background
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ
[نه!] بلكه آنان كه كفر ورزيده‌اند، تكذيب مى‌كنند.
آیه 22 سوره الْإِنْشِقَاق

بیان آیات

این سوره به قیام قیامت اشاره نموده ، بیان مى کند که براى انسان سیرى است به سوى پروردگارش ، او در این مسیر هست تا پروردگارش را دیدار کند، و خداى تعالى به مقتضاى نامه عملش به حسابش برسد، و در این آیات این مطالب را تاءکید مى کند، و آیات مربوط به تهدیدش از آیات بشارتش بیشتر است ، و سیاق آیات آن شهادت مى دهد که این سوره در مکه نازل شده .

معناى اینکه در بیان چند تا از مقدمات قیامت فرمود آسمان منشق و زمین کشیده مى شود وفرمود(و ازنت لربها و حقت)

اذا السماء انشقت

جمله اى است شرطیه که جزایش حذف شده ، که با بودن جمله(یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه) احتیاجى به ذکر آن نبود، و تقدیر آن :(اذا السماء انشقت لاقى الانسان ربه فیحاسبه و یجازیه على ما عمل - وقتى آسمان شکافته شد انسان پروردگارش را ملاقات مى کند، و پروردگارش طبق اعمالى که کرده به حساب و جزاى او مى پردازد) مى باشد.

و(انشقاق آسمان) به معناى از هم گسیختن و متلاشى شدن آن است و اى خود یکى از مقدمات قیامت است ، و همچنین مد ارض که در آیه سوم آمده و همچنین سایر علامتهایى که ذکر شده ، چه در این سوره و چه در سایر کلمات قرآن از قبیل تکویر شمس ، اجتماع شمس و قمر، فرو ریختن کواکب ، و امثال آن .

و اذنت لربها و حقت

ممکن است بپرسى(اذن دادن آسمان به خدا) چه معنا دارد؟ در پاسخ مى گوییم کلمه(اذن) در اصل لغت به معناى اجازه دادن نیست ، بلکه به معناى گوش دادن است ، و گوش دادن را هم که(اذن) نامیده اند تعبیرى است مجازى از انقیاد و اطاعت ، و کلمه(حقت) به معناى آن است که آسمان در شنیدن و اطاعت فرمانهاى خدا حقیق و سزاوار مى شود.

و معناى آیه این است که آسمان مطیع و منقاد پروردگارش گشته ، حقیق و سزاوار شنیدن و اطاعت فرامین پروردگارش مى گردد.

و اذا الارض مدت

ظاهرا منظور از کشیده شدن زمین گشاد شدن آن است ، همچنان که در جاى دیگر فرمود:(یوم تبدل الارض غیر الارض).

و القت ما فیها و تخلت

یعنى زمین آنچه از مردگان در جوف دارد بیرون مى اندازد، و خود را از آنچه دارد تهى مى سازد. بعضى گفته اند: مراد بیرون انداختن مرده ها و گنج ها است کما اینکه خداوند فرموده :(و اخرجت الارض اثقالها).

ولى بعضى گفته اند: معنایش این است که : آنچه در بطن خود دارد بیرون مى اندازد و خود را تهى مى کند از آنچه از کوهها و دریاها که در پشت خود دارد. و شاید وجه اول به ذهن نزدیک تر باشد.

و اذنت لربها و حقت

ضمیرهاى مونث همه به کلمه(ارض) برمى گردد، همچنان که ضمیرهاى مشابهى که در آیه قبلى بود به کلمه(سماء) برمى گشت ، و معناى آیه گذشت .

مفاد آیه :(یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کد حافملاقیه) و دلالت آن بر بحث وجزا

یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه

راغب گفته کلمه(کدح) به معناى تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنى سیر است . و بعضى گفته اند: کدح تلاش نفس است در انجام کارى تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد. و بنابر این ، در این کلمه معناى سیر هم خوابیده ، به دلیل اینکه با کلمه(الى) متعدى شده ، پس معلوم مى شود که در کلمه(کدح) در هر حال معناى سیر خوابیده .

و جمله(فملاقیه) عطف است بر کلمه(کادح)، و با این عطف بیان کرده که هدف نهایى این سیر و سعى و تلاش ، خداى سبحان است ، البته بدان جهت که داراى ربوبیت است ، یعنى انسان بدان جهت که عبدى است مربوب و مملوک و مدبر، و در حال تلاشش به سوى خداى سبحان است دائما در حال سعى و تلاش و رفتن بسوى خداى تعالى است ، بدان جهت که رب و مالک و مدبر امر اوست ، چون عبد براى خودش مالک چیزى نیست ، نه اراده و نه عمل ، پس او باید اراده نکند مگر آنچه که پروردگارش ‍ اراده کرده باشد، و انجام ندهد مگر آنچه را که او دستور داده باشد، پس بنده در اراده و عملش مسؤ ول خواهد بود.

