background
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ
سپس رگ قلبش را پاره مى‌كرديم،
آیه 46 سوره الْحَاقَّة

بیان آیات

ایـن دسـته از آیات ، فصل سوم از آیات سوره است که مطالب سابق مربوط به حاقه را بـه لسـان تـصـدیـق قـرآن تـاءکـید مى کند، تا با تصدیق قرآن حقانیت خبرهایى که از مساءله قیامت داد ثابت شود. فلا اقسم بما تبصرون و ما لا تبصرون
قـــســـم بـــه(آنــچـه مى بینید و آنچه نمى بینید) سوگند به مجموع خلائق است . چندوجه دیگر در باره این قسم

از ظـاهـر آیه برمى آید که با سوگند خوردن به آنچه دیدنى و آنچه نادیدنى است ، و یـا بـه عـبـارت دیـگر به غیب و شهادت ، در حقیقت به مجموع خلائق سوگند خورده ، لیکن سـوگـنـد شـامـل ذات مـتعالیه خداى تعالى نمى شود، زیرا از ادب قرآن به دور است که خـداى تـعـالى و خـلائق او را در یک صف قرار دهد، و هر دو را به یک نحو و در عرض واحد تعظیم کند.

به طور کلى در سوگند خوردن به هر چیزى ، نوعى تعظیم مورد آن سوگند است ، و خلق خـدا کـه در ایـن آیـات مـورد سـوگـنـد قـرار گرفته بدان جهت که دست پرورده خدا است ، جـلیـل و جـمـیـل اسـت ، چـون خـود او جـمـیـل اسـت ، و بـه جـز جـمـیـل نـمـى آفـریـنـد و چـگـونـه چـنـیـن نـبـاشـد بـا ایـنـکـه خـود او خـلقـتو فـعـل خـود را سـتـوده ، و خـویـشـتـن را بـدان ثـنـا گـفـتـه و فـرمـوده:(الذى احـسـن کـل شـى ء خـلقـه)، و نـیـز فرموده :(فتبارک اللّه احسن الخالقین)، پس موجودات از ناحیه خداى تعالى جز خوبى ندارند، و هر بدى که در آنها باشد از ناحیه خودشان است ، و یا از ناحیه مقایسه یکى با دیگرى است .

در ایـنـکـه بـراى اثـبـات قـرآن در مـیـان همه سوگندها سوگند به(ما تبصرون و ما لا تبصرون) را انتخاب فرموده ، مناسبتى با مقام هست ، که بر کسى پوشیده نیست ، براى ایـنـکـه نظام واحد حاکم بر عالم ، نظامى که اجزاى جارى آن همه به هم مربوطند، حکممى کند بر اینکه صانع همه یکى است ، و همه به سوى او در حرکتند، و نیز حکم مى کند به صـحـت هـمـه آثـار و احـکـام تـوحـیـد، از مـسـاءله بـعـث رسل و انزال کتب گرفته ، تا اینکه قرآن بهترین کتاب آسمانى است ، چون تمامى دعوت هایش به سوى حق و به سوى طریق مستقیم است .

از آنچه گذشت روشن شد که آنچه بعضى از مفسرین در تفسیر جمله(ما تبصرون و ما لا تبصرون) گفته اند، وذیلا از نظر خواننده مى گذرد، درست نیست .

بـعـضـى گفته اند: منظور از جمله اول خلائق ، و از جمله دوم خالق است . ولى سیاق با این تفسیر سازگارى ندارد.

بعضى دیگر گفته اند: مراد از اولى نعمت ظاهرى ، و از دومى نعمت هاى باطنى است .

و بعضى دیگر گفته اند:مراد از اولى جن و انس و از دومى ملائکه و یا مراد از اولى اجسام و از دومـى ارواح اسـت ، و یـا از اولى دنـیـا و از دومـى آخـرت ، و یـا از اولى آثـار دیدنى قـدرت خـدا و از دومـى آثـار نـدیـدنـى قـدرت او و اسـرار خـلقـت اسـت. وجه نادرستى این اقوال این است که لفظ آیه از همه اینها عمومى تر است .

