background
قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
بگو: «اوست كه شما را در زمين پراكنده كرده، و به نزد او [ست كه‌] گرد آورده خواهيد شد.»
آیه 24 سوره الْمُلْك

بیان آیات

ایـن آیات نشانه هاى دیگرى از ربوبیت خداى تعالى را به مشرکین تذکر مى دهد تا به وسـیـله آن بـه وحـدانیت خدا در خلقت و تدبیر رهنمونشان شود، و در آن مطالبرا توام با تـخـویـف وتـهـدیـد بیان مى کند، همچنان که گفتیم همه سوره اینطور است ، چیزى که هست بـایـد ایـن را در نـظـر بـگـیـریـم کـه خـداى تـعـالى بـعـد از آنـکـه در جـمـله(بـل لجـوا فـى عـتـو و نـفور)به لجاجت و عناد آنان درباره حق اشاره کرد، سیاق را از خـطـاب بـه آنـان بـرگـردانـیـد، و روى سـخـن از ایـشـان بـرتـافـتـه خـطـاب را مـتـوجه رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم) کرد، و فرمود:حالا تو با آنان سخن بگو، و بـگـوشـشـان بـخـوان ، و آیـات و نشانه هاى ربوبیت من در خلقت و تدبیر را که همه بر یـگـانـگـى مـن در ربـوبـیـت دلالت دارنـدبـه یـادشـان بـیاور، و از عذاب من انذارشان کن(قـل هـو الذى ...)،(قـل هـو الذى ذراکـم ...)،(قـل انـمـا العـلم...)،(قـل ارایـتـم ان اهـلکـنـى اللّه...)،(قـل هـو الرحـمـن...)،(قـل ارایـتـم ان اصـبـح ماوکم غورا...) که در همه این آیات مى فرماید: تو بگو چنین و چنان .

قل هو الذى انشاکم و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلا ما تشکرون

مقصود از انشاء بشر(هو الذى انشاءکم ....)

کـلمـه(انـشاء) به معناى ایجاد ابتدایى چیزى و تربیت آن است ، و در اینکه در آخر این آیه بشر را عتاب کرده به اینکه(قلیلا ما تشکرون - چه کم است شکرگزاریتان)و هـمـچـنـین در آخر نظیر این آیه مانند آیه78 سوره مؤ منون و آیه 9سوره الم سجده دلالت دارد بـر ایـنـکـه انـشاى بشر و ایجاد او و مجهز کردنش به جهاز حس و فکر، از اعظم نعمت الهى است ،

که با هیچ مقیاسى نمى توان عظمت آن را اندازه گیرى کرد.

و مـنـظـور از انـشـاى بشر صرف خلقت او نیست ، بلکه منظور خلقت بدون سابقه او است ، یعنى حتى در ماده هم سابقه نداشت ، و در ماده چیزى به نام انسان نبود، همچنان که در آیه زیـر خلقت جسم و ماده بشر را سابقه دار مى داند، و از پدید آوردن جسمش تعبیر به خلقت مـى کـنـد، ولى وقـتى به خود او مى رسد از ایجادش تعبیر به انشاء نموده ، مى فرماید:(و لقـد خـلقـنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فى قرار مکین ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه ... ثم انشاناه خلقا اخر).

کـه از آن فـهـمـیـده مـى شـود انسان سمیع و بصیر، و متفکر شدن مضغه به وسیله ترکیب شـدن نـفـس بـشـر با آن مضغه ، خلقتى دیگر است ، و سنخیتى با خلقت انواع صورتهاى مـادى قـبـل ، یعنى صورت خاکى و گلى و نطفه اى و علقه اى و مضغه اى ندارد، اینها همه اطوارى است که ماده انسان به خود گرفته ، و اما خود انسان داراى شعور در هیچ یک از این اطوار وجود نداشته ، و شبیه به هیچ یک از آنها نیست ، و این همان انشا است .

