background
وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
و از شرّ دمندگان افسون در گره‌ها،
آیه 4 سوره الْفَلَق

بیان آیات

در این سوره به رسول گرامى خود دستور مى دهد که از هر شر و از خصوص بعضى شرور به او پناه ببرد، و این سوره به طورى که از روایات وارده در شان نزولش بر مى آید در مدینه نازل شده است .

معنى(فلق) در(قل اعوذ برب الفلق) و مفاد(و من شر ما خلق)

قل اعوذ برب الفلق

مصدر(عوذ) که کلمه(اعوذ) متکلم وحده از مضارع آن است ، به معناى حفظ کردن خویش و پرهیز دادن از شر از راه پناه بردن به کسى است که مى تواند آن شر را دفع کند، و کلمه(فلق) - به فتحه اول و سکون دوم - به معناى شکافتن و جدا کردن است ، و این کلمه در صورتى که با دو فتحه باشد صفت مشبهه اى به معناى مفعول خواهد بود، نظیر(قصص) به دو فتحه(چون قصص به کسره اول و فتحه دوم جمع قصه است)، که به معناى مقصوص یعنى حکایت شده ، و یا نقل شده است ، و غالبا این کلمه بر هنگام صبح اطلاق مى شود، و فلق یعنى آن لحظه اى که نور گریبان ظلمت را مى شکافد و سر بر مى آورد.

و بنا بر این ، معناى آیه چنین مى شود: بگو من پناه مى برم به پروردگار صبح ، پروردگارى که آن را فلق مى کند و مى شکافد، و مناسب این تعبیر با مساله پناه بردن از شر، که خود ساتر خیر و مانع آن است ، بر کسى پوشیده نیست .

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه(فلق) هر چیزى است که از کتم عدم به وسیله خلقت سر بر آورد، براى اینکه خلقت و ایجاد در حقیقت شکافتن عدم ، و بیرون آوردن موجود به عالم وجود است ، در نتیجه رب فلق مساوى با رب مخلوق است .

بعضى دیگر گفته اند: کلمه(فلق) نام چاهى است در جهنم .

مؤ ید این قول بعضى از روایاتى است که در تفسیر این سوره وارد شده .

من شر ما خلق

یعنى از شر هر مخلوقى ، چه انسان و چه جن و چه حیوانات و چه هر مخلوق دیگرى که شرى همراه خود دارد، پس ، از عبارت(ما خلق) نباید تو هم کرد که تمامى مخلوقات شرند و یا شرى با خود دارند، زیرا مطلق آمدن این عبارت دلیل بر استغراق و کلیت نیست .

و من شر غاسق اذا وقب

در صحاح مى گوید: کلمه(غسق) به معناى اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتى گفته مى شود(قد غسق اللیل) معنایش این است که تاریکى شب فرا رسید، و عاسق شب ، آن ساعتى است که شفق سمت مغرب ناپدید شود.

و کلمه(وقوب) که مصدر فعل ماضى(وقب) است ، به معناى داخل شدن است .

در نتیجه معناى آیه این مى شود: و از شر شب وقتى که با ظلمتش داخل مى شود. و اگر در آیه شریفه شر را به شب نسبت داده ، به خاطر این بوده که شب با تاریکیش شریر را در رساندن شر کمک مى کند، و به همین جهت مى بینیم شرورى که در شب واقع مى شود بیشتر از شرور واقع در روز است . علاوه بر این ، انسان که مورد حمله شرور است ، در شب ناتوان تر از روز است .

ولى بعضى گفته اند: مراد از کلمه(غاسق) خصوص شب نیست ، بلکه هر شرى است که به آدمى هجوم بیاورد، هر چه مى خواهد باشد.

ذکر خصوص شر شبانگاه ، شر ساحران و شر حاسد بعد از ذکر(من شر ما خلق )از باب اهتمام به این سه شرط است

در آیه اول مطلق شر را ذکر کرد، و در آیه دوم خصوص(شر غاسق) را یاد آور شد، و این خود از باب ذکر خاص بعد از عام است ، تا اهتمام بیشتر نسبت به خاص را برساند، و در این سوره بعد از ذکر شر عام ، به خصوص سه شر اهتمام شده است : یکى شر شب وقتى داخل مى شود. و دوم شر ساحران . و سوم شر حاسد، که مشغول توطئه مى گردد. و اهتمام بیشتر نسبت به این سه نوع شر بخاطر این است که انسان از این سه شر غافل است ، یعنى این سه نوع شر در حال غفلت آدمى حمله مى آورند.