از اینجا معلوم شد اولا: جمله(انک کادح الى ربک) خود حجتى است بر معاد، براى اینکه توجه فرمودى ربوبیت خداى تعالى تمام نمى شود مگر با عبودیت بندگان ، و عبودیت هم تصور ندارد مگر با بودن مسوولیت ، و مسؤ ولیت هم تمام نمى شود مگر با برگشتن به سوى خدا و حساب اعمال ، این نیز تمام نمى شود مگر با بودن جزا.

و ثانیا: معلوم شد منظور از ملاقات پروردگار منتهى شدن به سوى او است ، یعنى به جایى که در آن هیچ حکمى نیست جز حکم او، و هیچ مانعى نیست که بتواند از انفاذ حکمش جلوگیرى کند.

ترجمه المیزان ج : 20 ص : 402

و ثالثا: اینکه مخاطب در این آیه انسان است اما نه از هر جهت ، بلکه از همین جهت که انسان است ، پس مراد از این کلمه جنس انسان است ، براى اینکه ربوبیت خداى تعالى عام است و شامل همه چیز و همه انسانها مى شود.

مقصود از اینکه فرمود اکتابش به دست راست داده شود شادمان به سوى(اهل) خود باز مى گردد

فاما من اوتى کتابه بیمینه

کلمه(اما) همواره مطالب اجمالى را تفصیل مى دهد، در اینجا اجمالى را تفصیل مى دهد که از عبارت(انک کادح الى ربک) استفاده مى شد، و آن این بود که در این میان رجوع و باز خواستى از اعمال ، و حساب و جزایى هست ، آنگاه این اجمال را تفصیل مى دهد و مى گوید: اما آنهایى که در آن روز نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند چنین و چنان مى شوند، و منظور از کتاب ، نامه عمل است ، به دلیل اینکه دنبالش مساءله حساب را ذکر کرده ، و ما در سابق دادن کتاب به دست راست و یا به دست چپ را در سوره اسراء و سوره الحاقه معنا کردیم .

فسوف یحاسب حسابا یسیرا

حساب یسیر آن حسابى است که در آن سهل انگارى شود نه سختگیرى .

و ینقلب الى اهله مسرورا

مراد از(اهل) انیس هایى است که خدا براى او در بهشت آماده کرده ، مانند حور و غلمان و غیره ، و این معنا از سیاق استفاده مى شود.

ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ، عشیره مؤ من او هستند، که مانند او داخل بهشت شده اند.

بعضى دیگر گفته اند: عموم مؤ منین بهشتى هستند، هر چند که عشیره و خویشاوند او نباشند، چون مؤ منین همه با هم برادرند. ولى این دو قول خالى از بعد نیست .

و اما من اوتى کتابه وراء ظهره

کلمه(وراء) ظرف است ، و اگر منصوب شده بخاطر این بوده که حرف جرى که بر سر آن باید باشد حذف شده ، چون تقدیر آن من وراء بوده ، و بعید نیست که اگر نامه عملشان از پشت سرشان داده مى شود به خاطر این است که در آن روز صورتشان به عقب بر مى گردد، همچنان که در جاى دیگر فرموده :(من قبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبرها).

در اینجا ممکن است بگویى دادن نامه عمل کفار از پشت سر منافات دارد با آیات دیگرى که مى فرماید: نامه آنان را به دست چپشان مى دهند، مانند آیه(و اما من اوتى کتابه بشماله فیقول یا لیتنى لم اوت کتابیه)، و لیکن بین این دو دسته آیات منافاتى نیست ،(چون در سابق هم خاطرنشان کردیم که مواقف روز قیامت یک موقف و دوم وقف نیست)، و ان شاء اللّه در بحث روایتى آینده روایاتى در معناى دادن نامه عمل از پشت سر کفار خواهد آمد.

رد پندار آن کس که نامه اعمالش از پشت سر به او داده مى شود و در دنیا در(اهل) خود مسرور بود و مى پنداشت به سوى خدا و براى حساب بازگشتى ندارد

فسوف یدعوا ثبورا

کلمه(ثبور) مانند کلمه(ویل) به معناى هلاکت است ، و دعاى ثبور خواندنشان به این معنا است که مى گویند:(واثبورا) مثل اینکه مى گوییم :(واویلا).

