب آمدى ، از میان ما بیرون شو، و دیگر حق ندارى بسوى ما برگردى ، ابراهیم از گفتار آن بت در خشم شد، و او را ریز ریز کرد، و از میان حرانیان بیرون شد، ولى چیزى نگذشت ، که از کرده خود پشیمان شد، و خواست تا پسر خود را بعنوان پیشکشى براى ستاره مشترى قربانى کند، چون صابئى ها را عادت همین بود، که فرزندان خود را براى معبود خود قربان مى کردند، و چون ستاره مشترى بدانست ، که ابراهیم از در صدق توبه کرده ، بجاى پسرش قوچى فرستاد، تا آنرا قربانى کند.
عبد المسیح بن اسحاق کندى ، در جوابى که از کتاب عبداللّه بن اسماعیل هاشمى نوشته ، حکایت مى کند: که حرانیان معروفند به قربانى دادن از جنس بشر، ولکن امروز نمیتوانند این عمل را علنا انجام دهند، ولى ما از این طائفه جز این سراغ نداریم ، که مردمى یکتاپرستند، و خدایتعالى را از هر کار زشتى منزه میدارند، و او را همواره با سلب وصف مى کنند، نه با ایجاب .
باین معنا که نمیگویند خدا عالم ، و قادر، وحى ، و چه و چه است ، بلکه میگویند: خدا محدود نیست ، دیده نمیشود، ظلم نمیکند، و اگر اسماء حسنائى براى خدا قائلند، بعنوان مجاز قائلند، نه حقیقت ، چون در نظر آنان ، صفتى حقیقى وجود ندارد.
و نیز تدبیر بعضى نواحى عالم را بفلک و اجرام فلکى نسبت مى دهند، و درباره فلک قائل بحیاة ، و نطق ، و شنوائى ، و بینائى ، هستند، و از جمله عقائد آنان این است که انوار را بطور کلى احترام مى کنند، و از جمله آثار باستانى صابئین ، گنبد بالاى محرابى است که در مقصوره جامع دمشق قرار دارد،
این قبه نمازخانه صابئین بوده ، یونانیها و رومیها هم بدین ایشان بوده اند، و بعدها این قبه و جامع بدست یهودیان افتاد، و آنجا را کنیسه خود کردند، و بعد مسیحیان بر یهودیان غالب شده ، آنجا را کلیساى خود قراردادند، تا آنکه اسلام آمد، و مردم دمشق مسلمان شدند، و آن بنا را مسجد خود کردند.
صابئى ها، هیکل ها، و بتهائى بنامهاى آفتاب ، داشتند، که بنا بگفته ابو معشر بلخى در کتابش که درباره معابد روى زمین نوشته ، هر یک از آن بتها شکل خاصى داشته اند، مانند هیکل بعلبک ، که بت آفتاب بوده ، و هیکل قران که بت ماه بوده ، و ساختمانش بشکل طیلسان(نوعى از لباس) کرده اند، و در نزدیکیش دهى است بنام سلمسین ، که نام قدیمش صنم مسین(بت قمر) بوده ، و نیز دهى دیگر است ، بنام ترع عوز، یعنى دروازه زهره که میگویند: کعبه و بتهاى آنجا نیز از آن صابئیها بوده ، و بت پرستان آن ناحیه ، از صابئین بوده اند، ولات ، که یکى از بتهاى کعبه است ، بنام زحل است ، و عزى که بتى دیگر بوده ، بمعناى زهره است ، و صابئین انبیاء بسیارى داشته اند که بیشترشان فلاسفه یونان بوده اند، مانند هرمس مصرى ، و اغثاذیمون و والیس ، و فیثاغورث ، و باباسوار، جد مادرى افلاطون ، و امثال ایشان .
بعضى دیگر از طوائف صابئى ها، کسانى بوده اند که ماهى را حرام میدانسته اند از ترس اینکه مبادا کف باشد و نیز جوجه را، چون همیشه حالت بت دارد و نیز سیر را حرام میدانستند، براى اینکه صداع مى آورد، و خون را میسوزاند، و یا منى را میسوزاند با اینکه قوام عالم بوجود منى است ، باقلاء را هم حرام میدانستند، براى اینکه بذهن غلظت داده ، فاسدش مى کند، دیگر اینکه اولین باریکه باقلاء روئیده شد، در جمجمه یک انسان مرده روئیده شد.
و صابئین سه تا نماز واجب دارند، اول - هشت رکعت در هنگام طلوع آفتاب .
