background
الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ
[بارى‌] كه [گويى‌] پشت تو را شكست.
آیه 3 سوره الشَّرْح

بیان آیات

در این سوره رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را امر مى کند به اینکه کمر خدمت در راه خدا ببندد، و به سوى او رغبت کند، و به این منظور نخست منت هایى که بر او نهاده تذکر مى دهد، و این سوره هم مى تواند مکى باشد و هم مدنى ، ولى سیاق آیاتش به مدنى بودن سازگارتر است .

نادرستى سخن فخر رازى در ردّ این قول که سوره(والضحّى) و(الم نشرح )یک سوره اند

و در بعضى از روایات وارده از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که فرموده اند: سوره(و الضحى) و سوره(الم نشرح) یک سوره اند، و نیز این معنا از طاووس و از عمر بن عبد العزیز نقل شده . فخر رازى در تفسیر کبیر خود بعد از نقل این معنا از دو نفر نامبرده گفته است : این دو نفر پنداشته اند ابتداى سوره دوم یعنى جمله(الم نشرح) به منزله عطف است بر آیه ششم سوره قبل ، یعنى جمله(الم یجدک یتیما فاوى)، و این پندارشان درست نیست ، براى اینکه سوره(والضحى) در حال اندوه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از آزار کفار نازل شده ، و جنبه تسلیت دارد، چون حالت آن جناب حالت محنت و تنگ حوصلگى است ، و سوره دوم اقتضا دارد در حالى نازل شده باشد که آن جناب شرح صدر و حالت خرسندى داشته باشد، و چگونه ممکن است در یک سوره این دو حالت در آن جناب و این دو لحن در بیان جمع شود؟!.

و لیکن اشکالش وارد نیست ، براى اینکه مراد از شرح صدر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) در سوره مورد بحث این است که خداى تعالى آن جناب را طورى کند که قلب نازنینش وسعتى داشته باشد که حقائق و معارفى که به وى القاء مى شود بپذیرد، و از پذیرش آن به تنگ نیاید، و نیز تحمل آزارهایى که از ناحیه مردم مى بیند داشته باشد، که بیانش مى آید، نه اینکه بخواهد صرفا آن جناب را خوشحال کرده باشد، پس پندار خود فخر رازى پندار درستى نیست .

دلیل بر این معنا روایتى است که ابن ابى حاتم از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) فرمود: من از پروردگارم مساله اى پرسیدم که دوست داشتم ایکاش نمى پرسیدم ، و آن این بود که پروردگارا قبل از من انبیایى بودند، براى بعضى از آنان باد را مسخر کردى ، و بعضى دیگر مرده زنده مى کردند، خطاب رسید مگر تو یتیم نبودى ، و ما تو را مورد توجه مردم قرار دادیم ؟ عرضه داشتم : بلى . فرمود: مگر نبود که من تو را گم شده دیدم ، و هدایتت کردم ؟ عرضه داشتم : بله ، اى پروردگار من . فرمود: آیا سینه ات را گشاده نکردم ، و گرفتاریهایت را بر طرف ننمودم ؟ عرضه داشتم بله اى پروردگار من . پس معلوم شد که اشکال فخر به نظریه مذکور وارد نیست ، البته این بحث دنباله اى دارد که ان شاء اللّه در سوره ایلاف مى آید.

مقصود از شرح صدر رسول الله(ص) در(الم نشرح لک صدرک)

الم نشرح لک صدرک

راغب گفته : کلمه(شرح) در اصل لغت به معناى باز کردن گوشت و امثال آن است ، وقتى گفته مى شود:(شرحت اللحم) معنایش این است که گوشت باز شد، و(شرحت اللحم) معنایش این است که من گوشت را باز کردم ، و از جمله موارد استعمالش ‍(شرح صدر) است ، که معنایش باز شدن و گستردگى سینه به نور الهى و سکینتى از ناحیه خدا و روحى از او است ، و در قرآن فرموده :(الم نشرح لک صدرک) و نیز فرموده :(فمن شرح اللّه صدره).