و من شر النفاثات فى العقد

یعنى و از شر زنان جادوگر ساحر، که در عقده ها و گره ها علیه مسحور مى دمند، و به این وسیله مسحور را جادو مى کنند. و اگر از میان جادوگران ، خصوص زنان را نام برد، براى این بود که سحر و جادوگرى در بین زنان بیشتر است تا مردان ، و از این آیه استفاده مى شود که قرآن کریم تاثیر سحر را فى الجمله تصدیق دارد، و نظیر این آیه در تصدیق سحر آیه زیر است که در داستان هاروت و ماروت مى فرماید:(فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله)، و نیز نظیر آن ، آیه اى است که سخن از ساحران فرعون دارد.

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: آیه مورد بحث نظرى به سحر ندارد، بلکه مرادش از دمندگان در گره ها، آن زنانى است که با تسویلات خود تصمیم هاى شوهران را از ایشان مى گیرند و راى شوهران را متمایل به آن جانبى مى کنند که خودشان صلاح مى دانند و دوست دارند، پس مراد از کلمه عقد - که جمع(عقده) است - راى ، و مراد از(نفث در عقد) به طور کنایه سست کردن تصمیم شوهر است . ولى این معنایى به دور از ذهن است .

و من شر حاسد اذا حسد

یعنى از شر حسود وقتى که مبتلا به حسد گشته و مشغول اعمال حسد درونى خود شود و علیه محسود دست بکار گردد.

بعضى از مفسرین گفته اند: این آیه شامل چشم زدن اشخاص شور چشم نیز مى شود، چون چشم زدن هم ناشى از نوعى حسد درونى مى گردد، شخص حسود وقتى چیزى را ببیند که در نظرش بسیار شگفت آور و بسیار زیبا باشد حسدش تحریک شده ، با همان نگاه ، زهر خود را مى ریزد.

بحث روایتى

چند روایت حاکى از نزول(معوذتین) بعد از بیمار شدن پیامیر(صلى الله علیه وآله) بر اثر سحر یک یهودى

در الدر المنثور است که عبد بن حمید، از زید بن اسلم روایت کرده که گفت : مردى یهودى رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را جادو کرد، و در نتیجه آن حضرت بیمار شد، جبرئیل بر او نازل گشته دو سوره معوذتین را آورد و گفت : مردى یهودى تو را سحر کرده و سحر مذکور در فلان چاه است ، رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) على(علیه السلام) را فرستاد آن سحر را آوردند، دستور داد گره هاى آن را باز نموده ، براى هر گره یک آیه بخواند، على(علیه السلام) هر گرهى را باز مى کرد یک آیه را مى خواند، به محضى که گرهها باز و این دو سوره تمام شد، رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) برخاست ، گویا پاى بندى از پایش باز شده باشد.

مؤ لف : و از کتاب(طب الائمه) نقل شده که به سند خود از محمد بن سنان از مفضل از امام صادق(علیه السلام) نظیر این معنا را روایت کرده . و در این معنا روایات بسیارى از طرق اهل سنت با مختصر اختلافى وارد شده ، و در بسیارى از آنها آمده که زبیر و عمار را هم با على(علیه السلام) فرستاد، و در آن کتاب روایاتى دیگر نیز از طرق ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده .

و به این دسته روایات اشکالى کرده اند، و آن این است که این روایات با مصونیت رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) از تاثیر سحر نمى سازد، و چگونه سحر ساحران در آن جناب موثر مى شده با اینکه قرآن کریم مسحور شدن آن جناب را انکار نموده ، فرموده :(و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا انظر کیف ضربوا لک الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا). لیکن این اشکال وارد نیست ، براى اینکه منظور مشرکین از اینکه آنجناب را مسحور بخوانند، این بوده که آن جناب بى عقل و دیوانه است ، آیه شریفه هم این معنا را رد مى کند، و اما تاثیر سحر در اینکه مرضى در بدن آن جناب پدید آید، و یا اثر دیگرى نظیر آن را داشته باشد، هیچ دلیلى بر مصونیت آن جناب از چنین تاثیرى در دست نیست .

و در مجمع البیان است که : از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده که بسیار مى شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) حسن و حسین را با این دو سوره تعویذ مى کرد.

و نیز در همان کتاب از عقبه بن عامر روایت شده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیاتى بر من نازل شده که نظیرش نازل نشده ، و آن دو سوره(قل اعوذ) است ، این حدیث را در صحیح آورده .

مؤ لف : در الدر المنثور این حدیث را به ترمذى و نسائى و غیر آن دو نیز نسبت داده ، و نیز روایتى در این معنا از کتاب(اوسط) طبرانى از ابن مسعود نقل کرده .

و بعید نیست که مراد آن جناب از نازل نشدن مثل این دو سوره این باشد که تنها این دو سوره در مورد عوذه و حرز نازل شده ، و هیچ سوره اى دیگر این خاصیت را ندارد.

