background
إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا
اگر خيرى را آشكار كنيد يا پنهانش داريد، يا از بديى درگذريد، پس خدا درگذرنده تواناست.
آیه 149 سوره النِّسَآء

بیان آیات

لا یحب اللّه الجهر بالسوء من القول الا من ظلم ...

راغب در باره ماده(ج - ه - ر) مى گوید: کلمه :(جهر)،(بر خلاف کلمه ظهور) وقتى در مورد چیزى به کار مى رود که زائد بر اندازه براى حواس بینائى یا شنوائى ما ظاهر شده باشد، در مورد حس بینائى مى گوئیم :(رایته جهارا) یعنى من آن شخص و یا آن چیز را بسیار روشن و واضح دیدم ، در قرآن کریم مى خوانیم : که بنى اسرائیل به موسى بن عمران(علیهماالسلام) گفتند:(لن نومن لک حتى نرى اللّه جهرة) و یا گفتند:(ارنا اللّه جهره).

راغب همچنان به معناى این ماده ادامه مى دهد تا آنجا که مى گوید: و اما در مورد حس شنوائى در قرآن کریم مى خوانیم :(سواء منکم من اسرالقول و من جهر به) این بود گفتار راغب 0

مراد از(دوست نداشتن) خدا بدگوئى آشکار را، اینست که در شریعت خود آن رانکوهیده شمرده است

و کلمه(سوء من القول زشت از سخن) به معناى هر سخنى است که در باره هر کسى گفته شود ناراحت مى گردد، مثل نفرین و فحش ، چه فحشى که مشتمل بر بدى ها و عیب هاى طرف باشد و چه فحشى که در آن بدى هائى به دروغ به وى نسبت داده شود، همه اینها سخنانى است که خداى تعالى جهر به آن را و یا به عبارت دیگر اظهار آن را دوست نمى دارد و معلوم است که خداى تعالى منره است از دوستى و دشمنى به آن معنائى که در ما انسان ها و در حیوانات هم جنس ما وجود دارد، چیزى که هست از آنجا که امر و نهى در بین ما انسانها به حسب طبع ناشى از حب و بغض است(چیزى را که دوست مى داریم مامور خود را امر مى کنیم تا آن را عملى کند و چیزى را که دشمن مى داریم طرف را از انجام آن نهى مى کنیم) لذا بطور کنایه امر و نهى خدا را اراده و کراهت(یا حب و بغض و یا رضا و سخط او تعبیر کرده اند) و گرنه در ساخت مقدس او اینگونه حالات که در نفس ما پیدا مى شود وجود ندارد0

پس اینکه فرمود:(خدا سخن زشت به جهر گفتن را دوست نمى دارد) کنایه است از اینکه در شریعتى که تشریع فرموده ، این عمل را نکوهیده شمرده ، حال چه نکوهیده به حد حرمت و چه اینکه زشتى آن به حد حرمت نرسد و از حد کراهت و اعانه تجاوز نکند0

حد مجاز در بدگوئى مظلوم از ظالم

و جمله :(الا من ظلم) استثناى منقطع است و معنایش بامعناى کلمه(لکن) یکى است ، پس در حقیقت فرموده :(لکن من ظلم لا باس بان یجهر بالسوء من القول فیمن ظلمه و من حیث الظلم)(خدا دوست نمى دارد سخن زشت با صداى بلند گفتن را، لیکن کسى که مورد ظلم شخصى یا اشخاصى قرار گرفته ، مى تواند در مورد خصوص آن شخص و یا اشخاص و در خصوص ظلمى که به وى رفته ، سخن زشت و با صداى بلند بگوید) و همین خود قرینه است بر اینکه چنین کسى نمى تواند هر چه از دهانش بیرون بیاید به او نسبت دهد و حتى آیه شریفه دلالت ندارد بر اینکه نمى تواند بدى هاى دیگر او را که ربطى به ظلمش ندارد به زبان بیاورد بلکه تنها مى تواند با صداى بلند ظلم کردنش را بگوید و صفات بدى از او رابه زبان آورد که ارتباط با ظلم او دارد0

مفسرین هر چند که در تفسیر کلمه :(سوء) اختلاف کرده اند که به چه معنا است ، بعضى گفته اند: نفرین است 0 بعضى دیگر گفته اند: نام بردن از خصوص ظلم او است و از این قبیل معانى دیگر، جز اینکه همه این معانى مشمول اطلاق آیه شریفه مى باشد، دیگر جهت ندارد که هر مفسرى کلمه سوء را به یکى از آن معانى تفسیر کند0

(و کان اللّه سمیعا علیما) این جمله در مقام این است که نهیى که از جمله(لا یحب ...) استفاده مى شود را تایید نموده ، بفرماید: این کارى که گفتیم : خداى تعالى دوستش ندارد به راستى کار خوبى نیست ، کارى نیست که هر انسانى به خود اجازه ارتکاب آن را بدهد مگر مظلوم چون خداى تعالى سخن زشت را مى شنود و علیمى است که سخن هر صاحب سخن را مى داند0

ان تبدوا خیرا او تخفوه او تعفوا عن سوء فان اللّه کان عفوا قدیرا

این آیه بى ارتباط به آیه قبلش نیست ، چون در این آیه سخن از اظهار و اخفاء خیر است و به اطلاقش شامل مورد آیه قبل نیز مى شود یعنى اول آن شامل سخنان خوبى که آدمى در مقام تشکر از ولى نعمتى مى گوید و آخر آن شامل عفو از بدى و ظلمى که به وى شده مى شود و حاصل کلام اینکه یکى از مصادى ق آیه مورد بحث مصداق آیه قبل است ، یعنى کسى است که وقتى به او احسان مى شود تشکر مى کند و در مقام شکرگزارى سخنان خوب مى گوید و اگر چنانچه کسى به او بدى کند یا ستم روا بدارد عفو کند و از جهر به سخنان زشت در باره او صرفنظر مى نماید0

