background
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ
آن روز واى بر تكذيب‌كنندگان.
آیه 34 سوره الْمُرْسَلَات

بیان آیات

این آیات حجت هایى است که بر یگانگى خداى تعالى در ربوبیت دلالت مى کند، ادله اى است که به حکم آن باید یوم الفصلى باشد، و در آن مکذبین به جزاى خود برسند، و نیز به کیفرهایى که براى آنان تهیه شده ، و به نعمت و کرامتى که براى مردم با تقوى آماده شده اشاره مى کند، و سوره را با توبیخ و مذمت منکرین که از عبادت خدا و ایمان به گفتار او استکبار مى ورزند، ختم نموده است .

بیان احتجاجاتى بریگانگى خداوند در ربوبیت ، و بر اثبات یومالفصل که از آیه :(الم نهلک الاولین ...) و آیات بعد از آن استفاده مى شود

الم نهلک الاولین ثم نتبعهم الاخرین کذلک نفعل بالمجرمین

استفهام در این آیه انکارى است ، و منظور از(اولین) امثال قوم نوح و عاد و ثمود است ، که از امت هاى قدیم العهدند، و منظور از(آخرین) امت هایى است که بعدا به ایشان پیوستند، و کلمه(اتباع) به معناى آن است که چیزى را دنبال چیزى دیگر قرار دهند.

در جمله(ثم نتبعهم) کلمه(نتبع) را به رفع مى خوانیم ، بنابر اینکه استینافى و از نو باشد، چون عطف به کلمه(نهلک) نیست ، وگرنه آن نیز مجزوم مى شد. و معناى آیه این است که : ما تکذیب گران را که در امتهاى اولین بودند هلاک کردیم ، و سپس ما امتهاى دیگر را به دنبال آنان هلاک مى کنیم .

و جمله(کذلک نفعل بالمجرمین) به منزله تعلیل براى مطالب قبل است ، و لذا بدون فصل(واو) آمده و عطف به ما قبل نشده ، گویا گوینده اى پرسیده : آخر چرا هلاک شدند؟ در پاسخ فرموده : براى این که سنت ما با مجرمین همین است ، و این آیات - به طورى که ملاحظه مى کنید - انذار است ، و مى خواهد لحن بیان را به همان اصلى که محور آیات این سوره است یعنى جمله(ویل یومئذ للمکذبین) برگرداند، و در عین حال حجتى است بر یگانگى خدا در ربوبیت ، چون هلاک کردن انسانهاى مجرم ، خود تصرفى در عالم انسانى و تدبیرى براى آن است ، و چون غیر از خدا هلاک کننده اى نیست ، و خود مشرکین هم به این اعتراف دارند، پس رب هم تنها او است و غیر او رب و معبودى نیست .

علاوه بر اشارات یاد شده بر وجود یوم الفصل هم دلالت دارد، چون اهلاک قومى به خاطر جرائمى که داشته اند وقتى تصور دارد که قبلا تکلیف کرده باشد، و تکلیف هم وقتى مى تواند متوجه قومى بشود که مجازاتى هم در کار باشد، اطاعت کاران را پاداش و گنهکاران را کیفر دهند، پس معلوم مى شود که در این میان یوم الفصلى هست ، و در آن افراد مطیع پاداش ، و عاصیان کیفر داده مى شوند، و پاداش و کیفر آن روز از جنس پاداش و کیفر دنیا نیست ، چون پاداش و کیفر دنیوى نمى تواند همه اولین و آخرین را شامل شود، پس در این میان روزى هست که هر انسانى در برابر هر کارى که کرده جزا داده مى شود، و این همان روز فصل و روز(مجموع له الناس)است .

الم نخلقکم من ماء مهین ... فنعم القادرون

استفهام در این آیه انکارى است ، و کلمه(ماء مهین) به معناى آبى خوار و پست است ، که خودش نمى تواند خود را نگه دارد، و مراد از آن نطفه است ، و مراد از(قرار مکین) محفظه رحم است ، و منظور از(قدر معلوم) مدت حمل است .