نظر ابن مسعود دائر بر اینکه(معوذتین) جزء قرآن نیست ، رد این نظر و بیان اینکه تواتر قطعى بر اینکه این دو سوره جزء قرآنند وجود دارد

و در الدر المنثور است که احمد، بزار، طبرانى ، و ابن مردویه از طرق صحیح از ابن عباس و ابن مسعود روایت کرده اند که ابن مسعود دو سوره(قل اعوذ) را از قرآن ها پاک مى کرد و مى تراشید،

و مى گفت : قرآن را به چیزى که جز و قرآن نیست مخلوط مکنید، این دو سوره جز و قرآن نیست ، بلکه تنها به این منظور نازل شد که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) خود را به آن دو حرز کند. و ابن مسعود هیچ وقت این دو سوره را به عنوان قرآن نمى خواند.

مؤ لف : سیوطى بعد از نقل این حدیث مى گوید: بزار گفته احدى از صحابه ابن مسعود را در این سخن پیروى نکردند، و چگونه مى توانستند پیروى کنند، با اینکه به طرق صحیح از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) نقل شده که در نماز این دو سوره را مى خواند، و علاوه بر این در قرآن کریم ثبت شده است .

و در تفسیر قمى به سند خود از ابو بکر حضرمى روایت کرده که گفت : خدمت ابى جعفر(علیه السلام) عرضه داشتم : ابن مسعود چرا دو سوره(قل اعوذ) را از قرآن پاک مى کرده ؟ فرمود: پدرم در این باره مى فرمود: این کار را به راى خود مى کرده و گر نه آن دو از قرآن است .

مؤ لف : و در این معنا روایات بسیارى از طرق شیعه و سنى رسیده ، علاوه بر این ، جزو بودن این دو سوره براى قرآن ، مورد تواتر قطعى تمامى کسانى است که متدین به دین اسلامند، و لذا مى بینیم در پاسخ بعضى از منکرین اعجاز قرآن که گفته اند: اگر قرآن معجزه بود نباید در جزئیت این دو سوره براى قرآن اختلاف شود، گفته اند تواتر قطعى هست بر اینکه این دو سوره جزو قرآن است ، و این تواتر کافى است در اینکه به اختلاف مذکور اعتنایى نشود، علاوه بر این آنها هم که گفته اند: این دو سوره جزو قرآن نیست ، نگفته اند که ساخته خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) است ، و از ناحیه خداى تعالى نازل نشده ، و نیز نگفته اند که مشتمل بر اعجاز در بلاغت نیست ، بلکه تنها گفته اند جزو قرآن نیست ، که آن هم گفتیم قابل اعتناء نیست ، چون تواتر علیه آن قائم است .

چند روایت درباره مراد از(قلق) و درباره آثار حسد

و در الدر المنثور است که ابن جریر، از ابو هریره از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمود:(فلق) نام چاهى رو پوشیده است در جهنم .

مؤ لف : در معناى این روایت روایات بسیارى دیگر هست که در بعضى از آنها آمده : فلق نام درى است در جهنم که وقتى باز شود جهنم افروخته گردد، این روایت را عقبه بن عامر نقل کرده . و در بعضى از آنها آمده چاهى است در دوزخ که وقتى بخواهند دوزخ را شعله ور سازند از آنجا شعله ور مى کنند، ناقل این روایت عمرو بن عنبسه است . و از این قبیل روایاتى دیگر.

و در مجمع البیان مى گوید بعضى ها گفته اند: فلق چاهى در جهنم است که اهل جهنم از شدت حرارت آن به دنبال پناهگاهى مى گردند، ناقل این حدیث سدى است . و ابو حمزه ثمالى و على بن ابراهیم هم آن را در تفسیر خود آورده اند.

و در تفسیر قمى از پدرش از نوفلى از سکونى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرموده : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: فقر با کفر فاصله چندانى ندارد، و حسد آن قدر موثر است که گویى مى خواهد از قضا و قدر الهى هم جلو بزند.

مؤ لف : این روایت به همین عبارت از انس از رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) نقل شده .

و در کتاب عیون به سند خود از سلطى از حضرت رضا از پدر بزرگوارش ، و آن جناب از آباى گرامش از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند که فرمود: نزدیک است که حسد از قضا و قدر الهى سبقت بگیرد.(این تعبیر کنایه است از شدت تاثیر حسد، نه اینکه مى تواند سبقت بگیرد، چون تاثیر حسد هم خود از قضاء و قدر الهى است).

و در الدر المنثور است که : ابن ابى شیبه از انس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: حسد حسنات آدمى را مى خورد، آنچنان که آتش هیزم را.(لطفى که در این تشبیه بکار رفته از نظر خواننده مخفى نماند).