background
وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انْتَثَرَتْ
و آنگاه كه اختران پراكنده شوند،
آیه 2 سوره الْإِنْفِطَار

بیان آیات

این سوره روز قیامت را با بعضى از علامت هاى متصل به آن تحدید مى کند، و خود آن روز را هم به بعضى از وقایعى که در آن روز واقع مى شود معرفى مى کند، و آن این است که در آن روز تمامى اعمالى که انسان خودش کرده و همه آثارى که بر اعمالش مترتب شده ، و بوسیله ملائکه حفظه که موکل بر او بوده اند محفوظ مانده ، در آن روز جزاء داده مى شود. اگر اعمال نیک بوده با نعیم آخرت ، و اگر زشت بوده و ناشى از تکذیب قیامت بوده ، با دوزخ پاداش داده مى شود، دوزخى که خود او افروخته و جاودانه در آن خواهد زیست .

آنگاه دوباره توصیف روز قیامت را از سر مى گیرد، که آن روزى است که هیچ کسى براى خودش مالک چیزى نیست ، و امر در آن روز تنها براى خداست . و این سوره از آیات برجسته قرآن است ، و بدون هیچ اختلافى در مکه نازل شده است .

بیان تعدادى از علامتهاى روز قیامت

اذا السماء ان فطرت

کلمه(فطر) به معناى شکافتن و کلمه(انفطار) به معناى شکافته شدن است ، و آیه شریفه نظیر آیه زیر است ، که آن نیز سخن از شکافته شدن آسمان دارد، و مى فرماید:(و انشقت السماء فهى یومئذ واهیه).

و اذا الکواکب انتثرت

یعنى روزى که ستارگان هر یک مدار خود را رها کرده ، درهم و برهم مى شوند. در حقیقت در این آیه ستارگان را به گردن بندى از مروارید تشبیه کرده که دانه هاى ریز و درشتش را با نظمى معین چیده و به نخ کشیده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهم و برهم و متفرق شوند.

و اذا البحار فجرت

در مجمع البیان گفته کلمه(تفجیر) به معناى آن است که به اصطلاح فارسى آب نهر را به خاطر زیاد شدن بشکند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مى گویند، براى این است که گناهکار، پرده حیا را پاره مى کند، و از صراط مستقیم خارج گشته ، به بسیارى از گناهان مبتلا مى شود، و اگر صبح را فجر مى گویند، باز براى این است که روشنى پرده ظلمت را پاره کرده به همه جا منتشر مى شود.

و اینکه مفسرین تفجیر بحار را تفسیر کرده اند به این که دریاها به هم متصل مى شوند، و حائل از میان برداشته شده ، شورش با شیرینش مخلوط مى شود، برگشتش باز به همین معنایى است که صاحب مجمع کرده ، و این معنا با تفسیرى که براى آیه(و اذا البحار سجرت) کردند، که دریاها پر از آتش مى شوند نیز مناسبت دارد.

و اذا القبور بعثرت

در مجمع البیان گفته وقتى مى گوییم :(بعثرت الحوض و بحثرته) در هر دو صورت معنایش این است که من آب حوض را زیر و رو کردم ، و دو کلمه(بعثره) و(بحثره) به معناى پشت و رو کردن ، و باطن چیزى را ظاهر ساختن مى آید پس معناى آیه این است که زمانى که خاک قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مى گردد، باطنش که همان انسانهاى مرده باشد ظاهر مى شود، تا به جزاى اعمالشان برسند.

مراد از اینکه در قیامت هر نفسى به آنچه مقدم و مؤ خر داشته عالم مى شود

علمت نفس ما قدمت و اخرت

مراد از(علم نفس)، علم تفصیلى است به آن اعمالى که در دنیا کرده ، و این غیر از آن علمى است که بعد از منتشر شدن نامه اعمالش پیدا مى کند، چون آیات زیر هم دلالت دارد بر اینکه انسان به اعمالى که کرده آگاه است :(بل الانسان على نفسه بصیره و لو القى معاذیره ، یوم یتذکر الانسان ما سعى ، یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء).

و مراد از(نفس)، جنس انسانها است ، پس عمومیت را افاده مى کند. و مراد از(آنچه مقدم و موخر داشته)، اعمالى است که خودش کرده ، و سنت هایى است که براى بعد از مرگش باب کرده ، حال چه سنت خوب و چه سنت زشت ، که بعد از مردنش هر کس به آن سنت ها عمل کند ثواب و عقاب را به حساب او نیز مى نویسند، همچنان که فرمود:(و نکتب ما قدموا و اثارهم).