و فعل(فقدرنا) از باب قدر به معناى اندازه گیرى است ، و حرف(فاء) براى تفریع قدر بر خلق است ، و معنایش این است که : ما شما را خلق کردیم و حوادثى که بعدها بر سرتان مى آید و اوصاف و احوالى که در آینده به خود مى گیرید همه را معین و تقدیر کردیم . خلاصه هم خلقتان کردیم ، و هم حوادثى که در طول زندگى برایتان پیش مى آید معین کردیم ، یکى عمرش طولانى و دیگرى کوتاه شد، یکى قیافه اش زیبا و دیگرى زشت شد، یکى سالم و دیگرى مریض شد، و همچنین از نظر رزق و چیرهاى دیگر.

بعضى احتمال داده اند که : جمله(قدرنا) از قدرت در مقابل عجز گرفته شده باشد،

و مراد این باشد که ما بر همه اینها تواناییم . ولى وجه قبلى وجیه تر است .

و معناى آیه این است که : ما شما را از آبى پست و ناچیز که همان نطفه باشد آفریده ایم ، و آن آب را در قرارگاهى محفوظ که همان رحم مادران باشد جاى دادیم ، و تا مدتى معلوم که همان مدت حمل باشد در آنجا نگه داشتیم ، پس ما همه این حوادث و صفات و احوال را که با هستى شما ارتباط دارند تقدیر کردیم ، و چه خوب مقدرى هستیم ما.

در این آیات و اینکه مضمونش حجتى بر وحدانیت خداى تعالى در ربوبیت است ، نظیر آن بیانى که در آیات سابق داشتیم جریان دارد. و همچنین در اینکه این حجت ، حجت بر تحقق یوم الفصل نیز هست ، چون ربوبیت اقتضاى آن دارد که مربوبین در برابر ساحتش خضوع کنند، و این خضوع همان گرویدن به دینى است که مربوب را مکلف به تکالیفى مى کند، و تکلیف هم جز بر دائر کردن جزا در برابر اطاعت و عصیان تمام نمى شود، و روزى که مکلفین در آن روز به جزاى اعمال خود مى رسند، همان یوم الفصل است .

الم نجعل الارض کفاتا احیاء و امواتا... فراتا

کلمه(کفات) و همچنین کلمه(کفت) به معناى جمع کردن و ضمیمه کردن است ، مى فرماید: مگر ما نبودیم که زمین را کفات کردیم ، یعنى چنان کردیم که همه بندگان را در خود جمع مى کند، چه مرده ها را و چه زنده ها را. بعضى گفته اند: کفات جمع کفت به معناى ظرف است . و معناى آیه این است که : مگر ما زمین را ظرفهایى براى جمع احیا و اموات نکردیم .

(و جعلنا فیها رواسى شامخات) - کلمه(رواسى) جمع(راسیه) است ، که به معناى کوه پا بر جا و استوار است ، و(شامخات) به معناى کوههاى بلند است ، و گویا آوردن کلمه(رواسى) زمینه چینى است براى آیه(و اسقیناکم ماء فراتا)، چون نهرها و چشمه هاى طبیعى همه از کوهها منفجر مى شود، و به طرف دشت ها سرازیر مى گردد، و کلمه(فرات) به معناى آب گوارا است ، در دلیل بودن این آیات هم همان بیان که در آیات قبل داشتیم مى آید.

انطلقوا الى ما کنتم به تکذبون

این آیه حکایت فرمانى است که در یوم الفصل به ایشان داده مى شود، صاحب کلام خداى تعالى است ، به قرینه اینکه در آخر آیات مى فرماید:(اگر نیرنگى دارید به کار ببرید)،

و مراد از جمله(آنچه همواره تکذیبش مى کردند) جهنم است ، و کلمه(انطلاق) به معناى روانه شدن و منتقل گشتن از جایى به جاى دیگر و بدون مکث است . و معناى آیه این است که : به ایشان گفته مى شود از محشر بدون هیچ درنگى به سوى آتش روانه شوید، همان آتشى که همواره تکذیبش مى کردید.

