background
وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا
و بر آنچه مى‌گويند شكيبا باش و از آنان با دورى گزيدنى خوش فاصله بگير.
آیه 10 سوره الْمُزَّمِّل

بیان آیات

این سوره رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را امر مى کند به اینکه نماز شب بخواند، تا به این وسیله آماده و مستعد گرفتن مسؤ ولیتى گردد که به زودى به او محول مى شود، و آن قرآنى است که به وى وحى خواهد شد، و دستورش مى دهد در برابر حرفهاى بیهوده اى که دشمنان مى زنند، و شاعر و کاهن یا دیوانه اش مى خوانند صبر کند، و به نحوى پسندیده از آنان کناره گیرى نماید، و در این آیات تهدید و انذارى هم به کفار شده ، و حکم صبر را به همه مؤ منین تعمیم داده ، در آخر تخفیفى را که براى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) و مؤ منین قائل شده ذکر مى کند.

و این سوره از نخستین سوره هایى است که در اول بعثت نازل شده . حتى بعضى گفته اند: دومین یا سومین سوره اى است که بر قلب مقدس نبى اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نازل شده است .

مفاد خطاب(یا اءیّها المزّمّل)

یا ایها المزمل

کلمه(مزمل) - با تشدید زاء و تشدید میم - در اصل(متزمل) بوده ، اسم فاعل از باب تفعل(تزمل) است ، و معنایش لفافه به خود پیچیده است . کسى که جامه یا چیزى به خود مى پیچد تا بخوابد یا مثلا سرما را دفع کند، آن را(مزمل) مى گویند، و از ظاهر این جمله بر مى آید در آن ساعتى که این سوره نازل مى شده آن جناب جامه اى را به خود پیچیده بوده ، از این جهت به(مزمل) مورد خطاب قرار گرفته .

این را بدان جهت گفتیم که کسانى خیال نکنند این خطاب جنبه توبیخ و یا تحسین دارد، بله ممکن است از سیاق آیات استفاده شود که گویا آن جناب در مقابل دعوتش مورد استهزا و اذیت قرار گرفته ، و براى خاطر خدا اندوهناک شده ، و براى دفع غم و اندوه خود جامه اى به خود پیچیده تا لحظه اى استراحت کند، در این هنگام خطاب شده که اى جامه به خود پیچیده بر خیز، نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى گویند صبر کن ، همانطور که به عموم مسلمانان سفارش کرده براى مقاوم شدن در برابر ناملایمات از صبر و نماز کمک بخواهند،(استعینوا بالصبر و الصلوه) با این دستور به آن جناب فهمانده که باید خود را در مقابل اندوه هاى بزرگتر و مصائب تلخ به وسیله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسیله پیچیدن جامه و خوابیدن . بعضى آیه را چنین معنا کرده اند: اى کسى که با مشقت و دشوارى نبوت متزمل شده اى ، یعنى متحمل دشواریهاى این مقام گشته اى . و لیکن از جهت لفظ هیچ دلیلى در آیه بر این معنا نیست .

چند وحه در معناى آیه :(قم اللّیل الّا قلیلا...)

قم اللیل الا قلیلا نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القران ترتیلا

مراد از(قیام در لیل) قیام در شب براى نماز است ، پس کلمه(لیل) مفعول فیه است ، که مجازا مفعول به واقع شده ، مثل اینکه مى گویند:(دخلت الدار - داخل شدم خانه را)، که حقیقتش(دخلت فى الدار - داخل شدم در خانه است).

بعضى گفته اند: معمول(قم) در تقدیر است ، و کلمه(لیل) به خاطر ظرفیت منصوب شده ، و تقدیر کلام(قم الى الصلاه فى اللیل) است ، و جمله(الا قلیلا) استثنا از کلمه(لیل) است .

و از ظاهر سیاق بر مى آید که جمله(نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه) ، بدل باشد از جمله(اللیل الا قلیلا)، که متعلق تکلیف(قم) است ، و دو ضمیر(منه) و(علیه) به کلمه(نصف)، و ضمیر در(نصفه) به کلمه(لیل) بر مى گردد، و معناى آیه این است که نیمى از شب را بپاخیز، و یا کمى از نصف کم کن ، و یا اندکى بر نصف بیفزا، و این تردید بین سه امر تردید تخییر است ، مى خواهد بفرماید: مخیرى بین اینکه درست نیمى از شب را زنده بدارى ، و یا کمى کمتر از نصف ، و یا کمى بیشتر از آن را.

بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه(نصفه) بدل از مستثنى ، یعنى کلمه(قلیلا) است ، و اگر اینطور باشد، معنا چنین مى شود: شب را بپا خیز الا نصف آن را، و یا از نصف کمى کمتر کن ، یعنى بیشتر از نصف را بپا خیز، و یا کمى زیادتر کن ، یعنى کمتر از نصف بپا خیز. و در این صورت بر عکس وجه قبلى جمله بدل ، ابهام را از مستثنى به مطابقه و از مستثنى منه به التزام بر مى دارد.

و این دو وجه هر چند در نتیجه یکى هستند، و لیکن وجه قبلى زودتر به ذهن مى رسد، چون احتیاج به رفع ابهام کردن به وسیله بدل از متعلق حکم ، سابقه بیشترى دارد، تا احتیاج به رفع ابهام از توابع و ملحقات آن . پس بدل بودن جمله(نصفه ...) از کلمه(لیل) که لازمه آن رفع ابهام از متعلق تکلیف است به دلالت مطابقى زودتر به ذهن مى رسد، از اینکه بدل باشد از کلمه(قلیلا).

بعضى دیگر گفته اند: کلمه(نصفه) بدل از لیل است ، و لیکن مراد از قلیل ، قلیل از شبهاست ، نه قلیل از ساعتهاى یک شب ، و معناى آیه این است که : همه نیمه شب ها بر خیز، یا شبهاى اندکى از آن کم کن ، و یا شبهاى اندکى بر آن اضافه کن ، و منظور از این شبهاى اندک آن شبهایى است که انسان عذر دارد، یا بیمار است ، و یا خواب بر او غلبه کرده و یا عذرى دیگر دارد. و این وجه عیبى ندارد، جز اینکه وجه اول زودتر به ذهن مى آید.

(و رتل القران ترتیلا) -(ترتیل قرآن) به معناى تلاوت آن است به نحوى که حروف پشت سر هم آن روشن و جداى از هم بگوش شنونده برسد، و این جمله عطف است بر جمله(قم اللیل)، و معناى آن دو

این است که شب برخیز و قرآن را به ترتیل بخوان .

