background
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا
سوگند به فرستادگان پى‌درپى،
آیه 1 سوره الْمُرْسَلَات

بیان آیات

این سوره یوم الفصل که همان روز قیامت است را خاطر نشان ساخته ، خبر از وقوع آن را تاءکید مى کند، و این تاءکید خود را با تهدید شدیدى به منکرین آن و انذار و تبشیر به دیگران توام نموده ، جانب تهدید را بیش از سایر مطالب تاءکید مى کند، براى اینکه مى بینیم ده مرتبه مى فرماید:(ویل یومئذ للمکذبین - واى در آن روز بر تکذیب گران) و این سوره به شهادت سیاق آیاتش در مکه نازل شده است .

و المرسلات عرفا

مراد از قسم(و المرسلات عرفا)،( و الناشرات نشرا) و سوگندهاى دیگر آغازسوره مبارکه مرسلات براى تاءیید وقوع قیامت صفحه

این آیه و آیات بعدش تا شش آیه سوگندهایى است از خداى تعالى ، به امورى که از آن امور تعبیر کرده به(مرسلات)،(عاصفات)،(ناشرات)،(فارقات)،(ملقیات ذکرا) و(عذرا او نذرا). و دو تعبیر اول یعنى(المرسلات عرفا) و(العاصفات عصفا) اگر از سیاق صرفنظر کنیم و خود آن دو را در نظر بگیریم ، خالى از مختصر ظهورى در بادهاى سخت و تند و پشت سر هم نیست ، و لیکن تعبیر آخر یعنى(الملقیات ذکرا عذرا او نذرا) تقریبا صریح در این است که مراد از آن ملائکه اى است که حامل وحى خداى تعالى بودند و بر انبیا و رسل نازل مى شدند، و به منظور اتمام حجت و انذار و سایر غراض ، وحى الهى را بر آنان القا مى کردند و بقیه صفات پنجگانه هم آنطور نیست که قابل حمل بر معنایى مناسب با این معنا نباشند.

و ما نمى توانیم تمامى صفات پنجگانه را حمل کنیم بر بادهاى تند که دو جمله اول - به بیانى که گذشت - ظهور در آن دارد، مگر اینکه خود را به سختى دچار زحمت نموده ، سه صفت دیگر و مخصوصا صفت آخرى را به زحمت حمل بر آن نماییم .

این کار را هم نمى توانیم بکنیم که دو جمله اول را حمل کنیم بر بادهاى تند، و سه جمله بقیه را و یا تنها دو جمله آخر و یا حداقل جمله اخیر را حمل بر ملائکه وحى کنیم ، براى اینکه ظاهرا هیچ تناسبى میان بادهاى متعاقب و ملائکه وحى نیست ،

تا در یک سیاق که سیاق سوگند است بین آن دو جمع شود، و هر دو نوع سوگند در سلک واحدى قرار گیرند، و توجیهات مختلفى که در این باب کرده اند، معانى بعیدى است از ذهن ، به طورى که هیچ شنونده اى بدون توجه قبلى ، به آن معانى منتقل نمى شود. پس وجه صحیح همان است که از این سخنان که بسیار هم زیاد است صرفنظر کنیم ، چون به هیچ وجه تحت ضابطه در نمى آیند، و باید بگوییم در همه صفات پنجگانه ملائکه وحى منظورند نظیر سایر سوگندهایى که در ابتداى سوره صافات آمده ، مى فرماید:(و الصافات صفا فالزاجرات زجرا فالتالیات ذکرا)، و در معناى آن است آیه شریفه زیر که مى فرماید:(عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم) که ترجمه اش در اوائل کتاب در تفسیر سوره جن گذشت .