و نظیر آیه سوره مؤ منون(و من ایاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون) است ،(کلمه(اذا - ناگهان) را از نظر دور ندارید).

پـس ایـنـکـه فـرمـود:(هـو الذى انـشـاکـم)اشـاره اسـت بـه خـلقـت انـسان ، و جمله(و جـعـل لکـم السمع و الابصار و الافئده)اشاره است به مجهز شدن انسان به جهاز حس و فـکـر، و مـنـظـور از جـعـل ، جـعـل انـشـائى سـمـع و بـصـر و افـئده اسـت ، هـمـچـنـان کـه جـعـل نـفـس آدمـى انـشـائى است ، و در جاى دیگر درباره انشائى بودن آنها فرموده(و هو الذى انشا لکم السمع و الابصار و الافئده قلى لا ما تشکرون).

پـس انـسـان هـر چـنـد کـه بـه صـفات بسیارى از قبیل حواس پنجگانه ظاهرى و باطنى از سـایـر مـوجـودات ، یـعـنـى جـمادات و نباتات ممتاز است ، ولى در آیه بهدو صفت سمع و بـصـر اکـتـفـا کرده ، و این یا به خاطربوده که این دو مهمتر از سایر امتیازات است ، و یا احتمالا براى این بوده که اصلا منظور از آن دو همهصفات و حواس ظاهرى است ، و در آیه بـر جزء اطلاق شده و کل اراده شده است ، و منظور از کلمه(افئده) که جمع(فواد - قلب) است ، نفس متفکر آدمى است که انسان با این امتیاز از سایر حیوانات ممتاز مى شود.

(قلیلا ما تشکرون) - یعنى کم شکر مى گزارید، شکرى که شایسته این نعمت و یا هـمـه نـعـمـت هـاى عـظـمـاى الهـى بـاشـد، بنابر این کلمه(ما) زایده و کلمه(قلیلا) مفعول مطلق است ، و تقدیر کلام(تشکرون شکراکم) مى باشد.
و بـعـضـى از مـفـسـریـن کلمه(ما) را مصدریه گرفته اند، که بنابر این ، معناى جمله(قلیلا شکرکم) مى شود.

قل هو الذى ذراکم فى الارض و الیه تحشرون

مصدر(ذرء) که فعل(ذراکم)از آن مشتق است ، به معناى خلقت است ، و منظور از خلق کـردن ایـشـان در زمـیـن ایـن اسـت کـه خـلقـتـشـان وابـسـتـه بـه زمـیـن اسـت ، و کـمـال آنـان جـزبـه اعمالى وابسته به ماده زمینى تمام نمى شود، آرى خداى تعالى مواد زمـیـنـى را در دل بـشـر زینت داده ، به طورى که دلها به سوى آن مجذوب شود، و به این وسـیله افراد صالح از طالح ممتاز گردند، همچنان که فرمود:(انا جعلنا ما على الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا و انا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا).

و جـمـله(و الیـه تـحـشـرون) اشـاره اسـت به مساءله بعث و جزا و قیامت و وعده اى است قطعى .

حکایت استعمال منکرین مقاد در مسئله قیامت و پاسخ به آنان

و یقولون متى هذا الوعد ان کنتم صادقین

مـنـظـور از ایـن وعده همان قیامت موعود است . در این جمله سخن کفار و منکرین معاد را حکایت مى کند که در آمدن آن عجله کردند، البته استعجالشاءن به منظور استهزا بوده .

قل انما العلم عند اللّه و انما انا نذیر مبین

این جمله ، جواب از استعجال ایشان است که مى گفتند(پس این وعده کى مى رسد...)،

و حـاصـل جـواب ایـن اسـت کـه عـلم به اینکه قیامت چه وقت مى رسد نزد خدا است ، و غیر از خـداى تـعـالى کـسـى را از آن آگـاهى نیست همچنان که خودش در جاى دیگر قرآن فرموده :(لا یجلیها لوقتها الا هو)و من بجز اینکه نذیرى آشکار هستم مسوولیت و اختیارى ندارم ، مـن تـنـهـا مـاءمـورم بـه شـما خبر دهم که به زودى به سوى خدا محشور مى شوید، و اما اینکه چهوقت محشور مى شوید، نمى دانم .

