background
فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ
نه، نه! سوگند به اختران گردان،
آیه 15 سوره التَّکْوِير

بیان آیات

این آیات در مقام منزه داشتن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) از جنون است ، - که مشرکین آن جناب را بدان متهم کرده بودند -، و نیز منزه داشتن قرآنى که آورده از مداخله شیطان است ، مى فرماید: قرآن او کلام خداى تعالى است ، که ملک وحى آن را به وى القاء مى کند، ملکى که هرگز در رسالت خود خیانت نمى کند، و نیز قرآن او هشدارى است که به اذن خدا هر کسى را که بخواهد راه راست را بیابد هدایت مى کند.

مراد از(الخنس الجوار الکنس) که بدانها قسم یاد فرموده است

فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس

کلمه(خنس) جمع خانس است ، همچنان که کلمه(طلب) جمع طالب است ، و مصدر آن(خنوس) است ، که به معناى گرفتگى و تاخر و استتار مى آید، و کلمه جوارى جمع جاریه است ، و مصدر جرى به معناى سیر سریع است ، که معنایى است استعاره از جریان آب ، و کلمه کنس جمع کانس است ، و مصدر کنوس به معناى داخل شدن وحشى هایى از قبیل آهو و طیور به درون لانه اش است ، لانه اى که براى خود اتخاذ کرده و در آن جایگزین شده .

و اینکه به دنبال جمله(فلا اقسم بالخنس ...) جمله(و اللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنف س) را آورده ، این احتمال را تاءیید مى کند که منظور از(خنس و جوار کنس) ستارگان است ، یا همه آنها و یا بعضى از آنها، چیزى که هست چون ستارگان بعضى سیار و بعضى ثابتند، آنهایى که سیار هستند با صفاتى که در این آیات براى(مقسم بها) آن چیرهایى که با آن سوگند خورده آمده مناسبت بیشترى دارد، چون از جمله صفات مقسم بها، صفت خنوس و جرى و کنوس را آورده ، و این صفات با وضع پنج سیاره سرگردان یعنى زحل ، مشترى ، مریخ ، زهره و عطارد، منطبق است ، زیرا اینها در حرکتشان بر حسب آنچه ما مى بینیم استقامت و رجعت و اقامت دارند، استقامت دارند براى اینکه حرکتشان از نظر زمان شبیه هم است ،

و رجعت دارند چون انقباض و تاخر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند، چون در حرکت استقامتى و رجعتى خود زمانى توقف دارند، گویى آهوى وحشى اند که زمانى در آشیانه خود اقامت مى کند.

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد همه ستارگان است ، و خنوس ستارگان یعنى ناپدید شدن آنها در روز روشن ، و مراد از جرى آنها، حرکتى است که مى بینیم در شب دارند، و مراد از کنوس آنها غروب کردن هر یک در مغرب مخصوص به خودش است .

بعضى دیگر گفته اند: منظور گاو وحشى و یا آهو است ، و بعید نیست که منظور این مفسر از بردن نام این دو حیوان از باب مثال بوده ، و منظورش همه وحشیان باشد.

و به هر حال از میان این اقوال ، قول اول به ذهن نزدیک تر است ، و اما قول دوم بعید و قول سوم از آن بعیدتر است . معناى(و اللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس)

و اللیل اذا عسعس

این آیه عطف است بر کلمه(خنس)، و جمله(اذا عسعس) قیدى است براى کلمه(لیل)، و کلمه(عسعسه) هم به رو آوردن شب اطلاق مى شود، و هم به رفتن آن .

راغب گفته : معناى(و اللیل اذا عسعس) این است که : سوگند به شب وقتى که رو مى آورد، و وقتى که مى رود، که منظور اول و آخر شب است ، پس(عسعسه) و(عساس) به معناى تاریکى مختصر است ، نظیر تاریکى اول مغرب و قبل از آفتاب .

مناسب تر با اتصال جمله مورد بحث با آیه(و الصب ح اذا تنفس) این است که بگوییم منظور تنها رفتن شب است .

بعضى هم گفته اند: منظور آمدن شب است ، ولى به همان جهتى که دانستى بعید است .

