background
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ
كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيده‌اند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند، [و] در آن همواره مى‌مانند؛ اينانند كه بدترين آفريدگانند.
آیه 6 سوره الْبَيِّنَة

بیان آیات این سوره رسالت محمد بن عبد اللّه خاتم النبیین(صلوات اللّه علیه) را براى عوام از اهل کتاب و مشرکین مسجل مى کند، و به عبارتى ساده تر براى عموم اهل ملت و غیر اهل ملت و باز ساده تر بگویم : براى عموم بشر تسجیل مى کند، و مى فهماند که آن جناب از ناحیه خدا به سوى عموم بشر گسیل شده ، و این عمومیت رسالت آن جناب مقتضاى سنت الهى ، یعنى سنت هدایت است ، همان سنتى که آیات زیر بر آن اشاره دارد، و مى فرماید:(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)،(و ان من امه الا خلافیها نذیر) و به بیانى که ان شاء اللّه به زودى مى آید بر عمومیت دعوت آن جناب استدلال کرده ، به اینکه دعوت آن حضرت متضمن صلاح مجتمع انسانى است ، عقاید و اعمال افراد و جوامع را صالح مى سازد، و این سوره هم با نزول در مکه مى سازد و هم نزول در مدینه ، هر چند که از نظر سیاق به مدنى بودن شبیه تر است .

تفسیر آیه :(لم یکن الّذین کفروا من اهل الکتاب ...) که گفته شده ازمشکل ترین آیات قرآنى است

لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتى تاتیهم البینه

آیات این سوره در سیاقى است که به قیام حجت علیه کافران به دعوت اسلامى اشاره مى کند، چه از اهل کتاب و چه مشرکین ، و نیز علیه عده اى از اهل کتاب که بعد از آمدن حجت به خاطر اختلافهاى ناشى از منیت حجت خدا را رها کردند.

و با در نظر داشتن این سیاق از ظاهر آیات بر مى آید که منظور اشاره به این معنا است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از مصادیق حجت بینه اى است که علیه مردم قیام شده ، و سنت الهى که در بندگان جارى است اقتضا کرده این حجت قائم گشته ، و این رسول مبعوث شود، چون سنت جارى خدا ایجاب مى کرد بینه و حجت روشنگرش به سوى این طوایف نیز بیاید، همانطور که به طوایف و اقوام گذشته قبل از اختلافشان همین اقتضا را کرد و بر ایشان حجت فرستاد، چیزى که هست خودشان از آن حجت استفاده نکردند، و با یکدیگر اختلاف راه انداختند.

بنابر این ، مراد از جمله(الذین کفروا) در آیه شریفه ، همه کافران از دعوت اسلامى است ، چه از اهل کتاب و چه مشرکین ، و کلمه(من) در جمله(من اهل الکتاب) تبعیض را مى رساند، نه تبیین را، و کلمه(و المشرکین) عطف است بر کلمه(اهل الکتاب)، و مراد از(مشرکین)، غیر اهل کتاب است حال چه بت پرست باشند، و چه اصناف دیگر مشرکین .

و کلمه(منفکین) از ماده انفکاک است ، که به معناى جدایى دو چیز است که به شدت به هم متصل بوده اند، و مراد از آن - به طورى که از جمله(حتى تاتیهم البینه) استفاده مى شود - جدا شدن از مقتضاى سنت هدایت و بیان است ، گویا سنت الهى دست بردار از آنان نبوده ، تا حجت و بینه بیاید، همینکه آمد آن وقت رهاشان مى کند، و به حال خودشان واگذار مى کند، همچنان که در جاى دیگر به این معنا اشاره نموده مى فرماید:(و ما کان اللّه لیضل قوما بعد اذ هدیهم حتى یبین لهم ما یتقون).

(حتى تاتیهم البینه) - این جمله به همان معناى ظاهریش معناى مى شود، یعنى منظور از کلمه(تاتیهم) که صیغه مضارع است همان آینده است ، و کلمه(بینه) به معناى دلیل روشن است . و معناى آیه شریفه این است که : خداى تعالى کسانى را که به رسالت و یا دعوت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافر شدند، و یا به قرآن کفر ورزیدند، رها نخواهد کرد، تا آنکه بینه و دلیل روشن که همان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است براى آنان بیاید،(و ساده تر آنکه خداى تعالى دست از هدایت این کفار بر نمى دارد تا زمانى که حجت بر آنان تمام شود، و خودشان یقین کنند که محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) رسول خدا است ، و راست مى گوید، و لجاج و عناد وادار به کفرشان ساخته).

