background
يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَىٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ
روزى كه از گورها[ى خود] شتابان برآيند، گويى كه آنان به سوى پرچمهاى افراشته مى دوند.
آیه 43 سوره الْمَعَارِج

بیان آیات

بعد از آنکه در فصل اول از آیات این سوره در ذیل داستان درخواست عذاب بیان کرد که عذابى واقع شدنى دارند، که هیچ دافعى از آن نیست ، و آن عذاب آتشى است متلظى ، و نزاعه للشوى ، که هر اعراضگر، و هر کسى را که مال جمع مى کند و گنجینه مى سازد به سوى خود مى کشد.

و نیز بعد از آنکه در فصل دوم از آن آیات ملاک گرفتارى آنان به این بدبختى را ذکر کرد و فرمود که : ملاک آن این است که انسان مجهز به غریزه هلع و غریزه حب خیر براى خویش است ، و این غریزه ها او را به پیروى هواى نفس مى کشاند و وادار مى کند در برابر هر حقى که با آن مواجه مى شود استکبار کند، و از این راه به آتش جاودانه اش مبتلا مى کند، آتشى که به جز صالحان و معتقدین به روز جزا و ترسندگان از عذاب پروردگار، کسى از آن نجات نمى یابد.

اینک در این فصل از آیات - که فصل سوم است - روى سخن را به همان کفار نموده مثل کسى که از رفتار آنان به تعجب آمده ، سخن مى گوید، چون ایشان دورادور رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را گرفته چپ و راست او را احاطه کرده اند، واز او جدا نمى شوند، اما با دلهایى متفرق . و با چشم ظاهرى به آن جناب اقبال نموده اند، ولى دلهایشان از آن جناب اعراض دارد، لذا رسول گرامى خود را مخاطب قرار داده مى فرماید: چرا اینان اینطورند؟ آیا یک یک اینان انتظار دارند در عین اینکه کافرند داخل در جنت نعیم شوند؟ با اینکه خداى سبحان مقدر فرموده با جنت خود به جز افراد مؤ من را که خود استثنا کرده کسى را گرامى ندارد، آیا اینها با این توقعشان مى خواهند از خدا سبقت بگیرند و او را عاجز سازند؟ و حکم او را نقض و تقدیر او را باطل سازند؟ حاشا که بتوانند، زیرا خدایى که آنان را از نطفه اى خوار و بى مقدار آفریده قادر است از همین نطفه که آنان را آفریده کسانى بهتر از ایشان بیافریند،

کسانى که او را بپرستند و داخل جنتش شوند.

و در آخر این فصل رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اینکه خصام و بگومگوى با آنان را تعطیل کند، و آنان را به حال خودشان وا گذارد، تا همچنان به لجبازى و سرگرمى خود مشغول باشند، تا آن روزى را که وعده رسیدنش داده شده دیدار کنند.

توضیح معناى آیه :(فمال الذین کفروا قبلک مهطعین ....)

فمال الذین کفرواقبلک مهطعین عن الیمین و عن الشمال عزین

در مجمع البیان از زجاج نقل کرده که گفته : کلمه(مهطع) به معناى کسى است که با نگاه خود به چیزى خیره شود، و چشم از آن بر ندارد، و این قسم نظر کردن خاص دشمنان است ، و از ابو عبیده نقل کرده که گفته :(اهطاع)به معناى سرعت دادن است ، و کلمه(عزین) به معناى جماعات متفرق است ، که به واحد آنان(عزه) گفته مى شود.

و کلمه(قبل) - به کسره قاف و فتحه باء - به معناى آن جهتى است که هر چیزى رو بدان جهت دارد، و حرف فاء در اول آیه فصیحه است .

و معناى آیه این است که : وقتى بازگشت انسانهاى کافر به خاطر کفر و استکبارشان به سوى آتش است ، پس این کفار را که نزد تواند چه مى شود که به تو روى مى آورند و چشم از تو بر نمى دارند؟ به ظاهر نزد تو مجتمع هستند، ولى از چپ و راست تو متفرق مى شوند، آیا طمع دارند که داخل جنت شوند و خدا را عاجز ساخته از آنچه او قضایش را رانده سبقت گیرند، با اینکه او این قضا را رانده که تنها صالحان از مؤ منین داخل بهشت شوند، ایشان مى خواهند این قضا را لغو نموده ، با اینکه کافرند داخل بهشت شوند؟!