وصف عذابى که مکذبان قیامت در آن روز به سوى آن روانه مى شوند

انطلقوا الیظل ذى ثلث شعب

مفسرین گفته اند: مراد از این(ظل) سایه دودى است که از آتش جهنم بالا مى رود، همچنان که در جاى دیگر فرموده :(و ظل من یحموم).

و نیز در مورد انشعاب آن به سه شعبه گفته اند: این اشاره است به عظمت دود جهنم ، چون دود وقتى خیلى متراکم و عظیم باشد شاخه شاخه مى شود.

لا ظلیل و لا یغنى من اللهب

(ظل ظلیل) به معناى سایه خنک است ، سایه اى که از رسیدن حرارت به انسان جلوگیرى کند، و براى آدمى ساترى از آزار حرارت باشد، و اینکه مى فرماید سایه شعبه دار ظلیل نیست ، منظور این است که از هرم آتش و شعله هاى آن جلوگیرى نمى کند.

انها ترمى بشرر کالقصر کانه جمالت صفر

ضمیر(انها) به(نار - آتش) بر مى گردد هر چند در کلام نامى از(نار) برده نشده بود، و لیکن از سیاق معلوم است . و کلمه(شرر) به معناى زبانه هایى است که از آتش بر مى خیزد. و معناى(قصر) معلوم است و کلمه(جماله) جمع جمل است ، که به معناى شتر نر است ، و معناى آیه روشن است .

هذا یوم لا ینطقون و لا یوذن لهم فیعتذرون

کلمه(هذا) اشاره است به(یوم الفصل) و مراد از(یوذن) اذن در سخن گفتن و یا عذرخواهى کردن است .

و جمله(فیعتذرون) عطف است بر جمله(یؤ ذن) و هر دو در سلک نفى قرار دارند، مى فرماید امروز روزى است که اهل محشر - از انسانها - سخن نمى گویند و اذن سخن گفتن به ایشان داده نمى شود، و یا اذن عذرخواهى کردن به ایشان داده نمى شود، پس اعتذارى نخواهند کرد. و نفى نطق در این آیه با اثبات آن در آیات دیگر منافات ندارد، چون روز قیامت مواقف بسیار و مختلف دارد، در یک موقف از ایشان سؤ ال مى شود جواب هم مى دهند،

و در موقفى دیگر بر دهان آنان مهر مى زنند و نمى توانند سخن بگویند، و ما در تفسیر آیه شریفه(یوم یات لا تکلم نفس الا باذنه)، بیانى در این باره داشتیم ، بدانجا مراجعه شود.

هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین فان کان لکم کید فکیدون

روز قیامت را از این جهت یوم الفصل خوانده که خداى تعالى در آن روز جدا سازى مى کند، و میان اهل حق و اهل باطل با داورى خود جدایى مى اندازد، همچنان که فرمود:(ان ربک هو یفصل بینهم یوم القیمه فیما کانوا فیه یختلفون)، و نیز فرموده :(ان ربک یقضى بینهم یوم القیمه فیما کانوا فیه یختلفون) که در یکى تعبیر به فصل ، و در دیگرى تعبیر به قضا کرده است .

و خطاب(کم - شما را) در جمله(جمعناکم و الاولین) به تکذیب گران این امت است ، بدان جهت که جزء آخرین هستند، و به همین جهت در مقابل(اولین) قرارشان داد، و در جاى دیگر به نحو جامع فرموده : امروز روزى است که همه مردم در آن جمع مى شوند،(ذلک یوم مجموع له الناس) و در جاى دیگر فرموده :(و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا).