و اما مفسرین در تفسیر آیه و معانى کلمات آن اختلافى عجیب به راه انداخته اند، به طورى که بعضى از آنان - آنطور که مى گویند - گفته اند: این آیه از مشکل ترین آیات قرآن است ، هم از نظر نظم و هم از نظر تفسیر.

ولى معنایى که ما براى آیه کردیم با سیاق آیات سوره سازگار است ، و هیچ تناقضى بین مفردات و جمله هاى آن رخ نمى دهد، و از خوانندگان هر کس بخواهد به طور مفصل به آن قیل و قالها واقف شود باید به تفاسیر مطول مراجعه کند.

رسول من اللّه یتلوا صحفا مطهره فیها کتب قیمه

این آیه بیانگر معناى بینه است ، مى فرماید: منظور از بینه ، محمد رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است و این معنا به طور قطع از سیاق استفاده مى شود.

و کلمه(صحف) جمع صحیفه است ، که به معناى هر چیزى است که در آن مى نویسند(از قبیل کاغذ، و لوح هاى سنگى و فلزى و امثال آن) و منظور در اینجا اجزایى است که از قرآن کریم نازل شده بود، و در کلام خداى تعالى اطلاق صحف بر اجزاى کتابهاى آسمانى ، و از آن جمله خود قرآن کریم مکرر آمده ، از آن جمله فرموده :(فى صحف مکرمه مرفوعه مطهره بایدى سفره کرام برره).

و مراد از اینکه فرموده :(مى خواند صحفى مطهره را) این است که اجزاى قرآن از لوث باطل پاک است ، و شیطان در آن دست نینداخته ، و این معنا نیز در قرآن کریم مکرر آمده که خداى تعالى قرآن را از مداخله شیطانها حفظ مى کند، از آن جمله فرموده :(لا یمسه الا المطهرون).

موارد استعمال واژه(کتاب) و مراد از اینکه فرمود درصحف مطهّره اى که پیامبر(صلى الله علیه و آله) تلاوت مى کند(کتب قیمة) هست

و در جمله(فیها کتب قیمه) منظور از(کتب) که جمع کتاب است جرم کتاب نیست ، بلکه منظور مکتوب و مطالبى است که در کتاب نوشته شده ، و کلمه(کتاب)، هم بر کاغذ و لوحهاى مختلف اطلاق مى شود و هم بر کلمات و الفاظ نوشته شده اى که نقوش ‍ حک شده و یا با قلم سیاه شده ، از آن الفاظ حکایت مى کند، و چه بسا بر معانى آن الفاظ هم اطلاق شود، به این اعتبار که آن معانى به وسیله الفاظ حکایت شده ، و نیز بر حکم حاکم و قضاى رانده شده نیز اطلاق مى گردد، مثلا مى گویند:(کتب علیه کذا بر فلانى چنین نوشتند یعنى حکم کردند که باید چنین و چنان کند،

در قرآن هم آمده که :(کتب علیکم الصیام)، و نیز فرموده :(کتب علیکم القتال)، و ظاهرا مراد از کتبى که در صحف است همین معناى آخر باشد، یعنى احکام و قضایایى الهى باشد، که در مورد اعتقادات و اعمال صادر شده است ، دلیلش توصیف کتاب است به صفت(قیمه)، چون کلمه(قیمه) از قیام کردن به امر خیرى ، و حفظ و مراعات مصلحت آن ، و ضمانت سعادت آن است ، همچنان که در قرآن کریم در مورد دین استعمال شده ، آنجا که فرموده :(امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم)، یعنى دینى که خدا آن را حفظ مى کند، و بقایش را ضمانت کرده است ، و معلوم است که صحف آسمانى قیم اند، چون امر مجتمع انسانى را بپا مى دارند، و با دستورات و احکام و قضایایى که متعلق به عقاید و اعمال است مصالح بشر را حفظ مى کنند.

پس معناى آیه مورد بحث این مى شود که آن حجت و بینه روشنى که از ناحیه خداى تعالى براى آنان آمده ، عبارت است از رسولى از ناحیه خدا، که براى مردم صحف آسمانى پاک را مى خواند، پاک از پلیدى باطل ، صحفى که در آن احکام و قضایایى است قائم به امر مجتمع انسانى ، و اداره کننده آن به بهترین وجه ، و حافظ مصالح آن .

و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءتهم البینه

آیه اول سوره که مى فرمود:(ما دست بردار از کفار اهل کتاب و مشرکین نیستیم تا حجت بر آنان تمام شود)، به کفرشان به نبوت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و کتاب او، که متضمن دعوت حق او است اشاره مى کرد، و آیه مورد بحث به اختلافى که قبل از دعوت اسلامى داشتند اشاره مى کند، و در قرآن کریم در چند جا به این اختلاف اشاره شده ، از آن جمله مى فرماید:(و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم)، و از این قبیل آیاتى دیگر.