و ظاهرا مراد از ترتیل قرآن ، ترتیل آن در نماز، و یا اصلا منظور از قرآن خود نماز است ، و خداى تعالى نظیر این تعبیر را از نماز کرده ، مثلا فرموده :(اقم الصلوه لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قران الفجر ان قران الفجر کان مشهودا).

بعضى گفته اند: مراد آیه شریفه این است که قرائت قرآن را واجب کند نه نماز را.

بیان جهات مختلف سنگین بودن قرآن(انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا) و چند وجه در اینباره

انا سنلقى علیک قولا ثقیلا

(ثقل) - سنگینى - کیفیت خاصى براى جسم است ، و خاصیت آن این است که حمل چنین جسمى و جابجا کردن آن دشوار است ، و چه بسا همین کلمه در غیر جسم ، مثلا در امور معنوى هم به عنوان استعاره استعمال مى شود، مثلا مى گویند درس امروز سنگین بود، یعنى تحمل آن براى فهم و درک شاگردان دشوار بود و یا مى گویند سخنرانى امروز که همه اش نظریه هاى علمى دقیق بود براى عوام سنگین بود، که در این گونه تعبیرها کلمه سنگین در غیر جسم به کار رفته ، در امور معنوى که درک آن دشوار است و یا حقایقى در بر دارد که رسیدن به آن سخت است ، و یا فرمانهایى را متضمن است که امتثال آن و مداومت بر انجام آن دشوار است .

قرآن کریم که کلام الهى است به هر دو اعتبار ثقیل است ، اما از حیث فهم معنایش ثقیل است براى اینکه کلامى الهى است که پیامبر آن را از ساحت عظمت و کبریایى گرفته ، و معلوم است چنین کلامى را نمى فهمد مگر نفوس طاهر از هر پلیدى ، نفوسى که از هر سببى قطع امید کرده و تنها به خداى سبحان که مسبب الاسباب است دل بسته ، کلامى است الهى و کتابى است عزیز، که ظاهر و باطنى دارد، تنزیل و تاویلى دارد، تبیان براى هر چیز است ، و سنگینى آن از حال و وضع رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مشهود بود، همه مى دیدند که در هنگام گرفتن آن دچار برحاء - حالتى شبیه بیهوشى - مى شد، و این معنا در روایات بسیار زیاد آمده .

و اما از حیث تحقق بخشیدن به حقایق معارفش ، و ساده تر بگویم توحید و معارف اعتقادى و اخلاقیش را در خود پیاده کردن ، آنقدر سنگین است که در بیان سنگینیش کافى است آیات زیرا را بخوانیم که مى فرماید:(لو انزلنا هذا القران على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه اللّه و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون و و لو ان قرانا سیرت به الجبال او قطعت به الارض او کلم به الموتى) که در اولى مى فرماید کوه تحمل آن را ندارد که قرآن بر او نازل شود، و اگر بر کوه نازل مى شد کوه خاشع و از ترس خدا پاره پاره مى شد، و در دومى از این معنا خبر داده که با این قرآن مى توان کوهها را به حرکت در آورد، و زمین را پاره پاره کرد، و با مردگان سخن گفت .

قرآن کریم نه تنها به آن دو اعتبار سنگین است ، بلکه به اعتبار پیاده کردنش در جامعه و دعوت مردم به اینکه مراسم دین حنیف را بپا دارند، و خلاصه برترى دادن این دین حنیف بر سایر ادیان نیز سنگین است ، شاهد سنگینیش مصائب و ناملایماتى است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در راه خدا تحمل کرد، و آزارهایى است که براى خدا چشید، که آیات قرآن هم پاره اى از انواع ایذاءها و استهزاءها و خطاکاریهایى که آن جناب از مشرکین و کفار و منافقین و بیماردلان دید حکایت کرده است .

پس اینکه مى فرماید:(انا سنلقى علیک قولا ثقیلا) منظور از(قول ثقیل) همین قرآن عظیم است ، به دلیل اینکه این آیات را که در اول بعثت نازل شده براى هر کس بخوانى همین به ذهنش مى رسد، مفسرین هم قول ثقیل را به قرآن تفسیر کرده اند.

این آیه در مقام تعلیل حکمى است که جمله(قم اللیل ...) بر آن دلالت دارد، در نتیجه به مقتضاى سیاق - با در نظر گرفتن اینکه خطاب به خصوص رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است - این معنا را مى رساند که اگر گفتیم شب زنده دارى کن ، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى این بود که خود را براى کرامت قرب و شرف حضور، و افتخار همکلامى با ما آماده سازى ، تا ما قول ثقیلى را بر تو القاء کنیم .

بنابر این ، نماز شب راهى است که آن جناب را به چنین موقعى کریم منتهى مى سازد. در جاى دیگر هم خداى سبحان نماز شب را راه به سوى خدا خوانده ، مى فرماید:(ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا) .

خداى سبحان در آیه زیر وعده بیشترى داده ، فرموده :(و من اللیل فتهجد به نافله لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا) که در تفسیر همین آیه معناى مقام محمود را بیان کردیم .

و وقتى یکى از جهات سنگینى قرآن سنگینى معارف آن ، و نیز پذیرفتن شرایع و احکام آن است قهرا بر امت هم ثقیل خواهد بود، همانطور که بر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) سنگین بود، پس معناى آیه این است که : ما به زودى به تو وحى مى کنیم قولى را که هم بر خودت سنگین است و هم بر امتت ، اما سنگینى آن بر خود تو از جهت صعوبت تحقق حقائق آن ، و از جهت مصائبى است که در طریق ابلاغ آن خواهى دید، و سلب راحت و فراغتى است که از تو خواهد شد، و از جهت مجاهدت نفس و انقطاع به سوى خدا، و زحماتى است که لازمه گرفتن وحى است . و اما سنگینى آن بر امتت از این جهت است که آنها هم در پاره اى از جهات یاد شده با تو شریکند، از آن جمله تحقق دادن به حقائق قرآن در نفس ، و نیز پیروى او امر و نواهى خدا و رعایت حدود آن است ، که هر طایفه از طوایف امت به قدر وسع و طاقتش باید این رنجها را تحمل کند.

اقوال دیگر مفسرین در بیان سنگینى قرآن

مفسرین در اینکه سنگینى قرآن چه معنا دارد، اقوالى دیگر دارند.

یکى اینکه : قرآن عظیم الشان و متین و مستدل است ، همچنان که خود ما مى گوییم : این کلام وزین و سنگین است ، یعنى در موقع خود واقع شده است .