و یصلى سعیرا

یعنى داخل آتشى مى شود و یا حرارتش را تحمل مى کند که در حال زبانه کشیدن است ، آتشى است که نمى توان گفت چقدر شکنجه آور است .

انه کان فى اهله مسرورا

او در میان اهلش مسرور بود، و از مال دنیا که به او مى رسید خوشحال مى شد، و دلش به سوى زینت هاى مادى مجذوب مى گشت ، و همین باعث مى شد که آخرت از یادش برود، و خداى تعالى انسان را در این خوشحال شدن مذمت کرده ، و آن را فرح بیجا و بغیر حق دانسته ، مى فرماید:(ذلکم بما کنتم تفرحون فى الارض بغیر الحق و بما کنتم تمرحون).

انه ظن ان لن یحور

یعنى گمان مى کرد برنمى گردد، و مراد برگشتن به سوى پروردگارش براى حساب و جزا است . و این پندار غلط هیچ علتى به جز این ندارد که در گناهان غرق شدند، گناهانى که آدمى را از امر آخرت باز مى دارد و باعث مى شود انسان آمدن قیامت را امرى بعید بشمارد.

بلى ان ربه کان به بصیرا

این جمله پندار مذکور را رد مى کند و مى فرماید مساءله بدین قرار که او پنداشته(که بر نمى گردد) نیست ، بلکه برمى گردد.

و جمله(ان ربه کان به بصیرا) رد پندار مذکور را تعلیل مى کند، به این بیان که خداى سبحان از ازل رب و مالک و مدبر امر او بود، و احاطه علمى به او داشت و هر چه او مى کرد مى دید و وى را به تکالیفى مکلف کرده ، جزاى خیر و شرى هم در برابر اعمال خیر و شرش معین کرده بود، پس او بطور مسلم به سوى پروردگارش بر مى گردد، و جزایى را که در برابر اعمالش مستحق شده مى بیند.

با این بیان روشن مى شود که جمله(ان ربه کان به بصیرا) از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است ، نظیر آنچه که در آیه(انک کادح الى ربک ...) گذشت .

و نیز از مجموع آیات نه گانه به دست مى آید که دادن نامه اعمال و نشر آن ، همه قبل از حساب انجام مى شود، همچنان که از آیه زیر نیز این معنا برمى آید(و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیمه کتابا یلقیه منشورا اقرا کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا).

جوابى که به این سوال و اشکال داده شده که مومنان گنهکار در زمره(من اوتىکتابه بیمینه) هستند یا(من اوتى کتابه وراء ظهره)؟

این را هم باید بدانیم که این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید دادن نامه از پشت سر را مختص به کفار دانسته ، ناگزیر گناهکاران از مومنین ، مورد بحث قرار مى گیرند که آیا از آنهایى هستند که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و یا از آنهایى که نامه شان از پشت سر داده مى شود؟ آنچه از روایات شیعه و سنى برمى آید این است که این طایفه داخل دوزخ مى شوند و زمانى در آنجا عذاب مى بینند، سپس با شفاعت شفیعان از دوزخ نجات مى یابند، پس این طایفه جزو طایفه دوم نیستند، چون گفتیم آیه شریفه تنها کفار را جزو آن طایفه دانسته ، از سوى دیگر جزو طایفه اول هم که نامه شان را به دست راستشان مى دهند نیستند، چون آیات ظهور در این دارد که اصحاب یمین حسابى آسان پس داده و سپس داخل بهشت مى شوند، این را هم نمى توان گفت که گنه کاران از مؤ منین اصلا نامه عملى ندارند، براى اینکه آیه شریفه(و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه)، تصریح دارد که بطور کلى هر انسانى نامه اعمالى دارد.

بعضى از مفسرین براى اینکه خود را از این اشکال خلاص کنند گفته اند: گنه کاران بعد از خروج از آتش جزو اصحاب یمین مى شوند، و نامه شان را به دست راستشان مى دهند.

لیکن این توجیه درست نیست ، زیرا ظاهر آیات(اگر نگوییم صریح آن) این است که : داخل آتش و یا بهشت شدن نتیجه اى است که بر داورى دستگاه الهى مترتب مى شود، و داورى نتیجه حساب است که برداشتن نامه عمل مترتب مى شود، تا چندى که نامه هاى اعمال را به دست صاحبانش نداده اند حساب معنا ندارد، و تا حساب تمام نشود داورى معنا ندارد، و تا داورى نشود داخل بهشت و یا دوزخ شدن معنا ندارد.