و منظور از آمدن بینه براى کفار همان بیانات کتب انبیاى گذشته اى است که در کتبشان آمده بود، و یا کلام انبیاى آنان در توضیح و تفسیر بیان الهى است ، همچنان که در آیه زیر بینه را به همین دو قسم بیان تفسیر نموده ، مى فرماید:(و لما جاء عیسى بالبینات قال قد جئتکم بالحکمه و لابین لکم بعض الذى تختلفون فیه فاتقوا اللّه و اطیعون ان اللّه هو ربى و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم فاختلف الاحزاب من بینهم).

بیان اینکه کتب آسمانى براى عموم بشر آورده شده و آیه(و ما تفرق الذین اوتواالکتاب ...) حکایت حال مشرکین نیز هست

در اینجا ممکن است این سؤ ال پیش آید که : چرا در آیه مورد بحث متعرض اختلاف اهل کتاب در مذاهب خود شد، ولى اختلاف و تفرقه مشرکین و اعراضشان از دین توحید و انکارشان مساله رسالت را متعرض نگردید؟

در پاسخ مى گوییم : بعید نیست جمله(و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب)، شامل مشرکین هم بشود، چون در آیه مورد بحث مى توانست بفرماید:(و ما تفرق اهل الکتاب الا من بعد...)، ولى به جاى جمله(اهل الکتاب) جمله(الذین اوتوا الکتاب) را آورد، و تفاوت بین این دو تعبیر بر کسى پوشیده نیست ، چون تعبیر اهل کتاب در عرف قرآن تنها شامل یهود و نصارى و صابئان و مجوسیان ، و یا تنها یهود و نصارى مى شود. ولى تعبیر دوم یعنى(آنانکه کتاب برایشان نازل شده)، شامل مشرکین هم مى شود، چون کتاب خدا براى عموم بشر نازل شده ، و در قرآن کریم تصریح فرموده به اینکه خداى تعالى در اولین روز تشکیل اجتماع بشرى ، و بروز اختلافهاى حیوانى در بینشان کتاب براى آنان نازل کرد، یعنى شریعت و قانونى بر ایشان تشریع کرد تا در اختلافهایى که در امور زندگى و حیوانیشان رخ مى دهد حکومت کند، ولى بشر بعد از آمدن شریعت هم آن اختلافهاى قبلى را در شریعت خدا سرایت دادند، با اینکه حق برایشان روشن شده و حجت بر آنان تمام گشته بود، پس به حکم این آیات ، عموم بشر مشمول کتب آسمانى بوده و هستند، چیزى که هست در اثر اختلاف(ناشى از پیروى هواى نفس)، بشر چند طایفه شدند، بعضى ها به کلى فراموش کردند که کتابى از ناحیه آفریدگارشان برایشان نازل شده ، و بعضى دیگر این معنا را از یاد نبردند و لیکن هواى نفس را در دین خدا رخنه داده ، به دینى تحریف شده متدین شدند، طایفه اى دیگر دین خدا را بدون کم و کاست حفظ کرده ، بدان متدین شدند، اینک یکى از آن آیات از نظر خواننده مى گذرد:(کان الناس امه واحده فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم ، که تفسیرش ‍ گذشت .

و در این معنا است آیه اى دیگر که مى فرماید:(تلک الرسل فضلنا بعضهم ... و لو شاء اللّه ما اقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات و لکن اختلفوا فمنهم من امن و منهم من کفر).

و کوتاه سخن اینکه : جمله(الذین اوتوا الکتاب) اعم از اهل کتاب است ، و بنابر این ، جمله(و ما تفرق الذین اوتوا الکتاب ...) شامل مشرکین مى شود، همانطور که شامل اهل کتاب مى شود.

و ما امروا الا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء...

ضمیر در جمله(امروا) به همان(الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین) بر مى گردد، مى فرماید: رسالت رسول اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و(کتب قیمه) که در صحف وحى است این کفار از اهل کتاب و مشرکین را امر نمى کند مگر به عبادت خداى تعالى ، به قید اخلاص در دین ، پس باید که چیزى را شریک او نگیرند.

کلمه(حنفاء) حال است از ضمیر جمع در(لیعبدوا)، و این کلمه جمع حنیف است ، که از ماده حنف است که به معناى متمایل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفریط به سوى حالت اعتدال است ، و خداى تعالى اسلام را بدین جهت دین حنیف خوانده که خلق را دستور مى دهد به اینکه در تمامى امور حد وسط و حالت اعتدال را از دست ندهند، و از انحراف به سوى افراط و تفریط بپرهیزند.