یکى دیگر اینکه : قرآن در میزان روز قیامت سنگین است ، حال یا حقیقتا سنگین است و یا مجازات و به این عنایت که ثوابى که در برابر قرآن به اشخاص مى دهند بسیار و مهم است .

یکى دیگر اینکه : قرآن بر کفار و منافقین سنگین است ، براى اینکه هم اعجاز دارد که نه مى توانند مثلش را بیاورند و نه مى توانند قبولش کنند، و هم اینکه مشتمل بر تهدید علیه ایشان است .

یکى دیگر اینکه : سنگینى قرآن کنایه است از بقاى آن در طول روزگار، چون یکى از خصوصیات هر چیز سنگین ، این است که در جاى خود ثابت بماند.

و بعضى دیگر وجوهى دیگر گفته اند که هر چند هر کدام در جاى خود صحیح و بى عیب است ، و لیکن وجهى که ما آوردیم چیزى است که از ظاهر آیه به ذهن مى آید.

ان ناشئه اللیل هى اشد وطا و اقوم قیلا ان لک فى النهار سبحا طویلا

آیه اولى در این مقام است که بیان کند چرا شب را براى این نماز اختیار کردیم ، و آیه دوم در مقام این است که بیان کند چرا روز را انتخاب نکردیم همچنان که آیه قبلى که مى فرمود:(انا سنلقى علیک قولا ثقیلا) در مقام بیان این بود که اصلا چرا نماز شب تشریع شد.

چند قول در معناى دو آیه :(ان ناشئة اللیل اشد وطاء واقوم قیلا ان لک فى النهارسبحا طویلا

در آیه مورد بحث در کلمه(ناشئه) دو احتمال هست : یکى اینکه مانند کلمه(عافیت) و(عاقبت) مصدر، و به معناى نشئه و حدوث و تکون باشد. و دوم اینکه اسم فاعل از ماده نشئه باشد، که به موصوف خود اضافه شده ، هر کدام که باشد مراد از آن ، شب است ، و اگر حادثه را بر شب اطلاق کرده ، نظیر اطلاق آن بر اجزاى خلقت است .

و چه بسا بعضى گفته اند: منظور از حادثه شب همان نماز شب است . و معناى(وطء زمین) قدم نهادن بر آنست و اینکه فرمود حادثه شب شدیدترین قدم نهادن است کنایه است از اینکه این عمل از هر عمل دیگر در صفاى نفس ، انسان را ثابت قدمتر مى سازد، و بهتر از هر چیز نفس آدمى را از اینکه به وسیله شواغل روز، دچار کدورت شود حفظ مى کند.

بعضى گفته اند: منظور از(وطء) مطابقت قلب با زبان است . آنگاه گفته خود را تاءیید کرده به اینکه : بعضى ها کلمه را(وطء) به کسره و او خوانده اند.

و مراد از اینکه فرمود(حادثه شب اقوم قیلا است) این است که نماز شب استوارترین و صائب ترین سخن است ، براى اینکه در نماز شب حضور قلب بیشتر و توجه به کلام دقیق تر است .

و معناى آیه این است که حادثه شب و یا نماز در دل شب ثابت قدمتر است - و یا در مطابقت قلب و زبان شدیدتر، و سخنى استوارتر و صائب تر است ، چون خداى تعالى شب را مایه آرامش قرار داده ، و نتیجه این آرامش این است که خاطر انسان از شواغل معیشت فارغ ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بریده است .

(ان لک فى النهار سبحا طویلا) - کلمه(سبح) به معناى دویدن و تند راه رفتن در آب است ، و(سبح طویل) در روز کنایه از غور در مهمات زندگى و انواع زد و بندها در برآوردن حوائج زندگى است . و معناى آیه این است که تو در روز مشاغل بسیار دارى که همه وقتت را فرا گرفته ، فراغتى برایت باقى نمى گذارد تا در آن با توجه تام متوجه درگاه پروردگارت باشى ، و از هر چیزى منقطع گردى ، بنابر این بر تو است که از شب استفاده کنى ، و در آن به نماز بپردازى .

بعضى از مفسرین آیه را این چنین معنا کرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امر معاش خود را تدبیر کنى ، و در حوائج خود تصرف نمایى ، پس شبت را به تهجد اختصاص ده . بعضى دیگر اینطور معنا کرده اند: تو در روز فراغت دارى ، حال اگر شب نتوانستى به کارت برسى ، در روز آن را تلافى کن ، و آنچه در شب انجام ندادى در روز قضاء کن . بنا به گفته این مفسر آیه مورد بحث همان را مى خواهد بگوید که : آیه(و هو الذى جعل اللیل و النهار خلفه لمن اراد ان یذکر او اراد شکورا)، بیان مى کند. لیکن آنچه ما اختیار کردیم با سیاق مناسب تر است .

مقصود از(ذکر) در خطاب :(و اذکر اسم ربک)

و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا

مقصود از(ذکر) در خطاب ،:(واذکر اسم ربّک)

ظاهرا این جمله مى خواهد نماز شب را توصیف کند، و بنا بر این به منزله عطف تفسیرى براى جمله(و رتل القران ترتیلا) است ، و روى این فرض مراد از(ذکر اسم رب) ذکر زبانى با رعایت مطابقت آن با قلب مى باشد، و همچنین مراد از تبتل ، تضرع و زارى با زبان است .

بعضى از مفسرین گفته اند: در این جمله تعمیمى بعد از تخصیص آیه قبل شده ، در آیه قبل تنها به نماز شب سفارش مى شد، در این آیه به مطلق ذکر، و مراد از ذکر، دوام در ذکر خداى تعالى در شب و روز است ، به هر نحوى که باشد، چه با تسبیح و چه با تحمید و چه با نماز و چه با قرائت قرآن و چه غیر آن ، و اگر ذکر را به دوام تفسیر کردیم ، براى این است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) هرگز خدا را از یاد نبرده بود، تا آیه بخواهد او را به یاد خدا بیندازد، پس ناگزیر باید بگوییم منظور دوام ذکر است ، البته مراد از دوام هم دوام عرفى است نه حقیقى ، چون دائما به یاد خدا بودن امکان ندارد.

