بیان آیات
از ظـاهـر آیه برمى آید که با سوگند خوردن به آنچه دیدنى و آنچه نادیدنى است ، و یـا بـه عـبـارت دیـگر به غیب و شهادت ، در حقیقت به مجموع خلائق سوگند خورده ، لیکن سـوگـنـد شـامـل ذات مـتعالیه خداى تعالى نمى شود، زیرا از ادب قرآن به دور است که خـداى تـعـالى و خـلائق او را در یک صف قرار دهد، و هر دو را به یک نحو و در عرض واحد تعظیم کند.
به طور کلى در سوگند خوردن به هر چیزى ، نوعى تعظیم مورد آن سوگند است ، و خلق خـدا کـه در ایـن آیـات مـورد سـوگـنـد قـرار گرفته بدان جهت که دست پرورده خدا است ، جـلیـل و جـمـیـل اسـت ، چـون خـود او جـمـیـل اسـت ، و بـه جـز جـمـیـل نـمـى آفـریـنـد و چـگـونـه چـنـیـن نـبـاشـد بـا ایـنـکـه خـود او خـلقـتو فـعـل خـود را سـتـوده ، و خـویـشـتـن را بـدان ثـنـا گـفـتـه و فـرمـوده:(الذى احـسـن کـل شـى ء خـلقـه)، و نـیـز فرموده :(فتبارک اللّه احسن الخالقین)، پس موجودات از ناحیه خداى تعالى جز خوبى ندارند، و هر بدى که در آنها باشد از ناحیه خودشان است ، و یا از ناحیه مقایسه یکى با دیگرى است .
در ایـنـکـه بـراى اثـبـات قـرآن در مـیـان همه سوگندها سوگند به(ما تبصرون و ما لا تبصرون) را انتخاب فرموده ، مناسبتى با مقام هست ، که بر کسى پوشیده نیست ، براى ایـنـکـه نظام واحد حاکم بر عالم ، نظامى که اجزاى جارى آن همه به هم مربوطند، حکممى کند بر اینکه صانع همه یکى است ، و همه به سوى او در حرکتند، و نیز حکم مى کند به صـحـت هـمـه آثـار و احـکـام تـوحـیـد، از مـسـاءله بـعـث رسل و انزال کتب گرفته ، تا اینکه قرآن بهترین کتاب آسمانى است ، چون تمامى دعوت هایش به سوى حق و به سوى طریق مستقیم است .
از آنچه گذشت روشن شد که آنچه بعضى از مفسرین در تفسیر جمله(ما تبصرون و ما لا تبصرون) گفته اند، وذیلا از نظر خواننده مى گذرد، درست نیست .
بعضى دیگر گفته اند: مراد از اولى نعمت ظاهرى ، و از دومى نعمت هاى باطنى است .
و بعضى دیگر گفته اند:مراد از اولى جن و انس و از دومى ملائکه و یا مراد از اولى اجسام و از دومـى ارواح اسـت ، و یـا از اولى دنـیـا و از دومـى آخـرت ، و یـا از اولى آثـار دیدنى قـدرت خـدا و از دومـى آثـار نـدیـدنـى قـدرت او و اسـرار خـلقـت اسـت. وجه نادرستى این اقوال این است که لفظ آیه از همه اینها عمومى تر است .
وجه اینکه قرآن را قول رسولى کریم خواند
انه لقول رسول کریم
و اگر قرآن را قول رسـولى کـریـم خـوانـده ، بـاعث هیچ اشکالى نمى شود چون این نسبت به شخص آن جناب نـیـسـت ، بـلکـه بـه عـنـوان رسـالت او اسـت ، و مـعـلوم اسـت کـه رسـول بـدان جهت که رسول است سخنى از خود ندارد، آنچه مى گوید از ناحیه فرستنده خـود مـى گـویـد، و مـعـنـا را بـا بـیـانـى بـیـشـتـر در جـمـله(تنزیل من رب العالمین) توضیح داده .
و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تومنون
و لا بقول کاهن قلیلا ما تذکرون
در این جمله کهانت بودن قرآن و کاهن بودن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) انکار شده است ، و(کهانت) به عقیده کاهنان عبارت است از اینکه کاهن پیامها و اطلاعاتى را از جن دریافت کند. و جمله(قلیلا ما تذکرون) نیز توبیخ مجتمع مشرکین است .
تنزیل من رب العالمین
و لو تقول علینا بعض الاقاویل ... حاجزین
بعضى دیگر گفته اند: به معناى رگ قلب است .
و مـعـنـاى ایـن آیـات این است که:اگر این پیامبر کریم که ما رسالت خود را به دوش او نـهـادیـم ، و بـا قـرآن کـریـم بـه سـوى شـمـا فـرسـتـادیـم ، پـاره اى اقـوال را از پـیـش خـود بتراشد و به ما نسبتش دهد،(لاخذنا منه بالیمین)ما او را مانند مـجـرمـیـن دست بسته مى کنیم ، و یا ما دست راست او را قطع مى کنیم ، و یا با دست خود که همان قدرت ما است او را گرفته انتقام از او مى ستانیم .
نـادرسـتـى ایـن ایـراد بـدیـن جـهـت اسـت کـه تـهـدیـد در آیـه مـورد بـحـث مـتـوجـه شـخـص رسول صادق است ، چنین رسولى که در ادعاى رسالتش صادق است ، اگرچیزى به دروغ بـه خـدا نـسـبـت دهـد خـدا بـا او چنین معامله اى مى کند، نه تهدید به مطلق مدعیان نبوت ، و مفتریان بر خدا در ادعاى نبوت و در خبر دادن از ناحیه خداى تعالى .
و انه لتذکره للمتقین
و انا لنعلم ان منکم مکذبین و انه لحسره على الکافرین
و انه لحق الیقین فسبح باسم ربک العظیم
در آخر سوره واقعه نظیر این دو آیه گذشت ، و درباره اش سخن گفته شد، و این دو سوره یـعـنى واقعه و حاقه هر دو یک غرض را دنبال مى کنند، و آن بیان اوصاف روزقیامت است ، سـیـاق هـر دو و آخـر آنها نیز یکى است ، و آیه مورد بحث سوگندى است بر حقانیت قرآن ، کـه از روز قـیـامـت خبر مى دهد، و این دو سوره هر دو بااین نکته ختم مى شوند که قرآن و آنـچـه خـبـر داده کـه در قـیـامـت واقـع مـى شـود حـق الیـقـیـن اسـت ، و آنـگـاه رسـول گـرامـى خـود را دسـتـور مـى دهـدبـه ایـنـکه اسم پروردگار عظیم خود را تسبیح گـویـد، یـعـنـى مـنـزه بـدارد از ایـنـکـه عـالم را بـه بـاطـل بـیافریند، و براى آن هدفى به نام معاد قرار ندهد، و از اینکه معارف حقى را که قرآن در امر مبداء و معاد بیان مى کند باطل سازدم .