background
فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ
پس بايد خداوندِ اين خانه را بپرستند؛
آیه 3 سوره قُرَيْش

بیان آیات

این سوره بر قریش منت مى گذارد که خداى تعالى با این دفاعى که از مکه کرد شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانید با امنیت کامل بدون اینکه راهزنان متعرض شما شوند کوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهید، آنگاه دعوتشان مى کند به توحید و عبادت رب بیت ، و سوره در مکه نازل شده

بررسى قول به وحدت سوره(فیل) و(ایلاف) و سوره(ضحى) و (المنشرح) صفحه

و مضمون آن نوعى ارتباط با سوره فیل دارد، و لذا بعضى از اهل سنت گفته اند سوره(فیل) و(ایلاف) یک سوره اند، همچنان که نظیر این سخن را در باره دو سوره(ضحى) و(الم نشرح) گفته اند، چون بینشان ارتباطى وجود دارد، و این نظریه را به مشهور در بین شیعه نسبت داده اند، و لیکن حق مطلب آن است که دلیلى که بر آن استناد کرده اند، وحدت را نمى رساند.

براى اینکه دلیل اهل سنت روایتى است که مى گوید: قرآنى را که ابى بن کعب نوشته بوده بین این دو سوره و آن دو سوره بسم اللّه نوشته نبوده . و روایتى است از عمرو بن میمون ازدى که گفته : من نماز مغرب را دنبال عمر بن خطاب خواندم ، او در رکعت اول ، سوره تین را خواند، و در دوم(الم تر) و(لایلاف قریش) را،بدون اینکه بین آن دو با گفتن بسم اللّه فاصله بیندازد.

و بعضى از روایت اولى پاسخ داده اند به اینکه معارض است با روایتى که گفته : در قرآن ابى بن کعب بین آن دو بسم اللّه بوده ، و از دومى پاسخ داده اند به اینکه بر فرض که روایت درست باشد احتمال دارد راوى حدیث بسم اللّه بین آن دو را از عمر بن خطاب نشنیده باشد، و یا عمر آن را آهسته خوانده باشد. علاوه بر این ، روایت مذکور معارض است با روایتى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) که فرمود: خداى تعالى قریش را بخاطر هفت خصلت بر دیگران برترى داد، از آن جمله فرمود: و درباره آنان سوره اى نازل شد که در آن سوره سخن از احدى به جز قریش نرفته است ، و آن سوره(لایلاف قریش) است ،(تا آخر حدیث). از همه اینها گذشته روایاتى که دلالت بر جدایى این دو سوره دارد، و اینکه بین آن دو بسم اللّه قرار دارد متواتر است .

و اما آنهایى که از شیعه قائل به وحدت این دو سوره شده اند استنادشان به روایتى است که صاحب مجمع آن را از ابى العباس از یکى از دو امام بزرگوار امام باقر و امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرموده : سوره(الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل) و سوره(لایلاف قریش) یک سوره اند.

و نیز روایتى است که شیخ در تهذیب به سند خود از علاء از زید شحام روایت کرده که گفت : به امام صادق(علیه السلام) نماز صبح را اقتدا کردیم ، در نمازش در یک رکعت سوره(والضحى) و سوره(الم نشرح) را خواند.

و روایت دیگرى است که صاحب مجمع البیان از عیاشى از مفضل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که گفت : من از آن جناب شنیدم که مى فرمود در یک رکعت نماز بین دو سوره جمع مکن ، مگر سوره(والضحى) و(الم نشرح) و سوره(الم ترکیف) و سوره(لایلاف قریش). و مثل این روایت را محقق هم در کتاب معتبر از کتاب جامع نوشته احمد بن محمد بن ابى نصر از مفضل نقل کرده .

حال به وضع یک یک این روایات مى رسیم : اما روایت ابى العباس ، روایتى است ضعیف ؛ چون در آن رفع شده ، یعنى راویان وسط حدیث افتاده اند.