پس جمله(و المرسلات عرفا) سوگندى است از خداى تعالى به مرسلات . و کلمه(عرف) - به ضمه عین و سکون راء - به معناى دسته مویى است که در گردن اسب مى باشد و هر امرى را که به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود به یال اسب تشبیه مى کنند، مثلا به عنوان استعاره گفته مى شود فلانى ها مثل یال اسب آمدند، یعنى پشت سر هم . و یا گفته مى شود:(جاوا الیه عرفا واحدا - به یک یال نزدش آمدند)، یعنى زنجیروار و متصل به هم آمدند. کلمه(عرف) به معناى معروف از هر کار نیز مى آید، چه کار نیک و چه کار زشت ، و این کلمه در آیه مورد بحث اگر به معناى اول گرفته شود حال ، و معنایش چنین خواهد بود:(سوگند به فرشتگان روانه شده ، در حالى که پشت سرهم مى آیند)، و اگر به معناى دوم گرفته شود مفعول له خواهد بود، و چنین معنا مى دهد:(سوگند به فرشتگان که به خاطر کارى خیر و معروف روانه شده اند)، و کلمه(ارسال) در مقابل کلمه(امساک) است ، اولى به معناى رها کردن ، و دومى به معناى نگه داشتن است ، و اگر مرسلها را مونث آورد، و نفرمود:(و المرسلین عرفا)، براى این اعتبار بوده که فرشتگان جماعتى بودند، و یا به اعتبار آن روحى است که ملائکه نازلش مى کنند، همچنان که در قرآن کریم فرموده :(ینزل الملائکه بالروح من امره على من یشاء من عباده)، و نیز فرموده :(یلقى الروح من امره على من یشاء من عباده ...)

و معناى جمله این است که سوگند مى خورم به جماعات ملائکه وحى ، که روانه مى شوند. بعضى گفته اند: مراد از این جمله بادهاى پى در پى است . که در سابق به ضعف این نظریه اشاره کردیم ، و نظیر این قول در ضعف ، سخن آن مفسرى است که گفته : منظور از مرسلات انبیایند، دلیل ضعف این قول این است که با آیات بعد سازگار نیست .

فالعاصفات عصفا

این جمله عطف است به جمله قبلى ، و مراد از(عصف) سرعت سیر است ، باد تند را عاصف مى گویند، و سرعت سیر ملائکه در رساندن وحى را به عنوان استعاره عصف خوانده ، و معنایش این است که سوگند مى خورم به ملائکه اى که پشت سر هم روانه مى شوند، و ایشان با سرعت سیرى که دارند، مانند بادهاى تند ماموریت خود را انجام مى دهند.

و الناشرات نشرا

این جمله سوگندى دیگر است ، و نشر صحیفه و کتاب و جامه و امثال آن ، به معناى گشودن آن است ، و مراد از(نشر) گشودن صحف وحى است ، همچنان که آیه(کلا انها تذکره فمن شاء ذکره فى صحف مکرمه مرفوعه مطهره بایدى سفره کرام برره) به این معنا اشاره مى کند.

و معناى آیه این است که : سوگند مى خورم به ملائکه اى که صحیفه هاى آسمانى را باز مى کنند، صحیفه هایى که وحى الهى بر آن نوشته شده ، تا پیغمبر آن را تلقى کند.

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از این جمله بادهایى است که خداوند قبل از نزول باران و رحمت خدا مى پراکند. بعضى دیگر گفته اند: مراد بادهایى است که ابرها را مى گسترند.

بعضى دیگر گفته اند: مراد ملائکه اى است که نامه هاى اعمال را مى گسترند. و بعضى دیگر گفته اند: ملائکه اى است که در هنگام نزول ، بال خود را مى گسترند. و بعضى دیگر حرفهاى دیگرى زده اند.

فالفارقات فرقا

مراد از(فارقات) فرقهایى است که بین حق و باطل ، و حلال و حرام است ، و فرق در این آیه صفتى است که بر نشر یاد شده متفرع مى شود.

