background
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ
بريده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد.
آیه 1 سوره الْمَسَد

بیان آیات

این سوره تهدید شدیدى است به ابو لهب تهدیدى است به هلاکت خودش و عملش ، تهدیدى است به آتش جهنم براى خودش و همسرش ، و این سوره در مکه نازل شده است .

تبت یدا ابى لهب و تب

(تب) و(تباب) بنابر آنچه جوهرى معنى کرده به معناى خسران و هلاکت است .

و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضى هم گفته اند به معناى خیبت و نومیدى است . بعضى دیگر آن را به معناى تهى دستى از همه خیرها دانسته اند. ولى - به طورى که دیگران هم گفته اند - همه این معانى نزدیک به همند، و بنابر این کلمه(ید) در آیه نیز به معناى لغویش نیست ، بلکه کنایه است از قدرت آدمى ، چون دست در انسان عضوى است که مقاصدش به وسیله آن انجام مى شود، و بیشتر کارهاى آدمى را به دست او نسبت مى دهند، و تباب و خاسر شدن دست به معناى بى نتیجه شدن اعمال آدمى ، و بلکه نتیجه معکوس دادن آن است ، و یا به عبارت دیگر به معناى باطل شدن اعمال او و به نتیجه نرسیدن آن است ، به طورى که زحماتش هدر رود و مورد استفاده اش قرار نگیرد، این معناى تباب دست انسان بود. و معناى تباب خود آدمى ، خسران او در نفس و حاق ذاتش ‍ است ، به طورى که از سعادت دائمیش محروم شود، و این همان هلاکت دائمى او است .

پس اینکه فرمود:(تبت یدا ابى لهب و تب) معنایش در حقیقت(تب ابو لهب) است ، و این نفرینى به او به هلاکت خودش و بطلان و بى اثر گشتن توطئه هایى است که به منظور خاموش کردن نور نبوت مى کرد، و یا قضایى است از خداى تعالى به این هلاکت و بطلان توطئه ها.

و این ابو لهب که مورد نفرین و یاقضاى حق تعالى قرار گرفته ، فرزند عبد المطلب و عموى رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) است ، که سخت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) دشمنى مى کرد و در تکذیب گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذیتش اصرار مى ورزید، و در این راه از هیچ گفته و عملى فروگذار نمى کرد، و او همان کسى بود که وقتى رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) او و سایر عشیره اقربین خود را براى اولین بار دعوت کرد، با کمال بى شرمى در پاسخش گفت(تبا لک - خسران و هلاکت بر تو باد) و این سوره نازل شد و گفتار او را به خودش رد کرد که خسران و هلاکت بر او باد.

وجه اینکه در این نفرین از ابولهب به کنیه یاد شده

بعضى ها گفته اند: نام او همین ابو لهب بوده ، هر چند که به شکل کنیه است . بعضى دیگر گفته اند کلمه(ابولهب) کنیه او بوده و نامش ‍ عبد العزى بوده . بعضى دیگر گفته اند عبد مناف بوده . و از همه اقوالى که در پاسخ این سؤ ال(چرا اسم او را نیاورد) گفته شده ، این قول است که خواسته است او را به آتش نسبت دهد،

چون ابو لهب ، اشعارى به انتساب به آتش دارد، وقتى مى گویند فلانى ابو الخیر است ، معنایش این است که : با خیر رابطه اى دارد، و همچنین ابو الفضل و ابو الشر، و چون در آیات بعد مى فرماید:(سیصلى نارا ذات لهب - به زودى در آتشى زبانه دار مى سوزد) از آن فهمیده مى شود که معناى(تبت یدا ابى لهب) هم این است که : از کار افتاده باد دو دست مردى جهنمى ، که همیشه ملازم با شعله و زبانه آن است .

بعضى دیگر گفته اند: نام او عبد العزى بوده ، و اگر قرآن کریم نامش را نبرده ، بدین جهت بود که کلمه(عبد العزى) به معناى بنده(عزى) است ، و عزى نام یکى از بت ها است ، خداى تعالى کراهت داشته که بر حسب لفظ نام عبدى را ببرد که عبد او نباشد، بلکه عبد غیر او باشد، و خلاصه با اینکه در حقیقت عبد الله است عبد العزى اش بخواند، اگر چه در اسم اشخاص معنا مورد نظر نیست ، ولى همانطور که گفتیم قرآن کریم خواست از چنین نسبتى حتى بر حسب لفظ خود دارى کرده باشد.

