background
نَذِيرًا لِلْبَشَرِ
بشر را هشداردهنده است.
آیه 36 سوره الْمُدَّثِّر

بیان آیات

در این آیات قرآن کریم از تهمتهایى که بدان زده شده تنزیه گردیده و این معنا مسجل گشته که قرآن یکى از آیات کبراى حق است . در آن انذار تمامى بشر است ، و در پیرویش آزادى نفوس از گروگان اعمال است ، اعمالى که او را به سوى سقر مى کشاند.

کلا

کلمه(کلا)(مانند حاشا در فارسى) رد و انکار مطالب ما قبل خودش است ، در تفسیر کشاف گفته : آوردن کلمه(کلا) بعد از جمله(و ما هى الا ذکرى للبشر) انکار ذکرى بودن قرآن براى منافقین و کفار است ، مى فرماید قرآن که براى بشرت ذکر است ، براى اینان تذکر نیست ، چون اینان متذکر نمى شوند، احتمال هم دارد به خاطر اینکه قبل از جمله(انها لاحدى الکبر) واقع شده ، رد منکرین همین جمله باشد و بفرماید على رغم منکرین قیامت ، واقعه قیامت یکى از بزرگترین دواهى است .

پس بنا به احتمال اول انکار مطلب گذشته است ، و بنا بر احتمال دوم انکار و رد مطلب آینده است . البته احتمال سومى نیز هست که به زودى از نظر خواننده خواهد گذشت .

و القمر و اللیل اذ ادبر و الصبح اذا اسفر

.

در این جمله سه بار سوگند یاد شده ، و منظور از ادبار لیل گذشتن شب در مقابل پیش آمدن شب است ، و منظور از(اسفار صبح) هویدا گشتن صبح و بیرون شدن آن از پرده شب است .

چند وجه درباره مقصود از(انّها لا حدى الکبر) و(نذیرا للبشر)

انها لاحدى الکبر

مفسرین گفته اند: ضمیر در این جمله به کلمه(سقر) بر مى گردد و کلمه(کبر) جمع(کبرى) است .

و مراد از اینکه سقر یکى از بزرگترین است ، این است که سقر یکى از بزرگترین دواهى و تحولات است ، داهیه اى است که هیچ داهیه دیگرى به آن پایه از عظمت نمى رسد، همچنان که خود ما مى گوییم : فلانى یکى از رجال است ، یعنى در بین رجال نظیرى ندارد، و جمله مورد بحث جواب سوگند است .

و معناى آیه این است که : من به فلان و فلان سوگند مى خورم ، که سقر یکى از بزرگترین تحولات و دواهى عالم است - بزرگترین آن - از نظر اینکه بشر را تهدید مى کند.

و بعید نیست وجه سومى در بین باشد، و آن این است که کلمه(کلا) رد گفتار ولید در باره قرآن باشد، که گفت :(ان هذا الا سحر یوثر ان هذا الا قول البشر) و ضمیر(آنها) به قرآن برگردد، بدان جهت که قرآن آیات است و گر نه مى باید فرموده باشد(انه) و یا از باب مطابقت اسم(ان) با خبر آن باشد به این معنا که چون خبر(ان) یعنى کلمه(احدى) مونث است ضمیر هم که اسم آن است مونث آورده شده .

و معناى آیه این است که : نه ، آنطور که ولید گفت نیست ، من به قمر و شب و صبح سوگند مى خورم که قرآن - البته یعنى آیاتش - از نظر انذار یکى از آیات کبراى الهى است .

بعضى هم گفته اند: جمله(انها لاحدى الکبر) تعلیل است براى(کلا)، و سوگندهایى که بعد از این کلمه و آن تعلیل فاصله شده براى تاءکید است ، نه جواب سوگند، و جواب سوگند در تقدیر است ، که خود کلمه(کلا) بر آن دلالت مى کند.