ترتب آیات سه گانه اول سوره که مضمون هر یک مترتب بر آیه قبل است ، و سپس تعلیل آنها به آیه(فان مع العسر یسرا) که از ظاهرش بر مى آید که با وضع رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) در اوائل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد، و سپس تکرار این تعلیل و نیز تفریع دو آیه آخر سوره بر ما قبل همه شاهد بر آنند که مراد از شرح صدر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) گستردگى و وسعت نظر وى است ، به طورى که ظرفیت تلقى وحى را داشته باشد، و نیز نیروى تبلیغ آن و تحمل ناملایماتى را که در این راه مى بیند داشته باشد، و به عبارتى دیگر نفس شریف آن جناب را طورى نیرومند کند که نهایت درجه استعداد را براى قبول افاضات الهى پیدا کند.

و وضعنا عنک وزرک الذى انقض ظهرک

کلمه(وزر) به معناى بار سنگین است ، و(انقاض ظهر) به معناى شکستن پشت کسى است ، شکستنى که صدایش به گوش ‍ برسد، آنطور که از تخت و کرسى و امثال آن وقتى کسى روى آن مى نشیند، و یا چیز سنگینى روى آن مى گذارند صدا برمى خیزد، و مراد از(انقاض ظهر)(غالبا) معناى لغوى آن نیست ،(چون کسى پشت کسى را آنطور نمى شکند که صداى تخت و کرسى کند)، بلکه منظور ظهور آثار سنگینى وزر بر آدمى است ، ظهورى بالغ .

و(وضع وزر) به معناى از بین بردن آن سنگینى است ، که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) احساسش مى کرد، و جمله(و وضعناعنک وزرک) عطف است بر جمله(الم نشرح ...)، چون معنایش(قد شرحنا لک صدرک) است ، در نتیجه معناى دو جمله چنین مى شود:(محققا ما سینه ات را گشودیم ، و سنگینى هایى که بر دوشت بود برداشتیم).

وجوه مختلف در باره مراد از(وضع وزر) از آن حضرت

و مراد از وضع وزر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) - به طورى که از سیاق بر مى آید، و قبلا هم اشاره کردیم - این است که دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود، به این معنا که اسباب پیشرفت دعوتش را فراهم کرد، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلى بود که به دنبالش شرح صدر بر آن جناب تحمیل نمود.

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: وضع وزر، اشاره است به داستانى که در روایات آمده که در ایام کودکیش دو تا فرشته بر آن جناب نازل شدند، و سینه اش را شکافته قلبش را در آوردند، و دوباره در جایش قرار دادند، که روایتش به زودى از نظر خواننده خواهد گذشت .

بعضى دیگر گفته اند : منظور از وزر، اعمالى است که قبل از بعثت از آن جناب سر زده بود.

و بعضى گفته اند: منظور غفلتش از شرایع و امثال آن است که آگاه شدن بدان جز با وحى صورت نمى گیرد، و بیان هر شریعتى را باید آن جناب بخواهد، تا پاسخش از راه وحى برسد.

بعضى دیگر گفته اند: منظور تحیر آن جناب است در اینکه آیا رسالت الهى را آنطور که باید انجام داده ام یا نه .

بعضى هم گفته اند: منظور وحى و سنگینى آن است ، چون در اوائل بعثت گرفتن وحى بر او دشوار بوده .

بعضى گفته اند: منظور رنجى است که آن جناب از گمراهى قومش و دشمنیشان با آن جناب مى برده ، و وى از ارشادشان عاجز مى شده .

و بعضى گفته اند: منظور رنجى است که از تعدى دشمن در آزار آن جناب مى برده .

بعضى دیگر گفته اند: مراد اندوهى است که از مرگ عمویش ابو طالب و مرگ همسرش خدیجه در دل داشته .

بعضى دیگر گفته اند: کلمه وزر به معناى معصیت است ، و رفع و زر به معناى عصمت است .

بعضى گفته اند: منظور از وزر گناه امت آن جناب است ، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزش آن گناهان است .

و این وجوهى که نقل شد بعضى ها سخیف و بعضى دیگرش ضعیف است و با سیاق سازگار نیست ، بعضى ها به عنوان(قیل - گفته شده) نقل شده ، و بعضى دیگرش به صورت احتمال ذکر شده است .