ولى بعضى گفته اند: مراد از این دو جمله ، اعمالى که در اول عمر کرده و اعمالى که در آخر عمر انجام داده مى باشد، در نتیجه عبارت(ما قدمت و اخرت) مى خواهد بفهماند به همه اعمال خود آگاه مى شود و چنان نیست که اعمال دوران کودکى و جوانى را فراموش ‍ کند.

بعضى دیگر در معناى تقدیم و تاءخیر وجوهى دیگر گفته اند که قابل اعتناء نیست ، هر کس بخواهد مى تواند به تفاسیر مطول مراجعه کند.

و ما در تفسیر آیه(لیمیز اللّه لخبیث من الطیب) کلامى داشتیم که مراجعه به آن براى اینجا بى فایده نیست .

مفاد استفهام توبیخى(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم) و آنچه وصف(کریم) افاده مى کند

یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ... رکبک

این آیه شریفه انسان را مورد عتاب قرار داده ، سرزنش مى کند، و منظور از این انسان ، افرادى هستند که منکر روز جزایند، چون دنبال این آیات فرموده :(کلا بل تکذبون بیوم الدین)،

و معلوم است که تکذیب یوم الدین ، کفر، و مستلزم انکار تشریع دین است ، و این انکار هم مستلزم انکار ربوبیت خداى تعالى است ، و اگر چنین شخصى را انسان خواند، براى این بود که حجت و یا شبیه حجتى باشد براى اینکه بفهماند نعمت هایى که در آیات بعد مى شمارد تمامیش براى تک تک انسانها نیست ، بلکه مجموع آنها ثابت است براى تمام انسانها.

در این آیه مى بینیم که غرور را معلق به دو صفت(ربوبیت) و(کرم) خداى تعالى کرده ، و این بدان منظور بوده که بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بود، و حاصلش این است که تمرد مربوب و سرگرمى و فرو رفتن سراپایش در معصیت ربى که مدبر امر او است ، و نعمت هاى ظاهرى و باطنیش سراپاى وجود او را فرا گرفته ، کفرانى است که هیچ فطرت سلیمى در زشتى آن شک ندارد، و بدون دغدغه مرتکبش را مستحق عقاب مى داند، مخصوصا در موردى که رب منعم ، کریم هم باشد، یعنى اگر نعمتى مى دهد و عطایى مى کند هیچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر این در احسانى که مى کند بدیها و نادانیها و نافرمانیهاى مربوب را در نظر نمى گیرد، و از همه اغماض مى کند، که کفران چنین ربى باز هم زشت تر و توجه عتاب و مذمت شدیدتر و روشن تر است .

پس اینکه فرمود:(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم) استفهامى است توبیخى که انسان را به صورت سؤ ال در برابر کفرانى مخصوص یعنى بدون عذر و بهانه مذمت مى کند، و آن کفران مخصوص ، کفران نعمت هاى ربى است کریم .

انسان در برابر این سؤ ال جوابى ندارد، و نمى تواند بگوید: پروردگار اکرم تو مرا مغرور کرد، چون پروردگارش قبلا به زبان انبیایش به او پیام داده بود که :(لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید)، و نیز فرموده بود:(و اما من طغى و اثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هى الماوى)، و از این قبیل پیامهاى دیگر که تصریح مى کند به اینکه معاندین مفرى از عذاب ندارند، و کرم خدا در قیامت 20 ص : 369

و معلوم است که بعد از بیان و تمامیت حجت ، دیگر عذرى نمى ماند، و اگر در عین حال گنهکار بتواند بگوید:(کرم تو مغرورم کرد) و به صرف گفتن این حرف عذاب از او برطرف شود، باید در مورد کافر معاند هم کافى باشد، و حال آنکه چنین نیست ، چون گفتیم بعد از بیان عذرى نیست .

از همینجا روشن مى شود که گفتار بعضى از مفسرین که گفته اند: آوردن کلمه(کریم) در آیه از باب تلقین حجت است ، که آن نیز مظهرى از کرم است . درست نیست .

چگونه ممکن است خواسته باشد به دهان بنده اش بگذارد که در پاسخ من بگو:(خدایا کرم تو مرا مغرور کرد)، با اینکه سیاق آیه سیاق تهدید است ، به طورى که در آخر بدینجا کشیده مى شود که(و ان الفجار لفى جحیم یصلونها یوم الدین و ما هم عنها بغائبین).