نذیرا للبشر

کلمه(نذیر) مصدر و به معناى بیم رساندن است ، و اگر منصوب آمده به خاطر این بوده که به نظر ما تمیز، و به نظر بعضى حال از مطلبى است که از سیاق(انها لاحدى الکبر) فهمیده مى شود، و به قول آن مفسر معنایش این است که قرآن در حالى که بیمرسان است ، از آیات کبراى الهى است ، و به نظر ما معنایش این مى شود که قرآن از حیث انذار و بیم رسانى از آیات کبراى حق است .

بعضى وجوه دیگرى ذکر کرده اند که قابل اعتناء نیست ، مثلا یکى گفته : صفت پیغمبر است ، و آیه متصل به اول سوره و تقدیر آن(قم نذیرا للبشر فانذر) است . و آن دیگرى گفته : صفت خداى تعالى است .

لمن شاء منکم ان یتقدم او یتاخر

این جمله انذار را عمومیت مى دهد به همه بشر، چه آنها که ایمان بیاورند و چه آنها که نیاورند و جمله(لمن شاء) بدل است از کلمه(بشر) و جمله(ان یتقدم ...) مفعول کلمه(شاء) است ، و منظور از(تقدم)، پیروى کردن از حق است که مصداق خارجیش ایمان و اطاعت است ، و منظور از(تاخر)، پیروى نکردن است که مصداقش کفر و معصیت است و معنایش این است که : از این جهت از بزرگترین آیات الهى است که نذیر است براى همه بشر، چه آنهایى از شما که حق را پیروى مى کنند، و چه آنهایى از شما که حق را پیروى نمى کنند، و احدى نیست که بى رابطه با قرآن باشد.

بعضى گفته اند: جمله(ان یتقدم) در موضع رفع است تا مبتدا باشد، و جمله(لمن شاء) خبر آن است ، و مثل این است که بگویى :(لمن ترضا ان یصلى - کسى که وضو گرفته مى تواند نماز بخواند) پس معنى مطلق است یعنى(کسى که تقدم را بخواهد مى تواند متقدم شود، و کسى که تاخر را بخواهد مى تواند متاخر باشد) و یا مثل کلام خداى تعالى است که در جاى دیگر فرموده :(فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر)، و مراد از تقدم و تاخر، سبقت گرفتن و نگرفتن به سوى خیر است .

کل نفس بما کسبت رهینه

حرف(باء) در(بما) به معناى باى فارسى و یا به معناى(بسبب) است ، و یا به معناى(در مقابل) است ، و کلمه(رهینه) به معناى رهن و گروگان است ، همچنان که زمخشرى در کشاف گفته : کلمه(رهینه) در آیه(کل نفس بما کسبت رهینه) مونث رهین نیست ، که کسى خیال کند چون کلمه نفس مونث است ، رهینه نیز مونث آمده ، چون اگر این منظور هم در کار باشد باز مى توانست مذکر بیاورد، و بفرماید(بما کسبت رهین) براى اینکه صیغه فعیل در صورتى که به معناى مفعول باشد مذکر و مونث در آن یکسان است ، هم در مذکر مى آید و هم در مونث ، بلکه این کلمه اسمى است به معناى رهن ، مثل اینکه کلمه(شتیمه) اسم شتم است ، گویا فرموده :(کل نفس بما کسبت رهن).

معناى اینکه فرمود:(کلّ نفس بما کسبت رهینة) و مراد از استثناء(الا اصحاب الیمین)

و معناى جمله بنا به گفته وى این است که :(هر نفسى در گرو است ، با آنچه که کرده ، و یا به سبب آنچه کرده ، و یا در مقابل آنچه کرده است).

