background
وَأَكْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ
و قدحهايى نهاده شده.
آیه 14 سوره الْغَاشِيَة

بیان آیات

سوره غاشیه سوره انذار و بشارت است و(غاشیه) همان روز قیامت است که بر مردم از هر سو احاطه پیدا مى کند و در این سوره قیامت را با شرح حال مردم توصیف مى کند از این جهت که به دو دسته تقسیم مى شوند سعیدها و شقى ها و هر طائفه اى در جایى که برایشان آماده شده مستقر مى گردند یکى در بهشت و دیگرى در دوزخ و رشته کلام بدینجا کشیده مى شود که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را دستور مى دهد که مردم را تذکر دهد به اینکه مقام ربوبى چه فنونى از تدبیر در این عالم بکار برده ، فنونى که هر یک دلالت دارد بر ربوبیت او براى همه عالم و براى خصوص ایشان و اینکه بازگشتشان به سوى او و حسابرسى اعمالشان با او است ، و این سوره به شهادت سیاقى که آیاتش دارد در مکه نازل شده است .

هل اتیک حدیث الغاشیه

وجه تسمیه قیامت به(غاشیه - فراگیرنده) و معناى اینکه در قیامت وجوهىخاشعه اند و(عاملة و ناصبة)

این جمله استفهامى است اما نه به منظور سؤ ال جدى بلکه به منظور مهم جلوه دادن مطلب ، و مراد از کلمه(غاشیه) روز قیامت است و اگر آن را غاشیه نامیده اند یا براى این است که انسانها را از هر جهت فرا مى گیرد همچنان که در جاى دیگر درباره فراگیرى قیامت به طور شکفته و باز فرموده :(وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا)، و یا به قول بعضى ها از این جهت است که مواقف و مناظر هولناکش ناگهان مردم را فرا مى گیرد و یا به خاطر این بوده که روز قیامت وجوه کفار را به عذاب خود فرا مى گیرد.

وجوه یومئذ خاشعه

یعنى چهره هایى در آن روز از شدت اندوه و عذاب ذلیل و شرمسار است و این شرمسارى بر آن چهره ها فراگیر مى شود و(خشوع)، حالت و وصف انسانها است ولى در این آیه به وجوه آنان نسبت داده و این بدان جهت است که چهره از هر عضو دیگرى حالت خشوع درونى را مى نمایاند.

عامله ناصبه

مصدر(نصب) که اسم فاعل ناصبه از آن مشتق است به معناى تعب و کوفتگى است ، و در این آیه کلمه(عامله) خبر بعد از خبرى است که از وجوه داده . و همچنین کلمه ناصبه که بعد از عامله آمده ، و نیز کلمات(تصلى)، و(تسقى)، و(لیس لهم)، همه خبرهایى هستند براى کلمه(وجوه)، و مراد از عمل و نصب ، به قرینه اینکه در مقابل صفت اهل جنت یعنى جمله(لسعیها راضیه) قرار گرفته ، این است که اهل دوزخ خستگى تلاشى که در دنیا کردند از تنشان در نمى آید،

به خلاف اهل بهشت که وقتى تلاش خود را سودمند مى یابند خستگى از تنشان بیرون مى آید، چون انسان هر تلاشى که در دنیا مى کند به منظور تاءمین سعادت خود مى کند، منظورش این است که به هدف خود نائل آید، و دوزخیان در قیامت مى بینند که آنچه در دنیا تلاش کردند بى نتیجه مانده و خردلى سودمند نبوده ، همچنان که در جاى دیگر فرموده :(و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا)، در نتیجه از اعمالى که داشتند چیزى به جز خستگى عایدشان نمى شود، به خلاف اهل بهشت که از سعى و عمل خود راضیند، چون همه به صورت بهشت و راحتى مبدل گشت .

بعضى گفته اند: مراد از جمله مورد بحث این است که اهل دوزخ در دوزخ عمل مى کنند و خسته مى شوند، چون دوزخ محل انواع شکنجه ها است ، یکى از انحاى شکنجه کار بدون مزد و نتیجه کردن و خسته شدن است .