برقرارى عدالت بین اعضاء و قواى انسان یکى از موارد تدبیر الهى

(الذى خلقک فسویک فعدلک) - این جمله ربوبیت توام با کرم خدا را بیان مى کند و مى فرماید: یکى از موارد تدبیر او این است که : انسان را با همه اجزاى وجودش خلق کرد، و سپس به تسویه اش پرداخته ، هر عضو او را در جاى مناسبش که حکمت اقتضاى آن را دارد قرار داد، و سپس به عدل بندى او پرداخته ، بعضى از اعضا و قوایش را با بعضى دیگر معادل قرار داد، و بین آنها توازن و تعادل برقرار کرد، که مى بینیم هیچ عضوى از اعضاى او از معادلش قوى تر و سنگین تر نیست ، در نتیجه اگر یکى از اعضایش نتوانست کار او را انجام دهد عضوى دیگر برایش قرار داده تا آن کار را انجام دهد، مثلا خوردن که با لقمه انجام مى شود کار دهان است ، و چون دهان خودش نمى تواند لقمه را پاره و خرد کند این کار را با دندانهایى مختلف انجام مى دهد، و چون نیازمند است لقمه را زیر دندانها بدهد، و از این سو به آن سو ببرد، خداى تعالى این کار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه احتیاج به آلتى داشت که لقمه را گرفته در آن قرار دهد، این کار را به عهده دست ها نهاد، دست هم احتیاج به کف و کف دست هم احتیاج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت ، و انگشتان هم احتیاج به بند داشت و از سوى دیگر دست هم بخاطر اینکه همه جا دراز نمى شود، احتیاج داشت که از جایى به جایى دیگر منتقل شود، و لذا خدا براى آدمى پا قرار داد، و روى همین حساب معادله را در اعمال سایر اعضاء و قوا که هزاران هزار و بلکه از حد شمار بیرون است برقرار ساخت ، و همه اینها مظاهرى از تدبیر خداى تعالى است ،

او است که این نعمت ها را افاضه مى فرماید، بدون اینکه منفعتى براى خود خواسته باشد، و بدون اینکه ناسپاسى انسانها مانع افاضه او شود، آرى افاضه او از کریمى او است .

(فى اى صوره ما شاء رکبک) - این آیه شریفه جمله(عدلک) را بیان مى کند، و به همین جهت در اول آن واو عاطفه نیامده . کلمه(صورت) به معناى نقشى است که اجرام و اعیان به خود مى گیرند، و با صورت خاص به خود، از جرمهاى دیگر مشخص ‍ مى گردند، مثلا معلوم مى شود این یکى سنگ و آن دیگرى کفش و آن سومى آجر است . و کلمه(ما) در آیه زایده است ، که صرفا به منظور تاءکید آمده .

و معنایش این است که : اى انسان چه باعث شد به پروردگار کریمت که تو را آفرید، و اعضاء و قوایت را تسویه کرد، و در هر شکلى که خواست تو را ترکیب نمود، مغرور شوى ؟ - با اینکه او نخواسته و نمى خواهد مگر چیزى را که مقتضاى حکمت باشد - تو را به مقتضاى حکمت مرکب کرد از نر و ماده ، سفید و سیاه ، بلند و کوتاه ، چاق و لاغر، قوى و ضعیف ، و غیر اینها، و نیز مرکبت کرد از اعضایى که در همه افراد هست ، و در بین خود از یکدیگر متمایز است ، نظیر دو دست ، دو پا، دو چشم ، سر و بدن ، و استواى قامت ، و امثال آن که همه اینها از مصادیق عدل در ترکیب اجزا با یکدیگر است ، و یا به تعبیر آیه شریفه(لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم) احسن تقویم است و همه به تدبیر رب کریم منتهى مى شود، و خود انسان در هیچ یک از آنها دخالتى ندارد.

کلا بل تکذبون بالدین

کلمه(کلا) مثل کلمه(حاشا) ردع و انکار را مى رساند، در اینجا مى خواهد مغروریت انسان به کرم خداى تعالى را ردع کند، که انسانهاى ناسپاس آن را وسیله و بهانه کفر و معصیت خود کردند، مى فرماید مغرور نشوید که این غرور سودى به حال شما نخواهد داشت .