و رفعنا لک ذکرک

(رفع ذکر) به معناى بلند آوازه کردن کسى است ، به طورى که نامش و گفتگویش از همه نامها و همه خاطره ها بلندتر باشد، و خداى تعالى نام آن حضرت را چنین کرد(همه جا سخن از آن حضرت بود)، و یکى از مصادیق رفع ذکر آن جناب این است که خداى تعالى نام او را قرین نام خود کرد، و در نتیجه در مساءله شهادتین که اساس دین خدا است نام او قرین نام پروردگارش قرار گرفت ، و بر هر مسلمانى واجب کرد که در هر روز در نمازهاى پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خداى تعالى به زبان جارى سازد، و لطفى که در آیه مورد بحث بکار رفته از نظر خواننده دور نماند، و آن این است که : بعد از کلمه(وضع) در آیه سابق کلمه(رفع) را که درست مقابل آن است آورد.

توضیح مفاد آیه :(فانّ مع العسر یسرا) و ردّ سخنى از زمخشرى در این باره

فان مع العسر یسرا

بعید نیست این آیه تعلیل مطالب گذشته یعنى وضع وزر و رفع ذکر باشد، چون رسالتى که خداى تعالى بر آن جناب تحمیل کرده ، و دستور داد مردم را به سوى آن دعوت کند سنگین ترین بارى است که بر یک بشر تحمیل شود، و معلوم است که با قبول این مسوولیت کار بر آن جناب دشوار شده ، و همچنین تکذیبى که قومش نسبت به دعوتش نموده و استخفافى که به آن جناب کردند، و اصرارى که در محو نام او مى ورزیدند، همه براى آن جناب دشوارى روى دشوارى بوده ، و خداى تعالى در آیه قبلى فرمود: ما این دشوارى ها را از دوش تو برداشتیم ، و معلوم است که این عمل خداى تعالى مانند همه اعمالش بر طبق سنتى بوده که در عالم به جریان انداخته ، و آن این است که همیشه بعد از هر دشوارى سهولتى پدید مى آورد، و به همین جهت مطلب دو آیه قبل را تعلیل کرده به اینکه اگر از تو وضع وزر کردیم ، و اگر نامت را بلند ساختیم ، براى این بود که سنت ما بر این جارى شده که بعد از عسر، یسر بفرستیم ، و بنابر این احتمال لام در کلمه(العسر) لام جنس خواهد بود، نه لام استغراق ،

مى خواهد بفرماید جنس عسر این طور است که به دنبالش یسر مى آید، نه تمامى فرد فرد عسرها، و بعید هم نیست که یسر یا عسر از مصادیق سنتى دیگر باشد، و آن سنت تحول حوادث و تقلب احوال و بى دوامى همه شوون زندگى دنیا است .

و از زمخشرى حکایت شده که در کشاف گفته : حرف(فاء) در جمله(فان مع العسر...) فاى فصیحه است ، و زمینه کلام زمینه تسلیت دادن و دلخوش کردن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) به وسیله وعده اى جمیل است .

وى مى گوید: مشرکین رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) و مؤ منین را سرزنش مى کردند به اینکه مردمى فقیرند، چیزى از مال دنیا ندارند، به حدى این زخم زبان اوج گرفت که به دل شریف آن حضرت افتاد که نکند اسلام نیاوردن مردم و تحقیرشان از مؤ منین به خاطر همین تهى دستى مؤ منین است ، و خداى تعالى براى دفع این احتمال نعمت هاى بزرگى را که به آن جناب ارزانى داشته بود به رخش کشید، آنگاه اضافه کرد:(فان مع العسر یسرا) گویا فهماند این ما بودیم که به تو دادیم آنچه که خودت مى دانى ، پس از فضل خدا ماءیوس نباش ، و بدانکه بعد از سختى ها گشایشى براى شما خواهد بود.

و ظاهر گفتار وى این است که لام در(العسر) را لام عهد گرفته ، نه لام جنس ، و مراد از یسر هم غنیمت هایى است که خداى تعالى در سالهاى بعد نصیب مؤ منین کرده .

