background
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و براى كسانى كه ايمان آورده‌اند، خدا همسر فرعون را مثل آورده، آنگاه كه گفت: «پروردگارا، پيش خود در بهشت خانه‌اى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر برهان.»
آیه 11 سوره التَّحْرِيم

بیان آیات

تـــعـــریـــض شـــدیـــد بـــه دو هـــمـــســـر پـــیــامـبـر(حـفـضـه و عـایـشـه) بـا ذکـر دومثال بیانگر اینکه هیچ سبب و نسبتى ملاک کرامت و برترى نیست

ایـن آیـات کـریـمـه مـتـضـمـن دو تـا مـثـل اسـت ، یـکـى مـثـلى کـه خـدا بـه وسـیـله آن حـال کـفـار را مـجـسـم مـى کـنـد، و یـکـى هـم مـثـلى کـه بـیـانـگـر حـال مـؤ مـنـین است ، مثل اول وضع کفار را در شقاوت و هلاکت روشن نموده ، بیان مى کند که اگـر چـنـیـن شـدند به خاطر خیانتى بود که به خدا و رسولش کردند، و سرانجام خیانت بـه خـدا و رسول همین است ، از هر کس که مى خواهد سر بزند، هر چند از کسى سر بزند کـه وابـسـتـه و مـتـصـل بـه انـبـیـا بـاشـد، و مـثل دومى بیانگر این حقیقت است که سعادت و رسـتـگـارى مـؤ مـنـیـن هـم تـنـهـا بـه خـاطـر ایـمـان خـالصـشـان بـه خـدا و رسـول و قـنـوتـشـان و حـسـن اطاعتشان بوده ، و اتصال و خویشاوندى که با کفار داشتند ضـررى بـه حـالشـان نـداشـت ، پس معلوم مى شود ملاک کرامت نزد خدا تنها و تنها تقوى است و بس.

و بـراى مـجـسـم کـردن ایـن مـعـنـا نـخـسـت حـال ایـن طـایـفـه اول را به حال دو تا زن تاریخ مثل مى زند، که هر دو همسر دو پیامبر بزرگوار بودند، دو پـیـامـبرى که خداى تعالى عبد صالحشان نامیده - و چه کرامتى بزرگتر از این -و با این حال دو زن به آن دو بزرگوار خیانت کردند، و در نتیجه فرمان الهى رسید که با سـایـر دوزخـیـان داخـل دوزخ گردند، پس این دو زن همسر و هم بستر دو پیامبر بزرگوار بـودنـد، امـا همسرى آنان سودى به حالشان نبخشید، و بدون کسب کمترین امتیازى در زمره هالکان به هلاکت رسیدند.

و طـایـفـه دوم را بـه دو زن دیـگر تاریخ مثل مى زند، یک ى همسر فرعون است ، که درجه کـفـر شـوهـرش بـدانـجـا رسـیـد کـه در بـیـن مـردم مـعـاصـر خـود(بـا کمال بى شرمى و جنون) فریاد زد:(رب اعلاى شما منم)، اما این همسر به خدا ایمان آورد، و ایـمـانـى خـالص آورد، و خـداى تـعـالى او را نـجـات داد و داخـل بـهـشتش کرد، و قدرت همسرى چون فرعون و کفر او نتوانست به ایمان وى خدشه اى وارد سـازد، دومـى مـریم دختر عمران است ، مریم صدیقه و قانته که خدایش به کرامت خود گرامیش داشت ، و از روح خود در او بدمید.

و در ایـن تـمـثـیـل تـعـریـض و چـوبـکـارى سـخـتـى بـه دو هـم سـر رسـول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) شده ، که آن دو نیز به آن جناب خیانت کردند و سر او را فاش ساخته ، علیه او دست به دست هم دادند و اذیتش کردند، و مخصوص ا وقتى مى بینیم سخن از کفر و خیانت و فرمان(داخل دوزخ شوید) دارد، مى فهمیم که تعریض تا چه حد شدید است .

ضـرب اللّه مـثـلا للذیـن کـفـروا امـرات نـوح و امـرات لوط کـانـتـا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما...