و الصبح اذا تنفس

این جمله عطف است بر کلمه(خنس)، و جمله(اذا تنفس) قید کلمه صبح است ، و اگر صبح را داراى تنفس خوانده - بطورى که از بعضى ها استفاده مى شود -، به این مناسبت بوده که صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را که افق را فرا گرفته بود از بین مى برد، و این نوعى استعاره است که صبح ،

بعد از آنکه ظلمت شب را شکافته و طلوع کرده به کسى تشبیه کرده که بعد از اعمال دشوارى که انجام داده و لحظه فراغتى یافته تا استراحت کند نفسى عمیق مى کشد، روشنى افق هم تنفسى است از صبح .

زمخشرى درباره این استعاره وجهى دیگر ذکر کرده ، مى گوید اگر بپرسى تنفس صبح چه معنا دارد؟ مى گویم : وقتى صبح مى آید با آمدنش روح و نسیمى مى آورد، و همین نسیم بطور مجاز تنفس صبح خوانده شده . این بود گفتار زمخشرى ، لیکن وجه قبلى به ذهن نزدیک تر است .

مدح و توصیف جبرئیل به شش صفت

انه لقول رسول کریم ذى قوه عند ذى العرش مکین مطاع ثم امین

این آیات جواب قسم است و ضمیر در(انه) به قرآن بر مى گردد، ممکن هم هست به آیات این سوره به عنوان اینکه آنها نیز قرآن است برگردد، چون فرموده :(لقول رسول ...)، اینها کلام رسول است ، و مراد از رسول جبرئیل است ، همچنان که در جاى دیگر فرموده :(من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله).

و در اینکه(قول) را به جبرئیل به عنوان رسول نسبت داده ، مى فهماند که در حقیقت قول از آن خود خداست ، و نسبتش به جبرئیل نسبت رسالت به رسول است ، و در این مقام جبرئیل را به شش صفت توصیف کرده : اول اینکه : او را رسول خواند، که مى فهماند او قرآن را به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) وحى مى کند، و دوم اینکه : کریمش خواند، که مى رساند نزد خداى تعالى کرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزیز شده ، سوم اینکه : ذى قوتش خواند، که مى فهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغه اى است ، و چهارم اینکه : او را نزد خداى صاحب عرش ، مکین خواند، یعنى داراى مقام و منزلت است ، پنجم اینکه :(مطاع ثم) اش خوانده ، که دلالت دارد بر اینکه جبرئیل در آنجا یعنى نزد خدا دستور دهنده اى است ، که زیر دستانش دستوراتش را بکار مى بندند، معلوم مى شود در آنجا ملائکه هستند که جبرئیل به آنان امر مى کند و ایشان اطاعتش مى کنند، از همینجا معلوم مى شود که جبرئیل در کار خودش یاورانى هم دارد، و ششم اینکه : او را امین خواند که مى رساند جبرئیل خدا را در دستوراتى که مى دهد و در رساندن وحى و رسالت ، خیانت و دخل و تصرفى نمى کند.

بعضى ها گفته اند: مراد از رسول که این صفات براى او ذکر شده ، خود رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است ، ولى این حرف درست نیست ، چون با آیات بعدى نمى سازد.

وجه اینکه فرمود:(صاحب شما) دیوانه نیست

و ما صاحبکم بمجنون

این آیه عطف است بر جمله(انه لقول ...)، و رد تهمتى است که کفار به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مى زدند و او را مجنون مى خواندند

و اینکه از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به عبارت(صاحبکم - همنشین شما) تعبیر کرده ، به قول آن مفسر خواسته است تهمت کفار را تکذیب کند، که او را مجنون مى خوانده اند، و ساحتش را از چنین چیزهایى منزه بدارد، پس این جمله اشاره دارد به اینکه او از اول عمرش تاکنون با شما معاشرت داشته ، در بین شما بوده ، و شما او را از هر کس دیگر بهتر مى شناسید، و او را داراى کمالى از عقل ، و رزانتى از راى ، و صدقى در قول یافته اید، و کسى را که چنین کمالاتى داشته باشد، به جنون نسبت نمى دهند.

و اگر جبرئیل را به آن صفات شش گانه بستود، و چنین مدحى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نکرد، دلیل نمى شود بر اینکه جبرئیل مقامى بلندتر از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) دارد، براى اینکه زمینه گفتار این است که بفهماند این قرآن اوهام دیوانگان و القاآت شیطانى نیست ، بلکه از طریق وحى و بوسیله چنین فرشته اى نازل شده ، و خلاصه اینکه راه نزول آن ، راه سالمى بوده ، و حتى احتمال خیانت و خطا هم در آن نیست ، زیرا فرشته وحى صفاتى چنین و چنان دارد، و در چنین زمینه اى جاى ستودن رسول خدا( صلى اللّه علیه و آله وسلم) نیست و این توجیه را دیگران هم کرده اند.