و جمله(و یقیموا الصلواه و یوتوا الزکوه) از باب ذکر خاص بعد از عام ، و یا ذکر جزء بعد از کل است ، که در مواردى صورت مى گیرد، که گوینده به آن فرد خاص عنایت بیشترى دارد، در اینجا نیز خداى تعالى بعد از ذکر کلى عبادت ، نماز و زکات را ذکر کرد، چون این دو عبادت از ارکان اسلامند، یکى توجه عبودى خاصى است به درگاه خداى تعالى ، و دیگرى انفاق مال است در راه رضاى او.

بیان مفاد جمله(و ذلک دین القیمه)

(و ذلک دین القیمه) - یعنى این است دین کتب قیمه - مفسرین چنین معنا کرده اند. و مراد از(کتب قیمه) اگر همه کتابهاى آسمانى یعنى کتاب نوح و پایین تر از او از سایر انبیا(علیهم السلام) باشد، معناى جمله این مى شود که : این دعوت محمدى که بشر به پذیرفتن آن مامور شده ، دینى است که در همه کتابهاى قیم آسمانى مکلف بدان بودند، و دین نوظهورى نیست ، چون دین خدا همواره یکى بوده ، پس بناچار باید به آن بگروند، براى اینکه قیم است .

و اگر مراد از کتب قیمه ، معارفى است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از صحف مطهره براى آنان خوانده ، معناى آیه چنین مى شود که : مردم در دعوت اسلامى مامور نشده اند مگر به احکام و قضاهایى قیم ، احکام و قضایایى که مصالح جامعه انسانى را تاءمین مى کند، پس با در نظر گرفتن این معنا بر مردم واجب است به این دعوت ایمان آورده ، و به این دین متدین شوند.

پس آیه شریفه به هر حال اشاره دارد به اینکه دین توحید(که قرآن کریم متضمن آن است ، قرآنى که مصدق کتب آسمانى قبل از خویش و به حکم آیه 48 از سوره مائده مهیمن و مافوق آنها است)، با دستوراتى که به مجتمع بشرى مى دهد قائم به امر آنان و حافظ مصالح حیاتشان است ، همچنان که آیه زیر این معنا را با وافى ترین بیان خاطرنشان ساخته ، مى فرماید:(فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم).

و با این آیه بیان عمومیت رسالت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و شمول و فراگیرى دعوت اسلامى عموم بشر را، تکمیل مى شود، پس اینکه فرمود:(لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین ...)، اشاره مى کند به اینکه از نظر سنت هدایت الهى ، بر خداى تعالى است که همه عالم را هدایت نموده ، لازم است حجتش را بر هر کسى که کافر شده و دعوت او را نپذیرفته تمام کند، چه کافر از اهل کتاب و چه از مشرکین ، گو اینکه در روز نزول آیه کفار از اهل کتاب و از مشرکین بعضى از کفار بودند نه همه آنان ولى این معنا را به طور قطع مى دانیم که در تعلق دعوت فرقى میان بعضى با بعض دیگر نیست ، اگر در عصر نزول متعلق به بعضى شده ، باید که متعلق به کل کفار هم بشود.

و جمله(رسول من الله) اشاره دارد به اینکه آن بینه عبارت است از محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و جمله(و ما تفرق ...) اشاره دارد به اینکه تفرقه و کفرى که در سابق نسبت به حق داشتند نیز بعد از آمدن بینه بوده .

و جمله(و ما امروا الا لیعبدوا الله ...) مى فهماند که آنچه بدان دعوت شده اند، و مامور به آن گشته اند، دینى است قیم ، که مصالح اجتماع بشریشان را تاءمین مى کند، پس بر همه آنان لازم است به آن دین ایمان آورند و کفر نورزند.

بهترین مردم و بدترین مردم

ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه

بعد از آنکه از اشاره به کفرشان به بینه اى که به موجب سنت الهى برایشان آمده بود، فارغ شد، و نیز بعد از آنکه بیان کرد که دین قیم به چه چیز دعوت مى کند، شروع کرد به انذار و تهدید کفار، و وعده به مومنین . و کلمه(بریه) به معناى خلق است ، مى فرماید کسانى که از اهل کتاب و مشرکین به این بینه کافر شدند، در آتش جهنم و به طور دائم خواهند بود، این گونه افراد بدترین خلق خدایند(چون نعمت هدایت بالاترین نعمت هاى الهى است ، و کفران آن بدترین کفرانها است).