راغب مى گوید: کلمه(خیانت) و کلمه(نفاق)هر دو به یک معنا است ، با این تفاوت که خیانت را در خصوص نفاقى بکار مى برند که در مورد عهد و امانت بورزند، و نفاق را در خـصـوص خـیـانـتـى بـکـار مى برند که در مورد دین بورزند، این معناى اصلى و موارد اسـتـعـمـال اصـلى ایـن دو کـلمـه بـود، ولى بـعـدهـا درهم و برهم شد، پس خیانت به معناى مـخـالفـت بـا حـق بـه وسـیـله نـقـض سـرى عـهـد اسـت ، و مـقـابل خیانت امانت است ، هم گفته مى شود:(خنت فلانا - من به فلانى خیانت کردم) و هم گفته مى شود:(خنت امانه فلان - من به امانت فلانى خیانت کردم).

سرانجام بد همسر نوح(ع) و همسر لوط(ع) با اینکه همسر پیامبر بودند

دربـاره جـمـله(للذیـن کـفـروا)دو احـتـمـال هـسـت ، یـکى اینکه این جمله متعلق باشد به مـثـل ، کـه در آن صـورت مـعـنـا چـنـیـن مـى شـود:خـداى تـعـالى مـثـلى زده کـه بـا آن حـال کـسـانـى را کـه شـدنـد مـمثل کند، و بفهماند که خویشاوندیشان به بندگان صالح سـودى بـه حـالشـان نـدارد، هـمـچـنـان کـه سـودى بـه حـال هـمـسـر نـوح و هـمـسـر لوط نـداشـت.و احـتـمـال دوم ایـنـکـه مـتـعـلق بـه فعل(ضرب) باشد، که در آن صورت معنا چنین مى شود:خداى تعالى زن نوح و لوط و سـرگـذشـت آنـان را مـثـل زده بـراى کـفـار تـا عـبـرت بـگـیـرنـد، و بـفـهـمـنـد کـه اتـصال و خویشاوندى با صالحان از بندگان خدا سودى به حالشان نداشت ، اینها نیز بـا خـیـانـتـى کـه نـسـبـت بـه رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) کـردنـد اهل آتش خواهند بود.

دو کـلمـه(امـرات نـوح و امـرات لوط) مـفـعـولنـد بـراى فعل(ضرب)، و منظور از اینکه فرمود: این دو زن در تحت دو نفر از بندگان صالح ما بودند این است که همسر آن دو بودند.
(فـلم یـغـنـیـا عنهما من اللّه شیئا) - ضمیر تثنیه اولى به کلمه(عبدین)، و تثنیه دومـى بـه کـلمه(امراتین) برمى گردد، و معناى جمله است که آن دو بنده صالح ما ذره اى از عذاب خدا را که متوجه آن دو زن شداز آنان دور نکردند.

(و قـیـل ادخـلا النـار مـع الداخـلیـن) -یـعـنـى بـه ایـشـان گـفـتـه شـد، داخـل آتـش شـویـد هـمـانـطـور کـه سـایـریـن و بـیـگـانـگـان از انـبـیـا داخل مى شوند. و منظور از(داخلین) قوم نوح و قوم لوط است ، همچنان که آیه زیر هم که درباره همسر نوح است به این معنا اشاره دارد، مى فرماید:(حتى اذا جاء امرنا و فار التـنـور قـلنـا احـمـل فـیـهـا مـن کـل زوجـیـن اثـنـیـن و اهـلک الا مـن سـبـق عـلیـه القول)، و آیه اى دیگر که راجع به هم سر لوط است ، و مى فرماید:(فاسر باهلک بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم احد الا امراتک انه مصیبها ما اصابهم ،

مـمـکـن هـم هـسـت مـنـظور از جمله(مع الداخلین)، خصوص کفار از قوم نوح و لوط نباشد، بـلکـه عـمـوم کفار باشد(ولى به هر حال لطف این جمله را از نظر دور مدار، که مى خواهد اشـاره کند: شما با همه اتصالى که با نوح و لوط داشتید، امروز با سایر دوزخیان هیچ فرقى ندارید، و اتصال و همسرى با انبیا خردلى در سرنوشت شما دخالت ندارد).

و اگر این خطاب را در قالب قیل - گفته شد آورد، و نیز داخلین را مطلق ذکر کرد، براى این بود که به بى مقدارى آن دو زن ، و همه کفار اشاره کند، و بفهماند نزد خدا هیچ ارزش و کـرامـتـى نـدارنـد، و خداى تعالى هیچ باک و پروایى ندارد، که آن دو در کجا و به چه سرنوشتى هلاک مى شوند.