(بل تکذبون بالدین) - یعنى نه ، بلکه شما جزا را تکذیب مى کنید، در این جمله از آنچه از آیه(ما غرک بربک الکریم) استفاده مى شود اعراض شده ، از آن جمله استفاده مى شود که علت کفر و معصیت آنان مغرور شدن به کرم الهى بوده ، و گر نه به قیامت و جزا و لو بالقوه اعتراف دارند، چون فطرت سلیم بر آن حکم مى کند، در این جمله مى فرماید: نه ، علت این نیست ، بلکه علت واقعى این جرات و حسارت بر کفران و نافرمانى ، بدون کمترین ترسى از جزا، این است که روز جزا را منکرید.

در آیه(یا ایها الانسان) خطاب را متوجه انسان نموده شش مرتبه ضمیر کاف خطاب مفرد به آن برگردانید، ناگهان در آیه مورد بحث ضمیر را جمع مخاطب کرد، تا بفهماند هر کس که در معصیت و کفر با انسان شریک باشد تنها علت کفر و نافرمانیش نداشتن ایمان به روز جزا است .

ثبت و ضبط اعمال انسانها توسط دو فرشتهموکل و توصیف آنها به(کراما کاتبین)

و ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون

این آیه شریفه اشاره دارد به اینکه اعمال انسان غیر از طریق یادآورى خود صاحب عمل ، از طریقى دیگر نیز محفوظ است ، و آن محفوظ بودن اعمال با نوشتن فرشتگان نویسنده اعمال است ، که در طول زندگى هر انسانى موکل بر او هستند، و بر معیار آن اعمال پاداش و کیفر مى بینند، همچنان که فرمود:(و نخرج له یوم القیمه کتابا یلقیه منشورا اقرا کتابک کفى بنفسک الیوم علیک حسیبا).

(و ان علیکم لحافظین) - یعنى از ناحیه ما حافظانى موکل بر شما هستند، که اعمال شما را با نوشتن حفظ مى کنند، این آن معنایى است که سیاق افاده اش مى کند.

(کراما کاتبین) - حافظانى که داراى کرامت و عزتى نزد خداى تعالى هستند، و این توصیف یعنى توصیف ملائکه به کرامت در قرآن کریم مکرر آمده ، و بعید نیست که با کمک سیاق بگوییم مراد این است که فرشتگان به حسب خلقت موجوداتى مصون از گناه و معصیت ، و مفطور بر عصمت هستند، موید این احتمال آیه شریفه(بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون) است ، که دلالت دارد بر اینکه ملائکه اراده نمى کنند مگر آنچه را که خدا اراده کرده باشد و انجام نمى دهند مگر آنچه را که او دستور داده باشد، و همچنین آیه(کرام برره).

و مراد از کتابت در کلمه(کاتبین) نوشتن اعمال است ، به شهادت اینکه مى فرماید:(یعلمون ما تفعلون) و در تفسیر آیه(انا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون) گفتارى در معناى کتابت اعمال داشتیم ، هر کس بخواهد مى تواند بدانجا مراجعه نماید.

ملائکه به افعال و نیات ما علم دارند و بر هر کس دو ملک ماءمور ثبت و کتابتاعمال اویند

(یعلمون ما تفعلون) - در این جمله مى خواهد بفرماید: فرشتگان در تشخیص اعمال نیک از بد شما و تمیز حسنه آن از سیئه آن دچار اشتباه نمى شوند. پس این آیه ملائکه را منزه از خطا مى دارد، همچنان که آیه قبلى آنان را از گناه منزه مى داشت . بنابر این ملائکه به افعال بشر با همه جزئیات و صفات آن احاطه دارند، و آن را همانطور که هست حفظ مى کنند.

در این آیات عده این فرشتگان که ماءمور نوشتن اعمال انسانند معین نشده ، بله در آیه زیر که مى فرماید:(اذ یتلقى المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید) استفاده مى شود که براى هر یک انسان دو نفر از آن فرشتگان موکلند، یکى از راست و یکى از چپ ، و در روایات وارده در این باب نیز آمده که فرشته طرف راست ماءمور نوشتن حسنات ، و طرف چپ ماءمور نوشتن گناهان است .