ایطمع کل امرى ء منهم ان یدخل جنه نعیم

این استفهام انکارى است ، مى پرسد چه چیز ایشان را واداشته که اطراف تو را بگیرند، آیا این طمع وادارشان کرده که یک یکشان با اینکه کافرند داخل بهشت شوند؟ نه ، بدانند که کافران چنین امیدى نباید داشته باشند.

در این جمله طمع به داخل شدن در بهشت را به یک یک کفار نسبت داده ، نه به جماعت آنان ، و نفرموده :(ایطمعون ان یدخلوا - آیا طمع دارند که داخل شوند؟) ولى مساءله اهطاع را به همه نسبت داد و فرمود:(مهطعین)، و این بدان جهت بوده که طمع در سعادت و رستگارى وقتى نافع است که در دل فرد طمع کار پیدا شود و او را وادار کند به ایمان و عمل صالح ، نه طمع قائم به ج : 20 ص : 30

و اگر داخل شدن در بهشت را به صیغه مجهول از باب افعال آورد، براى آن بود که اشاره کند به اینکه داخل شدنشان در بهشت به اختیار و خواست خودشان نیست ، بلکه اگر چنین فرض و طمعى درست باشد کس دیگرى ایشان را داخل بهشت مى کند، و او خداى تعالى است ، که اگر بخواهد چنین مى کند، و البته هرگز نمى خواهد، چون خود او چنین مقدر کرده که کفار داخل بهشت نشوند.

بیان مراد از اینکه(الذین کفروا)...

بیان اینکه مراد از(الذین کفروا) منافقینى هستند که اطراف پیامبر(صلى الله علیهو آله و سلم) را گرفته بودند.

بعضى گفته اند که : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) در کنار کعبه نماز مى خواند و قرآن تلاوت مى کرد، مشرکین پیرامونش ‍ جمع مى شدند و حلقه حلقه مى نشستند و به او گوش فرا داده مسخره اش مى کردند، و مى گفتند: اگر این مؤ منین آنطور که محمد مى گوید داخل بهشت شوند، ما قبل از آنان داخل خواهیم شد. و بدین مناسبت بود که این آیات نازل گردید.

لیکن این معنا با سیاق آیات سازگار نیست ، چون از ظاهر جمله فمال الذین ... بر مى آید که مى خواهد رفتار آنان را متفرع کند بر ما قبل ، یعنى بر محرومیت مردم از بهشت ، بجز طایفه اى از آنان(مؤ منین). ولى بنا به مضمون روایت جمع شدن پیرامون پیغمبر از ناحیه مشرکین از شدت عداوت بوده ، مى خواستند هر چه بیشتر آن جناب را اذیت و اهانت کنند، و اینکه گفتند ما قبل از مؤ منین داخل بهشت مى شویم - با اینکه مشرک و منکر معاد بودند، و اصلا دوزخ و بهشتى را قبول نداشتند - نمى تواند جز از در استهزاء باشد.

با این حال چگونه ممکن است این رفتار مشرکین را متفرع بر آیات قبل کرد که سخن از دوزخ و بهشت دارد؟ و به طور تعجب پرسیده : چه چیز اینان را وادار کرده که به جنت طمع ببندند، با اینکه خداى تعالى مى داند که آنان اصلا بهشت و دوزخى را قبول ندارند.

پس ناگزیر باید بگوییم مراد از جمله(للذین کفروا) منافقینى است که ظاهرا به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) ایمان آوردند ولى دوباره در دل به کفر اول خود برگشتند، و پاره اى از احکام را رد نمودند، همچنان که از آیه(ذلک بانهم امنوا ثم کفروا فطبع على قلوبهم) و آیه(لاتعتذروا قد کفرتم بعد ایمانکم)، و آیه(فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم) بر مى آید که قرآن منافقین را کافر خوانده .

بنابراین ، آیه مورد بحث مربوط به طایفه اى از مسلمانان است که ایمان آورده و داخل مؤ منین بودند، و بیشتر از مؤ منین واقعى چپ و راست رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) را احاطه مى کردند، ولى در باطن به بعضى از احکام که بر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) نازل شده کفر ورزیدند و اعتنایى به آن نکردند. خداى سبحان در این آیات توبیخشان کرده که از احاطه کردن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) و همواره با آن جناب بودن سودى نخواهند برد، و نباید طمع بهشت کنند، چون از آنانى که داخل بهشت شوند نیستند، و نه مى توانند قضا و قدر خدا را لغو کنند، و نه خدا را به ستوه آورند.

مؤ ید این وجه آیه بعدى است که مى فرماید:(انا لقادرون على ان نبدل خیرا منهم ...) که معنایش به زودى مى آید.