ما اغنى عنه ماله و ما کسب

در این آیه کلمه(ما) دو بار آمده ، اولى نافیه است ، و دومى مى تواند موصوله باشد، و معناى(ما کسب)،(آنچه با اعمالش به دست آورده) بوده باشد، و مى تواند مصدریه باشد، و معنایش کسب کردن به دست خود باشد، و کسب کردن به دست خود، همان عمل او است ، و معناى آیه به فرض دوم این است که : عمل او دردى از او دوا نکرد.

و معناى آیه به هر حال این است که مال ابولهب و عملش و یا اثر عملش دردى از او دوا نکرد و به نفرین خدا و یا قضاى او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش .

سیصلى نارا ذات لهب

یعنى به زودى داخل آتشى زبانه دار خواهد شد. و منظور از این آتش ، آتش دوزخ است که جاودانى است ، و اگر کلمه(نار) را نکره و بدون الف و لام آورد، براى این بود که عظمت و هولناکى آن را برساند.

و امراته حماله الحطب

این آیه عطف است بر ضمیر فاعلى که در جمله(سیصلى) مستتر است ، و تقدیر(کلام سیصلى ابو لهب و سیصلى امراته) است ، یعنى بزودى ابولهب داخل آتشى زبانه دار مى شود،

و به زودى همسرش نیز داخل آن خواهد شد، و کلمه(حماله) - به فتحه آخر - در جمله(حماله الحطب) از این جهت فتحه به خود گرفته که به اصطلاح وصفى است که به منظور مذمت موصوف آن از وصفیت افتاده و در اینجا به عنوان نام آن زن آمده ، و در نتیجه چنین معنا مى دهد: من مذمت مى کنم حماله الحطب را.

ولى بعضى گفته اند منصوب شدن(حماله) بخاطر آن است که حال از کلمه(امراه) است ، و این معناى لطیفى مى دهد که به زودى مى آید.

فى جیدها حبل من مسد

کلمه(مسد) به معناى طنابى است که از لیف خرما بافته شده باشد، و این جمله بنا بر اینکه کلمه(حماله) حال باشد، حال دوم از کلمه(امراه) است .

و ظاهرا مراد از این دو آیه این باشد که همسر ابولهب به زودى در آتش دوزخ در روز قیامت به همان هیئتى ممثل مى گردد که در دنیا به خود گرفته بود، در دنیا شاخه هاى خاربن و بته هایى دیگر را با طناب مى پیچید و حمل مى کرد، و شبانه آنها را بر سر راه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مى ریخت تا به این وسیله آن جناب را آزار دهد، در آتش هم با همین حال ، یعنى طناب به گردن و هیزم به پشت ممثل گشته عذاب مى شود.

توضیحى درباره اینکه نفرین به ابولهب و اینکه فرمود:(سیصلى نارا...) عدماختیار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى کند

در مجمع البیان مى گوید: اگر کسى سؤ ال کند بعد از این نفرین که خدا در حق ابولهب کرده ، آیا جهنمى بودن او جبرى نیست و آیا او باز هم مى توانسته ایمان بیاورد، و آیا اگر ایمان مى آورد نفرین خدا تکذیب نمى شد؟

در پاسخ مى گوییم : باز هم ایمان آوردن ، تکلیف ابو لهب بوده ، چون نفرین ، تکلیف ثابت را بر نمى دارد، و نفرین خداى تعالى بر او در حقیقت تهدید او است ، خواسته است بفرماید اگر ایمان نیاورى چنین و چنانت مى کنم .

مؤ لف : اشکال مذکور ناشى از غفلت است ، غفلت از این حقیقت که تعلق قضاى حتمى الهى به فعلى از افعال اختیارى انسان ، باعث بطلان اختیار انسان نمى شود، چون فرض این است که اراده الهى - و همچنین فعل خداى تعالى - تعلق گرفته به فعل اختیارى انسان ، بدان جهت که فعل انسان است ، یعنى اختیارى است ، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به اختیار خود او صادر نشود، باعث مى شود که اراده خدا از مرادش تخلف کند و این محال است ، و وقتى فعلى که متعلق قضاء موجب است ، اختیارى شد، ترکش ‍ هم اختیارى خواهد بود، هر چند که آن ترک واقع نمى شود،(دقت بفرمایید) و ما در چند مورد از مباحث گذشته این کتاب در این باره بحث کردیم .

