background
مَا الْقَارِعَةُ
چيست كوبنده؟
آیه 2 سوره الْقَارِعَة

بیان آیات

این سوره تهدید به عذاب قیامت و بشارت به ثواب آن است ، ولى جانب تهدیدش بر بشارتش مى چربد، و سوره در مکه نازل شده .

وجه تسمیه قیامت به(قارعه) و تشبیه مردم پس از بر انگیخته شدن ، به تودهملخ

القارعه ما القارعه

این جمله مبتدا و خبر است ، و کلمه(قارعه) از ماده(قرع) است که به معناى زدن بسیار سختى است که احتیاج دارد زننده به جایى اعتماد کند، و این کلمه در عرف قرآن از اسماى قیامت است . بعضى گفته اند: بدین مناسبت قیامت را قارعه نامیده که دلها را با فزع شدیدش و دشمنان خدا را با عذابش مى کوبد. و سؤ ال از حقیقت قارعه در جمله(ما القارعه - قارعه چیست) با اینکه معلوم است که چیست ، به منظور بزرگ نشان دادن امر قیامت است ، و اینکه بیست و هشت حرف الفباى گوینده ، و دو سوراخ گوش شنونده نمى تواند به کنه قیامت پى ببرد، و به طور کلى عالم ماده گنجایش حتى معرفى آن را ندارد و به منظور تاءکید این بزرگداشت مجددا جمله را به تعبیرى دیگر تکرار کرد و فرمود:(و ما ادریک ما القارعه).

یوم یکون الناس کالفراش المبثوث

کلمه(یوم) ظرفى است متعلق به مقدرى از قبیل(بیاد آر)،(مى کوبد)(مى آید)، و از این قبیل ، و خلاصه معناى آن این است که :(بیاد آر روزى را) که و یا(مى کوبد در روزى که) و یا(مى آید روزى که). و کلمه(فراش) به طورى که از فراء نقل شده به معناى ملخى است که زمین را فرش کند، یعنى روى گرده هم سوار شده باشند، پس فراش به معناى غوغاى ملخ است .

بعضى از مفسرین در اینکه چرا مردم روز قیامت را به فراش تشبیه کرد؟ گفته اند: براى این است که فراش وقتى جست و خیز مى کند نقطه معلومى را در نظر نمى گیرد، مانند مرغان ، و به طرف معینى نمى پرد، بلکه بدون جهت پرواز مى کند، مردم نیز در روز قیامت چنین حالتى دارند، وقتى از قبورشان سر بر مى آورند آنچنان ترس و فزع از همه جهات احاطه شان مى کند که بى اختیار و بى هدف به راه مى افتند، و در جستجوى منزلها که یا سعادت است و یا شقاوت سر گردانند.

و کلمه(مبثوث) از ماده(بث) است که به معناى تفرقه است ، و(فراش مبثوث) یعنى ملخ ‌هاى متفرق .

و تکون الجبال کالعهن المنفوش

کلمه(عهن) به معناى پشمى است که رنگهاى مختلف داشته باشد، و کلمه(منفوش) از مصدر(نفش) است ، که به معناى شیت کردن پشم است یا با دست و یا با کمان چه حلاجى ، و یا با چیز دیگر. پس(عهن منفوش) به معناى پشم شیث شده اى است که داراى رنگهاى مختلف باشد، و این تشبیه اشاره دارد به اینکه در آن روز کوه ها که رنگهاى مختلف دارند با زلزله قیامت متلاشى ، و چون پشم حلاجى شده مى گردند.

فاما من ثقلت موازینه فهو فى عیشه راضیه

این آیه اشاره دارد به اینکه اعمال - هم مانند هر چیزى براى خود - وزن و ارزشى دارد، و اینکه بعضى اعمال در ترازوى عمل سنج سنگین است ، و آن عملى است که نزد خداى تعالى قدر و منزلتى داشته باشد، مانند ایمان به خدا و انواع اطاعتها، و بعضى دیگر اینطور نیستند، مانند کفر و انواع نافرمانیها و گناهان ، که البته اثر هر یک از این دو نوع مختلف است ، یکى سعادت را دنبال دارد، و آن اعمالى است که در ترازو سنگین باشد، و دیگرى شقاوت را، و ما در تفسیر سوره هاى قبلى در معناى میزان سخن گفتیم و بحث کردیم .