بعضى دیگر گفته اند: مراد این است که دوزخیان به نافرمانى خدا عمل مى کنند، و در آتش قیامت خسته مى شوند.

تصلى نارا حامیه

یعنى ملازم آتشى هستند در نهایت درجه حرارت .

تسقى من عین انیه

یعنى از چشمه اى مى نوشند که در نهایت درجه حرارت است .

لیس لهم طعام الا من ضریع لا یسمن و لا یغنى من جوع

بعضى گفته اند:(ضریع) نام نوعى از تیغها است که به آن(شبرق) هم مى گویند، و اهل حجاز آن را وقتى خشک شد ضریع مى نامند، و ناگوارترین و تهوع آورترین گیاه است که هیچ حیوانى آن را نمى خورد، و شاید نامیدن آنچه در آتش است به نام ضریع ، صرفا از نظر شباهت در شکل و خاصیت بوده باشد.

وجوه یومئذ ناعمه

کلمه(ناعمه) یا از(نعومه) است ، پس عبارت آیه کنایه است از بهجت و سرورى که از باطن به ظاهر انسان سرایت مى کند، و هر بیننده را از مسرت باطنى با خبر مى سازد،

همچنان که در جاى دیگر فرموده(تعرف فى وجوههم نضره النعیم)، و یا از(نعمت) است که در این صورت ناعمه به معناى متنعمه خواهد بود.

بعضى گفته اند: اگر جمله مورد بحث را با حرف(واو) به جمله قبلى عطف نکرده ، براى این بوده که به کمال بینونت و اختلاف بین حال دو فریق اشاره کند.

لسعیها راضیه

این(لام) را در اصطلاح ، لام تقویت مى گویند و مراد از(سعى) تلاش و فعالیت دنیایى با اعمال صالح است .

و معناى آیه این است که : وجوهى که در آن روز ناعم است از کار خود راضى است ، چون کارش همه اعمال صالح است ، که به بهترین جزا پاداش داده شده است .

وصف جنّت عالیه اى که چهره هاى ناعمه در قیامت در آن جاى دارند

فى جنه عالیه ... و زرابى مبثوثه

مراد از(عالى بودن بهشت) ارتفاع درجات و شرافت و جلالت قدر و گوارایى عیش آن است ، چون در بهشت حیاتى هست که دنبالش مماتى نیست ، و لذتى است که آمیخته با الم و درد نیست ، و سرورى هست که مشوب با هیچ غم و اندوهى نیست ، و اهل بهشت نه تنها هر چه دوست بدارند در دسترسشان هست ، بلکه لذایذى هست که مافوق خواست آنان است .

(لا تسمع فیها لاغیه) - یعنى وجوه نامبرده و یا به عبارتى اهل بهشت ، در بهشت حتى یک کلمه لاغیه - بیهوده و بى فایده - نمى شنوند.

(فیها عین جاریه) - مراد از کلمه(عین) جنس چشمه است ، نه اینکه بخواهد بفرماید در بهشت تنها یک چشمه هست ، چون در جاى دیگر صریحا فرموده در بهشت چشمه هایى هست ، مانند(چشمه سلسبیل) و(چشمه شراب) و(چشمه طهور) و غیر آن .

(فیها سرر مرفوعه) - کلمه(سرر) جمع(سریر - تخت) است ، و منظور از(مرفوع بودن تخت)، مرفوع بودن مقام و منزلت کسى است که بر آن تکیه مى زند.

(و اکواب موضوعه) - کلمه(اکواب) جمع(کوب) است ، که به معناى آفتابه بدون خرطوم و دسته است(که در فارسى آن را تنگ مى گویند) که در آن شراب مى گیرند.

(و نمارق مصفوفه) - کلمه(نمارق) جمع(نمرقه) است ، که به معناى بالش و پشتى است ، که بدان تکیه مى دهند. و(مصفوفه بودن نمارق) به این معنا است که این پشتى ها را در مجلس پشت سر هم بگذارند، همانطور که در مجالس فاخر دنیا چنین مى کنند.

(و زرابى مبثوثه) - کلمه(زرابى) جمع(زربیه) است که هم با فتحه اول و هم با ضمه و هم با کسره آن خوانده مى شود، و زربیه به معناى بساط فاخر است ، و منظور از مبثوثه آن مبسوطه بودن و گسترده شدن آن است ، تا رویش بنشینند.