لیکن ما این حرف را قبول نداریم ، براى اینکه ذهن شریف رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) اجل از آن است که از حال کفار و علت کفرشان بى خبر باشد، و نداند که علت اصلى آن استکبار از حق است ، و خلاصه خدا را کوچک تر از آن مى دانند که دعوت پیامبرش را بپذیرند، به شهادت اینکه این کفار بعد از ظهور شوکت اسلام و پولدار شدن مؤ منین هم ایمان نیاوردند، و خداى تعالى پیامبرش را از امیدوارى به ایمان آوردن اکثر آنان نهى و نومید کرده ، هم در آیات سوره یس که در مکه یعنى در ایام فقر مؤ منین نازل شده فرموده :(لقد حق القول على اکثرهم فهم لا یومنون ... و سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون)،و هم در سوره بقره که در مدینه یعنى در روزگار خوش مؤ منین نازل شده فرموده :(ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون).

و اگر ما یسر بعد از عسر را حمل کنیم بر شوکت اسلام و رفعتش بعد از دوران سختى ، و سوره را هم از سوره هاى مکى بگیریم ، خیلى مورد اشکال واقع نمى شود.

مفاد تکرار جمله :(انّ مع العسر یسسرا) و چند وجه درباره امر(فاذا فرغت فانصب...) به پیامبر(صلى الله علیه و آله)

ان مع العسر یسرا

این جمله تاءکید آیه قبل و تثبیت آن است .

ولى بعضى گفته اند: جمله اى است استینافى و مفسرین گفته اند: این دو آیه دلالت دارد بر اینکه با یک عسر دو یسر هست ، و این گفتار ناشى از یک قاعده اى است که مى گوید: کلمه اى که الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح معرفه است ، اگر در کلامى تکرار شود، منظور از آن همان کلمه اول است ، و هر دو کلمه یک چیز را مى رسانند، ولى اگر نکره باشد دومى معنا و منظورى غیر منظور اولى را افاده مى کند، مثلا اگر بگویى :(اذا اکتسبت الدرهم - یا: درهما - فانفق الدرهم) معنایش این است که وقتى درهمى - یک درهم - کاسبى کردى ، همان درهم را خرج کن ، و اما اگر بگویى(اذا اکتسبت درهما فانفق درهما) معنایش این است که اگر درهمى را کسب کردى ، درهمى را خرج کن ، و در این جمله منظور این است که درهمى را خرج کن ، لیکن این قاعده کلیت ندارد.

تنوینى که در کلمه(یسرا) است به قول بعضى براى بزرگداشت یسر است ، و مى فهماند با هر عسر، یسرى گرانقدر مى آید، ولى به نظر ما تنوین تنویع است ، و مى خواهد بفرماید با هر دشوارى نوعى گشایش هست ، و منظور از کلمه(مع - با) واقع شدن یسر به دنبال عسر است ، نه اینکه منظور از معیت این باشد که یسر و عسر در زمان واحد تحقق مى یابد.

فاذا فرغت فانصب و الى ربک فارغب

این آیه خطاب به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) است ، و مطلبش به خاطر اینکه حرف(فاء) در آغازش آمده نتیجه گیرى از بیان آیات قبل است ، که سخن از تحمیل رسالت و دعوت بر آن جناب داشت ، و منت هاى خدا را بر او که شرح صدرش داده ، وزر را از او برداشت ، و نامش را بلند آوازه کرد، بر مى شمرد، و در آخر، همه اینها را از باب یسر بعد از عسر دانست

و بنابر این ، معنایش این مى شود: حال که معلوم شد هر عسرى که تصور شود بعدش یسر مى آید، و زمام عسر و یسر تنها به دست خدا است و لا غیر، پس هر گاه از انجام آنچه بر تو واجب شده فارغ شدى نفس خود را در راه خدا یعنى عبادت و دعا خسته کن ، و در آن رغبت نشان بده ، تا خدا بر تو منت نهاده راحتى که دنبال این تعب است و یسرى که دنبال این عسر است ، به تو روزى فرماید.

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد این است که هرگاه از واجباتت فارغ شدى ، به نمازهاى مستحب بایست .

بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که هر گاه از نماز فارغ شدى به دعا بپرداز.

لیکن صاحبان این دو قول بر روى بعضى از مصادیق انگشت گذاشته اند، و نمى توانند بگویند آیه تنها در این معنا نازل شده .

بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که هر گاه از جنگ فارغ شدى ، در عبادت بکوش .