و اما روایت زید شحام غیر از سند تهذیب به دو سند دیگر روایت شده ، یکى باز در تهذیب است که شیخ به سند خود آن را از ابن مسکان از زید شحام نقل کرده که گفت : با امام صادق(علیه السلام) نماز خواندیم ، در نمازش سوره(والضحى) و(الم نشرح) را خواند. و سند روایت دوم زید شحام عبارت است از ابن ابى عمیر از بعضى از راویان شیعه از زید شحام که گف ت : به امامت امام صادق نماز خواندیم ، در رکعت اول سوره(والضحى)، و در دومى سوره(الم نشرح) را خواند.

و این روایت یعنى صحیحه ابن ابى عمیر صریح است در اینکه امام دو سوره را در دو رکعت خواندند، و با وجود این روایت دیگر ظهورى براى روایت علاء باقى نمى ماند، یعنى دیگر ظهور ندارد در اینکه هر دو سوره را در یک رکعت خوانده باشد، چون عبارت آن چنین است :(پس الضحى و الم نشرح را در رکعتى خواند) و این مى سازد با اینکه ضحى را در رکعتى و الم نشرح را در رکعتى خوانده باشد. و اما روایت ابن مسکان که هیچ ظهورى در جمع بین دو سوره در یک رکعت ندارد، نه ظهور دارد و نه صراحت ؛(چون در آن آمده بود: پس سوره الضحى و الم نشرح را در نماز خواند)، و اما اینکه بعضى ها روایت ابن ابى عمیر را حمل بر نماز نافله کرده اند، درست نیست ، براى اینکه در آن عبارت(صلى بنا) آمده ، که معنایش این است که با ایشان نماز جماعت خواندیم ، و نماز نافله را با جماعت نمى شود خواند.

و اما روایت مفضل بن صالح که به آن استدلال کرده اند بر وحدت دو سوره ، بر تعدد بیشتر دلالت دارد(براى اینکه در آن آمده در یک رکعت بین دو سوره(ضحى) و(الم نشرح)، و نیز بین دو سوره(فیل) و(ایلاف) جمع مکن)، و این صریح است در تعدد.

پس حق مطلب آن است که روایات اگر در این باره دلالتى داشته باشد دلالت دارد بر اینکه جائز است دو سوره(ضحى و الم نشرح) و دو سوره(فیل و ایلاف) را در یک رکعت نماز واجب خواند، ولى در غیر واجبات نمى توان خواند، و مؤ ید این دلالت روایت راوندى است که در کتاب الخرائج و الجرائح خود آن را از داوود رقى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده ، و در آن آمده : هم اینکه فجر طلوع کرد برخاست اذان و اقامه گفت ، و مرا در طرف راست خود بپا داشت ، و در رکعت اول سوره حمد و سوره ضحى را، و در رکعت دوم حمد و قل هو اللّه احد را خواند، و سپس قنوت گرفت ، و سلام داد آنگاه نشست .

معناى سوره ایلاف در فرض وحدت با سورهفیل و در صورت استقلال

لایلاف قریش ایلافهم رحله الشتاء و الصیف

ماده(الف) - به کسره همره - که مصدر ثلاثى مجرد و باب افعالش(ایلاف) مى آید، به معناى اجتماع با همبستگى و الفت است ، و به قول راغب اصلا الفت را به همین جهت الفت مى گویند.

و در صحاح اللغه آمده : وقتى گفته مى شود:(فلان قد آلف هذا الموضع)، معنایش این است که فلانى با این محل انس گرفته ، و معناى اینکه گفته شود:(فلان آلف غیره هذا الموضع) این است که فلانى آن شخص دیگر را با این محل مانوس کرد، و گاه مى شود که همین تعبیر یعنى تعبیر به باب افعال در مورد لازم نیز استعمال مى شود، مثلا گفته مى شود:(فلان الف هذا الموضع) و یا(یالف هذا الموضع ایلافا)، یعنى فلانى با این محل انس گرفته و یا انس مى گیرد.