پس ابداء خیر به معناى اظهار آن شد، چه اینکه آن خیر فعلى از افعال از قبیل انفاق بر مستحقین و هر عمل پسندیده دیگر باشد که باعث اعلاء کلمه دین و تشویق مردم به سوى کارهاى خیر(نه به منظور ریا و خودنمائى) و چه اینکه قولى از اقوال باشد، از قبیل اظهار شکر در برابر ولى نعمت و ستودن او به ذکر جمیل و خلاصه تقدیر کردن از او به نحوى که سایر اهل نعمت تشویق شوند به اینکه مانند ولى نعمت ما کارهاى نیک بکنند، این بود معناى ابداء خیر0

و اما اخفاء خیر و پنهان کردن آن(گو اینکه کلمه اى است مطلق و دامنه شمولش گسترده است) و لیکن آنچه از این کلمه زودتر به ذهن مى رسد اخفاء فعل خیر و عمل شایسته است تا این عمل از ریا دورتر و به خلوص نزدیک تر باشد همچنانکه در جاى دیگر قرآن کریم آمده که :(ان تبدوا الصدقات فنعما هى و ان تخفوها و توتوها الفقراء، فهو خیرلکم و یکفر عنکم من سیئاتکم)0

تشویق به عفو نمودن و چشم پوشى کردن از انتقام

و اما کلمه(عفو) در جمله :(او تعفوا عن سوء) به معناى پوشاندن است ، پس عفو از سوء به معناى پوشاندن عمل زشت است ، این نیز دو جور است ، یکى به زبان و آن به این است که نام کسى را که به او بدى کرده نزد مردم فاش نکند و آبروى او را نزد مردم نبرد و سخنان زشت به جهر و آشکارا در باره اونگوید، قسم دوم به عمل است و آن به این است که در مقام تلافى ظلم او بر نیاید و از او انتقام نگیرد، هر چند که شرعا جائز باشد، همچنانکه در جاى دیگر قرآن مى خوانیم :(فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم و اتقوا اللّه)0

و این که فرمود:(فان اللّه کان عفوا قدیرا)، در حقیقت سببى است که در جاى مسبب خود آمده و تقدیر کلام :(ان تعفوا عن سوء فقد اتصفتم بصفه من صفات اللّه الکمالیه و هو العفو على قدرة ، فان اللّه ذو عفو على قدرته)(اگر از بدى هاى دیگران عفو و اغماض ‍ کنید به یکى از صفات کمالیه خداى تعالى متصف شده اید و آن صفت عفو با داشتن قدرت بر تلافى است ، چون خداى تعالى چنین است با اینکه مى تواند از گنهکاران انتقام بگیرد، عفو مى کند)0

و بنابراین در جمله شرطیه مورد بحث یعنى جمله :(ان تبدوا خیرا...) جزائى که آمده جزاء، بعضى از شرط است ، چون شرط سه لنگه داشت : یکى اظهار خیر و دوم اخفاى آن و سوم عفو از سوء و جزائى که آمده یعنى جمله :(فان الله ...) جزاء است براى عفو از سوء به تنهائى و اظهار خیر و اخفاى آن و یا به عبارت دیگر دادن خیر به بندگان در همه احوال هر چند که از صفات خداى تعالى است ، بدان جهت که اللّه تعالى است لیکن در آیه شریفه تصریح به آن نیامده و تنها ممکن است به آن اشاره داشته باشد0

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل آیه شریفه :(لا یحب الله الجهر بالسوء منالقول ...))

در مجمع البیان در ذیل آیه :(لا یحب اللّه ...) مى گوید: خداى تعالى دوست نمى دارد که کسى در مقام انتقام ناسزا بگوید، مگر آنکه به راستى مظلوم واقع شده باشد که در این صورت جائز است از ظالم خود به نحوى که شرع اجازه داده انتقام بگیرد، آنگاه اضافه کرده که این معنا که ما براى آیه کردیم از امام باقر(علیه السلام) روایت شده 0

و در تفسیر عیاشى از ابى الجارود از امام صادق(علیه السلام) روایت آمده که فرمود:(الجهر بالسوء من القول) این است که عیب هائى که در دشمنت هست بر ملا کنى(نه عیب هائى که در او نیست)0

و در تفسیر قمى آمده که در حدیثى دیگر در تفسیر این آیه آمده که اگر کسى نزد تو آمد و در باره تو مدح و ثنائى گفت و اعمال خیر و صالحى برایت برشمرد که در تو نیست ، از او قبول مکن و او را تکذیب کن که به تو ظلم کرده است 0

و عیاشى در تفسیرش به سند خود از فضل بن ابى قرة از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر آیه :(لا یحب اللّه ...) فرموده : هر کس قومى را میهمان کند و بد پذیرائى کند، او از کسانى است که ظلم کرده ، پس بر میهمانان حرجى نیست که در باره او چیزى بگویند0

مولف : این روایت را صاحب مجمع البیان نیز از آن جناب نقل کرده ، ولى بدون ذکر سند، و از طرق اهل سنت از مجاهد نیز نقل شده است 0

و روایات به هر حال دلالت دارد بر عمومیت مفاد آیه همانطور که ما نیز عمومیت را استفاده کردیم 0