و معناى اینکه فرمود:(فان کان لکم کید فکیدون) این است که اگر شما حیله اى علیه من دارید تا با آن حیله عذاب مرا از خود دفع کنید، آن حیله را بکار ببرید، و این خطاب را اصطلاحا تعجیزى مى گویند، و معنایش این است که شما چنین نیرویى ندارید، در آن روز به طور کلى همه نیروها از شما گرفته مى شود، و با ظهور این حقیقت که(لا قوه الا لله) خود ستمکاران با دیدن عذاب یقین مى کنند، و بلکه مى بینند که قوت همه اش از آن خدا است ، و اینکه خدا شدید العذاب است ، و این زمانى است که پیشوایان از پیروان خود بیزارى مى جویند، و عذاب را مى بینند، و همه اسبابها از کار مى افتد.

و این آیه یعنى آیه(ان کان لکم کید فکیدون) مدلولى وسیع تر از آیه شریفه زیر دارد که مى فرماید:(یا معشرالجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان)، چون این آیه تنها قدرت بر فرار را نفى مى کند، به خلاف آیه مورد بحث که همه انحاى حیله را نفى مى کند.

در جمله(فکیدون) التفاتى از تکلم مع الغیر(ما) به تکلم وحده(من) به کار رفته ، چون در جملات قبل خداوند تعبیر به(ما) مى کرد و مى فرمود:(ما شما را جمع مى کنیم)، و در اینجا تعبیر به من کرده ، و نکته در آن این است که امر(کیدون) تعجیزى است ، و متعلق آن کید با کسى است که همه قوتهاو قدرتها از اوست ، و او تنها خداى تعالى است ، و اگر مى فرمود:(فکیدونا) اشاره به(توحید) از بین مى رفت .

ان المتقین فى ظلال و عیون و فواکه مما یشتهون ... المحسنین

مراد از کلمه(ظلال) سایه هاى بهشت ، و مراد از کلمه(عیون) چشمه هاى آن است ، که اهل بهشت از آن سایه ها استفاده نموده ، و از آن چشمه ها مى نوشند، و کلمه فواکه جمع فاکهه است که به معناى میوه است .

(کلوا و اشربوا هنیئا بما کنتم تعملون)- مفاد این آیه اذن و اباحه است ، تو گویى خوردن و نوشیدن کنایه است از مطلق تنعم به نعمتهاى بهشتى و تصرف در آن ، هر چند که از مقوله خوردن و نوشیدن نباشد. و استعمال این کنایه شایع است ، همچنان که خوردن مال را کنایه مى گیرند از مطلق تصرف ، مثلا مى گویند مال مردم را مخور، یعنى در آن تصرف مکن .

(انا کذلک نجزى المحسنین) - در این جمله سعادت اهل بهشت را مسجل مى سازد.

کلوا و تمتعوا قلیلا انکم مجرمون

خطاب در این آیه از قبیل خطابهاى تهدید آمیزى است که ما به دشمن خود مى کنیم و مى گوییم هر چه دلت مى خواهد بکن ، و یا هر چه از دستت بر مى آید کوتاهى مکن ،که معنایش این است که هر کارى بکنى سودى به حالت ندارد، و این نوع خطابها مخاطب را از اینکه از حیله هاى خود سود ببرد و در نتیجه به هدف خود برسد ماءیوس مى کند، و نظیر آن در چند جاى قرآن آمده ، مى فرماید:(فاقض ما انت قاض انما تقضى هذه الحیوه الدنیا).

و نیز مى فرماید:(اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر).

پس اینکه فرمود:(کلوا و تمتعوا قلیلا): بخورید، و در اندک زمانى تمتع ببرید، و یا تمتعى اندک ببرید، در حقیقت مى خواهد ایشان را ماءیوس کند از اینکه با خوردن و تمتع بردن بتوانند عذاب را از خود دفع کنند، وقتى نمى توانند جلو عذاب را بگیرند، هر چه دلشان مى خواهد از متاع قلیل دنیا بخورند.