و گویا غنایت در(رهینه شمردن هر نفس) این بوده که خداى تعالى این حق را به گردن خلق دارد که با ایمان و عمل صالح او را بندگى کنند، پس هر نفسى از خلق نزد خدا محفوظ و محبوس است ، تا این حق و این دین را بپردازد، حال اگر ایمان آورد و عمل صالح کرد از گرو در آمده آزاد مى شود، و اگر کفر ورزید و مرتکب جرم شد و با این حال مرد، همچنان رهین و براى ابد محبوس ‍ است ، و این یک نوع رهین بودن است ، غیر آن نوع دیگر که آیه(کل امرى ء بما کسب رهین) متعرض آن است و ما فرق میان دو نوع رهین بودن را در سوره طور بیان کردیم .

گفتیم آیه قبلى انذار را تعمیم مى داد، این آیه علت آن تعمیم را بیان مى کند، چون وقتى نفس انسانى رهین کرده هاى خود باشد، قهرا هر نفسى باید از آتش قیامت که او را در صورت مجرم بودن و پیروى حق نکردن در آن حبس مى کنند دلواپس باشد که ، همین دلواپسى تقوى است .

الا اصحاب الیمین

(اصحاب یمین) کسانى هستند که در روز حساب نامه عملشان را به دست راستشان مى دهند، و اینان دارندگان عقاید حق و اعمال صالح از مؤ منین متوسط الحالند، که نامشان به عنوان(اصحاب الیمین) در مواردى از قرآن کریم مکرر آمده و به همین جهت استثناى مورد بحث استثنایى است متصل .

و آنچه از مجموع(مستثنى منه) و(مستثنى) استفاده مى شود این است که نفوس داراى عمل به دو قسم تقسیم مى شوند، یکى نفوسى که رهین به کرده هاى خویشند، و این نفوس مجرمین است ، و دوم نفوس آزاد شده از رهن ، و این نفوس اصحاب یمین است ، و اما سابقون مقرب ، یعنى آنهایى که خداى تعالى در بعضى از موارد کلامش قسم سوم براى دو قسم نامبرده شمرده ،

ترجمه المیزن ج : .2 ص :152

و فرموده :(و کنتم ازواجا ثلثه فاصحاب المیمنه ... اولئک المقربون) داخل در تقسیم مورد بحث نیستند، چون در اول قید کردیم ، نفوس داراى عمل . و اما مقربین آن چنان در مستقر عبودیت استقرار یافته اند که اصلا خود را صاحب نفس نمى دانند، تا چه رسد به اینکه صاحب عمل بدانند، هم نفس خود را ملک خدا مى دانند، و هم اعمالشان را، آنان نه در محضر خداى تعالى حاضر مى شوند، و نه به حسابشان رسیدگى مى شود، همچنان که در آیه زیر فرموده :(فانهم لمحضرون الا عباد اللّه المخلصین)، پس این طایفه از تقسیم مورد بحث به کلى بیرونند.

و از مفسرین حکایت شده که بعضى از آنان اصحاب یمین را به ملائکه ، و بعضى دیگر به اطفال مسلمین ، و بعضى دیگر به کسانى که در روز میثاق در سمت راست آدم بودند، و بعضى دیگر به کسانى که قرآن درباره آنان فرموده :(الذین سبقت لهم منا الحسنى - کسانى که از طرف ما برایشان سرنوشت خوب نوشته شده) تفسیر کرده اند. ولى همه اینها وجوهى ضعیف است که ضعفش بر کسى پوشیده نیست .

سؤ ال بهشتیان از جهنمیان به ما سلکم فى سقر؟ و پاسخ آنها

فى جنات یتساءلون عن المجرمین ماسلککم فى سقر

کلمه(فى جنات) خبرى است براى مبتدایى محذوف ، و اگر(جنات) را بدون الف و لام آورد و فرمود:(در بهشتهایى) براى تعظیم بهشت ها بود، خواست بفرماید: در بهشت هایى که از عظمت به حدى است که وصفش قابل درک نیست . البته ممکن هم هست خبر نباشد، بلکه حال از(اصحاب یمین) باشد.