فالملقیات ذکرا عذرا او نذرا

مقصود از وصف فرشتگان به(فالملقیات ذکرا عذرا و نذرا)

مراد از(ذکر) قرآن است ، که او را به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مى خواندند. و ممکن هم هست وحى نازل بر انبیا باشد، که بر آنان خوانده مى شد. و صفات سه گانه اى که اخیرا ذکر شده ، یعنى(نشر)،(فرق) و(القاء)، سه صفت است که مترتب بر یکدیگرند، یعنى اول باید صحف آسمانى نشر بشود، تا فرق میان حق و باطل و حلال و حرام روشن شود، پس با نشر است که فرق تحقق خود را آغاز مى کند، و با القاء تحققش تمام مى شود، پس فرق مرتبه اى از وجود نشر است ، که بر آن مترتب مى شود، و القاء، مرتبه دیگرى است که بر وجود آن مترتب مى شود و وجود نشر را تمام مى کند.

و در کلمه(عذرا) و(نذرا) مفعول له هستند، و اگر با حرف(او) عطف شده اند براى افاده تنویع است .

بعضى گفته اند: این دو کلمه مصدر و به معناى اعذار و انذار است ، و اعذار به معناى آوردن بهانه اى است که به وسیله آن انسان معذور شود، و معناى آیه این است که : فرشتگان ذکر را تلاوت مى کنند تا عذر باشد براى بندگان مؤ من ، که به ذکر ایمان دارند، و تهدید باشد براى سایرین .

بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که : فرشتگان ذکر را تلاوت مى کنند تا خداى تعالى عذرش در برابر بندگان و عقاب ایشان تمام باشد، و معلوم شود که عقاب بندگان جز به وجه حکمت نبوده . برگشت این معنا هم به همان اتمام حجت است ، پس بنابر این ، حاصل معناى آیه این است که فرشتگان ذکر را القاء مى کنند تا حجت بر تکذیب گران تمام شود، و تهدیدى براى غیر ایشان باشد، و این معنا معناى خوبى است .

انما توعدون لواقع

این جمله جواب از آن چند سوگند است ، و کلمه(ما) موصوله و خطاب در(توعدون) به عموم بشر است ، و مراد از(ما توعدون) وعده هاى قیامت و ثواب و عقاب است ، و اگر فرمود:(لواقع) و نفرمود:(لکائن) براى این بود که کلمه(واقع) رساتر است ، چون در آن شائبه اى از استقرار نیز هست . و معناى آیه این است که : آن چیزى که خدا شما را به آن وعده داده ، یعنى مساءله بعث و عقاب و ثواب خواه ناخواه واقع خواهد شد.

سخنى درباره سوگندهاى خداى تعالى در قرآن

گفتارى پیرامون سوگند یاد کردن خداى تعالى در قرآن یکى از لطائف فن بیان دراین آیات شش گانه این است که علاوه بر اینکه سوگند در آن خبرى را که در جواباست تاءکید مى کند، متضمن حجت بر مضمون جواب نیز هست ، و مى فهماند به چهدلیل جزاى موعود واقع شدنى است ، به ایندلیل که تدبیر ربوبى که سوگندها بدان اشاره دارد، یعنىارسال مرسلات و عاصفات ، نشر صحف ، فرق و جداسازى حق ازباطل ، و القاء مرسلات ذکر را بر پیامبر، تدبیرى است که جز با وجود تکلیف الهىتصور صحیح ندارد. و تکلیف هم جز با حتمى بودن روز جزا. روزى که مکلفین عاصى ومطیع به جزاى خود برسند تمام نمى شود.

پس سوگندى که خداى تعالى یاد کرده سوگند تدبیر او است ، تا هم وقوع جزاى موعود را تاءکید کند، و هم حجتى باشد بر وقوع آن جزا، گویا فرموده : من به این حجت سوگند مى خورم که مدلولش واقع خواهد شد.