وجه اینکه قرآن را قول رسولى کریم خواند

انه لقول رسول کریم

ضمیر(انه) به قرآن برمى گردد، و آنچه از سیاق برمى آید این است که منظور از رسـول کـریـم پـیـامـبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله وسلم) است ، و این آیه مى خواهد در مقابل سخنان کفار که او را شاعر و یا کاهن مى خواندند رسالت آن جناب را تصدیق کند.

و اگر قرآن را قول رسـولى کـریـم خـوانـده ، بـاعث هیچ اشکالى نمى شود چون این نسبت به شخص آن جناب نـیـسـت ، بـلکـه بـه عـنـوان رسـالت او اسـت ، و مـعـلوم اسـت کـه رسـول بـدان جهت که رسول است سخنى از خود ندارد، آنچه مى گوید از ناحیه فرستنده خـود مـى گـویـد، و مـعـنـا را بـا بـیـانـى بـیـشـتـر در جـمـله(تنزیل من رب العالمین) توضیح داده .

بعضى گفته اند: مراد از رسول کریم ، جبرئیل است . لیکن سیاق آن را تاءیید نمى کند، بـراى ایـنـکـه اگـر مـراد جـبـرئیـل بـود جـا داشـت بـفـرمـایـد: ایـن قـرآن را شـیـطـانـهـا نازل نکرده اند،
همان طور که در سوره شعرا اینطور فرمود، علاوه بر این آیه بعدى که مى فرماید:(و لو تـقـول عـلیـنـا بـعـض الاقـاویـل)، و هـمـچـنـیـن آیـات بـعـدش کـه سـخـن از رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) دارد بـا ایـن احتمال مناسبت دارد، که منظور از رسول کریم ، پیامبر عظیم الشان باشد.

و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تومنون

در ایـن آیـه شـعـر بـودن قـرآن را نـفـى مـى کـنـد، چـون آورنـده آن کـه رسـول خـدا(صـلى الله عـلیه و آله وسلم) است تا به آخر عمر حتى یک شعر نسرود، تا چه رسد به اینکه شاعر باشد، و جمله(قلیلا ما تومنون) توبیخ مجتمع ایشان است ، که اکثریت آنان ایمان نداشته ، و بجز اندکى از ایشان ایمان نیاوردند.

و لا بقول کاهن قلیلا ما تذکرون

در این جمله کهانت بودن قرآن و کاهن بودن رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) انکار شده است ، و(کهانت) به عقیده کاهنان عبارت است از اینکه کاهن پیامها و اطلاعاتى را از جن دریافت کند. و جمله(قلیلا ما تذکرون) نیز توبیخ مجتمع مشرکین است .

تنزیل من رب العالمین

یـعـنـى قـرآن از نـاحـیـه رب العـالمـیـن نـازل شـده اسـت ، نـه ایـنـکـه خـود رسـول آن را پـرداخـتـه و بـه دروغ بـه خدا نسبت داده باشد، که در سابق هم به این معنا اشاره فرمود.

و لو تقول علینا بعض الاقاویل ... حاجزین

وقـتـى کسى مى گوید: فلانى بر من(تقول) کرد، معنایش این است که سخن و قولى از نـاحـیـه خـود تراشید و به من نسبت داد. و کلمه(وتین) - به طورى که راغب گفته - بـه مـعـنـاى رگـى اسـت کـه به جگر، خون وارد مى کند، و اگر قطع شود صاحبش مى میرد.

بعضى دیگر گفته اند: به معناى رگ قلب است .

مـــفـــاد تـــهـــدیـــد پـــیـــامـــبـــر(ص) بـــه ایـــنـــکـــه(و لوتقول علینا بعض الا قاویل لاخذنا منه بالیمین ...)

و مـعـنـاى ایـن آیـات این است که:اگر این پیامبر کریم که ما رسالت خود را به دوش او نـهـادیـم ، و بـا قـرآن کـریـم بـه سـوى شـمـا فـرسـتـادیـم ، پـاره اى اقـوال را از پـیـش خـود بتراشد و به ما نسبتش دهد،(لاخذنا منه بالیمین)ما او را مانند مـجـرمـیـن دست بسته مى کنیم ، و یا ما دست راست او را قطع مى کنیم ، و یا با دست خود که همان قدرت ما است او را گرفته انتقام از او مى ستانیم .