کلا انا خلقناهم مما یعلمون

در این آیه طمع آنان را رد مى کند که به هیچ وجه ممکن نیست با کفر داخل بهشت شوند، و منظور از اینکه فرمود: ما ایشان را از چیزى خلق کرده ایم که خودشان مى دانند، این است که ما ایشان را از نطفه خلق کردیم ، و این جمله مربوط به ما بعد است ، و مجموع آن و جمله ما بعدش رد قبلى را تعلیل مى کند. و خلاصه آن تعلیل این است که : ما آنان را از نطفه خلق کردیم ، که خودشان هم مى دانند، وقتى چنین است براى ما آسان است که آنان را از بین برده ، قومى دیگر بجاى آنان خلق کنیم که بهتر از آنان و مؤ من باشند، و چیزى از احکام دین خدا را رد نکنند، و کسى نیست که بر قضا و قدر ما سبقت گیرد و ما را عاجز سازد، تا این کفار هم طمع کنند از آنان باشند، و با کفر داخل بهشت گردند و قضاء و قدر ما را نقض کنند.

چند وجه در معناى(انا خلقنا هم مما یعلمون)

چند وجه در معناى(انا خلقنا هم مما یعلمون)

بعضى از مفسرین گفته اند: کلمه من در جمله من ما یعلمون معناى لام تعلیم ترجمه را مى دهد،

و به آیه چنین معنا مى دهد:(ما آنان را براى آنچه مى دانند خلق کردیم)، که همان استکمال به وسیله ایمان و اطاعت است ، و از طریق وحى و اخبار رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) این معنا را فهمیده اند، پس چون براى این منظور خلقشان کرده ایم ، باید خود را به این غرض برسانند، و داراى ایمان و اطاعت کنند، تا ما داخل جنتشان کنیم ، پس چگونه طمع دارند با حالت کفر داخل جنت شوند.

بعضى دیگر گفته اند: کلمه(من) ابتداى غایت را مى رساند، و معناى آیه این است که : ما ابتداى خلقت آنان را از نطفه اى چرکین که هیچ تناسبى با عالم قدس و طهارت ندارد آغاز کردیم ، تا به وسیله ایمان و اطاعت طاهر شود و به اخلاق ملائکه متخلق گردد و داخل بهشت شود، و اینان که کافرند کجا مى توانند چنین شوند.

بعضى دیگر گفته اند: مراد از(ما یعلمون) جنس است ، و معنایش این است که ما این کفار را از جنس آدمیان که خودشان مى دانند خلق کردیم ، و یا از جنس آنچه خود مى دانند خلق کردیم ، نه از جنس حیواناتى که عقل و فهم ندارند، پس حجت ما بر آنان تمام است . لیکن این سه وجه از نظر ما وجوهى بى ارزش است .

فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون على ان نبدل خیرا منهم و ما نحن بمسبوقین

یعنى مشارق خورشید، و مغارب آن . چون خورشید در هر روز از ایام سالهاى شمسى مشرق و مغربى جداگانه دارد، هیچ روزى از مشرق دیروزش طلوع و در مغرب دیروزش غروب نمى کند، مگر در مثل همان روز در سالهاى آینده . احتمال هم دارد مراد از مشارق و مغارب مشرقهاى همه ستارگان و مغربهاى آنها باشد.

بیان وجوهى از التفات در آیه(فلا اقسم برب المشارق و المغارب ...)

در این آیه شریفه با همه کوتاهیش وجوهى از التفات بکار رفته ، در جمله(فلا اقسم) التفاتى از تکلم با غیر،(ما ایشان را خلق کردیم) به متکلم وحده(من سوگند مى خورم) به کار رفته ، و وجه آن تاءکیدبیشتر سوگند است ، چون سوگند را به شخص خودش ‍ نسبت مى دهد.

و در جمله(برب المشارق و المغارب) التفاتى از تکلم وحده(من سوگند مى خورم)، به غیبت(به پروردگار مشرقها و مغربها) به کار رفته ، و وجه آن این است که خواسته به صفتى از صفات خودش اشاره نموده ، بفهماند اینکه مى گویم(من) یعنى همان من که مبداء خلقت انسانها در قرون متوالى هستم ، و اداره کننده مشرقها و مغربهایم ، چون طلوعهاى پشت سر هم و غروبهاى متوالى ملازم با گذشت زمان است ، و گذشت زمان دخالتى تام در تکون انسانها در قرون متوالى ، و نیز پیدایش حوادث در روى زمین دارد.