بعضى دیگر احتمال داده اند نامه اعمال اهل کبائر از مومنین را به دست چپ آنان بدهند، و از پشت سر دادن مخصوص کفار باشد که آیات هم همین را افاده مى کند.

این وجه نیز درست به نظر نمى رسد، براى اینکه آیاتى که راجع به اصحاب شمال سخن مى گوید: - مانند آیات سوره واقعه و الحاقه و تا حدودى سوره اسراء - این خصیصه را مختص به کفار دانسته ، و از مجموع آیاتى که در این باب هست استفاده مى شود کسانى که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود، همانهایند که نامه هایشان از پشت سر داده مى شود، پس این وجه هم اشکال را برطرف نمى کند.

بعضى دیگر گفته اند: ممکن است گنه کاران هم نامه هایشان به دست راستشان داده شود، و خلاصه اصحاب یمین دو طایفه باشند، یکى بى گناهان ، و یکى گنه کاران ، آنگاه خصوصیتى را که در جمله فسوف یحاسب حسابا یسیرا براى آنان آورده مختص به بى گناهان باشد، و هر دو طایفه را با صفت یک طایفه توصیف کرده باشد. این وجه نیز درست نیست ، براى اینکه هر چند توصیف کل به صفت بعض مجازا در بعضى موارد جایز است ، لیکن مقام آیات که مقام جداسازى سعدا از اشقیا و مشخص کردن پاداش و کیفر هر یک از آن دو است ، اجازه چنین مجازگویى را نمى دهد، پس هیچ مجوزى نیست که جمعى از اهل عذاب را داخل در اهل بهشت کند.

علاوه بر این جمله(فسوف یحاسب ...9) وعده جمیلى است که معنا ندارد وعده خدا شامل غیر مستحقین هم بشود، هر چند بطور مجاز و به ظاهر کلام .

بله ممکن است صاحبان این توجیه را کمک کنیم ، و بگوییم یسر و عسر دو معناى نسبى است ، و بر این حساب مى توان گفت حساب گنه کاران هم آسان است ، چون دشوارى حساب کفار را که تا ابد در آتشند ندارد، هر چند که نسبت به حساب مؤ منین با تقوى دشوار است .

تقسیم اهل محشر به دو طائفه اصحاب یمین و اصحاب شمال تقسیمى کلى نیست

و نیز ممکن است گفته شود تقسیم اهل محشر به اصحاب یمین و اصحاب شمال ، تقسیمى کلى نیست که تمامى افراد و حتى مؤ منین گنهکار را هم شامل شود، همچنان که مى بینیم در آیه(و کنتم ازواجا ثلثه فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمه و السابقون السابقون اولئک المقربون) اهل محشر را سه طایفه کرده ، و بنابر این ، مثل اینکه در آیات مورد بحث طایفه سوم در سوره بقره یعنى مقربین خارج از تقسیمند، همچنان که از آیه(و اخرون مرجون لامر اللّه ما یعذبهم و اما یتوب علیهم)، نیز استفاده مى شود، مستضعفین نیز از این تقسیم خارجند.

پس ممکن است بگوییم آیات مورد بحث که اهل جمع را تقسیم به دو قسم اصحاب یمین و اصحاب شمال مى کند، منظورش تمامى اهل جمع نیست تا مقربین و مستضعفین و کفار و مؤ منین گنه کار را شامل شود، بلکه مى خواهد تنها اهل بهشت و مخلدین در آتش را ذکر نموده ، اولى را به اصحاب یمین و دومى را به اصحاب شمال توصیف کند، چون مقام ، مقام دعوت کفار است به ایمان ، و دعوت گنه کاران است به تقوى ، در چنین مقامى مقربین و مستضعفین اصلا مورد نظر نیستند.

نظیر این بحث در سوره مرسلات گذشت ، که اول یوم الفصل را به میان مى آورد و سپس به حال متقین و مکذبین مى پردازد، و متعرض حال سایر طوایف نمى شود. باز نظیر آنچه در سوره(نبا) و(نازعات) و(عبس) و(انفطار) و(مطففین) و غیره آمده ، پس غرض در این مقامات ذکر نمونه اى از اهل ایمان و اطاعت ، و اهل کفر و تکذیب است ، و از طوایف دیگر ساکت است ، تا بفهماند که سعادت در جانب تقوى ، و شقاوت در جانب تمرد و طغیان است .

