بیان آیات
در این چهار آیه متعرض سؤ ال مشرکین از زمان قیام قیامت شده ، آن را رد مى کند، به اینکه علم به آن نزد احدى نیست ، و کسى به جز خداى تعالى از آن خبر ندارد، و خداى تعالى علم به آن را به خود اختصاص داده .
یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها
ظاهرا تعبیر به اینکه مى پرسند و نفرموده(پرسیدند)، براى این بوده که بفهماند این سؤ الى است که همیشه مى کنند، چون مشرکین بعد از شنیدن داستان قیامت مرتب به آنجناب مراجعه نموده ، درخواست مى کردند تاریخ دقیق وقوع قیامت را برایشان معین کند، و در این درخواست اصرار هم مى ورزیدند، و قرآن کریم مکرر به این درخواست اشاره نموده .
کلمه(مرسى) مص در میمى است ، و به معناى اثبات و برقرار کردن است ، و جمله(ایان مرسیه) ابیانى است براى کلمه(یسئلونک)، و مى فهماند سؤ ال منکرین قیامت و مسخره کنندگان قیامت این بود که چه زمانى اثبات و برقرار مى شود، و خلاصه چه زمانى قیامت بپا مى شود.
چند وجه در معناى اینکه بعد از حکایت سوال مشرکین از زمان وقوع قیاعت فرمود: (فیمانت من ذکریها)
فیم انت من ذکریها
این جمله استفهام انکارى است ، و جمله(فیم انت) مرکب است از مبتدا و خبر، و کلمه(من) براى ابتداء غایت است ، و کلمه(ذکرى) بنا بر آنچه راغب گفته به معناى کثرت ذکر است ، که در حقیقت مبالغه در ذکر است .
و معناى جمله این است که : تو از یادآورى بسیار قیامت در چه هستى ؟ یعنى از اینکه بوسیله کثرت ذکر از تاریخ آن آگاه شوى چه چیز بدست مى آورى ؟ و خلاصه تو با کبثرت ذکر قیامت علم به تاریخ آن نمى یابى .
ممکن هم هست کلمه(ذکرى) در مورد قیامت به معناى حضور حقیقت معناى قیامت در قلب باشد، و معنا بنابر اینکه استفهام انکارى باشد این است که تو علمى به حقیقت قیامت و خصوصیات آن پیدا نمى کنى ، مگر وقتى که به زمان آن احاطه یابى و این از معناى قبلى مناسب تر است .
بعضى گفته اند: معناى آیه این است که : ذکراى قیامت ، از مسائل مربوط به بعثت تو نیست ، تو تنها مبعوث شده اى که افراد ترسنده از قیامت را انذار کنى .
بعضى دیگر گفته اند: کل(فیم) انکارى است از سؤ ال سائلین ، و جمله(انت من ذکریها) هم جمله اى است استینافى و هم تعلیلى است براى نادرست بودن سؤ ال آنان ، و معناى آیه این است که : این سؤ ال در چیست ؟(خلاصه چه سؤ ال بیهوده اى است) ،
وظیفه تو اى پیامبر تنها ذکراى ساعت است ، چون بعثت تو متصل به آن است ، و تو خاتم انبیایى ، و همین مقدار علم از مساءله قیامت براى ایشان کافى است ،در نتیجه این آیه همان را مى گوید که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به روایتى فرمود:(بعثت انا و الساعه کهاتین ان کادت لتسبقنى - بعثت من با قیامت مثل این دو انگشت پشت سرهمند، به هیچ وجه ممکن نبود قیامت جلوتر از بعثت من بیاید).
بعضى دیگر گفته اند: این آیه تتمه سؤ ال مشرکین است ، که در آن به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) خطاب مى کنند، و معناى آن این است که : از علم به قیامت و به وقت آن نزد تو چه مقدار هست ؟ و یا این است که : تو که این همه بیاد قیامت هستى خودت از آن چه فهمیده اى ؟
و خواننده محترم مى داند که سیاق آیات با هیچ یک از این معانى آنطور که باید نمى سازد، علاوه بر این هیچ یک از آنها خالى از تکلف نیست .
آنچه از آیه(الى ربک منتهاها) که در مقامتعلیل عدم علم پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به زمان قیامت است استفاده مىشود
الى ربک منتهیها
این جمله در مقام تعلیل جمله(فیم انت من ذکریها) است ، و معنایش این است که : تو از وقت آن نمى توانى با خبر شوى ، براى اینکه انتهاى آن به سوى پروردگار تو است ، پس حقیقت آن و صفاتش و از آن جمله تعین وقتش را جز پروردگار تو نمى داند، پس مردم نباید از وقت آن بپرسند، و در وسع تو هم نیست که پاسخ دهى .