و اگر در این زمینه خصوص خوردن و تمتع را یادآور شد، براى این بود که منکرین معاد براى سعادت معنایى جز سعادت دنیا قائل نیستند، و براى سعادت دنیا هم معنایى جز خوردن و شهوترانى کردن نمى فهمند، عینا مانند یک حیوان بى زبان ، که قرآن کریم ایشان را به آن تشبیه نموده مى فرماید:(و الذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام و النار مثوى لهم).

و جمله(انکم مجرمون)، علت مطالب ما قبل را بیان مى کند، که در آن امر مى کرد به اینکه بخورید و تمتع ببرید که از آن سودى نخواهید برد، براى اینکه شما با تکذیب یوم الفصل ، و تکذیب کیفر تکذیب گران ، مجرم شدید، و جزاى مجرم خواه ناخواه آتش ‍ است .

مقصود از رکوع در آیه :(و اذا قیل لهم ارکعوا لایرکعون) و وجهاتصال این آیه با آیات قبل

و اذا قیل لهم ارکعوا لا یرکعون

مراد از(رکوع) - به طورى که دیگران هم گفته اند - نماز خواندن است ، و شاید به اعتبار آن باشد که نماز مشتمل بر رکوع است .

بعضى هم گفته اند: مراد از رکوعى که در این آیه به آن امر فرموده ، مطلق خشوع و خضوع و تواضع براى خداى تعالى است ، به اینکه دعوتش را بپذیرند، و کلامش را قبول نموده ، دینش را پیروى نمایند، و خلاصه بندگیش کنند.

بعضى دیگر گفته اند: مراد از این رکوع همان سجده اى است که در قیامت ماءمور بدان مى شوند، ولى نمى توانند انجام دهند، که قرآن در باره اش فرموده :(و یدعون الى السجود فلا یستطیعون)، لیکن این دو وجه خالى از بعد نیست .

و اما اینکه وجه اتصال این آیه به ما قبلش چیست ؟ به نظر ما وجهش این است که زمینه گفتار در سابق زمینه تهدید تکذیب گران روز فصل بود، و در این مقام بود که آثار سوء این تکذیبشان را بیان کند، در آیه مورد بحث هم همین مطلب را تمام نموده ، مى فرماید اینان خدا را وقتى که ایشان را به عبادت خود مى خواند عبادت نمى کنند، چون منکر روز جزایند، و با انکار روز جزا عبادت معنا ندارد، پس آیه مورد بحث به این بیان متصل به ما قبل است ، و در عین حال زمینه اى است براى آیه بعد که مى فرماید:(فباى حدیث بعده یومنون).

بعضى به زمخشرى نسبت داده اند که گفته است : این آیه متصل به کلمه(للمکذبین) است ، که در آیه قبل بود، گویا فرموده : ویل براى کسانى که تکذیب کردند، و کسانى که وقتى به ایشان گفته مى شود رکوع کنید رکوع نمى کنند.

در این آیه التفاتى به کار رفته ، قبلا منکرین معاد مورد خطاب بودند، به ایشان مى فرمود:(بخورید...) و در اینجا غایب به حساب آمده اند، مى فرماید:(وقتى به ایشان گفته مى شود...) و وجه این التفات روگردانى از ایشان است ، چون بعد از آنکه در جمله(کلوا و تمتعوا) ایشان را به خودشان واگذاشت ، که هر چه مى خواهند بکنند، دیگر معنا ندارد باز خطاب را متوجهشان کند.

فباى حدیث بعده یومنون

یعنى وقتى به قرآن که معجزه و آیتى است الهى ایمان نمى آورند، و وقتى این قرآن با کمال روشنى و با برهان قاطع برایشان بیان مى کند که معبودى جز خدا ندارند، و خدا شریکى ندارد، و در پیش رویشان یوم الفصلى چنین و چنان دارند، توجهى بدان نمى کنند، دیگر بعد از این قرآن به چه سخنى ایمان مى آورند.