فلا اقسم بالشفق

کلمه(شفق) به معناى سرخى و بالاى آن زردى و روى آن سفیدى است ، که در کرانه افق در هنگام غروب خورشید پیدا مى شود.

و اللیل و ما وسق

کلمه(وسق) فعل ماضى است ، و معناى جمع شدن چند چیز متفرق را مى دهد، مى فرماید به شب سوگند، که آنچه در روز متفرق شده جمع مى کند، انسانها و حیوانها که هر یک به طرفى رفته اند، در هنگام شب دور هم جمع مى شوند.

بعضى هم کلمه(وسق) را به معناى طرد گرفته ، آیه را چنین معنا کرده اند:(به شب سوگند که ستارگان را از خفاء به ظهور مى اندازد).

و القمر اذا اتسق

یعنى به قمر سوگند، وقتى که نورش جمع مى شود، نور همه اطرافش بهم منضم مى شود، و به صورت ماه شب چهارده درمى آید.

معناى آیه :(لترکبن طبقا عن طبق)

لترکبن طبقا عن طبق

این آیه جواب همه سوگندهاى قبلى است ، و خطاب در آن به مردم است ، و کلمه(طبق) به معناى چیزى و یا حالى است که مطابق چیز دیگر و یا حال دیگر باشد، چه اینکه یکى بالاى دیگرى قرار بگیرد و چه نگیرد،(بلکه پهلوى هم باشند) و به هر حال منظور مراحل زندگى است که انسان آن را در تلاشش به سوى پروردگارش طى مى کند، مرحله زندگى دنیا و سپس مرحله مرگ و آنگاه مرحله حیات برزخى ،(و سپس مرگ در برزخ و هنگام دمیدن صور) و در آخر انتقال به زندگى آخرت و حساب و جزا.

و این سوگندها هم تاءکید مضمون(یا ایها الانسان انک کادح ...) و آیات بعد است که خبر از بعث مى دهد، و هم زمینه چینى است براى آیه(فما لهم لا یومنون) که از در تعجب و به منظور توبیخ مى فرماید:(پس چه مى شود ایشان را که ایمان نمى آورند؟) و هم براى آیه(فبشرهم بعذاب ...) که مشتمل است بر تهدید و بشارت .

و در این آیه اشاره اى است به اینکه مراحلى که انسان در مسیرش به سوى پروردگارش طى مى کند، مراحلى مترتب و با یکدیگر متطابق است .

فما لهم لا یومنون و اذا قرى ء علیهم القران لایسجدون

گفتیم : این استفهام براى برانگیختن تعجب شنونده از ایمان نیاوردن کفار و توبیخ خود کفار است ، و به همین جهت مناسب بود که از خطاب آیه قبل(ترکبن) به غیب(فما لهم) التفات شود، گویا وقتى دید که کفار با تذکر او متذکر نمى شوند و با اندرز او پند نمى گیرند، روى از ایشان بگردانید، و روى سخن را متوجه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) کرده ، او را مخاطب قرار داد، و فرمود:(پس چه مى شود ایشان را...).

معناى جمله(والله اعلم بما یوعون)

بل الذین کفروا یکذبون و اللّه علم بما یوعدون

کلمه(یکذبون)(بخاطر اینکه مضارع است) استمرار را مى رساند، و اگر از آنان به(الذین کفروا) تعبیر کرد براى این بود که بر علت تکذیب دلالت کند، و کلمه(یوعون)(مضارع از مصدر(ایعاء) است) - و بطورى که گفته شده - به معناى قرار دادن چیزى در وعاء - ظرف - است .

و معناى آیه این است که : اینان اگر ایمان را ترک گفتند براى آن نبوده که بیان دعوت کننده به ایمان ، قاصر و یا دلیلش کند بوده ، بلکه براى این بوده که کفار پابند سنت گذشتگان و روساى خویشند، و همین باعث شده که کفر در دلهایشان رسوخ کند، و به کار تکذیب خود ادامه دهند، و خدا بدانچه در سینه هاى خود جمع کرده اند و کفر و شرکى که در دلهاى خود پنهان نموده اند آگاه است .

بعضى گفته اند: مراد از جمله(و اللّه علم بما یوعون) این است که کفار علاوه بر تکذیب ، نیات سوئى هم در دلهاى خود پنهان دارند که مردم از آن آگاهى ندارند، و تنها خداى تعالى بدان آگاه است . ولى این معنا از نظر سیاق بعید است .