البته در مطاوى و لابلاى کلام خدا صفات کریمه اى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) دیده مى شود، که با در نظر گرفتن آن ، هیچ شکى باقى نمى ماند در اینکه آن جناب افضل از جبرئیل و از همه ملائکه است ، براى اینکه مى بینیم همه را ماءمور ساخته که براى بشر سجده و خضوع کنند، براى اینکه انسان خلیفه خدا در زمین است .

و لقد راه بالافق المبین

ضمیر فاعل در جمله(راه) به کلمه(صاحب)، و ضمیر(ه) که ضمیر مفعول است به رسول کریم که همان جبرئیل باشد بر مى گردد.

مراد از اینکه رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم )جبرئیل را در افق مبین دیده است

و کلمه(افق مبین) به معناى ناحیه ظاهر است ، و ظاهرا اشاره باشد به آیه(و هو بالافق الاعلى).

و معناى آن این است که سوگند مى خورم که رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم) جبرئیل را قبلا هم دیده بود، و جبرئیل آن زمان در افق مبین ، و ناحیه ظاهر قرار داشت ، و آن همان افق اعلى است ، افقى که بلندتر از سایر افق ها است ، البته بلندى به آن معنایى که مناسب با عالم ملائکه است .

و بعضى گفته اند: معنایش این است که : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)، جبرئیل را به صورت اصلیش در آنجا که خورشید طلوع مى کند که همان افق اعلى از ناحیه مشرق است دیده بود.

لیکن این حرف درست نیست ، به دلیل اینکه از لفظ آیه دلیلى بر آن وجود ندارد، و مخصوصا دلیلى که دلالت کند بر اینکه جبرئیل را به صورت اصلیش دیده وجود ندارد، حال جبرئیل بهر صورتى که تمثل کرده باشد، به نظر مى رسد این مفسر نظریه خود را از بعضى روایات گرفته که مى گوید رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) جبرئیل را در اول بعثت بین زمین و آسمان دید، که بر تختى نشسته ، و اگر این باشد دیگر صورت اصلى نبوده بلکه به این شکل در آمده .

و ما هو على الغیب بضنین

کلمه(ضنین) صفت مشبهه از ماده(ضن) است ، که به معناى بخل است ، مى فرماید رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به هیچ چیز از آنچه به او وحى مى شود بخل نمى ورزد، و چیزى را از کسى کتمان و پنهان نمى کند و تغییر و تبدیل نمى دهد، و وحى را نه همه اش و نه بعضى از آن را به چیز دیگر تبدیل نمى کند، بلکه همانطور که به او تعلیم داده به مردم تعلیم مى دهد، و آنچه را ماءمور به تبلیغش شده تبلیغ مى کند.

و ما هو بقول شیطان رجیم

در این آیه ، استناد قرآن به القاآت شیطانى را نفى مى کند، و با این نفى جنون هم نفى مى شود، براى اینکه آنچه نفى شده اعم از جنون است چون کلمه شیطان به معناى شریر است که ابلیس هم یکى از آن شریرها است و ذریه او نیز مصادیقى از شریر، و اشرار جن هم مصادیقى از آن هستند، در قرآن هم شیطان رجیم تنها به ابلیس اطلاق نشده ، در مورد سایر شریرها هم اطلاق شده است ، درباره ابلیس مى فرماید:(فاخرج منها فانک رجیم) و درباره سایر شیطانها و شریرها مى فرماید:(و حفظناها من کل شیطان رجیم).

پس معناى آیه چنین مى شود: قرآن از تسویلات ابلیس و لشکریان او، و از القاآت اشرار جن نیست ، که گاهى دیده مى شود به بعضى دیوانگان القاآتى مى کنند.