و کلمه(قریش) نام عشیره و دودمان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است که همگى از نسل نضر بن کنانه اند که نامش ‍ قریش نیز بوده ، و کلمه(رحلت) - همانطور که در مجمع البیان آمده - به معناى حالتى است که یک انسان سوار بر راحله و در حال سیر دارد،

و(راحله) به معناى شترى است که براى راه پیمایى نیرومند باشد.

و منظور از(رحلت قریش) مسافرت آنان از مکه به بیرون براى تجارت است ، و این رحلت از مشخصات اهل این شهر بوده ، چون این شهر در دره اى خشک و سوزان و بى آب و علف واقع شده ، که نه زرعى در آن هست و نه ضرعى پستان شیردارى) ناگزیر قریش زندگى را از راه تجارت مى گذارنید، و در هر سال دو نوبت به تجارت مى رفت ، یک نوبت در زمستان که به طرف یمن مى رفت ، و نوبتى دیگر در تابستان که به سوى شام ره مى سپرد، و با این دو نوبت سفر کردن زندگى خود را اداره مى نمود، و مردم یمن و شام پاس احترام قریش را مى داشتند، زیرا خانه کعبه بیت الحرام در بین ایشان واقع شده بود، و به همین جهت راهزنان و غارتگران که ممر عیشى به جز دزدى و غارت نداشتند، متعرض ایشان نمى شدند، نه سر راه را برایشان مى گرفتند، و نه به شهرشان حمله ور مى شدند.

و در جمله(لایلاف قریش) حرف لام در کلمه(لایلاف) لام تعلیل است ، و فاعل در(ایلاف) خداى سبحان ، و مفعول ایلاف( آن کسانى که خدا مردم را با ایشان مانوس کرد) قریشند، پس کلمه(قریش) مفعول اول فعل ایلاف است ، و مفعول دومش ‍ حذف شده ، چون جمله بعدى یعنى(ایلافهم رحله الشتاء و الصیف) مى فهماند که آن مفعول چیست ، و جمله(ایلافهم ...) بدل از جمله(ایلاف قریش) است ، و فاعل در(ایلافهم) نیز خداى سبحان ، و مفعول اولش ضمیر جمعى است که در ظاهر کلام آمده ، و به قریش بر مى گردد، و مفعول دومش کلمه(رحله ...) است ، و تقدیر چنین است ،(لایلاف اللّه قریشا رحله الشتاء و الصیف - خداى سبحان با مرغان ابابیل آن دفاع را از خانه اش کرد، و به شما قریش این عزت و احترام را ارزانى داشت تا شما قریش با رحلت زمستانى و تابستانى مانوس شوید، و امر معاشتان بگذرد).

فلیعبدوا رب هذا البیت

حرف(فاء) در آغاز جمله(فلیعبدوا) در اصطلاح ادبیات براى این آمده که مطلب بویى از شرطیت را داشته ، یعنى جا داشته کسى توهم کند که پرستش رب این بیت لابد شرایطى دارد که با بودن آن شرایط باید رب این بیت را پرستید، و با نبودنش نپرستند.

براى رفع این توهم مى فرماید(اگر در گذشته چنین کردیم و چنان شد و شما چنان بودید و چنین شدید، کارى به گذشته نداریم ، گذشته هر چه بوده باید امروز رب آن بیت را بپرستید، که شما را با ایام دو رحلت مانوس کرد، و در این وظیفه هیچ شرطى در کار نیست). و یا بویى از تفصیل را داشته ، یعنى جا داشته توضیح دهد در چه حالى رب این بیت را بپرستند، و در چه حالى نپرستند، و این دو حال را از یکدیگر جدا کند، چون جاى چنین توهمى بوده ، فرموده : نه ، تفصیلى در بین نیست ، در هر حالى که پیش بیاید باید رب این بیت را بپرستید، پس حرف فاء در این آیه نظیر حرف(فاء) در آیه(و لربک فاصبر) است .

و حاصل معناى آیات سه گانه این است که قریش باید رب این بیت را بپرستد، بخاطر اینکه رب این بیت ایشان را با دو رحله تابستانى و زمستانى مانوس کرد، تا هم گردونه تجارت و زندگیشان بگردد، و هم در وطن ایمن باشند.