و دوم - پنج رکعت در هنگام عبور آفتاب از وسط آسمان ، که همان هنگام ظهر است ، و در هر رکعت از نمازهاشان سه سجده هست ، البته این نماز واجب است ، و گرنه در ساعت دوم از روز هم نمازى مستحبى دارند، و همچنین در ساعت نه از روز.
سوم - نمازیست که در سه ساعت از شب گذشته میخوانند، و صابئى ها نماز را با طهارت و وضوء بجا مى آورند، و از جنابت غسل مى کنند، ولى ختنه را واجب نمیدانند، چون معتقدند: چنین دستورى نرسیده ، و بیشتر احکامشان در مسئله ازدواج ، و حدود، مانند احکام مسلمین است ، و در مسئله مس میت ، و امثال آن ، احکامى نظیر احکام تورات دارند.
صابئى ها قربانیانى براى ستارگان ، و بتها، و هیکلهاى آنها دارند، و ذبیحه آنانرا باید کاهنان ، و فاتنان ایشان سر ببرند، که از این عمل تفالى دارند و میگویند: کاهن باین وسیله میتواند جواب سئوالهاى خود را بگیرد،
و علم بدستور العملهائى که ممکن است مقرب خدا باشد دست یابد، بعضى گفته اند: ادریسى که تورات او را اخنوخ نامیده ، همان هرمس است ، و بعضى گفته اند: او همان یوذاسف است .
و باز بعضى گفته اند: حرانیها در حقیقت صابئى نیستند، بلکه آن طائفه اند که در کتب بنام حنفاء و وثنى ها نامیده شده اند براى اینکه صابئى ها همان طائفه اى هستند که در میان اسباط و با آنان در ایام کورش در بابل قیام کردند، و در آن ایام ، و ایام ارطحشت به بیت المقدس رفتند، و متمایل بکیش مجوس ، و احکام دینى آنان شدند، و بدین بختنصر درآمدند، و مذهبى مرکب از مجوسیت ، و یهودى گرى ، براى خود درست کردند، نظیر سامرى هاى شام ، و در این عصر بیشتر آنان در واسط، و سواد عراق ، در ناحیه جعفر، و جامده ، و دو نهر صله ، زندگى مى کنند، و خود را از دودمان انوش بن شیث ، و مخالف حرانى ها میدانند، و مذهب حرانیها را عیب گوئى مى کنند، و با آنها موافقت ندارند، مگر در مختصرى از مسائل ، حتى این حنفاء در هنگام نماز متوجه بقطب شمالى میشوند، و حال آنکه حرانیها، رو بقطب جنوب نماز میخوانند.
و بعضى از اهل کتاب پنداشته اند: که متوشلخ پسر غیر فرشته اى داشته ، بنام صابى ، و صابئین را بدین مناسبت صابئى نامیدند، و مردم قبل از آنکه ادیان و شرایع در بشر پیدا شود، و نیز قبل از خروج یوذاسف ، در طرف شرقى زمین ، در محلى بنام شمنان زندگى مى کردند، و همه بت پرست بوده اند، و هم اکنون بقایائى از آنها در هند، و چین ، و تغزغز، باقى مانده اند، که اهل خراسان آنانرا شمنان میگویند، و آثار باستانى آنها از بهارات ، و اصنام ، و فرخاراتشان ، در مرز خراسان و هند باقى مانده .
اینها معتقدند: باینکه دهر قدیم است ، و هر کس بمیرد روحش بکالبد شخصى دیگر منتقل میشود، و نیز معتقدند که فلک با همه موجوداتى که در جوف آنست ، در حال افتادن در فضائى لایتناهى است ، و چون در حال افتادن و سقوط است ، حرکت دورانى بخود میگیرد، چون هر چیزى که گرد باشد، وقتى از بالا سقوط کند حرکت دورانى بخود مى گیرد، و نیز بعضى پنداشته اند که بعضى از ایشان قائل بحدوث عالم است ، پنداشته اند: که یک ملیون سال از پیدایش عالم مى گذرد، این بود عین عبارات ابوریحان ، آن مقدار که مورد حاجت ما بود.
مؤ لف : اینکه به بعضى از مفسرین نسبت داده که صابئیه را بمذهبى مرکب از مجوسیت ، و یهودیت ، و مقدارى از حرانیت ، تفسیر کرده اند، بنظر با آیه مورد بحث سازگارتر است ، براى اینکه در آیه شریفه سیاق سیاق شمردن ملتها، و اقوام دین دار است .