و منظور از جمله(یتساءلون عن المجرمین) این است که مجموعه اهل بهشت از مجموعه مجرمین مى پرسند، نه اینکه هریک نفر از اهل بهشت از یک نفر از اهل دوزخ بپرسد.

(ما سلککم فى سقر) - یعنى چه چیز شما را داخل سقر کرد؟ و این سؤ ال بیانگر همان تسائل ، و از قبیل بیان جمله به جمله است ، و ممکن هم هست قولى در تقدیر باشد، و تقدیر کلام(قائلین ما سلککم فى سقر - در حالى که مى گویند: چه چیز شما را داخل سقر کرد) بوده باشد.

قالوا لم نک من المصلین

ضمیر جمع در(قالوا) به مجرمین بر مى گردد، و مراد از(صلوه) نماز معمولى نیست ، بلکه منظور توجه عبادتى خاص است به درگاه خداى تعالى ، که با همه انحاى عبادتها یعنى عبادت در شرایع معتبر آسمانى که از حیث کم و کیف با هم مختلفند مى سازد.

و لم نک نطعم المسکین

مراد از اطعام(مسکین) انفاق بر تهى دستان جامعه است ، به مقدارى که بتوانند کمر راست کنند و حوائجشان برطرف شود. و اطعام مسکین اشاره است به حق الناس ، و صلات اشاره است به حق الله ، و اینکه این دو قسم حق را عملا باید پرداخت .

و کنا نخوض مع الخائضین

منظور از(خوض) سرگرمى عملى و زبانى در باطل ، و فرو رفتن در آن است ، به طورى که به کلى از توجه به غیر باطل غفلت شود.

و کنا نکذب بیوم الدین

منظور از(یوم الدین) روز جزا است ، در نتیجه چهار خصلتى که در این آیات بر شمرد از خصائص مجرمین است ، که مجرم یا هر چهار خصلت را دارد، و یا بعضى از آنها را، و چون پاسخگوى از این سوالها مجموع مجرمینند صحیح است که نسبت هر چهار را به همه مجرمین داده ، از قول ایشان بفرماید: ما از نمازگزاران نبودیم ، و ما اطعام مسکین نمى کردیم ، و ما خائض بودیم ، و ما روز جزا را تکذیب مى کردیم . هر چند که بعضى از فرد فرد آنان مبتلا به همه این اوصاف نبوده ، بلکه مبتلا به بعضى از آنها باشد.

حتى اتینا الیقین

این جمله قید تکذیب است ، مجرمین مى گویند: ما همچنان تکذیب کردیم تا آنکه یقین نزد ما آمد.

مقصود از(یقین) که در جواب مجرمین به سؤال بهشتیان(ما سلککم فى سقر) آمده است

و در باره یقین گفته اند: منظور از آن در این جا مرگ است ، و از این جهت یقین بر مرگ اطلاق شده که شکى در آمدنش نیست ، در نتیجه معناى آیه این است که : ما در دنیا روز جزا را همچنان تکذیب کردیم تا مرگ فرا رسید، و با آمدنش زندگى دنیایى ما تمام شد. و خلاصه ما در تمام دوران زندگى دنیا روز جزا را تکذیب مى کردیم .

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از یقین آن یقینى است که به دنبال مشاهده نشانه هاى آخرت ، و نزدیک شدن به حیات برزخى براى آدمى حاصل مى شود، آرى نزدیکى هاى مرگ و بعد از مرگ انسان به حقانیت روز جزا یقین پیدا مى کند. و این معنا معناى خوبى است .

فما تنفعهم شفاعه الشافعین

در سابق آنجا که پیرامون شفاعت بحث کردیم ، گفتیم که این آیه دلالت دارد بر اینکه روز قیامت اجمالا شفاعتى در کار هست ، ولى این طایفه از شفاعت شافعان بهره مند نمى شوند، براى اینکه شفاعت شامل حالشان نمى گردد، و در همان بحث(که در جلد اول این کتاب گذشت) روایات شفاعت را آوردیم .