و خواننده عزیز اگر در آیاتى که خداى تعالى در آنها سوگند یاد کرده دقت بفرماید، خواهد دید که خود آن سوگندها حجت و برهانى است که بر حقانیت جواب قسم دلالت مى کند، نظیر سوگندى که در مورد رزق خورده و فرموده :(فو رب السماء و الارض انه لحق)، که در عین اینکه سوگند خورده بر حقیت رزق ، دلیل آن را هم بیان کرده ، و آن این است که خداى تعالى رب و مدبر آسمان و زمین است ، و مبداء رزق مرزوقین هم همان تدبیر الهى است . و سوگندى که در مورد مستى کفار یاد کرده مى فرماید:(لعمرک انهم لفى سکرتهم یعمهون)، در عین سوگند بر گمراهى و کورى آنان دلیل آن را هم بیان کرده ، و آن جان پیامبر است ،

که جانى طاهر و به عصمت خدایى مصون از هر نقص است ، و معلوم است که مخالف چنین پیامبرى معصوم ، در مستى و سرگردانى بسر مى برد، و سوگندى که در رستگارى نفوس الهى و خسران نفوس آلوده یاد کرده ، مى فرماید:(و الشمس و ضحیها... و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها) که در عین اینکه سوگند یاد کرده دلیلش را هم آورده ، مى فرماید: نظامى که در خورشید و ماه و شب و روز جریان دارد، و منتهى شده به پیدایش نفسى که فجور و تقوایش به او الهام شده ، خود دلیل است بر رستگارى کسى که نفس را تزکیه کند و خسران کسى که آن را آلوده سازد.

این چند آیه را به عنوان نمونه آوردیم ، سایر سوگندها هم که در کلام خداى تعالى آمده همین حال را دارد، هر چند که همه آنها به روشنى این چند سوگند نیست ، و نیازمند دقت نظر بیشترى است نظیر این سوگند که مى فرماید:(و التین و الزیتون و طور سینین)، که خواننده باید در آن تدبر کند.

فاذا النجوم طمست . .. اقتت

این آیات بیانگر روز موعودى است که از وقوع آن خبر داده و فرموده بود:(انما توعدون لواقع)، و جواب کلمه(اذا) حذف شده ، چون جملات(لاى یوم اجلت ... للمکذبین) بر آن دلالت مى کرد.

حوادث و نشانه هاى قیامت که حاکى از تغایر نظام اخروى و نظام دنیوى در همه شؤ وناست

خداى سبحان روز موعود را با ذکر حوادثى که در آن واقع مى شود، و مستلزم انقراض عالم انسانى و انقطاع نظام دنیوى است معرفى مى کند، نظیر تیره شدن ستارگان ، شکافتن زمین ، متلاشى شدن کوهها، و تحول نظام دنیا به نظامى دیگر. و این نشانیها در بسیارى از سوره هاى قرآنى و مخصوصا سوره هاى کوچک قرآن از قبیل سوره نبا، نازعات ، تکویر، انفطار، انشقاق ، فجر، زلزال ، قارعه ، و غیر آن و این معنا از بیانات کتاب و سنت به طور بدیهى معلوم است که نظام حیات در همه شوونش در آخرت غیر نظامى است که در دنیا دارد، چون خانه آخرت خانه ابدى است ، و از ساکنین آن خانه کسانى که اهل سعادتند، سعادتشان خالص ، و آنها که اهل شقاوتند شقاوتشان خالص است . طبقه اول آنچه را بخواهند و دوست داشته باشند در اختیار دارند، و طبقه دوم بغیر از مکروه سهمى ندارند، هر چه دارند ناخوشایند است ، ولى دار دنیا دار فنا و زوال است ، در دنیا جز عوامل و اسباب خارجى و ظاهرى ، که آمیخته اى از مرگ و حیات ، و فقدان و وجدان ، و کام و ناکامى ، و تعب و راحت ، و اندوه و مسرت است ، حاکم نیست ، به خلاف خانه آخرت که دار جزا است ، و در آن عملى نیست و دنیا دار عمل است ، و جزایى در آن نیست ، و کوتاه سخن اینکه نشاه آخرت غیر نشاه دنیا است .