دفع هر گونه شبهه و تردید درباره حقانیت قرآن و اینکه آن کتاب هدایت است

فاین تذهبون

خداى سبحان در آیات هفتگانه قبل حق مطلب را در مورد قرآن به بیانى وافى روشن ساخت بطورى که هر شک و تردیدى را از مردمى که درباره آن جناب داشتند برطرف نمود و این مهم را در چند آیه کوتاه انجام داده ، نخست فرمود: قرآن کلام خدا است ، و تکیه اش در این ادعاء بر آیات تحدى است ، که همه مردم قبلا از قرآن شنیده بودند، که اگر در آسمانى بودن آن شک دارید یک سوره مثل آن بیاورید. و سپس فرمود: نزول قرآن به رسالت فرشته اى آسمانى و جلیل القدر و عظیم المنزله و امین در وحى ، یعنى جبرئیل صورت گرفته ، که بین او و خداى عز و جل هیچ حاجز و مانعى ، و بین او و رسول خدا هیچ واسطه اى نیست ، و نه از ناحیه خودش ، و نه از ناحیه هیچ کس دیگر انگیزه اى که نگذارد وحى را بگیرد، و یا اگر گرفت نگذارد حفظش کند، و یا اگر حفظش هم کرد، نگذارد آن را به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) برساند، وجود ندارد. و در مرحله سوم این معنا را روشن کرد که آن شخصى هم که قرآن بر او نازل شده ، و براى شما آن را تلاوت مى کند، همان کسى است که سالها همنشین او بوده اید، و حال و وضع او بر شما پوشیده نیست ، که امروز او را بهتان جنون بزنید، و او فرشته حامل وحى را به چشم خود دیده ، و وحى را از او گرفته و خودش هم چیزى از وحى را کتمان نکرده و نمى کند و آن را تغییر نمى دهد. و در مرحله چهارم روشن مى کند که کلام آن جناب از مقوله تسویلات ابلیس ، و لشکریان او، و نیز از القاآت بعضى از اشرار جنى نیست .

و نتیجه این بیان این است که قرآن کتاب هدایت است ، کتابى است که هر کس بخواهد بر طریق حق استقامت بورزد، بوسیله این کتاب هدایت مى شود(ان هو الا ذکر للعالمین ...)

پس اینکه فرمود:(فاین تذهبون) مقدمه و زمینه چینى است براى نتیجه گیرى از بیان سابق ، و آن نتیجه اثبات گمراهى آنان ، و خطاى نظریه شان درباره قرآن است ، که آن را از عارضه هاى جنون ، و یا از تسویلات باطل شیطانى مى دانستند.

پس استفهام در آیه شریفه توبیخى است ، و معنایش این است که وقتى حقانیت قرآن به این روشنى است ، پس دیگر کجا مى روید، و چرا حق را پشت سر مى اندازید؟!

ان هو الا ذکر للعالمین

یعنى قرآن تنها تذکره اى است براى جماعات مردم ، حال هر کس که باشد با قرآن مى تواند حق را ببیند، و به آن بینا شود، در سابق هم در نظیر این آیه مطالبى گذشت .

لمن شاء منکم ان یستقیم

این جمله بدل است از کلمه(عالمین)، مى فرماید قرآن اهلیت آن را دارد که براى تمام عالم تذکره باشد، و اما در مقام فعلیت تنها کسانى از آن متذکر مى شوند که خودشان هم بخواهند بر صراط حق ، مستقیم و پایدار باشند، و بر عبودیت حق و طاعت او استوار بمانند.

و ما تشاون الا ان یشاء اللّه رب العالمین

گفتار در اینکه انسان در مشیت خود مستقل از مشیت خداى تعالى نیست ، در آیات شبیه به این آیه گذشت .

و این آیه شریفه به حسب آنچه سیاق افاده مى کند به منزله دفع دخل ، و پاسخ از سؤ الى است که ممکن است به ذهن کسى بیفتد، و آن این است که کسى توهم کند جمله(لمن شاء منکم ان یستقیم)، انسانها را در مشیت و خواستن استقامت ، استقلال دارند، هر کس بخواهد مى تواند مستقیم باشد، و هر کس نخواهد مستقیم نمى شود، پس در نتیجه خداى تعالى محتاج استقامتى است که از ایشان خواسته .

بنابر این ، این توهم را دفع نموده مى فرماید: مشیت انسانها وابسته و موقوف بر مشیت خداى سبحان است ، و انسانها استقامت را نمى خواهند، مگر اینکه خدا بخواهد که ایشان بخواهند، اگر خداى تعالى بخواهد، آنان هم مى خواهند، پس افعال ارادى انسان مراد خداى تعالى نیز هست ، یعنى خدا هم در آنها اراده دارد، اگر خدا اراده کند که انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آن عمل را مى خواهد، و انجام هم مى دهد، و وقتى که انجام مى دهد به اراده خودش انجام مى دهد.