ایـن مـعـانـى از آیـه و سـیـاقـى کـه آیـه در آن قـرار دارد یـعـنـى سـیـاق سـوال و جـواب استفاده مى شود، و بنابر این ، لام در کلمه(العلم)لام عهد است و مراد، عـلم بـه وقـت حـشـر اسـت ، و امـا اگـر الف و لام را بـراى جنس بدانیم ، همچنان که از جمله(انما العلم عند اللّه) با قطع نظر از چیز دیگرى همین جنس استفاده مى شود، در نتیجه مـعنایش این مى شود که به طور کلى حقیقت علم نزد خداست ، و احدى به هیچ مقدار از آن علم احاطه نمى یابد، مگر به اذن خداى تعالى ، همچنان که فرمود:(و لا یحیطون بشى ء من عـلمـه الا بـما شاء) و خدا نخواسته که من از آن علم بى کرانش جز این را بدانم که شما به زودى محشور مى شوید، و شما را از آن روز انذار کنم ، و اما اینکه وقت رسیدن آن روز چه زمانى است علمى بدان ندارم .

خطاب ملائکه به اهل دوزخ : این همان وعده اى است که به شما مى دادند!

فلما راوه زلفه سیئت وجوه الذین کفروا...

کلمه(زلفه) به معناى(قرب - نزدیکى) است . و مراد از آن(قریب - نزدیک) است ، و ممکن هم هست از باب(زید عدل باشد)، و ضمیر در جمله(راوه)به وعد، و بـه قـول بـعـضى به عذاب برمى گردد. و معناى آیه این است که :وقتى آن وعده و یا عـذاب را نـزدیـک بـبـیـنـنـد آن وقـت روى کـسـانـى کـه کـفـر ورزیدند ترش مى شود، و در سیمایشان اثر خسران و نومیدى هویدا مى گردد.

(و قـیـل هـذا الذى کـنـتـم به تدعون) - بعضى از علماى لغت گفته اند:(تدعون)بـدون تـشـدیـد دال و تـدعـون بـا تـشـدیـد، هـر دو بـه یـک مـعـنـا اسـت ، مـثـل دو کلمه(تدخرون) بى تشدید و(تدخرون) با تشدید.و معناى جمله این است کـه بـه ایـشـان گفته مى شود: عذاب که مى بینید همان وعده اى است که به شما دادند، و شما همواره مى پرسیدید پس آن قیامت و عذاب چه وقت است ، و با گفتن متى(هذا الوعد) در آمدنش عجله مى کردید، و از ظاهر سیاق برمى آید که گوینده این کلام ملائکه اند،

کـه بـه امـر خـدا به اهل دوزخ خطاب مى کنند. بعضى از مفسرین گفته اند گوینده آن خود کفارند که به یکدیگر مى گویند.

قل ارایتم ان اهلکنى اللّه و من معى او رحمنا فمن یجیر الکافرین من عذاب الیم

حـرف(ان) شـرطیه است ، که شرط و جزا مى خواهد، شرط آن جمله(اهلکنى اللّه)و جـزایـش جـمـله(فمن یجیر الکافرین ...) است ، مى فرماید به ایشان بگو:به من خبر دهـیـد بـبـیـنم اگر خدا مرا و مؤ منین را که با منند هلاک کند، و یا به ما رحم نموده ، هلاکمان نـکـنـد، چـه کـسـى کـافـران را- که همین شمایید و به خدا کفر مى ورزید، و مستحق عذاب دردنـاک اویـیـد، -از عـذاب دردنـاک او پـنـاه مـى دهـد؟ و در ایـن جـمـله به طور قاطع کفار راتـهـدیـد مـى کـنـد بـه ایـنـکـه هـلاک شـدن مـا و هـلاک نـشـدنـمـان هـیـچ سـودى بـه حال شما ندارد، و عذابى را که به طور قطع و به خاطر کفرتان به شما خواهد رسید از شما برطرف نمى سازد.