و بعید نیست - و خدا داناتر است - این آیه در مقام تعلیل باشد، اما به معناى دیگرى از تعلیل ، و آن این است که بفرماید ساعت قیام نمى ک ند مگر با فناى اشیاء و سقوط اسباب ، و ظهور این حقیقت که هیچ ملکى جز براى خداى واحد قهار نیست ، پس آن روز جز به خداى تعالى مستند و منسوب نیست ، و هیچ سببى فرض نمى شود که بطور حقیقت بین خدا و پدید آمدن قیامت واسطه باشد، در نتیجه زمان هم که در این عالم براى خود سببى است نمى تواند واسطه باشد، پس روز قیامت در حقیقت توقیت بردار نیست ،(نه اینکه ممکن باشد ولى خداى تعالى وقتش را معین نکرده).
و به همین جهت است که مى بینیم در کلام خداى تعالى هیچگونه تحدیدى براى آن روز نیامده ، تنها این تحدید ذکر شده که روز قیامت با انقراض نشاه دنیا بپا مى شود، و در این باره فرموده :(و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض)، و در این معنا آیات دیگرى است که از خراب شدن دنیا خبر مى دهد، و یا خبر مى دهد از اینکه زمین و آسمان به زمین و آسمانى دیگر مبدل مى گردد، و ستارگان فرو مى ریزند، و آیاتى دیگر از این قبیل .
و اگر تحدیدى هم آمده به نوعى تشبیه و تمثیل آمده ، نظیر آیه زیر که مى فرماید:(کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه او ضحیها - وضعشان چنین است که وقتى قیامت را مى بینند گویى جز شبى و یا شبى و پاسى از روز آن درنگ نکردند). و یا مى فرماید:(و یوم تقوم الساعه یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعه)، آنگاه حق مطلب را در آیه زیر بیان نموده مى فرماید:(و قال الذین اوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فى کتاب اللّه لى یوم البعث فهذا یوم البعث)
در کلام خداى تعالى در مواضعى به آنچه گفته شد اشاره شده ، و آن مواضعى است که خبر مى دهد قیامت جز به ناگهانى و بدون خبر قبلى نمى آید، مانند آیه زیر که مى فرماید:(ثقلت فى السموات و الارض لا تاتیکم الا بغته یسئلونک کانک حفى عنها، قل انما علمها عند اللّه و لکن اکثر الناس لا یعلمون)، و آیاتى دیگر.
و این وجه ، وجه عمیق و دقیقى است ، که درک بیشتر آن احتیاج به تدبرى کافى دارد تا به وسیله آن اشکالى که ممکن است به ذهن برسد حل گردد، و آن اشکال این است که : این وجه با ظواهر عده اى از آیات قیامت نمى سازد، لذا سفارش مى کنم که در آیه زیر نیز به دقت نظر کنید.(لقد کنت فى غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید) و همچنین آیات دیگرى که در این معنا هست ، و یارى کننده ، خدا است .
انما انت منذر من یخشیها
یعنى ما تنها این تکلیف را به عهده تو گذاشته ایم که افرادى را که دلواپس قیامتند عذاب آن انذار کنى ، نه اینکه از وقت قیام آن خبر دهى تا وقتى از تو از وقت آن مى پرسند جواب دهى ،
پس انحصارى که از آیه استفاده مى شود، به اصطلاح اهل ادب قصر افراد است ، یعنى شاءن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و مسؤ ولیت او را منحصر در انذار مى کند و علم به وقت قیامت و تعیین آن را براى هر کس که از آن سؤ ال کند از آن جناب نفى فرموده .
و مراد از خشیت بطورى که مناسب با مقام باشد همان دلواپسى است ، چون هستند افرادى که از شنیدن خبر قیامت هیچ متاءثر نمى شوند، و بعضى این زمینه را دارند که اگر بشنوند دچار ترس بشوند، همین زمینه عبارت است از خشیت ، نه ترس فعلى ، چون قبل از انذار ترس معنا ندارد.
