background
كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ
گويى گورخرانى رميده‌اند،
آیه 50 سوره الْمُدَّثِّر

بیان آیات

در این آیات نتیجه گیرى از مطالب یعنى وعد و وعیدهاى گذشته را به صورت تعجب از اعراض کفار از تذکرات قرآن و تنفرشان از حق صریح بیان کرده ، گویا فرموده : وقتى جریان بدین قرار است عقلا واجب مى شود که دعوت حق را اجابت نموده ، به وسیله تذکرات قرآن متذکر شود، پس بسیار عجیب است که چطور باز هم از این تذکر روى بر مى تابند، نه ، نه ، علت اصلى این است که اینان به رسالت ایمان ندارند، و تک تکشان توقع دارند که کتابى از خدا بر یک یک آنان نازل گردد، نه ، بلکه علت این است که از آخرت ترس ندارند، و در نتیجه از وعید و تهدیدهاى قرآن مرتدع نمى شوند.

آنگاه روى سخن را به خود آنان کرده ، مجددا آن تذکره را بر آنان عرضه مى کند، و در قبول و رد آن مخیرشان نموده ،تا اگر خواستند قبول کنند، و اگر خواستند رد کنند، لیکن باید بدانند که در این خواستن مستقل نیستند و نمى توانند با خواست خود خداى سبحان را عاجز سازند، و به همین جهت نمى توانند متذکر شوند، مگر وقتى که خدا بخواهد، و حکم قدر به طور قطع در میان آنان نیز جارى است .

فما لهم عن التذکره معرضین

این جمله تفریعى است بر تذکره و اندرزى که قبلا گذشت ، و استفهام در این جمله براى برانگیختن تعجب است ، و کلمه(لهم) متعلق است به کلمه(کان) اى که حذف شده ، و تقدیر کلام(فما کان لهم) است . و کلمه معرضین حال است از ضمیر(هم) و جمله(عن التذکره) متعلق به کلمه(معرضین) است .

و معناى جمله این است : حال که مطلب چنین است ، پس چه شد - چه پیش آمد - براى مشرکین که تذکره قرآن را تکذیب مى کنند، در حالى که از آن روى گردانند. و خلاصه چرا با اینکه واجب بود بر آنان که قرآن را تصدیق کنند، و بدان ایمان آورند از آن اعراض ‍ نمودند، و این جاى تعجب است .

تشبیه کفّار اعراض کننده از قرآن ، به گورخران رمیده از شیر، و بیان انگیزه آنان درتکذیب

کانهم حمر مستنفره فرت من قسوره

حال کفار را در اعراض از تذکره تشبیه کرده به(حمر) که جمع حمار است ، و البته منظور حمار وحشى یعنى گورخر است ، و(استنفار) به معنى نفرت است ، و کلمه(قسوره) به معناى شیر و شکارچى است ، چون به هر دو معنا تفسیر شده ، و معناى آیه این است که : این کفار در حالى از تذکره نفرت و اعراض مى کنند که گویى خران وحشى اند، و از شیر و یا شکارچى مى گریزند.

بل یرید کل امرى ء منهم ان یوتى صحفا منشره

منظور از(صحف منشره) کتاب آسمانى بر دعوت حق است ، در این کلام با آمدن کلمه(بل) از سخن قبلى اعراض شده ، مى فرماید اعراضشان از تذکر، صرفا به خاطر نفرت نیست ، بلکه هر فردى از ایشان توقع دارد که کتابى از ناحیه خدا و مشتمل بر آنچه قرآن مشتمل بر آن است نازل شود.

و این نسبتى که به کفار داده کنایه است از استکبار آنان نسبت به خداى سبحان ، مى فرماید اینان به شرطى حاضرند دعوت محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را بپذیرند، و آن را رد نکنند که براى هر یک از ایشان مستقلا کتابى آسمانى نازل شود، و اما دعوت از طریق رسالت را به هیچ وجه نمى پذیرند، هر چند که حق باشد و معجزاتى روشن آن را تاءیید کند.

پس آیه شریفه در معناى آیه زیر است که حکایت گفتار کفار است که گفتند:(لن نومن حتى نوتى مثل ما اوتى رسل الله). و نیز در معناى آیه زیر است که حکایت گفتار امت ها به رسولان خویش است(ان انتم الا بشر مثلنا)، و اساس این گفتار و حجت آنان بر نفى رسالت رسولان ، در سابق بیان شد.

بعضى گفته اند: آیه شریفه در معناى سخنى است که کفار مکه به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) گفتند، و قرآن را چنین حکایت مى کند:(و لن نومن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقروه).

لیکن این سخن درست نیست ، براى اینکه مدلول آیه مورد بحث این است که بر یک یک آنان صحفى منشره نازل شود، غیر از آنچه بر دیگران نازل شده ، و آیه سوره اسرى این را نمى گوید،بلکه مدلول آن این است که یک کتاب از آسمان بر پیامبر نازل شود که همه آن را بخوانند.