کـه ایـن احـتـمال اخیر در روایت قمى هم آمده .(ثم لقطعنا منه الوتین) و سپس او را به جـرم اینکه دروغ به ما بسته مى کشیم ،(فما منکم من احد عنه حاجزین)، آن وقت هیچ کس از شـمـا نـیست که بتواند او را از ما پنهان کند، و ما را از انتقام گیرى از وى مانع شود، و در نتیجه از عقوبت و اهلاک ما برهاند.
ایـن آیات تهدیدى است به پیامبر بر فرضى که آن جناب سخنى را که از خدا نیست به خـدا نـسـبت دهد، و چگونه ممکن است این فرض تحقق یابد، با اینکه او فرستاده اى است از ناحیه خدا، و خداى تعالى او را به نبوت گرامى داشته و به رسالت خود برگزیده ؟!
پس آیات مورد بحث در معناى آیه زیر است که مى فرماید:(و لو لا ان ثبتناک لقد کدت تـرکـن الیـهـم شـیـئا قـلیـلا اذا لاذقـنـاک ضعف الحیوه و ضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا)، و نیز در معناى آیه زیر که بعد از ذکر نعمت هاى بزرگى که به انبیائش داده مى فرماید:(و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون).
پـس دیـگـر ایـراد نـشـود که مقتضاى آیات این است که هر کس به دروغ ادعاى نبوت کند و سـخنانى به خدا نسبت دهد خدا او را هلاک مى کند، و در دنیا به شدیدترین عقاب گرفتار مـى سـازد، و این با آنچه در خارج مى بینیم منافات دارد، زیرا چه بسیار کسانى که به دروغ ادعاى نبوت کردند، و به چنین عقابى هم مبتلا نشدند.

نـادرسـتـى ایـن ایـراد بـدیـن جـهـت اسـت کـه تـهـدیـد در آیـه مـورد بـحـث مـتـوجـه شـخـص رسول صادق است ، چنین رسولى که در ادعاى رسالتش صادق است ، اگرچیزى به دروغ بـه خـدا نـسـبـت دهـد خـدا بـا او چنین معامله اى مى کند، نه تهدید به مطلق مدعیان نبوت ، و مفتریان بر خدا در ادعاى نبوت و در خبر دادن از ناحیه خداى تعالى .

و انه لتذکره للمتقین

در این جمله کرامت تقواى آنان ، و کرامت معارف الهى و معاد و حقائق آن را خاطر نشان ساخته ، درجـاتـى را کـه مـتـقـین نزد خدا و در آخرت در بهشت دارند یادآورى مى کند، و قرآنى که سـخـنـش ایـن است تقول و افترا نیست ، بنابر این آیه شریفه در مقام بیان حجتى است بر اینکه قرآن منزه از تقول و افترا است .

و انا لنعلم ان منکم مکذبین و انه لحسره على الکافرین

یـعـنـى ما مى دانیم که بعضى از شما تکذیب گرند، و همین تکذیبشان حسرتى خواهد بود براى آنان ، که این حسرت را در روزى که محشور مى شوند احساس خواهند کرد.

و انه لحق الیقین فسبح باسم ربک العظیم

در آخر سوره واقعه نظیر این دو آیه گذشت ، و درباره اش سخن گفته شد، و این دو سوره یـعـنى واقعه و حاقه هر دو یک غرض را دنبال مى کنند، و آن بیان اوصاف روزقیامت است ، سـیـاق هـر دو و آخـر آنها نیز یکى است ، و آیه مورد بحث سوگندى است بر حقانیت قرآن ، کـه از روز قـیـامـت خبر مى دهد، و این دو سوره هر دو بااین نکته ختم مى شوند که قرآن و آنـچـه خـبـر داده کـه در قـیـامـت واقـع مـى شـود حـق الیـقـیـن اسـت ، و آنـگـاه رسـول گـرامـى خـود را دسـتـور مـى دهـدبـه ایـنـکه اسم پروردگار عظیم خود را تسبیح گـویـد، یـعـنـى مـنـزه بـدارد از ایـنـکـه عـالم را بـه بـاطـل بـیافریند، و براى آن هدفى به نام معاد قرار ندهد، و از اینکه معارف حقى را که قرآن در امر مبداء و معاد بیان مى کند باطل سازدم .