بعضى از مفسرین گفته اند: کفار مکّه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) و مؤ منین را به مردن نفرین مى کردند، لذا خداى تعالى ماءمورش کرد به ایشان بگوید:چه خدا ما را هـلاک کـنـد و چه باقى بدارد، به هر حال سرنوشت ما به دست اوست ، و ما از زحمت او امید خـیـر داریـم ، و امـا شما چه مى کنید، چه کسى را دارید که از عذاب الیم خدا که به خاطر کفرتان به خدا مستحق آن شده اید، پناهتان دهد؟

قـل هـو الرحـمـن امـنـا بـه و عـلیـه تـوکـلنـا فـسـتـعـلمـون مـن هـو فـى ضلال مبین

ضـمـیـر بـه خدایى برمى گردد که رسول اللّه ماءمور شده بشر را به توحید او دعوت کـنـد، و کـفـار هـمـان خدا را مى خوانند تا او را هلاک سازد. و معناى آیه این است که بگو آن خـدایى که من شما را به توحید او مى خوانم ، و شما او را به نفرین من و علیه مؤ منین مى خوانید، همان رحمانى است که نعمتش هر چیزى را فرا گرفته ، و ما به او ایمان آورده بر او تـوکـل کـرده ایم ، بدون به چیزى غیر او متمایل شویم ، و یا اعتماد کنیم ، پس اى مردم کافر! به زودى خواهید فهمید چه کسى در ضلالت آشکار است ؟ ما و یا شما؟

در کشاف گفته : اگر بپرسى چرا مفعول فـعـل(امـنـا) را کـه ضـمـیـر در(بـه) بـاشـد، بـعـد از فـعـل آورد، و مـفـعـول فـعـل(تـوکـلنـا) را کـه ضـمـیر در(علیه) باشد جلوتر از فعل آورد، و خلاصه چرا نفرمود:(امنا به و توکلنا علیه)؟ در پاسخ مى گویم :

علتش این بود که کلمه(آمنا)در مقام تعربض به کافران بود، که ذکرشان به میان آمـده بـود، پـس گـویـا فـرمـوده:(ایـمـان آوردیـم بـه رحـمـان ، و مـثـل شـمـا بـه او کـفـر نـورزیـدیـم)، آنـگـاه فـرمـود:و بـر خـصـوص او تـوکـل کـردیـم-چـون مـقـدم شـدن کـلمـه(بـر او)انـحـصـار را مـى رسـانـد-و تـوکـل نـکـردیـم بـرآنـچـه شـمـا بـر آن تـوکـل نـمـودیـد، شـمـا بـر رجال و اموالتان توکل کردید، و ما بر خداى رحمان و بس.

قل ارایتم ان اصبح ماوکم غورا فمن یاتیکم بماء معین

کـلمـه(غـور) بـه مـعـنـاى فـرو رفـتـن آب در زمـیـن اسـت ، و مـنـظـور از ایـن مـصدر اسم فـاعـل - غـائر - اسـت ، و کـلمه(معین) به معناى آب جارى در روى زمین است . و معناى آیه این است که : مرا خبر دهید اگر آب شما به زمین فرو رود، و روى زمین آبى نماند، چه کسى که در روى زمین برایتان آب جارى سازد؟
در ایـن بـاره روایاتى است که آیه شریفه را بر ولایت على(علیه السلام) و دشمنى آن جـنـاب تـطـبـیق مى کند، که البته منظور از آنها تفسیر نیست بلکه تطبیق کلى بر مصداق است .