بعضى دیگر گفته اند: مراد کفار این بوده که کتابهایى از آسمان به نام یک یک آنان نازل شود، و در آنها به هر یک از آنان بگوید: فلانى ! باید به محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) ایمان بیاورى).

بعضى دیگر گفته اند: مرادشان این بوده که کتابى از آسمان بر آنان نازل شود، و در آن برائت از عذاب و مژده نعمتى فراوان به آنان بدهد، تا ایمان بیاورند، و گر نه همچنان بر کفر خود مى مانند. بعضى وجوهى دیگر گفته اند، که از سیاق آیه به دور است ، و بیانش ‍ گذشت .

پاسخ به دو توقع بیجاى کافران در امر رسالت ونزول کتاب آسمانى

کلا بل لا یخافون الاخره

این جمله رد توقع بیجاى آنان است ، به این بیان که دعوت رسالت یک ادعاى بى دلیل نیست ، بلکه آیات و معجزات روشن و دلیلهاى قطعى جاى هیچ شکى براى کسى باقى نمى گذارد، پس حجت خدا بر رسولش و بر دیگران به طور مساوى قائم و تمام است ، و حاجتى نیست به اینکه براى هر یک از افراد دعوت شده به دین صحفى منشره نازل شود.

علاوه بر این رسالت نیازمند به طهارت ذات و صلاحیت نفس است ، آن طهارت و صلاحیتى که نفوس سایر مردم فاقد آنند، همچنان که این معنا از پاسخى که خداى تعالى به توقع کفار داده فهمیده مى شود، کفار گفته بودند:(لن نومن حتى نوتى مثل ما اوتى رسل الله)، در پاسخ فرمود:(اللّه اعلم حیث یجعل رسالته).

(بل لا یخافون الاخره) - کلمه(بل) براى اعراض از مطلب قبلى است که مى فرمود:(توقع دارند که بر یک یک آنان صحفى منشره نازل شود) مى خواهد بفرماید این پیشنهادشان یک پیشنهاد جدى نیست ، بهانه اى است که مى خواهند به وسیله آن خود را از گیر دعوت دین رها سازند، و علت حقیقى کفر و تکذیبشان به دعوت دینى این است که اینان از آخرت نمى ترسند، و اگر مى ترسیدند ایمان مى آوردند، و بعد از تمامیت حجت و وجود آیات بینات هرگز پیشنهادى نمى کردند.

کلا انه تذکره

این جمله رد و منع دومى از پیشنهاد کفار است ، و معنایش این است که : ما چنین کتابى نازل نمى کنیم ، قرآن براى تذکره و اندرز کافى است ، و ما از قرآن چیزى بیش از این نخواسته ایم ، اثر این قرآن همان جزایى است که نزد ما براى مطیع و عاصى آماده شده است .

فمن شاء ذکره

یعنى هر که بخواهد از آن پند مى گیرد چرا که دعوت و موعظه قرآن اجبارى نیست و در ظرف اختیار و آزادى اراده دعوت مى کند.

و ما یذکرون الا ان یشاء اللّه هو اهل التقوى و اهل المغفره

فعل اختیارى نسبت به انسان ممکن و نسبت به خدا ضرورى التحقق است

این آیه توهمى را دفع مى کند که ممکن است از جمله(فمن شاء ذکره) به ذهن کسانى بیاید و خیال کنند اختیار به دست خودشان است ، و خود مستقل در اراده اند، و اگر نخواستند متذکر شوند بر خدا غالب گشته ، و او را در به کرسى نشاندن اراده خود عاجز ساخته اند، او خواسته بود اینان متذکر بشوند، و اینان خواستند نشوند و نشدند.

و حاصل دفع این است که : حکم قدر در افعال آنان مانند همه چیز دیگر جارى است ، و تذکر آنان - البته اگر متذکر شوند - هر چند فعل اختیارى و صادر از ایشان است ، و اکراه و اجبارى در کار نیست ، خداى تعالى هم خواسته تا به اختیار خود متذکر شوند، به این معنا خداى تعالى هیچ وقت از هیچ انسانى با خواست تکوینیش نخواسته که فلان عمل را بى اختیار انجام بدهد، بلکه اراده تکوینى کرده که هر چه مى کند به اختیار و اراده خود کند، پس فعل اختیارى در عین اینکه نسبت به انسان فاعل نسبت امکان دارد، در عین حال نسبت به اراده الهى ضرورى التحقق است ، و گر نه محقق نمى شد.

(هو اهل التقوى و اهل المغفره) - یعنى او اهلیت آن را دارد که از او پروا شود، چون او ولایت مطلقه بر هر چیز دارد، و سعادت و شقاوت انسان به دست اوست ، و نیز اهلیت آن را دارد که پروا کنندگان خود را بیامرزد، چون او آمرزگار رحیم است .

و این جمله یعنى جمله(هو اهل التقوى و اهل المغفره) مى تواند تعلیل جمله قبل یعنى(انه تذکره فمن شاء ذکره) باشد که روشن است ، و نیز جمله(و ما یذکرون الا ان یشاء الله) را تعلیل کند، چون اهل تقوى و اهل مغفرت بودن خداى تعالى وقتى صحیح و تمام است که داراى اراده اى نافذ در اراده ها و اعمال خلق باشد، و خلاصه خلق در آنچه مى خواهند آزاد نباشند، و با تمرد و استکبار خود خدا را عاجز نسازند.

