background
إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ ۖ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا
اين [آيات،] پندنامه‌اى است. تا هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد.
آیه 29 سوره الْإِنْسَان

بیان آیات

بعد از آنکه خداى سبحان جزاى ابرار را بیان کرد و فرمود که در برابر صبرى که در راه خدا کردند چه پاداشها از نعیم مقیم ابدى و ملک عظیم برایشان تهیه دیده ، اینک در این فصل از سوره خطاب را متوجه رسول گرامى خود نموده . او را امر مى کند به اینکه باز هم در برابر حکم پروردگارش صبر کند، و این گنهکاران کافر و علاقه مندان به زندگى زودگذر دنیا را که از آخرت روى گردانده به دنیا چسبیده اند اطاعت نکند، نه مشرکین را، و نه سایر کفار را، و نه منافقین و هواپرستان را، و اینکه همواره به یاد نام پروردگارش باشد و براى او سجده کند و مستمرا او را تسبیح گوید، آنگاه همین فرمان را براى همه امت عمومیت داده ، مى فرماید:(ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).

با این بیان اتصال این فصل از آیات سوره با فصل قبلش روشن شد، و در عین حال سیاق این آیات بى شباهت به سیاق آیات مکى نیست ، و بر فرض که در مکه نازل شده باشد، باید بگوییم صدر آن در مدینه و ذیلش در مکه نازل شده است .

انا نحن نزلنا علیک القران تنزیلا

در این آیه مطلب از چند راه تاءکید شده : اول اینکه در آغاز کلام حرف(ان) آمده . دوم اینکه ضمیر متکلم مع الغیر در آن تکرار شده(انا، نحن) سوم اینکه مفعول مطلق(نزلنا) را در کلام آورده و فرموده :(تنزیلا) تا هم مطلب را تاءکید کند و هم مسجل نماید که اگر قرآن به تدریج نازل شده ، احتمال مداخله شیطان و هواهاى نفسانى در آن نمى رود،چون نازل کننده آن خداى تعالى است .

امر به صبر و نهى از اطاعت از فساق و کفار

فاصبر لح کم ربک و لا تطع منهم اثما او کفورا

حرف(فاء) در اول آیه مى فهماند که مطلب آن نتیجه گیرى از مضمون آیه قبلى است ، و همینطور هم هست ، چون لازمه اینکه نازل کننده قرآن خدا باشد این است که آنچه از احکام و فرامین که در قرآن است حکم خداى تعالى باشد، و بر پیامبر واجب باشد آن را اطاعت کند، در نتیجه معناى آیه چنین مى شود: حال که معلوم شد نازل کردن قرآن از ناحیه ماست ، پس احکامى هم که در آن است حکم پروردگار تو است ، پس بر تو واجب است در برابر آن حکم صبر کنى .

و اینکه در جمله(و لا تطع منهم اثما او کفورا) که سیاق نهى است تردید آمده ، خود دلیل بر این است که حکم نهى عمومیت دارد، و از اطاعت آثم و کفور در هر حال نهى مى ک ند، چه آن موردى که طرف هم آثم است و هم کفور، و چه آنجایى که طرف آثم هست ولى کفور نیست ، و چه به عکسش ، و ظاهرا مراد از آثم مسلمان متصف به معصیت باشد، و مراد از کفور افرادى از کفار باشد که در کفر مبالغه مى کنند، پس آیه شریفه هم شامل کفار است و هم فساق .

و از اینکه قبل از نهى از اطاعت این دو طایفه امر به صبر در برابر حکم خدا را آورده فهمیده مى شود که نهى مذکور تفسیر همان امر است ، و مفاد نهى این است که وقتى آثم تو را به اثم خود دعوت مى کند اطاعتش مکن ، کفور هم وقتى تو را به کفر خود مى خواند اجابتش مکن ، چون اثم آثم از مسلمانان ، و کفر کافر، هر دو مخالف حکم پروردگار تو است . این معنا از سیاق نهى که بعد از امر واقع شده استفاده مى شود، نه از تعلیق حکم بر وصف که مشعر بر علیت است ، چون تعلیق حکم نهى بر دو وصف آثم و کفور مشعر بر علیت اثم و کفر براى نهى از هر اطاعت است ، نه علیت براى نهى از خصوص اثمى که آثم و کفرى که کافر بدان دعوت مى کند.