ان الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه

در این آیه خیریت را منحصر در مومنین کرده ، که اعمال صالح مى کنند، همچنان که در آیه قبلى شریت را منحصر در کفار مى کرد،(و این انحصار از آوردن ضمیر(هم) استفاده مى شود، چون اگر فرموده بود:(اولئک شر البریه) معنایش این مى شد که ایشان بدترین خلقند، و این منافات نداشت با اینکه اشخاص دیگرى هم بدترین خلق باشند، ولى عبارتى که در آیه آمده معنایش این است که ایشان ، آرى ایشانند بدترین خلق).

جزاوهم عند ربهم ... ذلک لمن خشى ربه

کلمه(عدن) به معناى استقرار و ثبات است ، پس جنات عدن به معناى بهشت هاى خالد و جاودانه است ، و توصیف دوباره اش به اینکه خیر البریه در آن بهشت ها خالدند و ابدا خالدند تاءکید همان جاودانگى است ، که اسم(عدن) بر آن دلالت داشت

(رضى اللّه عنهم) - خدا از ایشان راضى است ، و رضایت خدا از صفات فعل خداست و مصداق و مجسم آن همان ثوابى است که به ایشان عطا مى کند، تا جزاى ایمان و اعمال صالحشان باشد.

(ذلک لمن خشى ربه) - این جمله علامت بهشتیان و آنانکه به سعادت آخرت مى رسند را بیان مى کند، مى فرماید: علامت خیر البریه و آنهایى که به جنات عدن مى رسند این است که از پروردگار خود ترس دارند. در جاى دیگر هم فرموده :(انما یخشى اللّه من عباده العلماء)، پس علم به خدا خشیت از خدا را به دنبال دارد، و خشیت از خدا هم ایمان به او را به دنبال دارد، یعنى کسى که از خدا مى ترسد، قهرا در باطن قلبش ملتزم به ربوبیت و الوهیت او است ، و در ظاهر هم ملازم با اعمال صالح است .

این را هم بدان که مفسرین در تفسیر مفردات این آیات به شدت اختلاف کرده ، اقوالى بسیار دارند که چون فایده اى در تعرض آنها نبود از نقل آنها و پاسخ دادن و اشکال کردن به آنها صرفنظر شد، خواننده مى تواند به تفسیرهاى مطول مراجعه نماید.

بحث روایتى

(چند روایت درباره اینکه مراد از(خیرالبریّه - بهترین مردم) امیرالمؤ منین (علیهالسلام) و شیعیان اویند)

بحث روایتى

در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر(علیه السلام) آمده که فرمود: منظور از کلمه(بینه) رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) محمد(صلوات اللّه علیه) است .

و در الدر المنثور است که ابن مردویه از عایشه روایت کرده که گفت : به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) عرضه داشتم : یا رسول اللّه گرامى ترین خلق نزد خداى عزوجل کیست فرمود: اى عایشه مگر آیه شریفه(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) را نمى خوانى .

و در همان کتاب است که ابن عساکر از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت : نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بودیم که على(علیه السلام) از راه رسید، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) فرمود: به آن خدایى که جانم به دست او است ، این مرد و پیروانش( شیعیانش) تنها و تنها رستگاران در قیامتند، آنگاه این آیه نازل شد:(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه)، از وقتى که این آیه نازل شد اصحاب رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) هر وقت على را مى دیدند که دارد مى آید مى گفتند: خیر البریه آمد.

مؤ لف : الدر المنثور این معنا را از ابن عدى از ابن عباس نیز نقل کرده ، و نیز از این مردویه آورده .

و نیز تفسیر برهان آن را از موفق بن احمد - در کتاب المناقبش - از یزید بن شراحیل انصارى کاتب على(علیه السلام) از آن جناب روایت کرده و در عبارت یزید بن شراحیل چنین آمده : من از على شنیدم مى فرمود: رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از دنیا مى رفت در حالى که سر آن جناب را به سینه ام تکیه داده بودم ، در آن حال فرمود: یا على مگر نشنیدى کلام خداى عزوجل را که مى فرماید:(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه)، این(خیر البریه) شیعیان تواند، موعدم و موعد شما حوض است ، وقتى که تمامى امت ها براى حساب جمع مى شوند، شیعیان تو بنام و لقب پیشانى سفیدان خوانده مى شوند. و در مجمع البیان از مقاتل بن سلیمان از ضحاک از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر کلمه هم خیر البریه گفته است : این آیه شریفه در باره على و اهل بیتش نازل شده .