(فهو فى عیشه راضیه) - کلمه(عیشه) - به کسر عین - نظیر کلمه(جلسه) - به کسر جیم - از مصادیق بناى(فعله) است ، که نوعیت را مى رساند، مثلا جلسه به معناى نوعى نشستن است ، و عیشه به معناى نوعى زندگى کردن است ، مانند(عیشه راضیه)، یک زندگى خوش ، و اگر راضیه و خوشى را به خود عیش نسبت داد، با اینکه صاحب عیش راضى و خشنود است ، یا از باب مجاز عقلى است ، و یا کلمه(راضیه) به معناى(ذات رضى) و تقدیرش(فى عیشه ذات رضى) است ، یعنى در عیشى رضایت بخش .

معناى اینکه درباره کسى که اعمالش سبک است فرمود:(فامه هاویه)

و اما من خفت موازینه فامه هاویه

ظاهرا مراد از(هاویه) جهنم است ، و نامگذارى جهنم به هاویه از این جهت باشد که این کلمه از ماده(هوى) گرفته شده ، که به معناى سقوط است ، مى فرماید: کسى که میزانش سبک باشد سرانجامش سقوط به سوى اسفل سافلین است ، همچنان که در جاى دیگر فرمود:(ثم رددناه اسفل سافلین الا الذین امنوا).

پس اینکه آتش دوزخ را توصیف کرده به هاویه و حال آنکه آتش سقوط نمى کند آتشیان سقوط مى کنند، از باب مجاز عقلى است ، همانطور که راضى دانستن عیش نیز از این باب بود، و اگر هاویه را مادر دوزخیان خوانده از این باب بوده که مادر، ماءواى فرزند و مرجع او است ، به هر طرف که برود دوباره به دامن مادر بر مى گردد، جهنم هم براى دوزخیان چنین مرجع و سرانجامى است .

ولى بعضى آیه را طورى دیگر معنا کرده و گفته اند: منظور از کلمه(امه)،(ام راسه) است ، چون کلمه(ام) وقتى در مورد سر استعمال مى شود معناى فرق سر را مى دهد، مى فرماید: کسى که میزانش سبک باشد فرق سرش هاویه است ، یعنى با فرق سر به سوى هاویه سقوط مى کند، چون اهل دوزخ وقتى قرار شد داخل دوزخ شوند با فرق سر مى افتند.

ولى این حرف درست نیست ، براى اینکه اگر اینطور معنا کنیم ضمیر در کلمه ماهیه بدون مرجع مى ماند.

و ما ادریک ماهیه

ضمیر(هیه) به کلمه(هاویه) بر مى گردد، و(هاء) زیادى که در آخرش آمده هاء وقف است ، و جمله مورد بحث تفسیرى است که عظمت و فخامت امر آن آتش را بیان مى کند.

نار حامیه

یعنى آتشى است سوزنده و شدید الحراره ، این جمله پاسخ استفهام در آیه قبل است ، و آن را تفسیر مى کند.

بحث روایتى

معناى اینکه درباره کسى که اعمالش سبک است فرمود:(فامّه هاویه)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(کالعهن المنفوش) آمده :(عهن) به معناى پشم است ، و در ذیل جمله(و اما من خفت موازینه) فرموده : یعنى از حسنات سبک باشد، و در ذیل جمله(فامه هاویه) فرمود: از فرق سرش به طرف آتش پرتاب مى شود.

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از ابو ایوب انصارى روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) فرمود وقتى جان مومن از کالبدش در مى آید از بندگان خدا آنها که اهل رحمتند و قبل از وى مرده بودند به دیدنش مى روند، و بشیر که از دنیا با او آمده به اهل رحمت مى گوید: مهلت دهید تا خستگى در آورد، او تازه از حال سکرات راحت شده . بعد از رفع خستگى از او مى پرسند: فلانى چطور شد، فلانى خانم چه کرد؟ آیا ازدواج کرد یا نه ؟ به اینگونه احوالپرسى ها مى پردازند وقتى احوال مردى را بپرسند که قبل از تازه وارد مرده باشد، در پاسخ مى گوید هیهات او خیلى وقت است که مرده ، او قبل از من مرد، مى گویند:(انا لله و انا الیه راجعون) به نظر ما او را به دوزخ نزد مادرش هاویه بردند، چه بد مادرى و چه بد مربیه اى .

مؤ لف : این معنا را از انس بن مالک و از حسن و اشعث بن عبد اللّه اعمى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) روایت کرده .