و در جمله(انا لقادرون) دوباره از غیبت(پروردگار مشارق و مغارب) به متکلم مع الغیر التفات شده و وجه آن این است که خواسته به عظمت خودش اشاره کند، چون زمینه کلام زمینه به رخ کشیدن قدرتش بود. و نکته دیگر اینکه در چنین زمینه اى سخن از ربوبیت مشارق و مغارب گفتن ، در حقیقت علت قدرت را ذکر کردن است ، تا با این تعلیل بفهماند کسى که تدبیر همه حوادث عالم منتهى به او است ، هیچ حادثه اى او را به ستوه نمى آورد و او را از پدید آوردن حادثى دیگر جلوگیر نمى شود، چون حوادث ، فعل او هستند، پس هیچ خلقى از خلائق او را از اینکه آن خلق را مبدل به خلقى بهتر کند مانع نمى تواند بشود، و گر نه خود آن خلق هم شریک او در تدبیر عالم مى شد، و خداى سبحان واحدى است که در ربوبیت شریکى ندارد - دقت فرمایید.

و در جمله(انا لقادرون على ان نبدل خیرا منهم) کلمه(على) متعلق به لقادرون است ، و مفعول اول فعل(نبدل) ضمیر حذف شده اى است که به کفار بر مى گردد، و به این منظور حذف شده ، و نفرموده(نبدلهم) که به خوارى و بى مقدارى امر آنان اشاره نموده ، بفهماند که خداى تعالى اعتنایى به کارشان ندارد. و کلمه(خیرا) مفعول دوم است که در حقیقت صفتى است که جاى موصوف خود نشسته ، و تقدیر کلام(انا لقادرون على ان نبدلهم قوما خیرا منهم) است ، یعنى ما قادریم بر اینکه ایشان را مبدل کنیم به قومى که بهتر از آنان باشند، و بهتر بودن آنها به این است که مردمى با ایمان باشند و به او کفر نورزند، پیرو حق باشند و حق را رد نکنند.

و(ما نحن بمسبوقین) - منظور از(سبقت) غلبه است که به طور استعاره سبقت خوانده شده ، و مسبوق شدن خدا استعاره از این است که مخلوق او جلو کار او را بگیرد و نگذارد آنان را مبدل به قومى بهتر کند. و سیاق آیه شریفه خالى از تاءیید مطالب قبل نیست که گفتیم مراد از(الذین کفروا) قومى از منافقین است نه مشرکین ، که معاند با دین و منکر اصل معادند، وجه این تاءیید این است که ظاهر عبارت(خیرا منهم) یا دلالت دارد و یا حداقل اشعار دارد بر اینکه در افراد مورد نظر شائبه خیریت هست ، که خدا مى خواهد کسانى را به جاى آنان قرار دهد که از آنان خیریت بیشترى داشته باشند، و در مشرکین هیچ شائبه خیریت نیست تا آنانکه به جاى ایشان مى آیند بهتر باشند، به خلاف منافقینى که این مقدار خیریت دارند که حفظ ظاهر اسلام را نموده آن را رد نکردند.

پس ، از آنچه گذشت روشن گردید که جمله(انا خلقناهم مما یعلمون) تا آخر سه آیه ، کلمه(کلا) را تعلیل مى کند، و حاصل مضمون این سه آیه این است که : نه ، حاشا، براى اینکه اینها خودشان مى دانند که از نطفه خلق شده اند و خلقت از نطفه خلقتى است جارى ، و رب و مدبر این حوادث جاریه که یکى از آنها همین خلقت انسانها نسلا بعد نسل است ، خداست ، و خدا قادر است که اینان را از بین برده اشخاصى بهتر از آنان را به جایشان قرار دهد، اشخاصى که اعتناى به امر دین دارند و لیاقت دارند که داخل بهشت شوند، و این طایفه نمى توانند خدا را از خلقت اشخاص بهتر و داخل بهشت کردن آنان جلوگیر شوند، البته اگر آنان را داخل بهشت کند به خاطر کمال ایمان ایشان است ، نه اینکه محکوم و مجبور به اینکار شده باشد، پس این تقدیر الهى که بهشت مخصوص صالحان از اهل ایمان است ، هرگز نقض نمى شود.

فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون

در این آیه رسول گرامى خود را دستور مى دهد آنان را در آنچه هستند رها کند و اصرار نورزد به اینکه با استدلال آنان را به راه آورد و با موعظه و اندرز آنان ، خود را به تعب اندازد. و اینکه وضع آنان را خوض و لعب نامیده ، دلالت دارد بر اینکه طایفه مورد بحث از اصرار و لجبازى که دارند خیر نمى بینند، و این اصرارشان نظیر بازى است که جز در عالم خیال هیچ سود حقیقى در آن نیست ، پس ‍ باید رها شوند، تا آن روزى را که وعده داده شده اند دیدار کنند، و آن روز قیامت است .