و ضرب اللّه مثلا للذین امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه ...

بحثى که باید درباره جمله(للذین امنوا) داشته باشیم ، همان بحثى است که در جمله(للذین کفروا) داشتیم .

شـــرح دعـــاى هـــمـــســـر فـــرعـــون و در خـــواســـت هـــایـــش از پـروردگـارمتعال

و در جمله(اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه)، خداى سبحان تمامى آرزوهایى را کـه یـک بـنـده شایسته در مسیر عبودیتشدارد خلاصه نموده ، براى اینکه وقتى ایمان کـسـى کـامـل شـد ظـاهـر و بـاطـنش هماهنگ ، و قلب و زبانش هماواز مى شود، چنین کسى نمى گـویـد مـگـر آنـچـه راکـه مـى کـنـد، و نـمـى کـنـد مـگـر آنـچـه را کـه مـى گـویـد، و در دل آرزویـى را نـمـى پروراند، و در زبان درخواست آن را نمى کند، مگر همان چیزى را که با عمل خود آن را مى جوید.

و چـون خـداى تـعـالى در خـلال تـمثیل حال این بانو، و اشاره به منزلت خاصه اى که در عبودیت داشت ، دعایى را نقل مى کند که او به زبان رانده ، همین خود دلالت مى کند بر این کـه دعـاى او عـنـوان جـامـعـى بـراى عـبـودیـت او اسـت ، و در طـول زنـدگـى هـم هـمـان آرزو را دنـبـال مى کرده ، و درخواستش این بوده کهخداى تعالى بـرایـش در بـهـشـت خـانـه اى بـنـا کـنـد، و از فـرعـون و عـمـل او و از هـمـه سـتـمـکـاران نـجـاتـش دهد. پس همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خـواسته ، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد، و این نزدیکى با خدا را بر نزدیکى با فرعون ترجیح داده ،

بـا ایـن کـه نـزدیـکـى بـا فـرعـون همه لذات را در پى داشته ، در دربار او آنچه را که دل آرزو مـى کـرده یـافت مى شده ، و حتى آنچه که آرزوى یک انسان بداننمى رسیده ، در آنـجـا یـافـت مى شده ، پس معلوم مى شود همسر فرعون چشم از تمامى لذات زندگى دنیا دوخته بوده ، آن هم نه به خاطر اینکه دستش به آنها نمى رسیده ، بلکه در عین اینکه همه آن لذات بـرایـش فراهم بوده ، مع ذلک از آنها چشم پوشیده ، و به کراماتى که نزد خدا اسـت ، و بـه قـرب خـدا دل بـسـتـه بـوده ، و به غیب ایمان آورده ، و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده ، تا از دنیا رفته است .

و ایـن قـدمـى کـه هـمـسـر فـرعـون در راه بندگى خدا برداشته ، قدمى است که مى تواند بـراى هـمـه پـویـنـدگـان ایـن راه ، مـثـل بـاشـد، و بـه هـمـیـن خـداى سـبـحـان حال او و آرزوى او و عمل در طول زندگى او را در دعایى مخ تصر خلاصه کرد، دعایى که جـز این معنا نمى دهد که او از تمامى سرگرمى هاى دنیا و هر چیزى که آدمى را از خدا بى خـبـر مـى کـنـد قـطع رابطه کرده ، و به پروردگار خود پناهنده شده ، و جز این آرزویى نـداشـتـه کـه بـا خـدا نـزدیـک بـاشـد، و در دار کـرامـت او منزل گزیند.

مـى فـرمـایـد:(امـرات فـرعـون)، بـراى مـؤ مـنـیـن هـمـسـر فـرعـون را مثل مى زند، نام آن جناب به طورى که در روایات آمده آسیه بوده:(اذ قالت رب ابن لى عـنـدک بیتا فى الجنه)، در این دعا خانه اى درخواست کرده که هم نزد خدا باشد و هم در بـهشت ، وبدان است که بهشت دار قرب خدا و جوار رب العالمین است ، همچنان که خود خداى تـعـالى فـرمـوده :(احـیـاء عـنـد ربـهـم یـرزقون) علاوه بر این ، حضور در نزد خداى تعالى و نزدیکى او کرامتى است معنوى ، و استقرار در بهشت کرامتى است صورى ، پس جا دارد که بنده خدا هر دو را از خدا بخواهد.