ولى او این اشکال را چه مى کند که اگر منظور از ذکر، ذکر زبانى بوده باشد، چه منافاتى دارد با اینکه آن جناب در دل خدا را فراموش ‍ کند، و اگر اعم از ذکر لفظى و قلبى باشد، آیه شریفه از رساندن آن قاصر است ، بر فرض هم بتوانیم از این اشکال صرفنظر کنیم ،دو اشکال دیگر هست ، یکى اینکه فراموش نکردن خدا تا روزى که این خطاب به آن جناب شده منافات ندارد که براى از آن به بعد سفارش کند که همانطور که تاکنون پروردگارت را از یاد نبرده اى از این به بعد هم فراموشش مکن . دوم اینکه این سخن که دوام حقیقى ذکر غیر ممکن است و ناگزیر باید دوام را حمل بر عرفى آن کنیم ، و همى بیش نیست ، و همى که از نفهمیدن معنا ناشى شده ، چون خداى عز و جل دائما مذکور انسان هست ، و حتى یک لحظه از او غایب نیست ، حال چه اینکه آدمى متوجه به آن باشد و یا از آن غفلت بورزد، پس جاى آن هست که خداى تعالى خود را به انسان معرفى کند، به طورى که دیگر در هیچ حالى از او غفلت ننماید، خواننده عزیز به دو آیه زیر توجه کند:(فالذین عند ربک یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسئمون) و(یسبحون اللیل و النهار لا یفترون)، و ما در تفسیر این دو آیه و در آخر سوره اعراف گفتیم که : این خصوصیت اختصاص به ملائکه ندارد.

و کوتاه سخن اینکه : جمله( واذکر اسم ربک) امر مى کند به اینکه اسمى از اسماى خدا، و یا خصوص لفظ جلاله را ذکر کند. بعضى گفته اند: منظور خصوص بسم اللّه است . در آیه مورد بحث التفاتى از تکلم با غیر در جمله(انا سنلقى) به غیبت به کار رفته ، یعنى در جمله مورد بحث خداى تعالى غایب فرض شده ، و شاید وجه آن این باشد که با ذکر کلمه(رب) ذلت عبودیت عبد را که رابط میان عبد و پروردگارش است و عبد از آن غافل شده متذکر گردد.

(و تبتل الیه تبتیلا) - کلمه(تبتل) را بعضى به انقطاع یعنى بریدن از خلق و متوجه خدا شدن تفسیر کرده اند، و از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) روایت شده که تبتل به این معناست که دست التماس به درگاه خدا برآرى و تضرع و زارى کنى . و اگر ما ذکر را به ذکر لفظى حمل کنیم این معنا مناسب تر از معناى اول است .

کلمه(تبتیلا) ظاهرا مفعول مطلق است ، و مقتضاى ظاهر این بود که بفرماید:(و تبتل الیه تبتلا)، اگر این طور نفرمود، و به جاى آن کلمه(تبتیلا) را آورد، به قول بعضى براى این بود که باب تفعل از بتل متضمن معناى باب تفعیل آن نیز هست ، پس مثل این است که فرموده باشد:(بتل الیه تبتیلا) و معنایش یا این است که ارتباط نفس خود را از هر چیز دیگر قطع کن ، و تنها به خدا دل ببند، و یا این است که نفس خود را وا بدار به اینکه دست تضرع به درگاه خدا بردارد. و به قول بعضى دیگر آوردن(تبتیلا) به جاى(تبتلا) براى این بوده که رعایت قافیه آخر آیات قبل شده باشد.

رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا

جمله اول آیه وصفى است که به اصطلاح از وصفیت مقطوع شده ، و تقدیر آن(هو رب المشرق و المغرب) است ، و جمله(رب المشرق و المغرب) در معناى(رب همه عالم) است براى اینکه مشرق و مغرب دو جهت نسبى است که مشتمل بر تمامى جهات عالم مشهود است ، و اگر از میان شش جهت تنها این دو جهت را ذکر کرد، براى این بود که با لیل و نهار که قبلا ذکرش ‍ شده بود مناسب تر بود، چون شب و روز مربوط به طلوع و غروب است .

خواهى پرسید براى اشاره به ربوبیت خداى تعالى همان کلمه(ربک) کافى بود، چه باعث شد که دوباره بفرماید:(رب المشرق و المغرب ؟)

در پاسخ مى گوییم : خواست تا از زبان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فهمانده باشد که اگر ماءمور شده خداى تعالى را رب خود بگیرد، براى این بود که پروردگار هم رب او است و هم رب همه عالم ، نه اینکه تنها رب او باشد، همانطور که چه بسا بعضى از مشرکین به تنهایى براى خود بتى انتخاب مى کردند، غیر آن بتى که دیگران داشتند، و اگر رب گرفتن خداى تعالى از ناحیه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) از این باب باشد، و یا حداقل کسى چنین احتمالى را بدهد، دیگر آن جناب نمى تواند مردم را به سوى توحید دعوت کند، چون مردم در پاسخش مى گویند: خیلى خوب خداى تعالى رب تو باشد، رب ما هم رب ما باشد.

نکته دیگرى که در آوردن جمله(رب المشرق و المغرب) هست این است که چون این جمله به معناى(رب همه عالم) است ، در نتیجه زمینه چینى مى شود براى جمله بعدى که مى فرماید(لا اله الا هو) و آن را تعلیل مى کند، و مى فهماند اگر مى گویم معبودى جز خدا نیست ، براى این است که الوهیت و معبودیت از فروع ربوبیت است ، و ربوبیت عبارت است از مالکیت و تدبیر، که مکرر بیانش گذشت ، و چون رب همه عالم خداست پس جز او هم معبودى نیست .

معناى اینکه فرمود: خدا را وکیل بگیر

(فاتخذه وکیلا) - یعنى خدا را در همه امورت وکیل بگیر، و وکیل گرفتن به این معناست که انسان غیر خودش را در جاى خود بنشاند، به طورى که اراده او به جاى اراده آدمى کار کند، و عمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اینکه انسان خداى تعالى را وکیل بگیرد، به این است که آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امور خارجى و حوادث عالم ، به اینکه نه براى خودش و نه براى هیچ یک از اسباب ظاهرى استقلال در تاءثیر قائل نباشد، چون در عالم وجود، هیچ موثرى(به حقیقت معناى تاءثیر) به جز خدا وجود ندارد، و در نتیجه داشتن چنین اعتقادى ، در احوال مختلف رضایت و خشم و مسرت و تاسف و غیره ، دل به هیچ سببى نبندد، بلکه در مقاصد و آرزوهایش متوسل به آن سببى شود که خداى تعالى معرفى کرده ، آن هم نه به طورى که براى آن سبب استقلال در تاءثیر قائل باشد و بدان مطمئن گردد بلکه ظفر یافتن به مطلوب را از خدا بداند، تا هر چه خدا برایش صلاح دانست اختیار کند. و در امورى که ارتباط به عمل او دارد و خلاصه در وظایف عملیش در عبادات و معاملاتش ، اراده خود را تابع اراده تشریعى خدا کند، در نتیجه طبق اراده او و مطابق قوانین او عمل کند.

اینجاست که روشن مى شود جمله(فاتخذه وکیلا) چگونه با جمله و(اذکر اسم ربک ...) و اوامر تشریعى قبل از آن ارتباط پیدا مى کند، و چگونه با مطالب بعد یعنى جمله و(اصبر) و جمله(واهجر) و جمله(وذرنى) مرتبط مى شود.

واصبر على ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا

این آیه و ما بعد آن عطف است بر مدخول(فاء)، در جمله(فاتخذه وکیلا)، پس معنا چنین مى شود: او را وکیل بگیر که لازمه وکیل گرفتن او این است که بر آنچه مى گویند و با آن تو را اذیت و استهزا نموده به امورى از قبیل کهانت و شاعرى و جنون متهمت نموده قرآنت را اساطیر اولین مى خوانند صبر کنى ، و نیز لازمه آن این است که با آنها به خوبى قهر کنى . و مراد از(هجرا جمیلا قهر کردن) به خوبى به طورى که از سیاق بر مى آید این است که با آنان به حسن خلق معامله نموده و به خیرخواهى به سوى حق دعوتشان کند، و گفته هاى آنان را با گفته هایى که مى تواند بگوید مقابله به مثل ننماید، و این آیه شریفه منافاتى با آیه قتال ندارد، پس ‍ اینکه بعضى گفته اند: این آیه با آیه قتال نسخ شده ، وجهى ندارد.

تهدید تکذیب کنندگان صاحب نعمت

و ذرنى و المکذبین اولى النعمه و مهلهم قلیلا

این آیه تهدید کفار است ، وقتى مى گوییم :(دعنى و فلانا - و یا - ذرنى و فلانا)، معنایش این است که بین من و او حائل مشو، و بگذار تا از او انتقام بگیرم . و مراد از(مکذبین صاحبان نعمت)، همان کفارى است که در آیه قبلى نامشان برده شد، و یا حداقل روساى آنان است ، و اگر در توصیف آنان بین صفت(مکذبین) و صفت(اولى النعمه) جمع کرد براى این بود که اشاره کند به علت آن تهدیدى که متوجه ایشان کرد، چون تکذیب دعوت الهى از ناحیه افراد متنعم ، کفران نعمت اوست ، و جزاى کفرانگرى سلب نعمت و تبدیل آن به نقمت است .

و مراد از اینکه فرمود(اندکى مهلتشان بده)، زمانى اندک است ، یعنى همان زمان اندکى که در زمین زندگى مى کنند، و براى زمانى بى انتها به سوى پروردگارشان بر مى گردند، و حساب و جزا مى بینند، همچنان که در جاى دیگر فرمود:(انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا)، و نیز فرموده :(متاع قلیل ثم ماویهم جهنم و بئس المهاد) .

این آیه به ظاهرش عام است ، ولى بعضى گفته اند: منظور تهدید ایشان به واقعه بدر است . ولى آیه هیچ ظهورى در آن ندارد. و در این آیه التفاتى از غیبت(ربک) به تکلم(ذرنى) بکار رفته ، و شاید وجه آن تشدید همان تهدید باشد، چون خداى سبحان با گفتن ذرنى تهدید را به خودش نسبت مى دهد. و آنگاه التفاتى دیگر به کار مى برد. و آن این است که سیاق متکلم وحده(ذرنى) را به سیاق متکلم مع الغیر(ان لدینا) بر مى گرداند، تا عظمت خود را به رخ آنان بکشد.

ان لدینا انکالا و جحیما

این آیه ، جمله(ذرنى ...) را تعلیل مى کند. و کلمه(انکال) به معناى کنده و زنجیرها است .

راغب مى گوید: وقتى گفته مى شود:(فلان نکل عن الشى ء) معنایش این است که فلانى از فلان کار عاجز شد، و وقتى گفته مى شود:(نکلته) معنایش این است که من فلانى را مقید کردم ، و کلمه(نکل)- به کسره نون ، و سکون کاف - به معناى طناب پابند حیوان و آهن لجام آن است ، چون هر دو مانع آزادى حیوان است ، و جمع آن انکال است . و در معناى کلمه جحیم گفته : کلمه جحمه به معناى شدت زبانه کشى آتش است ، و جحیم هم به این مناسبت اطلاق شده است .

و طعاما ذا غصه و عذابا الیما

در مجمع البیان مى گوید: کلمه(غصه) به معناى تردد لقمه در حلق است ، به طورى که خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، وقتى گفته مى شود(غص بریقه ،یغص ، غصصا) معنایش این است که آب دهانش در گلویش گیر کرد، و(فى قلبه غصه من کذا) یعنى در دلش از فلان پیشامد اندوهى گره خورده ، و خلاصه غصه هم نظیر سکسکه است ، که نمى گذارد طعام و شراب گوارا شود.

و این دو آیه عذابهاى آخرت را یادآورى مى کنند که نعمتهاى دنیا به کیفر کفرانشان به آن عذابها و نقمت ها مبدل مى گردد.

یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا

کلمه(یوم) ظرف است براى عذابى که در دو آیه سابق وعده اش داده شد. راغب مى گوید:(رجف) به معناى اضطراب شدید است و گفته مى شود:(رجفت الارض و البحر) یعنى زمین زلزله کرد و دریا موج فرستاد. و در مجمع البیان گفته :(کثیب رمل) به معناى توده اى از شن است ، و کلمه(مهیل) از مصدر(هیل) است ، و مهیل شدن کوهها به معناى آن است که وقتى ریشه اش ‍ تکان بخورد از بالا فرو بریزد. و معناى آیه روشن است .

هشدار به کفّار بااشاره به هلاکت فرعون بر اثر نافرمانى از فرستاده خدا

انا ارسلنا الیکم رسولا شاهد اعلیکم کما ارسلنا الى فرعون رسولا

این آیه مکذبین صاحب نعمت از قوم رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را تهدید مى کند، بعد از آنکه در آیات قبل مطلق مکذبین صاحب نعمت را تهدید مى کرد به عذابى که در روز قیامت برایشان تهیه دیده شده و سپس حال آنان را با حال فرعون مقایسه کرد، که بر خدا و رسول او استکبار ورزید، و فرستاده خدا و گروندگان به او را خوار شمرد، و سپس عاقبت امر فرعون را به ایشان گوشزد کرد که چگونه او را به بدترین وجهى گرفتار کرد تا از سرنوشت او پند بگیرند و مراقب رفتار خود باشند.

در این آیه التفاتى از غیبت به خطاب بکار رفته ، در آیات قبل کفار غایب فرض شده بودند، مى فرمود:(فمهلهم قلیلا) و در اینجا حاضر فرض شده اند، مى فرماید:(ما به سوى شما رسولى فرستادیم)، و گویا وجهش این باشد که وقتى گوینده ، کفار را وعده عذاب انکال و جحیم و طعام گلوگیر و... داد، خودش دچار اندوه شد که این بیچارگان چرا باید به خاطر سفاهت و ندانم کارى خود را به هلاکت ابدى بیندازند، و براى اینکه براى آخرین بار کارى کنند که مبتلا به آن هلاکت نگردند، سخن را که تاکنون پشت سر آنان مى گفت رو در روى آنان بگوید، شاید موثر واقع شود، و شک و تردیدى که در باره قیامت دارند از دلهایشان بر طرف شده ، حجت بر آنان تمام شود، تا شاید به این وسیله پروایى بکنند، و لذا به همین منظور حال آنان را با حال فرعون ، و حال رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را با حال موسى(علیه السلام) مقایسه کرد، و با جمله(فکیف تتقون ان کفرتم یوما...)، به عاقبت امر فرعون اشاره نمود.

پس اینکه فرمود:(انا ارسلنا الیکم رسولا شاهدا علیکم) اشاره است به تصدیق رسالت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) از ناحیه خود خداى تعالى ، و اینکه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) شاهد بر اعمال شما است ، امروز در دنیا آنچه مى کنید مى بیند و نظارت مى کند، وفردا در آخرت شهادت مى دهد، و ما در طول کتاب هر جا به آیات مربوط به شهادت برخوردیم ، معناى شهادت پیغمبران بر اعمال مردم را بیان کردیم ، و در اینکه به شهادت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) اشاره کرده نوعى نهى مردم از نافرمانى و مخالفت و تکذیب آن جناب است ، منظور از رسول در جمله(کما ارسلنا الى فرعون رسولا) موسى بن عمران(علیهماالسلام) است .

فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبیلا

کلمه(وبیل) به معناى سخت و ثقیل است ، در این جمله به عاقبت امر نافرمانى فرعون از موسى اشاره کرده و اگر از موسى به رسول تعبیر کرده ، براى این است که اشاره کند به اینکه آن سببى که باعث گرفتارى فرعون شد، مخالفتش با شخص موسى بدان جهت که موسى است نبود، بلکه بدان جهت که فرستاده خداست بود، پس این کفار هم از مخالفت محمد(صلوات اللّه علیه) بر حذر باشند، چون او نیز رسول خدا است .

همچنان که به کار بردن اسم ظاهر بجاى ضمیر در جمله(فعصى فرعون) براى این بود که اشاره کند به اینکه اولا منشا تکذیب و مخالفت فرعون همان تفرعن او بود، و ثانیا عزت و علو در زمین و بالیدن به کثرت عده و وسعت آب و خاک و نفوذ مشیت . و خلاصه تفرعن او حتى به قدر یک خردل در دفع عذاب الهى از او اثر نکرد، و عذاب الهى او را با آن همه قدرتش بگرفت ، تا چه رسد به این کفار تکذیب گر که مردمى ناتوان و گرسنه اند، و به فرموده قرآن :(جند ما هنالک مهزوم من الاحزاب) .

اشاره هایى به شدت عذاب روز قیامت

فکیف تتقون ان کفرتم یوما یجعل الولدان شیبا

(فرعون نتوانست خود را از عذاب دور بدارد، شما چگونه خود را از عذاب روزى که جوان را پیر مى کند حفظ مى کنید؟) نسبت دادن اتقاء و حفظ کردن خود، به یوم(روز) از باب مجاز عقلى است ، و مراد حفظ کردن از عذاب آن روز است ، بنابر این کلمه یوما مفعول براى تتقون است . بعضى گفته اند: مفعول(تتقون) حذف شده و(یوما) ظرف براى عذاب است ، و تقدیر کلام(فکیف تتقون العذاب الکائن فى یوم کذا) است ، بعضى از مفسرین گفته اند: مفعول(تتقون) حذف شده ، و کلمه(یوما) ظرف براى اتقاء است ، و معنا این است که اتقاى شما در آن روز چگونه است ؟ بعضى دیگر سخنانى دیگر گفته اند.(یجعل الولدان شیبا) - کلمه(شیب پیر) جمع کلمه(اشیب) است ، مقابل کلمه(شاب) که به معناى جوان است ، و این تعبیر که(آن روز کودکان را پیر مى کند) کنایه است از شدت عذاب آن روز نه طولانى بودنش .

السماء منفطر به کان وعده مفعولا

این آیه براى بار دوم به شدت آن روز اشاره مى کند، و کلمه(انفطار) به معناى شکاف برداشتن است ،و اگر صفت(سماء) را مذکر آورد، براى این بود که سماء جائز الوجهین است ، هم مى توان صفتش را مذکر آورد و هم مونث ، و ضمیر(به) به کلمه(یوم) برمى گردد، و حرف(باء) در آن سببیت را مى فهماند. و معناى آیه این است که : آسمان در آن روز و یا به سبب شدت آن روز شکافته مى شود.

و جمله(کان وعده مفعولا) استینافى است ، یعنى مى خواهد نکته اى جدید را افاده کند، و آن این است که وعده خدا شدنى است . و با آوردن این جمله تهدید سابق را مسجل مى کند، و اگر کلمه(وعد) را به ضمیر راجع به خداى تعالى نسبت داد و نفرمود:(کان وعد الله ، شاید براى این بود که اشاره کند به اینکه غیر از خدا کسى نیست که صلاحیت داشته باشد چنین تهدیدى بکند، پس ‍ آوردن ضمیر هم کافى است و احتیاج به آوردن نام خداى تعالى نیست .

ان هذه تذکره فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا

کلمه(هذه) اشاره است به آیات سابق که مشتمل بر تهدیدهاى کوبنده و تذکر و موعظه است ، و کلمه(تذکره) به معناى هر هشدارى است که آدمى با دیدن و یا شنیدن آن الگویى مى گیرد که عمل خود را طبق آن انجام دهد.

و در جمله(فمن شاء) مفعول(شاء) حذف شده ، و معروف در مثل این موارد این است که مفعولى در تقدیر بگیرند که از جنس جواب شرط باشد و با سیاق بسا زد، بنابر این باید بگوییم تقدیر جمله :(فمن شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا اتخذ الى ربه سبیلا)(هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگار خود اتخاذ کند مى تواند راهى به سوى پروردگارش اتخاذ کند) مى باشد. بعضى گفته اند: کلمه(اتعاظ - پندگیرى) در تقدیر است ، و معنایش این است که هر کس بخواهد پند بگیرد، راهى به سوى پروردگار خود اتخاذ مى کند: و منظور(از اتخاذ راه به سوى پروردگار) اتخاذ راه به سوى تقرب به او است . و منظور از(راه)، همان ایمان و اطاعت است . این آن معنایى است که مفسرین ذکر کرده اند.

ولى ممکن است کلمه(هذه) را اشاره به آیات اول سوره بگیریم که به شب زنده دارى و تهجد سفارش مى کرد، و بگوییم این آیه مى خواهد خطاب اختصاصى به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در اول سوره را به همه مؤ منین عمومیت دهد، و به طور کلى بفرماید:(فمن شاء....) موید این احتمال این است که آیه مورد بحث عینا در سوره دهر هم آمده ، و در آنجا بعد از آیه اى قرار گرفته که از نماز شب سخن مى گوید و مى فرماید:(و سبحه لیلا طویلا)، و از این معنا مى توان نتیجه گرفت که نماز شب راه مخصوصى است که آدمى را به سوى پروردگارش هدایت مى کند.

بحث روایتى

روایاتى درباره نزول آیات :(یا ایّها المزّمّل قماللّیل الّا قلیلا...)

در الدر المنثور است که بزار و طبرانى در کتاب اوسط، و ابو نعیم در کتاب(دلائل)، از جابر روایت کرده اند که گفت : قریش در دارالندوه جلسه اى تشکیل دادند، که بیایید براى این مرد(رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) نامى انتخاب کنید، که مردم با شنیدن آن نام و عنوان دیگر دورش جمع نشوند، و از او فاصله بگیرند. عده اى گفتند چطور است او را کاهن بنامیم . جمعى گفتند دیوانه اش معرفى کنیم . عده اى دیگر گفتند اتهام دیوانگى به او نمى چسبد. جمعى پرسیدند چطور است ساحرش بخوانیم ؟ گفتند: نه ، ساحر هم نیست ، گفتند: کار ساحران را مى کند، چون بین دو دوست را به هم مى زند، و در آخر به همین معنا راى دادند و متفرق شدند.

جریان به اطلاع رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) رسید، از شدت اندوه خود را در ملحفه اى پیچید، جبرئیل به حضورش آمد و عرضه داشت :(یا ایها المزمل)،(یا ایها المدثر) .

مؤ لف : آخر روایت خالى از سؤ ال نیست ، براى اینکه از ظاهر آن بر مى آید هر دو سوره با هم نازل شده ، علاوه بر این از آیات قرآن و حتى از سوره مدثر برمى آید که مشرکین هر تهمت ناروایى به آن جناب زده اند: کاهن ، ساحر، مجنون ، و شاعرش خوانده اند، و تنها به تهمت زدن به ساحر که روایت مى گوید، اکتفا نکرده اند، از این هم که بگذریم در هیچ جاى قرآن نیامده که این تهمت را به آن جناب زده باشند که بین دوستان را به هم مى زند.

و در همان کتاب آمده که عبد اللّه بن احمد در کتاب(زهد) و محمد بن نصر در کتاب(الصلوه) از عایشه روایت کرده اند که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) شبها بسیار کم مى خوابید، چون خداى تعالى دستور داده بود(قم اللیل الا قلیلا) .

و در تفسیر کشاف از عایشه روایت کرده که در پاسخ شخصى که پرسیده بود تزمیل(روانداز) رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) چه بود؟ گفت رواندازى بود به طول چهارده ذراع ، که من در زیر نیمى از آن مى خوابیدم ، و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بر روى نیم دیگرش نماز مى خواند، پرسیدند از چه جنسى بود؟ گفت به خدا سوگند نه خز بود و نه قز(ابریشم غیر مرغوب) و نه پوست مرعز، و نه ابریشم ، و نه پشم ، رویه آن از مو و آستریش از کرک بود.

مؤ لف : اهل فن این روایت را به جعلى بودن متهم کرده اند، و درست هم هست ،

براى اینکه آن زمانى که این سوره که ابتدایى ترین سوره هاى قرآن است در مکه نازل مى شد، عایشه همسر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) نشده بود، ازدواج آن جناب با وى بعد از هجرت در مدینه واقع شد.

و از کتاب جوامع الجامع نقل شده که گفته است : در روایتى آمده که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) داخل خانه خدیجه شد، در حالى که از شدت کوفتگى و فزع و ترس نمى توانست روى پاى خود بایستد، و فرمود: مرا بپیچید، چیزى نگذشت که جبرئیل ندایش در داد که :(یا ایها المزمل) .

و در الدر المنثور است که عبد بن حمید و ابن جرى رو ابن ابى حاتم از سعید بن جبیر روایت کرده اند که گفت : وقتى آیه(یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا) نازل شد، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) مدت ده سال شب ها را به قیام و عبادت گذرانید، طایفه اى از اصحابش نیز او را متابعت مى کردند، خداى تعالى بعد از ده سال آیه(ان ربک یعلم انک تقوم ... و اقیموا الصلاه) را نازل کرد، و بعد از ده سال تخفیفى به کار آنان داد.

مؤ لف : روایت شده که آیه تخفیف بعد از یک سال ، و در بعضى روایات بعد از هشت ماه نازل شد، و قیام در شب براى غیر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) واجب نبوده ، همچنان که جمله(ان هذه تذکره) نیز به بیانى که گذشت به این معنا اشاره دارد، و موید آن خود روایت است که مى گوید: طایفه اى از اصحاب چنین کردند(نه همه).

و در تهذیب به سند خود از محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که گفت : من از آن جناب از این کلام خدا پرسیدم که مى فرماید:(قم اللیل الا قلیلا) . فرمود: خداى تعالى به آن جناب دستور داد که در هر شب نماز شب بخواند، مگر آنکه استثنائا شبى نتواند.

مؤ لف : این روایت به یکى از وجوهى که مفسرین در آیه ذکر کردند اشاره مى کند.

و در مجمع البیان است که : بعضى گفته اند کلمه(نصفه) بدل است از کلمه(قلیل)، در نتیجه بیانى مى شود براى استثناء و موید این قول روایتى است که در آن امام صادق(علیه السلام) فرموده : قلیل عبارت است از نصف ، و جمله(او انقص منه) و جمله(اوزد علیه) به معناى کمتر از نصف و بیشتر از آن است .

چند روایت درباره مراد از ترتیل قرآن و آداب تلاوت قرآن

و در الدر المنثور است که عسکرى در کتاب مواعظ از على(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) پرسیدند معناى(و رتل القران ترتیلا) چیست ؟ فرمود: حروفش را واضح بگویى ، و چون خواندن شعر صداى خود را ترجیع ندهى نه مانند بحر طویل یکسره باشد و نه مانند شعر پاره پاره ، وقتى به عجائبش برمى خورى در آنجا بایستى ،(و با تکرار آن) دل را به حرکت در آورى ، و زنهار! همتتان این نباشد که زودتر به آخر سوره برسید.

مؤ لف : نظیر این معنا را کلینى در کافى به سند خود از عبد اللّه بن سلیمان از امام صادق از على(علیه السلام) به این عبارت نقل کرده که فرمود: یعنى حروف آن را واضح بگویید، و مانند خواندن شعر، به صوت خود ترجیع ندهید، و مانند ریگ ، درهم و برهمش ‍ مکنید، بلکه با(تکرار) آیاتش دلهاى مبتلا به قساوت را از قساوت تهى کنید، و هم هیچ یک از شما این نباشد که زودتر سوره را تمام کنید.

و در همان کتاب است که ابن ابى شیبه از طاووس روایت کرده که گفت : از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) پرسیدند کدامیک از مردم قرآن را بهتر مى خوانند؟ فرمود: آن کس که وقتى تلاوتش را مى شنوى احساس کنى که او از خدا مى ترسد.

و در اصول کافى به سند خود از على بن ابى حمزه روایت کرده که گفت : امام صادق(علیه السلام) فرمود: قرآن نباید به سرعت خوانده شود، بلکه باید ترتیل شود، پس وقتى به آیه اى بر مى خورى که در آن سخن از بهشت رفته ، همانجا بایست و از خداى عز و جل درخواست بهشت کن ، و چون به آیه مربوط به دوزخ مى رسى از خدا بخواه تا از آتش پناهت دهد.

و در مجمع البیان در معناى ترتیل از ابى بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: ترتیل آن است که در آن مکث کنى و صوتت را نیکو گردانى .

و نیز در همان کتاب از ام سلمه روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) قرائتش را آیه آیه مى کرد.

و در همان کتاب از انس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) صوت خود را در قرائت مى کشید.

روایاتى راجع به کیفیّت نزول وحى بررسول اللّه(صلى الله علیه و آله)

و نیز در همان کتاب روایت کرده که : حارث بن هشام از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) پرسید وحى چگونه بر تو نازل مى شود؟ فرمود: احیانا صدایى چون صداى زنگ به گوشم مى خورد، و من آنچه را مى گوید از بر مى شوم ، و این نوع وحى از سایر انواعش بر من سخت تر است ، و بدنم عرق مى کند، و گاهى فرشته وحى به صورت مردى برایم مجسم مى شود، و من آنچه را مى گوید از بر مى شوم .

عایشه هم گفته : گاه مى شد که وحى بر آن جناب نازل مى شد در حالى که سوار بر شتر بود ناچار به گردن حیوان مى زد تا بخوابد. و نیز گفته : من دیده ام که گاهى در روز بسیار سرد وحى بر آن جناب نازل مى شد و خیس عرق مى شد، به طورى که عرق از پیشانیش ‍ مى چکید. و از تفسیر عیاشى نقل شده که او به سند خود از عیسى بن عبید از پدرش از جدش از على(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: قرآن بعضى آیاتش بعضى دیگر را نسخ مى کند، و لذا باید به دستور رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) به همه آیات تمسک کرد، یعنى آخرین آیه اى را هم که نازل شده در نظر بگیریم . و از جمله آخرین آیاتى که به آن جناب نازل شد سوره مائده است ، که ما قبل خود را نسخ کرده ولى چیزى آن را نسخ نمى کند، این سوره در حالى بر آن جناب نازل شد که بر ناقه شهباء سوار بود، و وحى آن چنان بر آن حیوان گران آمد که نتوانست راه برود، بلکه شکمش را به زمین نزدیک مى کرد و من خود دیدم که نزدیک بود نافش به زمین برسد.

مؤ لف : این روایت اگر درست باشد ناگزیر باید بگوییم ظاهر شدن اثر سنگینى وحى در ناقه و یا قاطر، از قبیل تجسم معانى است ، نه اینکه وحى هم امرى مادى و داراى سنگینى وزن است ، چون این سخن معقول نیست . و نظیر این تعبیرها در روایاتى که معجزات و کرامات اولیاء را نقل مى کنند، بسیار است .

و در تهذیب به سند خود از هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر کلام خداى عز و جل که فرموده(ان ناشئه اللیل هى اشد وطا و اقوم قیلا)، فرمود:

منظور از(اقوم قیلا) این است که برخاستن آدمى از بستر براى رضاى خدا(و نه براى هیچ کس دیگر) قیامى است استوار.

مولف : این روایت به دو سند دیگر در تهذیب و علل از هشام از آن جناب نقل شده .

و در مجمع البیان در ذیل آیه(ان ناشئه اللیل) آمده که از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمودند: منظور به نماز ایستادن در آخر شب است

و در الدر المنثور است که ابن منذر از حسین بن على(علیهماالسلام) روایت کرده که آن جناب را دیدند، بین مغرب و عشا نماز مى خواند، سببش را پرسیدند، فرمود: این از همان ناشئه است .

مراد از تبتّل به سوى خدا(و تبتّل الیه تبتیلا)

و در مجمع البیان در ذیل آیه(وتبتل الیه تبتیلا) مى گوید محمد بن مسلم و زراره و حمران از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت کرده اند که فرمودند: منظور از این تبتل ، بلند کردن دستها در نماز است . و در روایت ابى بصیر آمده که فرمود:(تبتل) این است که در نماز دست به سوى خدا بردارى و تضرع کنى .

مؤ لف : این روایت با قنوت نماز منطبق است . و در روایتى دیگر آمده که(تبتل) به معناى بلند کردن دستها و حرکت دادن انگشتان سبابه است . و در روایتى دیگر آمده که اشاره کردن با انگشتان است . و در روایتى دیگر آمده که دعا کردن با یک انگشت و اشاره کردن با آن است .

باز در مجمع البیان است که از عبد اللّه بن عمر نقل شده که وقتى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) شنید کسى مى خواند:(وطعاما ذا غصه)، از شنیدن آن غش کرد.

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(و کانت الجبال کثیبا مهیلا) آمده : یعنى مانند تل ریگ که از بالا فرو بریزد.