و نیز در تفسیر آیه(ان قران الفجر کان مشهودا)، اخبار بسیار زیادى از دو طریق شیعه و سنى رسیده که دلالت دارد بر اینکه نویسندگان نامه اعمال هر روز بعد از غروب خورشید بالا مى روند، و نویسندگانى دیگر نازل مى شوند، و اعمال شب را مى نویسند تا صبح شود، بعد از طلوع فجر صعود نموده مجددا فرشتگان روز نازل مى شوند، و همینطور.

و در آیه مورد بحث که مى فرماید:(یعلمون ما تفعلون) دلالتى بر این معنا هست که نویسندگان داناى به نیات نیز هستند، چون مى فرماید: آنچه انسانها مى کنند مى دانند، و معلوم است که بدون علم به نیات نمى توانند به خصوصیات افعال و عناوین آنها، و اینکه خیر است یا شر، حسنه است یا سیئه علم پیدا کنند، پس معلوم مى شود ملائکه داناى به نیات نیز هستند.

ان الابرار لفى نعیم و ان الفجار لفى جحیم

این آیه عطف به سابق نشده ، بلکه استینافى است ، مى خواهد نتیجه حفظ اعمال با نوشتن نویسندگان و ظهور آن را در قیامت بیان کند.

و کلمه(ابرار) به معناى نیکوکاران است ، و کلمه(فجار) به معناى گنهکاران پرده در است ، و ظاهرا مراد کفار هتاک باشد، نه مسلمانان گنهکار، چون مسلمانان در آتش مخلد نمى شوند.

و اگر کلمه(نعیم) و(جحیم) را نکره آورده - بطورى که گفته شده - براى این بوده که بفهماند عظمت آن نعمت و هول و هراس آن دوزخ چیزى نیست که بتوان به آن پى برد.

یصلونها یوم الدین

ضمیر(ها) به جحیم بر مى گردد، مى فرماید فجار در روز جزا براى ابد ملازم دوزخند، و از آن جدا شدنى نیستند.

و ما هم عنها بغائبین

این آیه عطف تفسیرى است بر آیه قبل و همان مفاد را تاءکید مى کند، و خلاصه مجددا مى فرماید اهل دوزخ از دوزخ غایب نمى شوند، و منظور این است که از آن بیرون نمى آیند، پس آیه مورد بحث در معناى آیه(و ما هم بخارجین من النار) است .

و ما ادریک ما یوم الدین

این جمله روز جزا را بزرگ و هول انگیز معرفى مى کند، و معنایش این است که : تو نمى توانى به حقیقت یوم الدین احاطه پیدا کنى . و این کنایه است از عظمت ، و اینکه یوم الدین بالاتر از آن است که قالب الفاظ بتواند آن را آنطور که هست در خود بگنجاند، در این جمله مى توانست به آوردن ضمیر اکتفاء کند، ولى نکرده ، و مجددا کلمه(یوم الدین) را آورد تا بزرگى آن روز را تاءکید کند.

ثم ما ادریک ما یوم الدین

تکرار جمله نیز براى تاءکید مطلب است .

در قیامت رابطه تاءثیر و تاءثر اسباب عادى از بین مى رود

(یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله

کلمه(یوم) ظرفى است که به تقدیر(اذکر) و یا نظیر آن منصوب شده ، یعنى به یاد آر روزى را که هیچ کس براى کسى مالک چیزى نیست ، و این آیه علاوه بر آنچه در آیه قبل بود بیان اجمالى دیگرى است براى حقیقت یوم الدین .

توضیح اینکه : رابطه تاءثیر از ناحیه اسباب ظاهرى ، و تاءثر از ناحیه مسببات آن در روز قیامت منقطع است ، همچنان که در جاى دیگر بدان تصریح نموده ، مى فرماید(و تقطعت بهم الاسباب)، و نیز فرموده :(و لو یرى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوه لله جمیعا)،

پس در آن روز هیچ انسانى مالک چیزى براى دیگرى نیست . و یا به عبارتى دیگر نمى تواند براى دیگران کارى بکند، شرى را دفع و یا خیرى را جلب نماید، و این با آیات شفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتیجه باز خود خدا مالک است ، نه شخص شفیع .

و معناى جمله(و الامر یومئذ لله) این است که : در آن روز مالک ، تنها و تنها خدا است ، و غیر او کمترین سهمى از مالکیت ندارد.

و مراد از کلمه(امر) - به طورى که گفته اند - مفرد کلمه(اوامر) است ، یعنى تنها او است که دستور مى دهد، چون در جاى دیگر نیز فرموده :(لمن الملک الیوم لله الواحد القهار)، پس منظور از این کلمه به معناى مقابل نهى است ، و اینکه بعضى آن را به معناى شاءن گرفته اند با مقام آیه نمى سازد.

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل(علمت نفس ما قدمت و اخرت)،(و ان علیکم لحافظین) و (الامریومئذ لله)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(و اذا القبور بعثرت) فرموده : یعنى قبرها شکافته مى شود،و مردگان بیرون مى آیند.

و در الدر المنثور است که حاکم(وى حدیث را صحیح دانسته) از حذیفه روایت آورده که گفت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس سنت خیرى را باب کند، و خودش به آن عمل نماید، هم اجر عمل خود را دارد و هم مثل اجرهاى پیروانش را، بدون اینکه از اجر پیروانش کم شود، و هر کس سنت شرى را باب کند، و خودش به آن عمل کند، هم وبال عمل خود را دارد، و هم مثل وبالى که پیروانش دارند، بدون اینکه از وبال پیروان چیزى کم شود، حذیفه بعد از نقل این کلام ، آیه(علمت نفس ما قدمت و اخرت) را تلاوت کرد.

و در همان کتاب آمده که عبد بن حمید از صالح بن مسمار روایت کرده که گفت : من شنیده ام رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بعد از آنکه آیه(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم) را تلاوت فرموده ، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته : نادانیش او را نسبت به تو مغرور کرده .

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(فى اى صوره ما شاء رکبک) فرموده : اگر مى خواست ، به صورتى غیر این صورت تو را ترکیب مى کرد.

مؤ لف : این روایت را صاحب مجمع البیان بدون ذکر سند از امام صادق(علیه السلام) آورده .

و نیز در همان تفسیر در ذیل آیه(و ان علیکم لحافظین) فرموده : همان دو فرشته اى که موکل بر انسانند.

و از سعد السعود نقل شده و در روایتى هم آمده که این دو فرشته - که موکل بر انسانند - هنگام نماز فجر نزد مؤ من مى آیند، و با آمدن آنان آن دو فرشته که در شب موکل بر او بودند بالا مى روند، و چون خورشید غروب کند، دوباره همان دو فرشته براى نوشتن اعمال شب نازل مى شوند، و نویسندگان روز بالا مى روند، و اعمال او را به درگاه خداى عزوجل مى برند.

و مدام این آمد و شد ادامه دارد، تا اجل مؤ من برسد وقتى اجلش رسید،(این) دو فرشته با فرد صالح خدا حافظى مى کنند، و مى گویند خدا عوض ما جزاى خیرت دهد، چه بسیار عمل صالحى که به ما نشان دادى ، و چه سخنان نیکوى بسیارى که به گوش ما شنواندى ، و چه مجالس خیرى که ما را بدانجا بردى ، در عوض ما امروز موکل بر هر چیزى هستیم که دوست بدارى ، و آن را برایت تاءمین مى کنیم ، و به درگاه پروردگارت شفاعتت مى کنیم .

و اما اگر گنهکار باشد به او مى گویند خدا عوض از ما جزاى شرى به تو بدهد، براى این که یک عمر ما را آزردى ، چه اعمال زشتى که به ما نشان دادى ، و چه سخنان زشتى که به گوش ما شنواندى ، و چه بسیار مجالس بدى که ما را بردى ، و از این به بعد ما هم موکل بر هر امرى هستیم که تو آن را کراهت بدارى ، و علیه تو نزد پروردگارت شهادت مى دهیم .

و در مجمع البیان در ذیل آیه(والامر یومئذ لله) مى گوید: عمرو بن شمر از جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود:(و الامر یومئذ و الیوم کله لله)، آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قیامت مى شود، همه حکام از بین مى روند، و دیگر حاکمى نمى ماند بجز خدا.

مؤ لف : منظور آن جناب این است که : امر، تنها در قیامت مختص به خدا نیست بلکه در دنیا هم همینطور است ، و اگر در آیه مالکیت امر را مختص به خدا در روز قیامت کرده ، به این اعتبار بوده که این حقیقت در قیامت ظاهر مى شود، نه اینکه تنها در آن روز مالک است ، پس علت اینکه ظهور این حقیقت مختص به قیامت شده ، این است که در قیامت امر و حکم دیگرى نمى ماند، سایر صفاتى هم که در قرآن کریم براى خدا در خصوص قیامت اثبات شده نظیر امر است . و بنابر این مى توان گفت این روایت از روایات برجسته است