آنچه تاکنون گفته شد بر این فرض بود که سوره مورد بحث جداى از سوره فیل ، و سیاقش مستقل از سیاق آن باشد، و اما بر فرضى که این سوره جزو سوره فیل و متمم آن باشد، در این فرض گفته اند حرف(لام) در کلمه(لایلاف) تعلیلى و متعلق به مقدرى است که مقام بر آن دلالت مى کند، و معنایش این است که : اگر ما این رفتار را با اصحاب فیل کردیم ، نعمتى بود از ما به قریش ، اضافه بر نعمتهایى که بر آنان انعام کرده بودیم ، و دو رحلت زمستانى و تابستانى به آنان داده بودیم ، پس گویا فرموده : نعمتى به سوى نعمت دیگر به ایشان دادیم ، و لذا بعضى گفته اند: لام مذکور در آخر به معناى(الى - به سوى) منجر مى شود، و این گفته(فراء) است .

و بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که : ما این بلا را به سر اصحاب فیل آوردیم تا قریش با شهر مکه مانوس شود و بتواند در آن شهر بماند، و یا این کار را کردیم تا قریش را که از ترس ابرهه از شهر گریخته بودند، دو باره به شهرشان علاقمند کنیم ، لذا لشکر ابرهه را هلاک کردیم ، و این باعث شد که قریش بیش از پیش به مکه و کعبه علاقمند شوند، و نیز محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در آنجا متولد شود و سپس به عنوان رسولى بشیر و نذیر مبعوث گردد، لیکن اشکال در این چند معنا در استفاده آنها از سیاق است ، و اینکه این معانى از کجاى سیاق بر مى آید.

الذى اطعمهم من جوع و امنهم من خوف

این آیه اشاره است به منت واضحى که در ایلاف دو رحلت وجود دارد، و نعمت ظاهرى که نمى توانند آن را انکار کنند، و آن تامین معاش قریش و امنیت آنان است که در سر زمینى زندگى مى کردند که نه نانشان تامین بوده و نه جانشان ، و نه سرزمین خرمى بود که دیگران بدانجا آیند، و نه جان دیگران در آنجا تاءمین مى شد پس باید ربى را بپرستند که این چنین به بهترین وجه امورشان را تدبیر نمود، و او همان رب بیت است .

بحث روایتى

(روایتى درباره مفاد سوره ایلاف) صفحه

در تفسیر قمى در ذیل آیه(لایلاف قریش) آمده که : این سوره در باره قریش نازل شده ، چون قریش معاششان از دو رحلت تابستانى و زمستانى به یمن و شام تاءمین مى شد، از مکه پوست و محصولات دریایى و کالاهایى که در ساحل دریا پیاده مى شده از قبیل فلفل و امثال آن را بار مى کردند و به شام مى بردند، و در شام جامه و آرد خالص و حبوبات غلط مشهور است ، و صحیح آن حبوب است که در روایت آمده)، خریدارى مى کردند، و همین مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بینشان بر قرار گردد، هر وقت به یکى از این دو سفر دست مى زدند یکى از بزرگان قریش را رئیس خود مى کردند، و زندگیشان از این راه تاءمین مى شد.

بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود: مردم قریش بى نیاز از سفر شدند، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جناب نهاده ، هم آن حضرت را زیارت مى کردند، و هم خانه خدا را، و لذا در این سوره فرمود:(فلیعبدوا رب هذا البیت الذى اطعمهم من جوع) پس رب این خانه را بپرستند، که ایشان را از گرسنگى نجات داد، و دیگر احتیاج ندارند به شام بروند،(و امنهم من خوف) یعنى راهزنان بپاس حرمت کعبه کارى به کار آنان ندارند.

مؤ لف : اینکه فرمود:(بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود) انطباقش با سیاق آیات سوره روشن نیست ، چون گفتیم سیاق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا این قسمت جزو کلام امام نبوده ، و مرحوم قمى آن را از بعضى روایات ابن عباس استفاده کرده باشد.