بحث روایتى

(رویاتى در ذیل برخى آیات گذشته)

در الدر المنثور است که سعید بن منصور، فاریابى ، عبد بن حمید، ابن جریر، ابن ابى حاتم ، و حاکم(وى حدیث را صحیح دانسته)، همگى از طریق على(علیه السلام) در ذیل آیه(فلا اقسم بالخنس) روایت کرده اند که فرمود: منظور ستارگانى هستند که در شب خودنمایى نموده و کنوس مى کنند، و در روز پنهان گشته ، خنوس مى کنند، و به چشم کسى نمى آیند.

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(فلا اقسم بالخنس) آمده : یعنى سوگند مى خورم به(خنس) که نام ستارگان است ، و در معناى(الجوار الکنس) آمده : یعنى به ستارگانى که در روز کنوس مى کنند، یعنى پنهان مى شوند.

و در مجمع البیان آمده :(بالخنس) یعنى ستارگان که در روز خنوس مى کنند، و در شب ظاهر مى گردند،(الجوارى) صفت آن ستارگان است که در مدار خود جریان دارند.(الکنس) نیز از صفات ستارگان است ، چون هر یک در برج خود کنوس مى کند، یعنى پنهان مى شود، همانطور که آهوان در کناسه و آشیانه خود پنهان مى شوند، و این ستارگان پنج کوکب هستند: 1 - زحل 2 - مشترى 3 - مریخ 4 - زهره 5 - عطارد.

و از على(علیه السلام) روایت شده که در معناى(و اللیل اذا عسعس) فرموده : یعنى وقتى با تاریکى خود مى رود.

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و اللیل اذا عسعس) آمده : یعنى شب هنگامى که تا ریک شود،(و الصبح اذا تنفس) یعنى روز هنگامى که بالا مى آید.

و در الدر المنثور است که ابن عساکر از معاویه بن قره روایت آورده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) به جبرئیل فرموده : پروردگارت چه ثناى جمیلى از تو کرده ، آنجا که فرموده :(ذى قوه عند ذى العرش مکین مطاع ثم امین)، حال بگو ببینیم قوت تو چگونه و امانت تو چیست ؟

جبرئیل عرضه داشت : اما قوتم نمونه اش یکى این است که وقتى به سوى شهرهاى لوط که چهار شهر بود مبعوث شدم ، با اینکه در هر شهرى صد هزار مرد جنگى غیر از اطفال وجود داشت ، سرزمینشان را از ریشه چنان کندم و آنقدر بالا بردم که حتى اهل آسمان صداى مرغهاى خانگى و پارس کردن سگهاى آن شهرها را شنیدند، آنگاه از آنجا شهر و سکنه آن را رها کردم ، و همه را کشتم . و اما امانتم این است که هیچ ماموریتى نیافتم که چیزى از آن کم و یا زیاد کنم .

مؤ لف : این روایت خالى از اشکال نیست ، و از سوى دیگر اهل حدیث ، ابن عساکر را ضعیف دانسته اند، مخصوصا در احادیثى که تنها خود او روایت کرده .

و در خصال از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: هر کس در هر روز از(ماه) شعبان هفتاد بار بگوید:(استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الرحمن الرحیم الحى القیوم و اتوب الیه) خداى تعالى نامش را در افق مبین مى نویسد، مى گوید: پرسیدم : افق مبین چیست ؟ فرمود جایگاهى است در جلو عرش که در آنها نهرهایى است فراگیر، و در آن جام هایى است به عدد ستارگان .

و در تفسیر قمى در حدیثى که نسبتش را به امام صادق(علیه السلام) داده آمده که در معناى آیه(و ما هو بقول شیطان رجیم) فرموده : منظور از آن ، کاهنانى هستند که در قریش بودند، و سخنان خود را به سخنان شیطانهایى نسبت مى دادند که به اصطلاح خود، آنان همزاد آنان بودند، و ایشان به زبان آن همزادها سخن مى گفتند، و این آیه شریفه مى فرماید: قرآن مانند سخنان کاهنان از سخنان شیطانهاى رانده شده نیست .