و بعضى گفته اند: مراد این است که هر گاه از دنیایت فارغ شدى به آخرتت بپرداز، و بعضى وجوه دیگرى ذکر کرده اند که وجوهى ضعیف است .

بحث روایتى

(روایاتى متضمن تمثیلى حاکى از شکافته شدن سینه پیامبر(صلى الله علیه وآلهوسلم) و تبدیل و تبدیل قلب او و روایاتى دیگر درذیل آیات گذشته)

در الدر المنثور است که عبد اللّه بن احمد در کتاب(زوائد الزهد)، از ابى بن کعب روایت کرده که گفت : ابو هریره از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) پرسید اولین چیزى که از امر نبوت دیدى چه بود؟ رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) خود را جمع و جور کرد و نشست ، و فرمود: اى ابو هریره(خوب) سؤ الى کردى ، من در صحرا بودم در حالى که بیست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود، ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم ، به بالا نظر کردم مردى را دیدم که از مردى دیگر مى پرسید، آیا این همان است آنگاه هر دو به طرفم آمدند، با چهره هایى که نظیر آن را هرگز در خلق ندیده بودم ، و ارواحى که در خلق هیچ چنین چیرهایى ندیده بودم ، و نیز جامه هایى که در خلق بر تن احدى ندیده بودم ، آن دو نفر نزدیک من مى آمدند، و آنقدر جلو آمدند که هر کدام یک بازوى مرا گرفت ، ولى من احساس تماس دست آنها با بازویم را نمى کردم .

در این حال یکى به دیگرى گفت بخوابانش و او بدون فشار و یا کشیدن مرا خوابانید، پس یکى به دیگرى گفت : سینه اش را بشکاف ، پس آن دیگرى سینه ام را گرفت آن را شکافت ، و تا آنجا که خودم مى دیدم خونى و دردى مشاهده نکردم ، پس آن دیگرى به وى گفت : کینه و حسد را در آور، و او چیزى بشکل لخته خون در آورده بیرون انداخت ، باز آن دیگرى گفت راءفت و رحمت را در جاى آن بگذار، و او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت ، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو به سلامت . من برگشتم در حالى که احساس کردم که نسبت به اطفال رقت ، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم .

مؤ لف : و در نقل بعضى از ناقلان - از قبیل نقلى که در روح المعانى آمده - که :(من ده ساله بودم) بجاى(بیست سال و چند ماه).

و در بعضى روایات آمده که این قصه در هنگام نزول سوره(اقرا باسم ربک ...) واقع شده که آنجناب چهل ساله بوده .

و در بعضى دیگر نظیر آنچه در صحیح بخارى و مسلم و ترمذى و نسائى نقل شده آمده که این قصه در شب معراج اتفاق افتاده .

و به هر حال بدون اشکال این قصه جنبه تمثیل دارد، و دانشمندان اسلامى بحث هایى طولانى پیرامون مفاد این روایات کرده اند که همه این بحث ها بر اساس این پندار است که جریان یک جریان مادى و یک برخورد مادى بوده ، و به همین جهت وجوهى را ذکر کرده اند که چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى کردیم .

و در همان کتاب است که ابو یعلى ، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، ابن مردویه ، و ابو نعیم(در کتاب دلائل)، همگى از ابى سعید خدرى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) بروایت کرده اند که فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : پروردگارت مى فرماید: هیچ مى دانى چگونه نامت را بلند آواز کردم ؟ عرضه داشتم خدا بهتر مى داند. گفت پروردگارت مى فرماید: از این راه که هر و در همان کتاب است که عبد الرزاق ، ابن جریر، حاکم و بیهقى ، از حسن روایت کرده اند که گفت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روزى خوشحال و خندان از خانه بیرون مى آمد و مى فرمود: هرگز یک(عسر) حریف دو(یسر) نمى شود،(ان مع العسر یسرا)،(ان مع العسر یسرا).

و در مجمع البیان در ذیل آیه(فاذا فرغت فانصب و الى ربک فارغب) مى گوید معنایش این است که وقتى از نماز واجب بپرداختى ، برخیز و در برابر پروردگارت به دعا بایست ، و با رغبت از او درخواست کن . آنگاه صاحب مجمع البیان مى گوید: این معنا از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده .