background
وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا
ولى منحرفان، هيزم جهنم خواهند بود.»
آیه 15 سوره الْجِنّ

بیان آیات

این سوره به داستان چند نفر از طایفه جن اشاره مى کند که صوت قرآن را شنیدند، و ایمان آورده ، به اصول معارف دین اقرار کردند. و از این اشاره تسجیل نبوت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نتیجه گیرى مى شود، و نیز این سوره به وحدانیت خداى تعالى در ربوبیت و مساءله معاد هم اشاره مى کند. این سوره به شهادت سیاقش در مکه نازل شده .

شگفتى تعجب طائفه اى از جن از استماع قرآن کریم

قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا یهدى الى الرشد

در این آیه شریفه رسول گرامى خود را دستور داده که داستان زیر را براى امتش نقل کند. و منظور از اینکه بگوید(به من وحى شده) این است که خدا به من وحى کرده ، و مفعول کلمه(استمع) قرآن است ،که البته در ظاهر آیه نیامده ، چون کلام بر آن دلالت داشته . و کلمه(نفر) به معناى جماعت است ، که شامل از سه نفر تا نه نفر مى شود، این طور مشهور است . ولى بعضى گفته اند از سه تا چهل نفر را شامل مى شود.

و کلمه(عجب) - به فتحه عین و فتحه جیم - به معناى چیزى است که به خاطر غیر عادى بودنش آدمى را به تعجب وا دارد، و اگر قرآن را عجب خواندند، براى همین بوده که کلامى است خارق العاده ، هم در الفاظش و هم در معانى و معارفش ، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه این کلام از شخصى صادر شده که بى سواد است ، نه مى تواند بخواند و نه بنویسد.

و کلمه(رشد) به معناى رسیدن به واقع در هر نظریه است ، که خلاف آن یعنى به خطا رفتن از واقع را(غى) مى گویند.(هدایت قرآن به سوى رشد) همان دعوت او است به سوى عقاید حق و اعمالى که عاملش را به سعادت واقعى مى رساند.

و معناى آیه این است که : اى رسول ! به مردم بگو به من وحى شده - خدا به من وحىکرده - که چند نفرى از جن قرآن را شنیدند و وقتى به قوم خود برگشتند به ایشانگفتند: ما کلامى را شنیدیم خواندنى ، که کلامى خارق العاده بود، و به سوى عقاید واعمالى دعوت

گفتارى پیرامون جنّ

(آنچه درباره جنّ در آیات قرآن آمده است)

کلمه(جن) به معناى نوعى از مخلوقات خداست که از حواس ما مستورند، و قرآن کریم وجود چنین موجوداتى را تصدیق کرده ، و در آن باره مطالبى بیان کرده :

اول اینکه : این نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده اند.

دوم اینکه : این نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده اند، همچنان که نوع بشر از جنس خاک خلق شده اند، و در این باب فرموده :(و الجان خلقناهم من قبل من نار السموم) .

سوم اینکه : این نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قیامت دارند، و در این باب فرموده :(اولئک الذین حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس) .

و چهارم اینکه : این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد و تکاثر دارند، و در این باره فرموده :(و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن) .

پنجم اینکه : این نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است ، و علاوه بر این ، کارهایى سریع و اعمالى شاقه را مى توانند انجام دهند، که از نوع بشر ساخته نیست ، همچنان که در آیات مربوطه به قصص سلیمان(علیه السلام) و اینکه جن مسخر آن جناب بودند، و نیز در قصه شهر سبا آمده است .

ششم اینکه : جن هم مانند انس مؤ من و کافر دارند، بعضى صالح و بعضى دیگر فاسدند، و در این باره آیات زیر را مى خوانیم(و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ، انا سمعنا قرانا عجبا یهدى الى الرشد فامنا به)،(و انا منا المسلمون و منا القاسطون)، و(انا منا الصالحون ، و قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بین یدیه یهدى الى الحق و الى طریق مستقیم یا قومنا اجیبوا داعى الله)، و آیات دیگرى که به سایر خصوصیات جنیان اشاره مى کند.

از کلام خداى تعالى استفاده مى شود که ابلیس از طایفه جن بوده ، و داراى فرزندان و قبیله اى است ، چون در قرآن مى خوانیم :(کان من الجن ففسق عن امر ربه)، و نیز مى خوانیم :(افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى)، و نیز مى خوانیم :(انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم) .

فامنا به و لن نشرک بربنا احدا

این جمله از ایمان جنیان به قرآن و تصدیق آن به اینکه حق است خبر مى دهد، و جمله(و لن نشرک بربنا احدا)، ایمانشان به قرآن را تاءکید مى کند و مى فهماند که ایمان جنیان به قرآن همان ایمان به خدایى است که قرآن را نازل کرده ، در نتیجه رب ایشان هم همان خداست ، و ایمانشان به خداى تعالى ایمان توحیدى است ، یعنى احدى را ابدا شریک خدا نمى گیرند.

و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه و لا ولدا

مفسرین کلمه(جد) را به عظمت و بعضى به بهره معنا کرده اند. و آیه شریفه در معناى تاکیدى است براى جمله(و لن نشرک بربنا احدا)

وجوه مختلف درباره قرائت انّ به فتح همزه) در(وانّه تعالى جدّ ربّنا...) و آیاتبعد از آن که حکایت سخنان جنّیان است بعد از ایمان آوردنشان

و قرائت مشهور، کلمه(انه) را به فتحه همزه خوانده ، و بعضى آن را و آیات بعدش را که دوازده آیه است به کسر همره خوانده اند، و درست هم همین است ، چون سیاق ظهور در این دارد که آیات حکایت کلام جن است .

و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجیه کرده اند به اینکه جمله(وانه ...) عطف است بر ضمیر مجرور در جمله(امنا به) و تقدیر کلام(امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) است ، مى خواهد از جنیان خبر دهد به اینکه نسبت به نفى صاحب و ولد براى خدا که بت پرستان بدان معتقدند ایمان دارند.

لیکن این توجیه بر اساس عقیده نحویین کوفى درست در مى آید، که عطف بر ضمیر متصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصریها که آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبیل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى که از ایشان حکایت شده - گفته اند که : کلمه و(انه) عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور(امنا) به نصب است ، چون این جمله در معناى(تصدیق داریم آن را) مى باشد که کلمه آن را مفعول ایمان به معناى تصدیق است ، و تقدیر کلام(و صدقنا انه تعالى جد ربنا...) مى باشد. ولى خواننده خود مى داند که این توجیه ، توجیه درستى نیست .

بعضى دیگر این قرائت را توجیه کرده اند به اینکه : در جمله عطف شده حرف جرى در تقدیر است ، و چنین تقدیرى در دو حرف(ان) و(ان) شایع است ، و تقدیر کلام(امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) مى باشد.

یک اشکال به همه این وجوه وارد است ، چه آن وجهى که مى گفت جمله و(انه ...) عطف به ضمیر مجرور است ، و چه آن که مى گفت عطف به محل آن است ، و چه آن که مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدیر است . و آن اشکال این است که با این سه وجه تنها مى توان دو آیه(و انه تعالى جد ربنا...)، و(و انه کان یقول سفیهنا على الله) را توجیه کرد، و اما براى بقیه آیاتى که کلمه(ان) در اول آن آمده ، مانند آیه(و انا ظننا ان لن تقول ...)، و آیه(و انه کان رجال من الانس ...)، و آیه(و انا لمس نا السماء...)، قطعا چاره ساز نیست ، چون معنا ندارد جان بگویند ما ایمان آوردیم و یا تصدیق کردیم که گمان کردیم انس و جن علیه خدا حرف زشت نخواهند گفت . و باز معنا ندارد گفته باشند ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و یا گفته باشند: ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم که ما به آسمان نزدیک شدیم ، و دیدیم که چنین و چنان بود.

پس با آن سه توجیه هیچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است که بعضى از مفسرین ابراز داشته اند، و آن این است که اگر دو آیه اول با تقدیر گرفتن ایمان و یا تصدیق توجیه شد، قهرا باید هر یک از بقیه آیات را با تقدیر گرفتن فعلى که متناسب با مفاد آن باشد توجیه نمود.

بعضى دیگر از مفسرین مفتوح بودن کلمه(انه) در آیه مورد بحث را اینطور توجیه کرده اند که این آیه و همه آیاتى که کلمه(ان) در آغاز آن آمده عطف است بر جمله(انه استمع نفر...)، و فساد این توجیه بر کسى پوشیده نیست ، براى اینکه در این صورت باید بگوییم همه آیات در مقام خبر دادن از مطالبى است که به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) وحى شده ، که جنى ها چنین و چنان گفتند:(قل اوحى الى انه استمع ...) به مردم بگو که به من وحى شده که چند نفر از جنیان به صداى تلاوت قرآن گوش ‍ دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند که : چنین و چنان شده و نیز به من وحى شده که(انه جد ربنا) که او پروردگار عظیم ما است ، و نیز به من وحى شده که بعضى از سفیهان ما علیه خدا حرفهاى بدى مى گفتند.

آن وقت این سؤ ال پیش مى آید که کلمه(انه) و(انهم) و(انا) اگر جزو کلام جنیان نبوده ، و قرآن آن را زیاد کرده که این یک زیادى مخل است ، و نظم کلام را بر هم مى زند، و اگر جزو کلمات خود جنیان است ، که قرآن حکایتش کرده ، آن وقت مجموع(ان) و ما بعد آن کلام تامى نخواهد بود، و باید چیزى در تقدیر گرفته شود تا حکایت آن صحیح باشد، و اگر چیزى در تقدیر نگیریم عطف شدنش بر جمله(انه استمع ...) دردى را دوا نمى کند. دقت فرمایید و از این نکته غفلت نورزید.

و انه کان یقول سفیهنا على اللّه شططا

کلمه(سفه) - به طورى که راغب گفته - به معناى خفت نفس است ، که از کمى عقل ناشى مى شود. و کلمه شطط به معناى سخن دور از حقیقت است .

این آیه هم در مقام تاءکید جمله(لن نشرک بربنا احدا) است ، و منظورشان از جمله(سفیه ما) مشرکینى است که قبل از ایشان در میان جنیان بوده اند. بعضى هم گفته اند: منظور ابلیس است که او نیز از جنیان بوده . لیکن این احتمال از سیاق آیه بعید است .

(و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على اللّه کذبا)

این آیه اعترافى است از جنیان به اینکه خیال کرده بودند انس و جن هر چه مى گویند راست است ، و هرگز علیه خدا دروغ نمى گویند در نتیجه وقتى به مشرکین برخوردند و از ایشان شنیدند که نسبت داشتن زن و فرزند به خدا مى دهند باور کردند، و آن وقت به آن نسبتهاى ناروا ایمان آورده در نتیجه مثل خود آنان مشرک شدند، و همچنان در شرک بودند تا اینکه قرآن را شنیدند، و حقیقت برایشان روشن گردید، و این اعتراف جنیان در حقیقت تکذیب مشرکین انسى و جنى است .

مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ در آیه :(و انّه کانرجال من النس یعوذون برجال من الجنّ)

و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا

راغب مى گوید: کلمه(عوذ) به معناى ملتجى شدن به غیر است و جمله(رهقه الامر) معنایش این است که قهر فلان امر بر او احاطه کرد کلمه(رهق) به گناه و طغیان هم تفسیر شده . بعضى هم آن را به ترس و شر معنا کرده اند. بعضى دیگر گفته اند: به معناى ذلت و ضعف است . و همه این معانى لازمه معناى اصلى کلمه است .

و مراد از پناه بردن انس به جن - بطورى که گفته اند این است که در عرب رسم بوده که وقتى در مسافرت در شب به بیابانى بر مى خوردند از شر جانوران و شر سفیهان جنى به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان است پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مى برم به عزیز این وادى از شر سفهاى قومش . و از مقاتل نقل شده که گفته : اولین کسى که به جن پناهنده شد طایفه اى از یمن ، و سپس قبیله بنى حنیفه بودند، و آنگاه در همه عرب شایع گردید.

و بعید نیست مراد از(پناهنده شدن به جن) این باشد که براى رسیدن به مقاصدشان به کاهنى مراجعه نموده ، از او بخواهند جن را به کمک دعوت کند، و اینکه گفته اند: رسم بوده هر گاه از اذیت و مضرت جن مى ترسیدند، به مردانى از انس مراجعه مى کردند، به همین معنا برگشت مى کند.

بنابر این ، ضمیر اولى از دو ضمیر در(فزادوهم) به رجالى از انس ، و دومى به رجالى از جن بر مى گردد، و معناى جمله این است که رجال جن گناه رجال انس و طغیان و یا ذلت و ترس آنان را زیادتر کردند.

و انهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبعث اللّه حدا

ضمیر(انهم) به رجالى از انس بر مى گردد و خطاب در ظننتم متوجه قوم جنى ایشان است ، و مراد از بعث ، بعث رسول به رسالت است ، که مشرکین منکر آنند. بعضى گفته اند: مراد از بعث زنده کردن مردگان است ، ولى سیاق آیات معناى اول را تاءیید مى کند. و از بعضى نقل شده که گفته اند: این آیه و آیه قبلش اصلا جزو کلام جنى ها نیست ، بلکه کلام خداى تعالى است که در وسط آیات حاکى کلام جنیان به عنوان جمله معترضه قرار گرفته ، بنابر این نظریه ، ضمیر(انهم) به جنیان بر مى گردد، و خطاب در(ظننتم) به مردم است ، ولى این نظریه از سیاق آیات به دور است .

و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا

(لمس سماء) به معناى نزدیک شدن به آسمان به وسیله صعود بدان است ، و کلمه(حرس) - به طورى که گفته اند - اسم جمع کلمه حارس است ، و به همین جهت با صفت مفرد توصیف شده ، و مراد از(حرس شدید)، نگهبانان قدرتمندى است که نمى گذارند شیطانها در آسمانها استراق سمع کنند، و به همین جهت دنبالش فرمود:(وشهبا)، که منظور از شهابها سلاح آن نگهبانان است .

مفاد آیه :(و انّا لمسنا السّماء...) و آیه :(و انّا کنّا نقعد منها...) که از ممنوع شدنجنّیان از صعود به آسمان و استراق سمع ، همزمان با بعثت پیامبر اسلام(صلى اللّهعلیه وآله) خبر مى دهد

و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا

از صدر این آیه اگر منضم با آیه قبلى در نظر گرفته شود این معنا استفاده مى شود: پر شدن آسمان از حارسان شدید اخیرا پیش آمده ، و قبلا چنین نبوده ، بلکه جنیان آزادانه به آسمان بالا مى رفتند، و در جایى که خبرهاى غیبى و سخنان ملائکه به گوششان برسد مى نشستند.

و از ذیل آیه که با(فاء) تفریع فرموده(فمن ...) و ذیل آیه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده ، استفاده مى شود که جنیان خواسته اند بگویند از امروز هر کس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشیند، تیرهاى شهابى را مى یابد که از خصوصیاتش این است که تیراندازى در کمین دارد.

در نتیجه از مجموع دو آیه این خبر به دست مى آید که : جنیان به یک حادثه آسمانى برخورده اند، حادثه اى جدید که مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبیاء(صلوات اللّه علیه) رخ داده ، و آن عبارت از این است که با بعثت آن جناب ، جنیان از تلقى اخبار غیبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده اند.

در اینجا به استدلال عجیبى از بعضى از مفسرین بر مى خوریم ، و آن این است که این دو آیه رد بر کسانى است که معتقدند داستان رجم شیطانها از آسمان ، قبل از بعثت رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) هم بوده ، و آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است ، چون فرموده :(ملئت حرسا) و این جمله ظهور دارد در اینکه اصل نگهبانان در آسمان بوده اند، آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است . و نیز جمله :(نقعد منها مقاعد للسمع)، ظهور دارد در اینکه مادر آسمان بعضى از نشیمنگاهها را خالى از حارس و شهب مى یافتیم ، و اما امروز هیچ جاى خالى نیست ، همه جا پر شده ، به طوریکه در هر نقطه بنشینى براى استراق سمع شهابى را در کمین مى بینى .

و این استدلال همانطورى که گفتیم عجیب است ، براى اینکه اگر این دو آیه مى خواستند از پر شدن آسمان از حارسان و زیاد شدن عدد آنان به حدى که جاى خالى در آن نمانده خبر دهد، باید نفى را متوجه شنیدن از تمامى نقاط کند، در قبال وضع گذشته که جنیان مى توانستند در بعضى نقاط بنشینند، و اسرار را بشنوند، نه اینکه نفى را متوجه صرف شنیدن کند، و ما مى بینیم در آیه شریفه(فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا) سخنى از همه نقاط و بعضى نقاط نگفته ، تنها فرموده : هر کس از جنیان بخواهد چیزى بشنود شهابى را در کمین مى بیند.

و بر فرض قبول کنیم که از این عبارت نفى کلى استفاده مى شود و مى خواهد سمع را على الاطلاق نفى کند و همین مقدار در نفى کلى کافى باشد، لیکن همینکه مى دانیم غرض خبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است ، با اینکه قبلا بعضى از نقاطش خالى بوده ، و همچنین اینکه جمله(فمن یستمع ...) را مقید کرد به قید(الان)، خود دلیل بر این است که امر جدیدى در باره رجم جن رخ داده ، و آن امر جدید این است که جنیان را از تمامى نقاط رحم مى کنند، و از بگوش نشستن آنان به طور مطلق جلو گیرى مى شود، در حالى که قبلا اینطور نبوده ، و آنها مى توانسته اند در بعضى از نقاطا ستراق سمع کنند، و کسى جلوگیرى ننماید، و این مقدار براى اثبات ادعاى مدعى کافى است .

و باید این را هم متوجه بود که مفاد آیه رخ دادن رجم جن به وسیله شهاب رصد است ، نه پیدایش اصل شهاب آسمانى ، پس این اشکال وارد نیست که کسى بگوید شهابها قبل از زمان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و نزول قرآن هم بودند، چون آنچه از قرآن استفاده مى شود این است که در عهد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم)این حادثه رخ داد، که شیطانها به وسیله شهاب رجم شدند، و قرآن در هیچ موردى متعرض اصل شهابها نشده ، و ما در اول سوره صافات هم مطالبى مربوط به این بحث ایراد کردیم .

و انا لا ندرى اشر ارید بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا

کلمه(رشد) با - دو فتحه - و کلمه(رشد) - با ضمه راء و سکون شین - به معناى رسیدن به واقع است ، بر خلاف کلمه(غى) که به معناى خلاف آن است ، و نکره آوردن(رشدا) براى این است که بفهماند خداى تعالى نوع خاصى از رشد براى آنان خواسته .

و اینکه جنیان گفتند ما نمى دانیم آیا خداى تعالى شر اهل زمین را خواسته یا رشد آنان را، براى جهل و تحیرى است که نسبت به مساءله رجم و جلوگیرى از اطلاع یافتن شیطانها از اخبار آسمانى داشته اند، چیزى که هست این مقدار را فهمیده بودند که این حادثه که در آسمان رخ داده ، مربوط به اهل زمین است ، حال یا براى خیر آنان است و یا شر آنان ، اگر خداى تعالى از پدید آوردن این حادثه خیر اهل زمین را خواسته باشد، قطعا آن خیر یک نوع هدایت و سعادت اهل زمین خواهد بود، و به همین جهت در شق دوم احتمال خود که جا داشت بگویند(و یا خیر ایشان را) گفتند(و یا رشد ایشان را) موید این معنا جمله(او اراد بهم ربهم) است ، که اشعار به رحمت و عنایت دارد.

جنیان در این کلام خود فاعل اراده رشد را ذکر کردند ولى در جانب شر فاعل را ذکر نکردند و نگفتند:(اشر اراد بمن فى الارض) بلکه فعل اراده را به صیغه مجهول آوردند، تا هم رعایت ادب را نسبت به خداى تعالى کرده باشند، و هم فهمانده باشند خداى تعالى شرک سى را نمى خواهد، مگر آنکه خود انسان کارى کرده باشد که مستحق شر خدایى شده باشد.

توضیح معناى اینکه مؤ منان جنّى گفتند:(و انّا منّا الصّالحون و منّا دون ذالک و کنّاطرائق قددا)

و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا

کلمه(صلاح) به معناى شایستگى است ، در مقابل کلمه(طلاح) که به معناى ناشایستگى است ، و مراد از(دون ذلک) - به طورى که گفته شده - رتبه اى پایین تر و نزدیک به رتبه صالحان است . و لیکن آنچه به نظر ما ظهور دارد این است که : کلمه(دون) به معناى غیر است ، خواسته اند بگویند: بعضى از ما صالحند، و بعضى دیگر غیر صالح . موید این ظهور جمله بعد است که مى فرماید:(کنا طرائق قددا)، ما داراى مسلک هاى متفرق بودیم ، و این عبارت بر تفرقه و تشتت دلالت دارد. و کلمه(طرائق) جمع طریقه است که به معناى روشهایى است که مورد عمل واقع شده باشد، و کلمه(قدد) جمع(قده) است ، که از مصدر(قد) و به معناى قطعه است ، و اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرد، به این مناسبت بود که هر یک از آن طریقه ها مقطوع از طریقه دیگر است ، و سالک خود را به هدفى غیر هدف دیگرى مى رساند، آن مفسرى هم که کلمه(قدد) را به راههاى متفرق تفسیر کرده برگشت کلامش به همین معنا است .

و ظاهرا مراد از کلمه الصالحون صالحان به حسب طبع اولى است ، آنهایى که در معاشرت و معامله طبعا اشخاصى سازگارند، نه صالحان به حسب ایمان ، چون اگر منظور صلاحیت به حسب ایمان بود مناسب تر آن بود که این آیه بعد از آیه و(انا لما سمعنا الهدى امنا به ...) قرار گیرد، که در آن سخن از ایمان آوردن بعد از شنیدن هدایت رفته است .

بعضى از مفسرین گفته اند:(طرائق قددا) اگر به فتحه خوانده مى شود به خاطر ظرفیت است ، و حرف(فى) در تقدیر است ، در حقیقت(فى طرائق قددا) بوده ، یعنى در مذاهب متفرق .

بعضى دیگر گفته اند: فتحه آن به خاطر حذف مضاف است و تقدیر آن(ذوى طرائق قددا - صاحبان راه هاى متفرق بوده ، این احتمال هم بعید نیست که جمله مذکور استعاره باشد و خواسته باشند خودشان را در اختلاف و تضادى که دارند تشبیه به طرقى کنند که هر یک سر از جایى جداگانه در مى آورد.

و معناى آیه این است که : بعضى از ما صالحان بالطبع هستند و بعضى غیر صالحند، و ما در مذاهب مختلف بودیم(بنا بر اینکه فى در تقدیر بگیریم) و یا صاحب مذاهب مختلف بودى(بنا بر اینکه کلمه ذوى را تقدیر بگیریم) و یا ما خودمان مثل راههاى بریده از هم هستیم ، که هر کدام از یکجا سر در مى آورد(بنا بر اینکه جمله استعاره باشد).

و انا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الارض و لن نعجره هربا

در اینجا کلمه(ظن) که(ظننا) ماضى آن است به معناى علم یقینى است ، و مناسب تر آن است که مراد از اینکه گفتند:(لن نعجز اللّه فى الارض) این باشد که نمى توانیم در زمین از راه فساد در ارض جلو خواست خدا را بگیریم ، و او را عاجز سازیم ، و نگذاریم نظامى که در زمین جارى کرده جارى شود، چون افساد خود آنان هم اگر محقق شود، تازه یکى از مقدرات خود خدا است ، نه اینکه خدا را عاجز ساخته باشند. و نیز مراد از جمله(و لن نعجره هربا) این باشد که اگر خدا بخواهد ما را دستگیر کند نمى توانیم از چنگ او بگریزیم ، و او نتواند به ما دست یابد.

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: معناى جمله اول این است که ما تا چندى که در زمین هستیم نمى توانیم خدا را عاجز سازیم . و معناى جمله دوم این است که نمى توانیم به آسمان بگریزیم ، در نتیجه معناى آیه این است که نه در زمین مى توانیم خدا را عاجز کنیم و نه در آسمان . لیکن خواننده خود مى داند که این معنا درست نیست .

و انا لما سمعنا الهدى امنا به فمن یومن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا

منظور از کلمه(هدى) قرآن است به این اعتبار که متضمن هدایت است ، و کلمه(بخس) به معناى نقص است ، اما نه هر نقصى ، بلکه نقص بر سبیل ظلم ، و کلمه(رهق) به معناى فرا گرفتن و احاطه کردن ناملایمات به انسان است .

امر به صبر و نهى از فسّاق و کفّار

و حرف(فاء) که در جمله(فمن یومن) آمده ، براى این است که مطلب را نتیجه و فرع مطالب قبلى کند، البته در اینجا علت را تفریع بر معلول کرده تا بفهماند حجت و علت ایمان آوردنشان به قرآن به محض شنیدن آن و بدون درنگ این بوده که هر کس به پروردگار خود ایمان داشته باشد، نه دچار ترس از بخس مى شود و نه ترس از رهق .

و حاصل معناى آیه این است که : ما وقتى قرآن را که کتاب هدایت است شنیدیم ، بدون درنگ ایمان آوردیم ، براى اینکه هر کس به قرآن ایمان بیاورد، در حقیقت به پروردگار خود ایمان آورده و هر کس به پروردگار خود ایمان بیاورد، دیگر ترس ندارد، نه ترس از نقصان در خیر، که مثلا خدا به ظلم ، خیر او را ناقص کند، و نه ترس از اینکه مکروه احاطه اش کند، چنین کسى دیگر چرا عجله نکند و بدون درنگ ایمان نیاورد و در اقدام بر ایمان آوردن تردید کند که مثلا نکند ایمان بیاورم و دچار بخس و رهق شوم .

دو دستگى در طائفه جن : مسلمون و قاسطون و ویژگى هر کدام

و انا منا المسلمون و منا القاسطون فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا

مراد از کلمه(مسلمون) این است که ما تسلیم امر خداییم ، پس مسلمون کسانیند که امر را تسلیم خدا کردند، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطیع او هستند. و مراد از کلمه(قاسطون) مایلین به سوى باطل است ، در مجمع البیان گفته که(قاسط) به معناى عدول کننده از حق است ، بر خلاف کلمه(مقسط) که به معناى عدول کننده به سوى حق است . و معناى آیه این است که : ما گروه جنیان به دو طایفه تقسیم مى شویم : یک طایفه آنهایى که تسلیم امر خدا و مطیع او هستند، و طایفه دیگر کسانى که از تسلیم شدن براى امر خدا با اینکه حق است عدول کرده و منحرف شده اند.

و کلمه(تحرى) در جمله(فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا) در مورد هر چیزى استعمال شود به معناى گشتن براى یافتن آن است . و معناى جمله این است که : کسانى که تسلیم امر خدا شدند، آنها در صدد یافتن واقع و پیدا کردن حق بر آمدند.

و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا

و اما منحرفین هیزم جهنمند و در دوزخ با سوختن معذب مى شوند، جانشان مشتعل مى گردد، عینا نظیر منحرفین از انس ، که قرآن کریم درباره آنهافرموده :(فاتقوا النار التى وقودها الناس) .

بسیارى از مفسرین جمله(فمن اسلم فاو لئک ... لجهنم خطبا) را تتمه کلام جن دانسته اند، خواسته اند بگویند مؤ منین از جن با این کلام خود قوم خود را مخاطب قرار داده اند. ولى بعضى گفته اند: این قسمت کلام خداى تعالى است ، و خطاب در آن به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) است .

و ان لواستقاموا على الطریقه لاسقیناهم ماء غدقا لنفتنهم فیه

کلمه(ان) در اول آیه مخففه از(ان) - با تشدید - است و مراد از(طریقه) طریقه اسلام است ، و(استقامت بر طریقه) به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است که ایمان به خدا و به آیات او اقتضاى آن را دارد.

و(ماء غدق) به معناى آب بس یار است ، و بعید نیست از سیاق استفاده شود که جمله(لاسقیناهم ماء غدقا) مثلى باشد که بخواهد توسعه در رزق را برساند، جمله(لنفتنهم فیه) هم این احتمال را تاءیید مى کند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق بندگان را امتحان مى کند.

استقامت بر طریقه اسلام وسعت رزق ، و اعراض از یاد خدا عذاب رو به فزونى در پىدارد

و معناى آیه این است : به درستى که داستان از این قرار است که اگر جن و انس بر طریقه اسلام یعنى تسلیم خدا بودن استقامت بورزند، ما رزق بسیارى روزیشان مى کنیم ، تا در رزقشان امتحانشان کنیم . در نتیجه آیه شریفه در معناى آیه زیر خواهد بود که مى فرماید:(و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض) .

آیات شریفه از اوائل سوره یعنى از جمله(انا سمعنا قرانا عجبا) تا آیه مورد بحث نقل کلام جنیان بود، در نتیجه آیه مورد بحث عطف است بر جمله(انه استمع ...)، و معناى مجموع معطوف و معطوف علیه این است که : بگو به من وحى شد، که جمعى از جن قرآن را شنیدند...، و به من وحى شد که اگر جن و انس بر طریقه اسلام استقامت بورزند چنین و چنان مى شود.

و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا

(عذاب صعد) آن عذابى است که دائما بیشتر مى شود، و معذب را مغلوبتر مى کند. بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاق است .

و اعراض از ذکر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طریقه است ، و اصل در سلوک عذاب هم همین است ، و به همین جهت بجاى اینکه ملزوم را بیاورد و بفرماید(و من لم یستقم على الطریقه یسلکه ...)، لازمه آن را ذکر کرد، تا به این وسیله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همین اعراض از ذکر خداست .

و همین معنا نیز علت التفاتى است که از تکلم مع الغیر(ما به ایشان آب بسیار مى دهیم) به غیبت ،(ذکر ربه) بکار رفته ، و گر نه مقتضاى ظاهر این بود که بفرماید:(و من یعرض عن ذکرنا نسلکه ...)، خواست تا با ذکر کلمه(رب) بفهماند صفت ربوبیت مبداء اصلى عذاب کردن معرضین از یاد خداست ، و به همین جهت به جاى جمله(ما چنین وچنان مى کنیم) فرمود:(پروردگارش چنین و چنانش مى کند) تا به مبداء اصلى اشاره کند.

بعضى از مفسرین جمله(یسلکه) را در بردارنده معناى یدخل دانسته و گفته اند:(یسلکه در اینجا به معناى این است که او را به سوى آتش راه مى برد، و داخل آتش مى کند) و به همین جهت مفعول دوم گرفته ، و گر نه فعل(یسلک) به خودى خود دو مفعول نمى گیرد. و معناى آیه روشن است .

بحث روایتى (روایاتى درباره استماع جنّ از رسول خدا، بیعت آنها با پیامبر(صلى اللّه علیه وآله وسلّم)...)

در مجمع البیان گفته : واحدى از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) براى خصوص جن قرآن نخوانده بود، و اصلا در این جریان جن را ندیده بود، بلکه به اتفاق طایفه اى از اصحاب خود راه افتاده بود تا به بازار عکاظ برود، و این در ایامى بود که جنیان و شیاطین از صعود به آسمان ممنوع شده بودند، دیگر خبرهاى آسمان به ایشان نمى رسید، و شیطانها یکدیگر را دیده بودند که چه پیش آمده ؟ گفتند دیگر دست ما به خبرهاى آسمان نمى رسد، هر کس از ما بخواهد بالا برود شهاب را به سرکوبیش مى فرستند، و بعد از بگو مگوها به این نتیجه رسیدند که حتما در عالم حادثه اى رخ داده ، باید مشرق و مغرب عالم را بچرخید و علت این را پیدا کنید.

آن روز که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) به سوى بازار عکاظ روانه بود، طایفه اى از جن براى جستجوى آن علت به سرزمین تهامه آمده بودند، و از جلو رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) گذر کردند، در حالى که آن جناب مشغول نماز صبح بود، همینکه صوت قرآن را از آن جناب شنیدند، ایستادند تا خوب گوش دهند، سپس گفتند حادثه همین است ، این است که بین ما و اخبار آسمانى حائل شده ،بدون درنگ نزد قوم خود برگشتند و گفتند:(انا سمعنا قرانا عجبا یهدى الى الرشد فامنا به و لن نشرک بربنا احدا)، خداى تعالى بعد از این جریان به رسول گرامى خود وحى کرد که به امتت بگو که : چنین و چنان شده(قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن) .

این روایت را بخارى و مسلم هم در صحیح خود آورده اند.

مؤ لف : قمى هم در تفسیر خود نزدیک به این معنا را آورده ، و آن روایت را در سوره احقاف در ذیل آیه(واذ صرفنا الیک نفرا من الجن ...)، نقل کردیم . لیکن ظاهر روایت قمى این است که آن چند نفرى که آیات سوره احقاف در موردشان نازل شده ، همین چند نفرى بوده اند که آیات سوره مورد بحث درباره شان نازل شده است ، و ظاهر آیات دو سوره با این معنا نمى سازد، براى اینکه ظاهر کلام آنان در سوره احقاف که گفتند:(انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسى یهدى الى الحق) این است که به موسى و تورات آن جناب هم ایمان داشته بودند، و ظاهر آیات این سوره این است که قبل از شنیدن قرآن مشرک بوده ، و اصلا معتقد به مساءله نبوت نبودند، و لازمه این معنا دو گونگى آیات است ، مگر آنکه کسى ظهور این آیات را قبول نکند.

ودر همان کتاب از علقمه بن قیس روایت آورده که گفت : از عبد اللّه بن مسعود پرسیدم : از شما چه کسانى در شب جن با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بود؟ گفت احدى از ما در آن شب در حضور آن جناب نبود، در شب جن ما رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را در مکه گم کردیم ، و در بدر به دنبالش گشتیم ، و در آخر گفتیم حتما آن جناب را ربوده اند، و یا به معراج رفته . در هنگامى که در دره ها دنبالش مى گشتیم ، دیدیم از ناحیه حراء مى آید. پرسیدیم یا رسول اللّه کجا بودید؟ ما خیلى ناراحت شدیم ، و بر جان تو ترسیدیم ؟ و نیز به وى گفتیم امشب از ساعتى که شما را گم کردیم تا این ساعت شبى را گذراندیم که هیچ قومى بدتر از آن را به سر نبرده است . حضرت در پاسخ ما فرمود: امشب مبلغ جنیان نزدم آمد، رفته بودم تا برایش قرآن بخوانم . آنگاه ما را با خود برد، و جاى پاى جنیان را و جاى آتش و اجاقشان را به ما نشان داد، و اما اینکه کسى از ما با او بوده نه ، احدى نبوده .

و نیز در همان کتاب از ربیع بن انس روایت آورده که گفت : خداى تعالى جد(بهره مندى) ندارد، و جن این سخن را از نادانى گفته اند، و خداى تعالى هم عین گفته آنان را حکایت کرده . این معنا از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده .

مؤ لف : مراد از جدى که روایت آن را نفى کرده به معناى حظ و بهره مندى و شانس است ، نه جد به معناى عظمت .

و در احتجاج از على(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى فرمود: جن وقتى به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)برخورد، که آن جناب در بطن النخل بود، و در آنجا عذر خواهى کردند که ما مثل مشرکین پنداشتیم خدا احدى را بعد از مردن زنده نمى کند، و در آن هنگام از جنیان هفتاد و یک هزار نفر بودند، و با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) بر این پیمان بیعت کردند که نماز و روزه و زکات و حج و جهاد را انجام دهند، و خیرخواه مسلمانان باشند، جنیان پذیرفته و از اینکه قبلا علیه خدا سخنان دور از حق گفته بودند، عذرخواهى کردند.

مؤ لف : بیعت(جنیان) با پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلم) که نماز و روزه و سایر واجبات را بجاى آورند مطلبى است که خداى تعالى آن را تصدیق فرموده ، آنجا که در اوائل همین سوره سخن آنان را حکایت کرده که گفتند:(امنا به)، و نیز گفتند:(و انا لما سمعنا الهدى امنا به) و اما اینکه عبادات جنیان و مخصوصا زکات و جهادشان به چه نحو است ، براى ما مجهول است ، و عذرخواهى اول آنان هم خیلى براى ما روشن نیست .

و در تفسیر قمى به سند خود از زراره روایت کرده که گفت : من از امام باقر(علیه السلام) از آیه(و انه کان رجال من الانس یعوذون بر جال من الجن فزادوهم رهقا) پرسیدم . فرمود: رسم دوره جاهلیت این بود که مردى راه مى افتاد تا به نزد کاهن برود، و معتقد بود شیطان به کاهن وحى مى کند، و از کاهن مى خواست تا به شیطان بگوید فلان شخص به تو پناه برده .

و نیز در همان کتاب در تفسیر آیه(فمن یومن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا) آمده که فرمود:(بخس) به معناى نقصان و(رهق) به معناى عذاب است .

و از عالم سؤ ال شد آیا مؤ منین از جن داخل بهشت مى شوند؟ فرمود: نه ، و لیکن خداى تعالى بین بهشت و دوزخ حظیره ها و دشتهایى دارد که مؤ منین جن و فاسقان شیعه در آنجا منزل مى کنند.

مؤ لف : گویا منظور از این حظیره ها بعضى از درجات بهشت باشد، که پایین تر از بهشت صالحان است .

این را هم باید دانست که در بعضى از روایات از طرق ائمه اهل بیت(علیهم السلام) هدى و طریقه بر ولایت على(علیه السلام) تطبیق شده . که صرفا همان تطبیق کلى بر مصداق است نه تفسیر.