مفاد آیه(کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه اوضحیها) که در قالبتمثیل نزدیکى قیامت را بیان مى کند
کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه او ضحیها
این جمله نزدیکى قیامت را در قالب یک تمثیل و تشبیه بیان نموده ، مى فرماید: نزدیکى قیامت به زندگى دنیایشان طورى است که مثل آنان در هنگام دیدن قیامت مثل خود آنان است در آن فرض که بعد از گذشتن یک شب و یا یک نصف روز از مردنشان دوباره زنده شوند، در آن صورت چه مى گویند؟ مى گویند: بعد از مردن بیش از یک شب نگذشت که دوباره زنده شدیم ، و خلاصه فاصله بین مردن و قیامت را مدت زمانى احساس مى کنند، که نسبتش با روز و شبهاى گذشته عمرشان نسبت یک شب و یا یک ظهر را دارد.
از آنچه گذشت روشن شد که مراد از کلمه(لبث) درنگ در مدت زمانى است که بین زندگى دنیا و روز بعث فاصله شده ، و در این مدت در قبرها آرمیده بودند چون حساب بر مجموع زندگى دنیا واقع مى شود.
ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از کلمه(لبث) مدت زمانى است که بین سؤ ال از وقت قیامت و خود قیامت فاصله شده . لیکن این نظریه درست نیست ، براى اینکه گویندگان این حرف وضع خود را در هنگام بعث اینطور مى بینند، و بعث در مقابل مرگ قبل از آن است ، نه مرگ و مقدارى از حیات قبل از مرگ .
علاوه بر این ، این وجه با ظواهر سایر آیات که متعرض بعث و درنگ اهل محشر است نمى سازد، مانند آیه(قال کم لبثتم فى الارض عدد سنین)، که ملاحظه مى کنید لبث را عبارت دانسته اند از مدت زمانى که در قبر بودند.
بعضى دیگر گفته اند: مراد از لبث مدتى است که در دنیا بودند. و این وجه بسیار سخیف و بى پایه است .
بحث روایتى
(چند روایت راجع به سوال مردم از زمان وقوع قیامت و جواب خداى تعالى)
در تفسیر قمى در ذیل آیه(و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى)، آمده که این درباره بنده خدا است ، که وقتى در برابر معصیت خدا قرار مى گیرد با اینکه مى تواند مرتکب شود، از ترس خدا مرتکب نمى شود، و بخاطر نهى خدا نفس خود را از ارتکاب آن نهى مى کند، و تلافى این عملش همان جنت است ، و در تفسیر آیه(یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها) فرمود: یعنى چه وقت بپا مى شود؟ و خداى تعالى در پاسخش فرمود:(الى ربک منتهیها) یعنى علم آن نزد پروردگار تو است ، و در معناى جمله(الا عشیه او ضحیها) فرمود: یعنى بعضى از یک روز.
و در الدر المنثور است که ابن ابى حاتم و ابن مردویه به سندى ضعیف از ابن عباس روایت کرده اند که گفت : مشرکین مکه از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) مى پرسیدند(متى تقوم الساعه) و منظورشان از این سؤ ال مسخره کردن اعتقاد به قیامت بود، و لذا در این باره این آیه نازل شد:(یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)
و در همان کتاب آمده که بزار، ابن جریر، ابن منذر، حاکم ،(وى حدیث را صحیح دانسته) و ابن مردویه از عایشه روایت کرده اند که گفت : از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) همواره از مساءله قیامت سؤ ال مى شد تا آنکه آیه(فیم انت من ذکریها الى ربک منتهیها) نازل شد بر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) آن وقت دیگر سؤ ال نشد.
مؤ لف : این روایت را از عده اى از کتب حدیث بدون ذکر سند از عروه نیز روایت کرده ، و نیز نظیر آن را از عده اى دیگر از آن کتب از شهاب بن طارق هم نقل کرده ، و لیکن سیاق آیه با این روایات نمى سازد، چون حاصل از همه این روایات این است که آیه پاسخ از سؤ ال مردم باشد، در حالى که سیاق آیه چنین چیزى را نمى رساند.
و در بعضى از روایات آمده که رسم اعراب چنین بود که وقتى به نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مى رفتند از قیامت مى پرسیدند، و حضرت رو مى کرد به جوانتر آنان و مى فرمود: اگر این بچه یک قرن زندگى کند قیامت شما بپا مى شود، این حدیث را صاحب الدر المنثور از ابن مردویه از عایشه نقل کرده است .
این روایت وقت قیام قیامت را معین مى کند، و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بزرگتر از آن است که چنین کارى بکند، چگونه ممکن است با اینکه در بسیارى از سوره هاى قرآنى به او وحى شده که علم به قیامت از مختصات خداى تعالى است و کسى جز او آن را نمى داند، و دستور داده هر کس از او از این مساءله پرسید بگوید که من به این مطلب علمى ندارم .