دعوت به نظر در مظهر تدبیر الهى

افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت

بعد از آنکه اوصاف غاشیه و حال دو طایفه مؤ من و کافر را بیان نمود، دنبالش اشاره اى اجمالى کرد به تدبیر ربوبى که به خوبى دلالت بر ربوبیت خداى تعالى مى کند، ربوبیتى که مقتضى وجوب عبادت است ، و لازمه آن هم رسیدن به حساب اعمال و جزا دادن به مؤ من و کافر است ، مؤ من را در برابر ایمانش ، وکافر را در برابر کفرش ، و ظرفى که این حساب و جزا در آن واقع مى شود همان روز غاشیه است .

در این آیه منکرین ربوبیت خداى تعالى را نخست دعوت مى کند به اینکه در کیفیت خلقت شتر نظر و دقت کنند که چگونه خلق شده ، و خداى تعالى آن را چگونه از زمینى مرده و فاقد حیات و بى شعور به این صورت عجیب در آورده ، صورتى که نه تنها خودش ‍ عجیب است ، بلکه اعضا و قوا و افعالش نیز عجیب است ، و این هیکل درشت را مسخر انسانها کرده ،(یک کودک از انسانها افسارش ‍ را مى کشد، و به هر جا بخواهد مى برد)، و انسانها از سوارى و بارکشى و گوشت و شیر و پوست و کرکش و حتى از بول و پشکلش ‍ استفاده مى کنند، آیا هیچ انسان عاقلى به خود اجازه مى دهد که احتمال معقول بدهد که شتر و این فوایدش به خودى خود پدید آمده باشد، و در خلقت او براى انسان هیچ غرضى در کار نبوده ، و انسان هیچ مسؤ ولیتى در برابر آن و سایر نعمت ها ندارد؟

و اگر در بین همه تدابیر الهى و نعمت هایش خصوص تدبیر در خلقت شتر را ذکر کرد، از این جهت است که سوره مورد بحث در مکه نازل شده و جزو اولین سوره هایى است که به گوش مردم عرب مى خورد، و در مکه در آن ایام داشتن شتر از ارکان اصلى زندگیشان بوده .

و الى السماء کیف رفعت

و چرا به آسمان نمى نگرند که چگونه افراشته شده ، و به قندیل هاى پر نور چون خورشید و ماه و ستارگان درخشنده آراسته گشته ، و در زیر آن کره هوا قرار داده شده که مایه بقاى هر جاندار است و بدون تنفس آن هوا زنده نمى ماند.

و الى الجبال کیف نصبت

و چرا به کوهها نمى اندیشند که چگونه ایستاده اند، و ریشه هاى آنها مانند میخ اجزاى زمین را بهم میخکوب کرده ، و از مخازن آن چشمه ها و نهرها جارى مى شود، و معادن را در سینه خود حفظ مى کنند.

و الى الارض کیف سطحت

و چرا به وضع خلقت زمین فکر نمى کنند که چگونه گسترده شده ، به طورى که شایسته سکنى براى بشر گشته و نقل و انتقال در آن آسان و انواع تصرفات صناعى که انسانها دارند در آن مسیر گشته است ؟ پس تدابیر کلى همه اش بدون هیچ شکى مستند به خداى تعالى است ، بنابر این ، او رب آسمان و زمین و موجودات بین آنها است ، در نتیجه رب عالم انسانى هم او است که بر انسانها واجب است ربوبیتش را گردن نهند، و یگانه در ربوبیتش بدانند و تنها او را بپرستند، و چگونه واجب نباشد با اینکه در پیش رویشان عالم آخرت و غاشیه را دارند که به حسابشان رسیدگى شده ، جزاى نیک و بدشان را مى بینند.