فبشرهم بعذاب الیم

در این جمله(و در موارد بسیار دیگر) خداى تعالى تهدید به عذاب را تعبیر فرموده به مژده به عذاب ، و این از باب تهکم و استهزاء است ، و چون در ابتداى جمله حرف(فاء) آمده ، مى فهماند این تهدید نتیجه تکذیب است .

الا الذین امنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون

این استثنا به اصطلاح استثناى منقطع است ، یعنى داخل در مستثنى منه نبوده ، تا خارج شود، چون مستثنى منه آن ضمیر در(فبشرهم) است که به کفار تکذیب گر بر مى گردد، و(کسانى که ایمان آورده اعمال صالح مى کنند) جزو آنان نبودند تا با استثنا خارج شوند، و مراد از اینکه فرمود(اجرشان ممنون نیست) این است که به دنبال دادن اجر، بر آنان منت نمى گذارند، و با منت ، آن اجر را سنگین و ناگوار نمى سازند.

بحث روایتى

(روایاتى درباره محاسبه اعمال در قیامت ،نزول آیه :(و اما من اوتى کتابه ....)،(لترکبن طبقا عن طبق) و...)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(اذا السماء انشقت) آمده که : منظور روز قیامت است .

و در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم ، از على(علیه السلام) نقل کرده که گفت : آسمان از مجره(کهکشان) شکافته مى شود.

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(واذا الارض مدت و القت ما فیها و تخلت)آمده که : زمین کشیده مى شود، سپس مى شکافد و انسانها از شکمش بیرون مى آیند.

و در الدر المنثور است که حاکم به سندى خوب و معتبر از جابر از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرموده : زمین در روز قیامت کشیده مى شود، آنطور که چرم کشیده مى شود تازه آنقدر انسان محشور مى شود که براى هر یک نفر بیش از جاى دو پایش محل نیست .

و در احتجاج از على(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى فرمود: و مردم آن روز صفات و منزلهایى دارند: بعضى از مردم مشغول حساب پس دادن هستند، و به حسابشان آسان مى رسند و به خوشى و مسرت به سوى اهلشان مى روند. و بعضى هستند که اصلا بدون حساب داخل بهشت مى شوند، براى اینکه در دنیا کارى به لذائذ آن نداشتند و خلاصه دست و دامنشان آلوده نشده چون در آن روز به حساب از کسانى مى رسند که مال دنیا را زیر و رو کرده باشند. بعضى دیگر هستند که در خرد و کلان حسابشان مى رسند، و در آخر هم به سوى آتش باز مى گردند.

و در معانى الاخبار به سند خود از ابن سنان از امام ابى جعفر(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: همه حساب پس مى دهند و همه عذاب مى شوند. شخصى عرضه داشت : یا رسول اللّه پس آیه(فسوف یحاسب حسابا یسیرا - به زودى حساب مى شود، حسابى آسان) چه مى شود؟ فرمود: این آیه راجع به عرض است

یعنى بررسى ابتدایى براى تشخیص اینکه وى از کدام طبقه است ، از آنها که باید به حساب خرد و کلانشان رسید یا آنها که بى حساب داخل بهشت مى شوند.

مؤ لف : در الدر المنثور هم از بخارى و مسلم و ترمذى و دیگران ، از عایشه نظیر آن را روایت کرده .

و در تفسیر قمى و در روایت ابى الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که در تفسیر آیه(فاما من اوتى کتابه بیمینه) فرمود: این آیه راجع به ابو سلمه عبد اللّه بن عبد الاسود بن هلال مخزومى نازل شده ، که مردى از قبیله بنى مخزوم بود. و اما آیه(و اما من اوتى کتابه وراء ظهره)، درباره برادرش اسود بن عبد الاسود مخزومى نازل شده که حمزه او را در جنگ بدر به قتل رسانید.

و در مجمع البیان در تفسیر آیه(لترکبن طبقا عن طبق) مى گوید: بعضى گفته اند: معنایش شدت بعد از شدت است ، یعنى حیات ، و سپس مرگ ، و بعد از آن بعث ، و سپس جزا. و این معنا در روایتى که راویان وسط آن ذکر نشده آمده است .

و از جوامع الجامع نقل شده که در تفسیر این آیه گفته : و از ابى عبید نقل شده که گفته معنایش این است که شما همان احوالى را به خود مى گیرید و داراى همان سنت هایى مى شوید که امت هاى قبل از شما داشتند. و این معنا از امام صادق(علیه السلام) رسیده است .