بحث روایتى

چند روایتى درباره مراد از اینکه کقار مى خواستند به هر کدام صحفى منشّره دادهشود

در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که در جمله(بل یرید کل امرى ء منهم ان یوتى صحفا منشره) فرموده :(شان نزول این آیه آن بود که مردم به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) گفته بودند: اى محمد به ما چنین رسیده که در بنى اسرائیل هر کس مرتکب گناهى مى شد صبح ، گناه و کفاره گناه خود را در نوشته اى پهلوى سرش مى دید،(چرا در این امت چنین نیست ؟).

جبرئیل به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نازل شد، و عرضه داشت : قوم تو سنت جاریه در بنى اسرائیل در باره گناهان را خواستند، اگر بخواهند ما با ایشان نیز همان رفتار را مى کنیم ، و آنان را به همان عذابهایى که بنى اسرائیل را گرفتیم مى گیریم ، و مردم حس کردند رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) دوست ندارد که چنین سنتى در امتش جریان یابد.

مؤ لف : این داستان با لحن آیه نمى سازد و در خود روایت هم اشاره اى است به اینکه این قصه معتبر نیست ،(چون در آخرش آمده : حس کردند رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) دوست ندارد...).

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر از سدى از ابى صالح روایت کرده اند که گفت : مردم گفتند اگر محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در ادعایش صادق است این معجزه را بیاورد که هر روز صبح زیر سر هر یک از ما نوشته اى دیده شود، که در آن نوشته باشد تو اى فلانى از آتش دوزخ برائت و امنیت دارى ، در پاسخ این آیه نازل شد:(بل یرید کل امرى ء منهم ان یوتى صحفا منشره).

مؤ لف : سیاق آیات و ردعى که در آن است ، با این قصه سازگار نیست .

و نیز در آن کتاب آمده که عبد بن حمید و ابن منذر، از مجاهد روایت کرده اند که در تفسیر آیه(بل یرید کل امرى ء منهم ان یوتى صحفا منشره) گفته : یعنى در هر صبح نامه اى از خداى تعالى به یک یک آنان برسد به این مضمون :(این نامه اى است از رب العالمین به فلان بن فلان) همینکه از خواب برمى خیزد نامه را پهلوى سرش ببیند، و آن را بخواند.

مؤ لف : آنچه در این روایت آمده قابل انطباق با مضمون روایت قبلى ، و هم با بیانى است که ما در معناى آیه داشتیم .

و نیز در آن کتاب آمده که عبد بن حمید و ابن منذر از قتاده روایت کرده اند که در تفسیر آیه(بل یرید کل امرى ء منهم ان یوتى صحفا منشره) گفته عده اى از مردم به محمد(صلى اللّه علیه و آله وسلم) گفتند اگر خیلى دوست دارى پیرویت کنیم باید کتابى براى خصوص ما نازل شود، و به ما فرمان دهد تا تو را پیروى کنیم .

مؤ لف : این روایت قابل انطباق با آن نظریه اى است که در تفسیر این آیه گذشت ، و مى گفت : آیه مورد بحث همان را مى گوید که آیه(ولن نومن لرقیک ...) بیانش مى کند، و خلاصه اینکه مى توان احتمال داد صاحب آن نظریه ، نظریه خود را از این روایت گرفته ، و اشکال ما به این نظریه گذشت .

روایاتى درباره معناى(هو اهل التقوى واهل المغفرة)

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(هو اهل التقوى و اهل المغفره) آمده که امام فرمود: یعنى خدا اهلیت آن را دارد که از او پروا کنند و اهلیت آن را دارد که بیامرزد.

و در کتاب توحید به سند خود از ابى بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که در تفسیر آیه(هو اهل التقوى و اهل المغفره) فرموده : خداى عز و جل مى فرماید: من اهلیت آن را دارم که از من پروا شود، و بنده ام چیزى را شریکم نگیرد، و من اهلیت آن را دارم که اگر بنده اى شریکى برایم نگیرد داخل بهشتش کنم . و نیز فرموده : خداى تبارک و تعالى به عزت و جلال خود سوگند یاد کرده که احدى از اهل توحید را به آتش نسوزاند.

و در الدر المنثور است که ، ابن مردویه از عبد اللّه بن دینار روایت آورده که گفت : من از ابو هریره و ابن عمر و ابن عباس شنیدم که مى گفتند: شخصى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) پرسید معناى جمله(هو اهل التقوى و اهل المغفره) چیست ؟ فرمود: خداى تعالى مى فرماید من اهلیت آن را دارم که خلق از من پروا کند، و کسى و چیزى را شریکم نکند، که اگر پروا کرد و شریکى برایم قرار نداد، در آن صورت من اهلیت آن را دارم که ما سواى شرک را بیامرزم .

مؤ لف : در معناى این روایت روایات زیادى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) رسیده است .