فذکر انما انت مذکر

این جمله به دلیل اینکه حرف(فاء) بر سر دارد تفریع بر مطالب گذشته و نتیجه گیرى از آن است ، و معنایش این است که وقتى معلوم شد خداى سبحان رب ایشان است و رب دیگرى سواى او ندارند، و نیز معلوم شد که در پیش رو یوم الحساب و یوم الجزا را دارند که در آن روز مؤ من و کافرشان جزا داده مى شوند، پس تو اى پیامبر ایشان را به این حقایق تذکر بده که(انما انت مذکر)، وظیفه تو - که پیامبر خدایى - تنها همین تذکر دادن است ، به امید اینکه دعوتت را اجابت کنند و به طیب خاطر و بدون اکراه و اجبار ایمان آورند.

لست علیهم بمصیطر

کلمه(مصیطر) در اصل(مسیطر) با سین بوده ، که به معناى متسلط است ، و جمله مورد بحث بیان و تفسیر جمله(انما انت مذکر) است .

توضیحى راجع به استثناء(الّا من تولّى و کغر) از(فذّکر انّما انت مذّکر)

الا من تولى و کفر

این جمله استثنایى است از مفعول جمله(فذکر) که در کلام نیامده بود، و تقدیر کلام چنین است :(فذکر الناس انما انت مذکر و لست علیهم بمصیطر الا من تولى منهم عن التذکره و کفر - مردم را تذکر بده که وظیفه تو تنها تذکر دادن است ، تو دست زور به ایشان ندارى مگر افرادى از ایشان که از تذکر و پندگیرى روى گردانند و کفر مى ورزند)، چون تذکر دادن آن جناب به افراد آن چنانى لغو و بى فایده است و معلوم است که تولى و اعراض و کفر، همواره بعد از تذکر رخ مى دهند، پس آنچه با این استثناء نفى شد تذکر مکرر است ، گویا فرموده : تو به ایشان تذکر بده و تذکر خود را پى بگیر و آن را قطع مکن ، مگر از کسى که یکبار و دو بار تذکرش ‍ دادى و او روى گردانید و کفر ورزید که در این صورت دیگر لازم نیست به تذکر خود ادامه دهى ، بلکه باید از او اعراض کنى ، تا خداى تعالى به عذاب بزرگتر معذبش سازد.

پس جمله(فذکر... الا من تولى و کفر فیعذبه اللّه العذاب الاکبر) در معناى آیه زیر است که مى فرماید:(فذکر ان نفعت الذکرى ... و یتجنبها الاشقى الذى یصلى النار الکبرى) که ترجمه و بیانش گذشت .

بعضى از مفسرین درباره این استثناء گفته اند: استثناء منقطع و به معناى لیکن است ، و معناى آیه این است که تو بر آنان دست زور ندارى ، و لیکن هر کس که از دعوت تو اعراض کند و کفر بورزد خداى تعالى به عذاب اکبر گرفتارش مى کند، ولى آنچه به نظر ما رسید، بهتر و به ذهن نزدیک تر است .

بعضى دیگر گفته اند: استثناء متصل است ، و مستثنى منه آن کلمه(علیهم) است ، و معنایش این است که تو دست زورى به مردم ندارى ، مگر به کسى که از تذکر روى گردان شود و کفر بورزد که خداى تعالى به زودى تو را بر او مسلط نموده ، دستور مى دهد تا با او جهاد و قتال کنى ، و در آخر به قتلش برسانى .

فیعذبه اللّه لعذاب الاکبر

منظور از عذاب اکبر عذاب جهنم است ، پس آیه شریفه همانطور که گفتیم محاذى آیه سوره اعلى است که مى فرمود:(الذى یصلى النار الکبرى).

ان الینا ایابهم

مصدر(ایاب) به معناى بازگشتن است ، و کلمه(الینا) خبر مقدم براى کلمه(ان) است ، و اگر جلوتر ذکر شده براى تاءکید و نیز براى رعایت فواصل آیات بوده نه اینکه بخواهد انحصار را برساند، چون هیچ کس نگفته که مردم بعد از مرگ بغیر خداى سبحان بر مى گردند، تا آیه شریفه بفرماید: تنها برگشتشان به سوى ما است ، و این جمله در مقام بیان علت عذاب اکبر در آیه قبل است .

ثم ان علینا حسابهم

گفتار درباره این آیه همان گفتارى است که در آیه قبل داشتیم .