پس اینکه خداى تعالى نشاه قیامت و جزا را به وسیله مقدمات آن تعریف مى کند، و خاطر نشان مى سازد که نشانى آن برچیده شدن بساط دنیا و خراب شدن بنیان زمین آن ، و متلاشى شدن کوههاى آن ، و پاره پاره شدن آسمان آن ، و محو و بى نور شدن ستارگان آن و غیر اینها در حقیقت از قبیل تحدید حدود یک نشاه به سقوط نظام حاکم بر نشاه اى دیگر است :(و لقد علمتم النشاه الاولى فلو لا تذکرون).

پس معناى اینکه فرمود:(فاذا النجوم طمست) این است که در آن روز اثر ستارگان ، نور و سایر آثار آن محو مى شود، چون کلمه(طمس) به معناى زایل کردن اثر و محو آن است ، همچنان که در جاى دیگر این طمس را معنا کرده فرموده :(و اذا النجوم انکدرت).

(و اذا السماء فرجت) - یعنى روزى که آسمان پاره مى شود، چون کلمه فرج ، فرجه به معناى پیدا شدن شکاف بین دو چیز است ، و در جاى دیگر این فرج را معنا کرده فرموده :(اذا السماء انشقت).

(و اذا الجبال نسفت) - یعنى روزى که کوهها از ریشه کنده مى شوند و از بین مى روند، وقتى گفته مى شود:(نسفت الریح الکلاء) معنایش این است که باد، علف را از ریشه در آورد و از بین برد، همچنان که در جاى دیگر فرموده :(و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا).

(و اذا الرسل اقتت) - یعنى و روزى که زمان حضور انبیا براى شهادت علیه امت ها معین مى شود، و یا آن زمانى که منتظر رسیدنش هستیم تا رسولان علیه امت ها شهادت دهند فرا مى رسد. و کلمه(اقتت) فعل ماضى مجهول از باب تفعیل از مصدر تاقیت است ، که به معناى توقیت و تعیین وقت است ، و در باره شهادت انبیا در جاى دیگر فرموده :(فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین)، و نیز فرموده :(یوم یجمع اللّه الرسل فیقول ما ذا اجبتم).

لاى یوم اجلت . .. للمکذبین

کلمه(اجل) به معناى مدتى است که براى چیزى معین شده باشد و(تاجیل) به معناى اجل قرار دادن براى چیزى است ، که البته در لازمه آن که همان تاءخیر باشد نیز استعمال مى شود، مثلا وقتى مى گویند:(قرض موجل) معنایش قرض مدت دار است ، به خلاف(قرض حال) که به معناى قرض فورى است ، و این معنا با آیه مناسب تر است تا معناى لغوى کلمه . و ضمیر در(اجلت) به امور مذکور یعنى طمس نجوم ، شکافتن آسمان ، ریشه کن شدن کوهها، و تعیین وقت شهادت رسولان بر مى گردد. و معناى آیه این است که : این امور براى چه روزى تاءخیر داده شده ، و خلاصه چه روزى صورت مى گیرد.

این احتمال هم داده شده که : کلمه(اجلت) به معناى مدت قرار دادن براى چیزى باشد، و ضمیر مقدر در آن به رسل و یا به آنچه که کلام بدان اشعار دارد، و مربوط به اخبارى است که رسولان از احوال آخرت داده اند برگردد، و معنا چنین باشد: چند سال و یا چند قرن به رسولان مهلت داده اند تا بعد از آن مهلت براى شهادت حاضر شوند، و یا چند قرن معین کرده اند تا بعد از آن آنچه انبیا خبر داده اند واقع شود، و صحنه هول انگیز قیامت و تعذیب کفار و تنعیم مؤ منین محقق گردد. و لیکن این احتمال خالى از خفا و ابهام نیست .

این آیه شریفه و آیه بعدش یعنى مجموع(لاى یوم اجلت لیوم الفصل) به صورت سؤ ال و جواب آمده تا عظمت و هول انگیزى آن روز را رسانیده تعجب شنونده را برانگیزد، و اصل معنا این است که این امور تاءخیر انداخته شده براى روز فصل .