(و نـجنى من القوم الظالمین) - منظورش از قوم ظالمین همان قوم فرعون است و دعا در حـقـیـقـت بـیـزارى دیـگـرى است از فرعونیان ، و از خداى تعالى درخواست مى کند، او را از جـامـعـه اى سـتـمـکـار نـجـات دهـد، هـمـچـنـان کـه جـمـله قبلى درخواست نجات از مجتمع خاص خانوادگى بود.

و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا...

این آیه عطف است به جمله(امرات فرعون)، و تقدیرش این است که :(و ضرب اللّه مثلا للذین امنوا مریم ... - خداوند مریم را مثل زده براى کسانى که ایمان آورده اند...).

در خـصـوص مـریـم(عـلیـهـاالسـلام) مـى بینیم که به نام مبارکش تصریح نموده ، ولى دربـاره همسر فرعون چنین کارى نکرد، اصولا در قرآن کریم جز مریم نام هیچ زنى برده نشده ، تنها آن جناب است که در حدود بیست و چند سوره و در سى و چند آیه نام او را برده است .

اوصاف و فضائل مریم(ع)

(التـى احـصـنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا) - در این قسمت از آیه مریم را به خاطر عـفتش مى ستاید، و ستایش مریم(علیهاالسلام)در قرآن کریم مکرر آمده ، و شاید این به خـاطـر رفـتـار ناپسندى باشد که یهودیان نسبت به آن جناب رواداشته ، و تهمتى باشد کـه ایـشـان بـه وى زدنـد، و قـرآن کـریـم در حکایت آن مى فرماید:(و قولهم على مریم بـهـتـانـا عـظـیما) و در سوره انبیاء هم نظیر این قصه آمده مى فرماید:(و التى احصنت فرجها فنفخنا فیها).

(و صـدقـت بـکـلمـات ربـهـا) -یـعـنـى مـریـم کـلمـات پـروردگـار خـود را کـه بـه قـول بـعـضى همان وحى انبیا باشد، تصدیق کرد. بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمات خـداى تعالى در اینجا وعده و تهدید و امر و نهى خداست .ولى این وجه درست نیست ، زیرا بـنـابـر ایـن ، دیگر احتیاج نبود نام کتب خدا را ببرد، چون کتب آسمانى همان وعده و وعید و امر و نهى است.

(و کـتبه) -منظور از کتب خداى تعالى همان کتبى است که شرایع خداى تعالى در آن اسـت ، شـرایـعـى کـه از آسـمـان نـازل شـده ، مـانـنـد کـتـاب تـورات و انـجـیـل ، و اصـطـلاح قـرآن هـم در کتب آسمانى همین است ، و شاید منظور از تصدیق کلمات پـروردگـارش و تـصـدیـق کـتب خداى تعالى این باشد که مریم(علیهاالسلام)صدیقه بـوده ، هـمـچـنـان کـه در آیـه زیـر فـرمـوده:(مـا المـسـیـح بـن مـریـم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه).

(و کـانـت مـن القـانـتـیـن) - یـعـنـى مریم از زمره مردمى بود که مطیع خدا و خاضع در بـرابـر اویـنـد، و دائمـا بـر ایـن حال هستند، و اگر مریم(علیهاالسلام) را با اینکه زن بـود، فـردى از قـانـتـیـن خـوانـد با اینکه کلمه مذکور جمع مذکر است ، بدین جهت بود که بیشتر قانتین مردان هستند.
مـؤ یـد ایـنـکـه قـنوت به این معنا است این است که قنوت به همین معنا در آیه اى دیگر، در خصوص مریم(علیهاالسلام) آمده ، آنجا که ملائکه به حکایت قرآن کریم مریم را ندا داده مى گویند:(یا مریم اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین).