پس روشن شد که ابو لهب مى توانسته ایمان بیاورد و از آتش نجات پیدا کند، آتشى که در صورت کافر مردن وى حتمى بوده ، و قضایش رانده شده بود.

و از این باب است همه آیاتى که در باره کفار قریش نازل شده و خبر مى دهد به اینکه اینان ایمان نخواهند آورد، نظیر آیات زیر که مى فرماید:(ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون)، و نیز مى فرماید:(لقد حق القول على اکثرهم فهم لا یومنون)، و نیز از همین باب است آیاتى که سخن از مهر زدن بر دلها دارد، هیچ یک از آن آیات و این آیات مستلزم جبر نیست .

بحث روایتى

(چند روایت درباره بد رفتارى ابولهب و همسرش بارسول اللّه(صلى الله علیه و آله) و نزول سوره تبّت)

در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه(و انذر عشیرتک الاقربین) از ابن عباس روایت آورده که گفت : وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) بر بالاى صفا رفت و با بلندترین صوتش فریاد زد یک خبر مهم ، و قریش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسیدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر خبرى بدهم که فردا صبح و یا امروز عصر دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذیرید یا نه ؟ همه گفتند: بلى(براى اینکه ما از تو دروغى نشنیده ایم). فرمود: هم اکنون شما را انذار و هشدار مى دهم از عذابى سخت که در انتظار شما است ، ابو لهب گفت :(تبالک - مرگت باد)، براى این همه ما را صدا زدى و اینجا جمع کردى ؟ خداى عزوجل در پاسخ وى این سوره را نازل کرد.

مؤ لف : این روایت را در تفسیر این سوره نیز از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده ، ولى در آن نیامده که دعوت بر بالاى صفا هنگام نزول آیه(و انذر عشیرتک ...) بوده . و نیز در مجمع البیان از طارق محاربى روایت کرده که گفت : روزى در هنگامى که من در بازار ذى المجاز بودم ، ناگهان به جوانى برخوردم که صدا مى زد هان اى مردم ! بگویید:(لا اله الا الله) تا رستگار شوید، و ناگهان به مردى برخوردم که در عقب سر او مى آمد و به طرف او سنگ مى انداخت ، و دیدم که ساق پا و پشت پاشنه او را خون انداخته بود و صدا مى زد هان اى مردم او کذاب است ، گوش به سخنش ندهید. من از اشخاص پرسیدم این مرد کیست ؟ گفتند این محمد است که مدعى نبوت است ، و آن ابو لهب عموى او است که معتقد است وى دروغ مى گوید.

و در قرب الاسناد به سند خود از موسى بن جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى طولانى که معجزات رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) را بر مى شمارد، فرموده یکى از آنها داستان ام جمیل همسر ابو لهب است که وقتى سوره(تبت یدا ابى لهب) نازل شد، نزد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) آمد در حالى که ابو بکر پسر ابو قحافه نیز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت یا رسول الله ، ام جمیل است که با خشم مى آید، و چه خشمى ! گویا قصد اذیت تو را دارد، چون سنگى به دست گرفته مى خواهد آن را به طرف تو پرتاب کند. رسول خدا(صلى الله علیه و آله وسلم) فرمود: او مرا نمى بیند. ابو بکر اضافه مى کند ام جمیل نزدیک آمد و از من پرسید رفیقت کجا است ؟ گفتم آنجایى که خدا خواسته است . گفت : من به سر وقت او آمده ام اگر او را ببینم این سنگ را به سویش مى افکنم ، چون او مرا هجو کرده ، به لات و عزى سوگند که من زنى شاعر هستم ،(و مى دانم چگونه هجوش کنم ، این را گفت و رفت)، ابو بکر از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) پرسید: راستى او تو را ندید؟ فرمود: نه ، خداى تعالى حجابى بین من و او انداخت ، و مانع دیدنش شد.

مؤ لف : قریب به این معنا از چند طریق از طرق اهل سنت روایت شده .

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و امراته الحطب) روایت کرده که امام فرمود: ام جمیل دختر صخر بود، و علیه رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) سخن چینى مى کرد و احادیث و سخنان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) را براى کفار مى برد.