این جمله رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را ماءیوس مى کند از اینکه به خدا و رسولش ایمان بیاورند، و به منزله هشدارى است به اینکه دیگر ایشان را به ایمان دعوت مکن ، و اینکه گفتیم(بخورند و تمتع ببرند) سخن به جایى بود، دیگر ایمان آور نیستند، و هیچ فایده اى در دعوت کردن آنان نیست ، جز همین مقدار که حجت بر آنان تمام شود.

بحث روایتى

(چند روایت در ذیل برخى آیات گذشته)

در تفسیر قمى در ذیل آیه(الم نخلقکم من ماء مهین) آمده یعنى آبى گندیده و(فجعلناه فى قرار مکین)، یعنى در رحم و(الى قدر معلوم) یعنى تا منتهاى اجل .

مؤ لف : و در اصول کافى در روایتى از ابى الحسن ماضى(علیه السلام) آمده که آیه(الم نهلک الاولین) را بر تکذیب گرانى تطبیق فرموده که در خصوص اطاعت از اوصیاى پیغمبر او را تکذیب کردند و جمله(ثم نتبعهم الاخرین) را بر کسانى تطبیق فرموده که نسبت به آل محمد جفا کردند.

و این حدیث علاوه بر اضطرابى که در متن آن هست صرف تطبیق مصداق بر آیه است ، نه تفسیر آن .

و نیز در آن کتاب آمده که در معناى آیه(الم نجعل الارض کفاتا احیاء و امواتا) فرموده(کفات) به معناى مساکن است . آنگاه اضافه کرده که امیر المؤ منین(علیه السلام) در مراجعتش از صفین به قبرها نظر انداخت ، و آنگاه فرمود: اینجا کفات اموات است ، یعنى منزلگاه ایشان است و سپس نظر انداخت به خانه هاى کوفه و فرمود: اینها کفات زندگان است ، آنگاه این آیه را تلاوت کرد:(الم نجعل الارض کفاتا احیاء و امواتا).

مؤ لف : و در کتاب معانى الاخبار به سند خود از حماد از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که آن جناب نظرى به مقابر انداخت ، و سخنانى که در حدیث قبل آمده بود به زبان آورد.

و در همان کتاب در تفسیر جمله و جعلنا فیها رواسى شامخات آمده که منظور کوههاى مرتفع است .

و نیز در همان کتاب در معناى جمله(ذى ثلث شعب) آمده که : در آن ، سه شعبه از آتش است ، و در معناى(انها ترمى بشرر کالقصر) فرموده شراره هایى از آتش که به بزرگى قصرها و کوهها است .

و نیز در همان کتاب در تفسیر(ان المتقین فى ظلال و عیون) آمده که فرمود: در سایه هایى از نور که روشن تر از نور خورشید است .

و در مجمع البیان در ذیل آیه(و اذا قیل لهم ارکعوا لا یرکعون) مى گوید: مقاتل گفته این آیه در باره قبیله ثقیف نازل شد، که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به ایشان دستور داد نماز بخوانند، و آنها گفتند(لا ننحنى) یعنى ما هرگز قامت خم نمى کنیم . البته در روایت به جاى کلمه(لا ننحنى)(لا نحنى) آمده .

آنگاه گفتند قامت خم کردن ننگى است بر ما، پس رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: دینى هم که رکوع و سجود نداشته باشد چیزى ندارد.

مؤ لف : در انطباق این قصه - که حتما باید بعد از هجرت و وجوب نماز واقع شده باشد - با آیه مورد بحث خفائى هست ، و آنطور که باید روشن نیست . و در تفسیر قمى در باره آیه قبلى آمده که وقتى به ایشان گفته مى شود: امام را دوست بدارید و ولایتش را بپذیرید، نمى پذیرند.

مؤ لف : این روایت هم از باب تطبیق کلى بر مصداق است ، نه از باب تفسیر.