و اینکه کلمه(یوم) را اضافه کرد به ضمیرى که به آنان بر مى گردد، و فرمود روزشان ، اشاره دارد به اینکه آن روز به نوعى اختصاص به ایشان دارد، و آن عبارت است از اختصاص به عذاب .

بیان وعده اى(روز قیامت) که به کفار داده شده : بیرون شدن از قبر، سرگردانى...

یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الى نصب یوفضون

این آیه روز مذکور را که وعده اش را به آنان داده اند، یعنى روز قیامت را بیان مى کند.

کلمه اجداث جمع(جدث) است که به معناى قبر است ، و کلمه(سراع) جمع(سریع) است ، و کلمه(نصب) آن چیزى را گویند که به منظور علامت در سر راهها نصب مى کنند تا رهنورد به وسیله آن ، راه را گم نکند. ولى بعضى از مفسرین این کلمه را به معناى صنم(بت) که به منظور عبادت نصب مى شود گرفته اند.

لیکن این معنا از کلام خدا به دور است ، که مردگان زنده شده از قبر را به کسانى تشبیه کند که به سوى بت مى دوند. چون مصدر(ایفاض) که فعل(یوفضون) از آن مشتق است به معناى سرعت گرفتن است .

خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون

کلمه خشوع به معناى تاءثر خاصى است در قلب که به دنبال مشاهده عظمت و کبریا در قلب پیدا مى شود، نظیر این کلمه در اعضاى بدن کلمه خضوع است ، و اگر خشوع را به دیدگان نسبت داده ، با اینکه گفتیم حالت قلبى است ، بدین جهت است که آثار خشوع قلبى در چشم ظاهر مى شود، و کلمه(رهق) به معناى پوشاندن و فراگرفتن چیزى است به قهر و غلبه . و معناى این آیه و آیه قبلش این است که : روز قیامت از قبرها در مى آیند، در حالى که سرگردان مى دوند، گویا به سوى علامتى مى دوند تا راه را پیدا کنند، در حالى که اثر خشوع قلبى در دیدگانشان هویدا باشد، آرى آن روزى که در دنیا وعده داده مى شدند، همین روز است .

(ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون) - کلمه(ذلک) اشاره است به اوصافى که قبلا براى قیامت ذکر کرده بود، یعنى بیرون شدن از قبر و سرگردان دویدن و هویدا شدن آثار خشوع قلبى در دیدگان .

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل برخى آیات گذشته)

در الدر المنثور است که عبد بن حمید، از عباده بن انس روایت کرده که گفت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) داخل مسجد شد و فرمود: چرا مى بینم حلقه حلقه جمع شده اید، مانند حلقه هایى که در جاهلیت تشکیل مى دادید، که مردى پشت سر برادر خود نشسته است .

این روایت را از ابن مردویه از ابو هریره نیز نقل کرده ، ولى عبارت روایت دوم چنین است : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلم) خارج شد، در حالى که اصحابش حلقه حلقه نشسته بودند، فرمود: چرا شما را(عزین))- حلقه حلقه - مى بینم . و نیز این معنا را از جابر بن سمره نقل کرده .

و در تفسیر قمى در ذیل آیه(کلا انا خلقناهم مما یعلمون) از معصوم نقل کرده که فرمود: یعنى از نطفه و سپس علقه . و در معناى جمله(فلا اقسم) فرمود: یعنى(اقسم). و در معناى جمله(برب المشارق و المغارب) فرمود: یعنى مشرقهاى زمستانى ، و مشرقهاى تابستانى ، مغربهاى زمستانى و مغربهاى تابستانى .

و در کتاب معانى به سند خود از عبد اللّه بن ابى حماد، و او بدون ذکر سندى که تا امیر المؤ منین برسد، از آن جناب روایت کرده که فرمود: خورشید سیصد و شصت مشرق و سیصد و شصت مغرب دارد، از آن نقطه اى که امروز طلوع کرده دیگر طلوع نمى کند تا سال بعد در همان روز.

و در تفسیر قمى در ذیل جمله(یوم یخرجون من الاجداث سراعا) فرمود: یعنى از قبر. و در معناى جمله(کانهم الى نصب یوفضون) فرمود: یعنى به طرف دعوت کنندگان مى روند و صدا مى زنند. و در معناى(ترهقهم ذله) فرمود: یعنى دچار ذلت مى شوند.