و این نوع جمله هاى استفهامى در معناى تقدیر قول است ، و معناى آن این است که : دلیل بر عظمت این روز و هول انگیزى و عجیب بودنش ، این است که مى پرسند: براى چه روزى این امور عظیم و هائل و عجیب تاءخیر انداخته شده اند، پس جواب داده مى شود براى روز فصل .

و منظور از(روز فصل) روز جزا است که در آن خداى تعالى بین خلائق فصل قضا مى کند، همچنان که فرمود:(ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمه). و جمله(و ما ادراک ما یوم الفصل) تعظیمى است از آن روز، و از وقایع آن روز.(ویل یومئذ للمکذبین) - کلمه(ویل) به معناى هلاکت است ، و مراد از(مکذبین) تکذیب گران روز فصل است ، که وعده اش را به ایشان داده اند چون سیاق آیات ، سیاق رساندن این معناست که آن روز واقع شدنى است ، و به همین منظور هم سوگند یاد شده .

و در این جمله نفرینى به تکذیب گران شده ، و به همین نفرین اکتفا شده ، دیگر جواب کلمه(اذا) را نیاورده ، و نفرموده :(اذا النجوم طمست . .. - وقتى ستارگان تیره مى شود چه مى شود...)، و تقدیر کلام این است که وقتى چنین و چنان مى شود(آنچه وعده اش به شما داده شده واقع مى شود). و یا این است که وقتى چنین و چنان مى شود(روز فصل واقع گشته) و تکذیب گران هلاک مى شوند،(که جمله هایى که بین گیومه است حذف شده و آن نفرین به جایش نشسته است).

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل برخى آیات گذشته)

در کتاب خصال از ابن عباس روایت آورده که گفت : روزى ابوبکر به حضور رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) عرضه داشت : یا رسول اللّه محاسنت زود سفید شد؟ فرمود: سوره هود، واقعه ، مرسلات ، و عم یتسائلون مرا پیر کرد.

و در درالدر المنثور است که بخارى ، مسلم ، نسائى و ابن مردویه از ابن مسعود روایت کرده اند که گفت : روزى در حالى که ما با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در غار منى جاى گرفته بودیم ،

ناگهان سوره(والمرسلات عرفا) نازل گردید، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در همان حال آن را مى خواند و من از دهانش مى گرفتم هنوز دهان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از خواندن این سوره باز نایستاده بود که ناگهان مارى بر آن جناب حمله کرد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) فرمود: او را بکشید، دویدیم که مار را بکشیم ، لیکن دست ما به آن نرسید و فرار کرد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود من از شر شما حفظ شده ام ، همانطور که شما از شر این مار حفظ شدید.

مؤ لف : صاحب الدر المنثور این روایت را به دو طریق دیگر نیز نقل کرده .

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(والمرسلات عرفا) گفته : این آیات تابع یکدیگر و مترتب برهمند.

و در مجمع در ذیل همین آیه گفته : بعضى معتقدند که مرسلات ملائکه اى هستند که براى ابلاغ او امر و نواهى خداى تعالى ارسال شده اند،(نقل از روایت هروى از ابن مسعود و نقل از ابى حمزه ثمالى یکى از اصحاب على(علیه السلام) از آن جناب).

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(فاذا النجوم طمست) گفته است : یعنى نور ستارگان از بین مى رود، و خود آنان فرو مى ریزند.

و در همان کتاب در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر(علیه السلام) آمده که در تفسیر جمله مذکور، فرمود:(طمس نجوم) از بین رفتن روشنى آنها است ، و در تفسیر آیه(و اذا السماء فرجت) فرمود: یعنى آسمان منشق مى شود.(و اذا الرسل اقتت) یعنى رسولان در اوقاتى مختلف مبعوث مى شوند.

و در مجمع البیان است که امام صادق(علیه السلام) در معناى جمله(اقتت) فرمود: یعنى در اوقات مختلف مبعوث شدند.

و در تفسى رقمى در ذیل جمله(لاى یوم اجلت) فرموده : یعنى تاءخیر انداخته شده .