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل آیات(عاملة ناصبة)(فذّکر انّما انت مذکر) و درباره حساباعمال)

در مجمع البیان آمده که ابو عبد اللّه امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر مسلمان ناصبى که با على(علیه السلام) و دودمانش دشمنى مى ورزد، هر چند اهل عبادت و ریاضت باشد، سرانجامش به این آیه است که مى فرماید:(عامله ناص به تصلى نارا حامیه).

مؤ لف : این روایت را صاحب کتاب ثواب الاعمال هم با ذکر سند نقل کرده ، به این عبارت که هر ناصبى هر چند اهل عبادت و ریاضت باشد سرانجام به این عاقبت مى رسد که آیه(عامله ناصبه تصلى نارا حامیه) بیانگر آن است .

و در همان کتاب از ابن عباس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود:(ضریع) چیزى است که در آتش دوزخ شبیه بخار که از صمغ صبر تلخ ‌تر، و از جیفه متعفن بدبوتر، و از آتش سوزنده تر است ، و نام ضریع را خداى تعالى بر آن نهاده .

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(لا تسمع فیها لاغیه) آمده که امام فرمود: لاغیه به معناى شوخى و دروغ است . و در معناى جمله(لست علیهم بمصیطر) فرمود یعنى تو نه حافظ ایشانى ، و نه نویسنده اعمالشان .

و در الدر المنثور است که ابن ابى شیبه ، احمد، عبد بن حمید، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن ماجه ، ابن جریر، حاکم ، ابن مردویه ، و بیهقى در کتاب(الاسماء و الصفات) از جابر روایت کرده اند که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: من ماءمور شدم به اینکه با مردم جنگ کنم تا بگویند(لا اله الا الله)، همینکه این کلمه را گفتند از ناحیه من اموال و خونهایشان محفوظ و محترم خواهد بود، و من جز به حق نه مالى از ایشان مى ستانم و نه خونى مى ریزم ، حال چه اینکه گفتن این کلمه توام با اعتقاد درونى باشد، و چه صرف لقلقه زبان ، حساب این معنا با خداست ، آنگاه این آیه را قرائت کردند:(فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر).

مؤ لف : این روایت دلالتى بر این معنا ندارد که استثناء در جمله(الا من تولى و کفر) از ضمیر در(علیهم) است .

و نیز در همان کتاب یعنى تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر(علیه السلام) در ذیل آیه(الا من تولى و کفر) آمده که منظور کسى است که از تذکر تومتعظ نشود و تو را تصدیق نکند، و ربوبیت مرا انکار کند و نعمت مرا کفران نماید،(فیعذبه اللّه العذاب الاکبر) منظور عذاب غلیظ و شدید و دائمى است(ان الینا ایابهم) یعنى بازگشتشان به سوى ما است ،(ثم ان علینا حسابهم)، یعنى جزایشان با ما است .

و در نهج البلاغه آمده که شخصى از امیر المؤ منین(صلوات اللّه علیه) پرسید: چگونه خداى عزوجل به حساب اعمال خلائق با آن کثرت که در آنهاست مى رسد؟ فرمود: به همان جورى که رزقشان را مى دهد، و با آن کثرتى که در عدد آنها است رزق هیچ جنبنده اى را فراموش نمى کند. شخصى پرسید چطور به حساب آنان مى رسد، با اینکه خلائق او را نمى بینند؟ فرمود همانطور که روزیشان مى دهد، با اینکه خلائق او را نمى بینند.

و نیز در همان کتاب است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: حساب هر امتى را امام زمانش مى رسد و امامان ، دوست داران خود و اعدایشان را به سیمایشان مى شناسند، و این کلام خداست که مى فرماید:(و على الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم - بر اعراف مردانى هستند که هر کسى را به سیمایش مى شناسند...)

مؤ لف : در سابق یعنى در تفسیر همین آیه از سوره اعراف توضیح معناى این حدیث گذشت ، و این معنا در کتاب بصائر الدرجات نیز از امام صادق و با سند نقل شده و کافى آن را از امام باقر و امام کاظم(علیهما السلام) و فقیه آن را از امام هادى(علیه السلام) در ضمن زیارت جامعه روایت کرده