و اذکر اسم ربک بکره و اصیلا

یعنى مداومت کن بر ذکر پروردگارت ، که همان نماز در(بکره) و(اصیل) یعنى صبح و عصر باشد.

و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا

کلمه(من) براى تبعیض است ، و مراد از(سجود براى خدا) نماز خواندن است ، و مضمون این دو آیه که همان ذکر نام خدا در بکره و اصیل و سجده براى او در پاسى از شب باشد، با نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تطبیق مى شود، و همین موید آن احتمال است که گفتیم این آیات در مکه یعنى قبل از واجب شدن نمازهاى پنجگانه نازل شده باشد، چون آیه اى که مشتمل بر نمازهاى پنجگانه است آیه(اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قران الفجر) است .

پس در حقیقت دو آیه مورد بحث نظیر آیه(و اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من اللیل)، و آیه(و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من اناء اللیل فسبح و اطراف النهار) است .

بعضى ها گفته اند که : کلمه(اصیل) به بعد از ظهر اطلاق مى شود، در نتیجه شامل وقت نماز ظهر و عصر هر دو مى گردد. و این سخن بدى نیست .

(و سبحه لیلا طویلا) - یعنى در شب طولانى ، و توصیف(لیل) به(طویل) توضیحى است ، نه احترازى ، نمى خواهد بفرماید در شبهاى کوتاه خدا را تسبیح مکن ، و منظور از تسبیح همان نماز شب است . احتمال هم دارد که کلمه(طویل) صفت باشد براى مفعول مطلقى که حذف شده ، و تقدیر کلام(و سبحه فى اللیل تسبیحا طویلا) باشد، یعنى در شب خدا را تسبیح کن تسبیحى طولانى .

ان هولاء یحبون العاجله و یذرون ورائهم یوما ثقیلا

این آیه علت امر و نهى قبل را بیان مى کند، و اشاره با(هولاء) اشاره به جمعیت آثم و کفور است ، چون این دو کلمه در سیاق نهى بدون الف و لام آمده بودند، و نکره در سیاق نهى جمعیت و عمومیت را مى رساند. و مراد از کلمه(عاجله) زندگى نقد دنیا است ، و اگر خود روز را روز ثقیل خوانده ، از باب استعاره است ، گویا شدت آن روز بار بسیار سنگینى است که نمى توان به دوشش کشید، و منظور از(یوم ثقیل) همان روز قیامت است .

و اما اینکه چرا روز قیامت را وراء آثمین و کفار خواند، با اینکه تحقق آن در پیش رو و آینده ایشان است ، یا به خاطر این است که کلمه(وراء) معناى احاطه را مى رساند و شامل همه جهات مى شود، و یا به خاطر این است که هر چند قیامت در پیش روى آنان است ، ولى ایشان آن را پشت سر مى اندازند، چون کلمه تذرون معناى اعراض مى دهد.

و معناى آیه این است که : در برابر حکم پروردگارت صبر کن و نماز به پا دار و آثمین و کفار از ایشان را اطاعت مکن ، براى اینکه این آثمین و کفار زندگى دنیا را دوست مى دارند، و جز براى آن عمل نمى کنند، و روز شدیدى را که در پیش دارند رها مى سازند، و یا از آن روز که حتما دیدارش خواهند کرد اعراض نموده ، پشت سر خود مى اندازند.

نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا

معناى آیه :(نحن خلقناهم و شددنا اسرهم ...) که متضمّن دفع یک توّهم در موردقدرت خداى تعالى است

کلمه(شد) - بستن - بر خلاف کلمه(فک) - باز کردن -است . و کلمه(اسر) در اصل به معناى بستن و طناب پیچ کردن است ، و بر خود طناب و زنجیر و امثال آن نیز اطلاق مى شود، پس معناى اینکه فرمود:(شددنا اسرهم) این است که ما مفاصل آنان را با رشته هاى اعصاب و بافت هاى عضلانى محکم به هم پیوستیم . و ممکن هم هست کلمه(اسر) به معناى ماسور و معناى آیه این باشد که : ما پیوند اعضاى مختلف و به هم پیوسته آنان را محکم کردیم ، به طورى که از شدت به هم پیوستگى انسان واحدى شدند.

(و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا) - یعنى هر گاه بخواهیم امثال آنان را مبدل مى کنیم ، یعنى آنان را از بین مى بریم و امثال آنان را بجاى آنان مى آوریم ، و این همان منقرض کردن یک نسل و پدید آوردن نسلى دیگر است .

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد تبدیل نشاه دنیایى آنان ، به نشاه آخرتى ایشان است ، ولى این معنا از سیاق به دور است .

و آیه شریفه در معناى دفع توهمى است که ممکن است به ذهن کسى بیاید و توهم کند که آثمین و کفرانگران با دنیا دوستى و اعراضشان از آخرت مى توانند خدا را به ستوه آورند و نگذارند اراده او در عالم به کرسى بنشیند، او اراده کرده که اینان ایمان بیاورند و اطاعتش کنند، ولى چنین نمى کنند. براى دفع این توهم جواب داده که آنها هر چه باشند مخلوق خدایند، و این خداى تعالى است که با سلسله اعصاب و عضلات ، اعضایشان را به هم پیوسته ، و هر وقت بخواهد این پیوند را از هم مى گسلد و از بینشان مى برد و مردمى دیگر بجاى آنان مى آورد، پس چگونه اینان مى توانند خدا را عاجز کنند، با اینکه خلقت و تدبیر امرشان و زندگى و مرگشان به دست اوست ؟

ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا

تفسیر این آیه در سوره مزمل گذشت ، و کلمه(هذه) اشاره به مطالبى است که در سوره آمده .

اشاره به اینکه مشیّت بنده موقوف بر مشیّت خدا است(و ما تشاؤ ن الا ان یشاء اللّه)

و ما تشاون الا ان یشاء الا ان اللّه کان علیما حکیما

در این آیه استثنایى آمده که از آن به دست مى آید که تحقق یافتن مشیت بنده موقوف برخواست خداى تعالى است ، معلوم مى شود مشیت خداى تعالى در مشیت و عمل بنده اثر دارد، به این معنا که اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند نخست در او مشیت و خواست ایجاد مى کند، پس مشیت خدا به مشیت عبد تعلق مى گیرد نه به فعل عبد. و به عبارت دیگر مستقلا و بدون واسطه به مشیت عبد تعلق مى گیرد و با واسطه به فعل او تعلق مى گیرد، پس تاءثیر مشیت خدا طورى نیست که مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نیست که بنده در اراده خود مستقل باشد و هر کارى خواست بکند هر چند که خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختیارى است ، چون مستند به اختیار و اراده خود او است ، و اما اختیار بنده ، مستند به اختیار دیگرى نیست ، که توضیح این بحث در چند مورد در سابق گذشت .

و این آیه در مقام دفع توهمى است ، و آن این است که کفار توهم کرده بودند که در مشیت خود مستقلند و خواستشان وابسته به خواست پروردگارشان نیست ، و شاید توجه دادن آنان به این حقیقت باعث شد که در آیه شریفه از غیبت(فمن شاء...) به خطاب التفات نموده بفرماید:(و ما تشاون ...) همچنان که علت التفات از تکلم مع الغیر، در آیه(نحن خلقناهم ...) که خداى تعالى گوینده فرض شده بود، به غیبت در جمله(یشاء الله ...) که خداى تعالى غایب فرض شده ، اشاره به علت حکم بوده ، خواسته است بفهماند آن کسى که به نام جلیل(الله) نامیده مى شود، کسى است که هر موجودى از ساحت او صادر مى شود، و هر چیزى به سوى او منتهى مى گردد، پس هیچ مشیتى بدون مشیت او نخواهد بود، و بدون خواست او موثر واقع نمى شود، و جمله(ان اللّه کان علیما حکیما) زمینه چینى است براى مضمون آیه بعدى .