ولى بعضى از مفسرین احتمال داده اند مراد از قانتین خصوص قوم و قبیله خود مریم باشد، چـون آن جـنـاب از خـانـدان و از بـیـتـى بـه وجـود آمـد کـه عـمـومـااهـل صـلاح و طـاعـت بـودنـد.ولى ایـن احتمال بعید است ، اولا به خاطر وجهى که قبلا ذکر کـردیـم ، و ثـانـیـا بـه خـاطـر ایـنـکـه آیـه شـریـفـه در مقام تعریض به دو تن از زنان رسـولخدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) است ، و در چنین مقامى مناسب آن است که منظور از قانتین عموم اهل طاعت و خضوع براى خدا باشد.

بحث روایتى

در تفسیر برهان از شرف الدین نجفى ، و او بدون ذکر سند از امام صادق(علیه السلام) روایـت کرده که در شاءن نزول آیه شریفه(ضرب اللّه مثلا للذین کفروا امرات نوح و امـرات لوط...) فـرمـوده :ایـن مـثـل را خـداى تعالى براى عایشه و حفصه زده ، که علیه رسـول خـدا(صـلى اللّه علیه و آله وسلم) و در دشمنى با آن جناب دست به دست هم داده ، سر او را فاش کردند.

(روایاتى پیرامون فضیلت فاطمه(ع)، خدیجه ، مریم و آسیه

و در مـجـمع البیان از ابو موسى از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) روایت کرده کـه فـرمـود: از مردان ، بسیارى به حد کمال رسیدند، ولى از زنان به جز چهار نفر به حـد کـمـال نرسیدند، اول آسیه دختر مزاحم همسر فرعون ، و دوم مریم دختر عمران ، و سوم خدیجه دختر خویلد، و چهارم فاطمه دختر محمد(صلى اللّه علیه و آله وسلم) بودند.

و در الدر المـنـثـور اسـت کـه احمد و طبرانى و حاکم ،(وى حدیث را صحیح دانسته)، از ابن عـبـاس روایـت کـرده انـد کـه گـفـت: رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم) فرموده :افـضـل زنـان اهـل بـهشت ، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد(صلى اللّه علیه و آله وسـلم)، و مریم دختر عمران ، و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون است ، و در فضیلت او همین بـس کـه خـداى تـعـالى داسـتـانش را در قرآن براى ما ذکر کرده که گفت:(رب ابن لى عندک بیتا فى الجنه).

و در هـمـان کـتـاب آمـده کـه طـبـرانـى از سـعـد بـن جـنـاده روایـت کـرده کـه گـفـت : رسـول خـدا(صـلى اللّه علیه و آله وسلم) فرمود: خداى تعالى مریم دختر عمران و همسر فرعون و خواهر موسى را در بهشت به ازدواج من در آورد.

درباره نحوه کشته شدن همسر فرعون)

مؤ لف : به طورى که از روایات برمى آید آسیه همسر فرعون به دست همسرش فرعون کـشـتـه شـد، چـون فـرعـون به دست آورده بود که وى به خداى یگانه ایمان آورده ، و اما اینکه به چه صورت کشته شده ، روایات اختلاف دارند.
در بعضى از آنها آمده که : وقتى فرعون مطلع شد که همسرش به خدا ایمان آورده ، به او تـکـلیـف کـرد کـه بـه کـفـر برگردد، و او زیر بار نرفت و حاضر نشد جز خدا کسى را بپرستد، فرعون دستور داد سنگ بسیار بزرگى بر سرش بیفکنند، به طورى که زیر سنگ خرد شود، و مامورینش همین کار را کردند.

و در بـعـضـى دیـگر آمده که: وقتى او را براى عذاب حاضر کردند، دعایى کرد که خداى تعالى آن را در قرآن کریم حکایت نموده ، و آن این بود که گفت(رب ابن لى عندک بیتا فـى الجـنـه ...)، و خـداى تـعـالى دعـایـش را مـسـتـجـاب نـمـود، و قـبـل از شـهـادت خـانـه خـود را در بـهـشت دید آنگاه جان شریفش از کالبد جدا شد، و سپس صخره بسیار بزرگى را بر جسد بیجانش انداختند.

و در بـعـضـى دیـگـر آمـده که فرعون او را با چهار میخ به زمین کوبید، و از ناحیه سینه شـکـنـجـه اش داد، و در آخـر سـنـگ آسـیـائى روى سـیـنـه اش گذاشت ، و در برابر تابش خورشید رهایش کرد - و خدا داناتر است .