یدخل من یشاء فى رحمته و الظالمین اعد لهم عذابا الیما

مفعول فعل(یشاء) حذف شده ، چون گفتار آیه مى فهماند که آن چیست ، و تقدیر آیه چنین است :(یدخل فى رحمته من یشاء دخوله فى رحمته)، داخل در رحمت خود مى کند هر کسى را که بخواهد داخل آن کند، و نمى خواهد مگر داخل کردن کسى را که ایمان آورد و تقوى پیشه کند. و اما غیر اینان یعنى اهل اثم و کفر را در جمله(و الظالمین اعد لهم عذابا الیما) وضعشان را بیان فرمود.

و این آیه سنت خداى تعالى را که در بندگانش از حیث سعادت و شقاوت جارى است بیان نموده ، و این بیان را با ذیل آیه قبلى که گفتیم زمینه چینى براى این آیه است تعلیل مى کند،

در نتیجه مى فهماند که سنت خداى تعالى در بندگانش یک سنت بى حساب و ناشى از جهالت نیست ، بلکه او با هر یک از دو طایفه طورى عمل مى کند که شایسته آن هستند، و به زودى هر دو طایفه را به حقیقت آنچه مى کردند آگاه مى سازد.

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل برخى آیات گذشته از جمله(و ما تشاؤ ن ...)

در الدر المنثور آمده که عبد بن حمید، ابن جریر و ابن ابى حاتم ، از قتاده روایت کرده اند که در باره آیه(و لا تطع منهم اثما او کفورا) گفته است : براى ما حدیث کرده اند که این آیه در باره دشمن خدا یعنى ابو جهل نازل شده است .

مؤ لف : لیکن این روایت به تطبیق شباهت بیشترى دارد تا تفسیر.

و در مجمع البیان در ذیل جمله(و سبحه لیلا طویلا) گفته : از حضرت رضا(علیه السلام) روایت شده که احمد بن محمد از آن جناب از این آیه پرسید که منظور از این تسبیح چیست ؟ فرمود: منظور نماز شب است .

و در کتاب خرائج و جرائح از امام قائم(علیه السلام) روایت آورده که در حدیثى به کامل بن ابراهیم مدنى فرمود: آمده اى تا از اعتقاد مفوضه سؤ ال کنى . آنان دروغ گفته اند، بلکه قلوب ما ظرفهایى است براى مشیت خداى عزوجل ، وقتى او بخواهد ما مى خواهیم ، و خود خداى تعالى فرموده :(و ما تشاون الا ان یشاء الله).

و در الدر المنثور است که ابن مردویه ، از طریق ابن شهاب ، از سالم ، از ابو هریره روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بارها در خطبه خود مى فرمود: آنچه آمدنى است نزدیک است ، چیزى که بناست بیاید دور نیست ، و خداى تعالى به خاطر عجله کسى عجله نمى کند، آرى آنچه خدا بخواهد مى شود، نه آنچه مردم بخواهند، مردم چیزى را مى خواهند و خداى تعالى چیزى دیگر را، آنچه خدا خواسته ، مى شود، هر چند که مردم کراهت داشته باشند، و احدى نیست که آنچه خدا نزدیک کرده دور، و آنچه او دور کرده نزدیک سازد، هیچ حادثه اى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا.

مؤ لف : در بعضى از روایات از طرق اهلبیت(علیهم السلام) حکم در آیه(فاصبر لحکم ربک) و نیز رحمت در جمله(یدخل من یشاء فى رحمته) بر ولایت امام ان(علیهم السلام) تطبیق شده . و این همان تطبیق آیات بر مصادیق روشن است ، و یا از باب بیان باطن قرآن است ، و به هیچ وجه نمى تواند تفسیر باشد.