background
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا
خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است. پس اى خردمندانى كه ايمان آورده‌ايد، از خدا بترسيد. راستى كه خدا سوى شما تذكارى فرو فرستاده است:
آیه 10 سوره الطَّلَاق

بیان آیات

ایـن آیـات موعظه و تهدید و بشارت است ، و با این اندرزها توصیه به تمسک به احکام خدا را تاءکید مى کند، و یکى از آن احکام همان احکام طلاق و عده است ، و در قرآن کریم هیچ تـوصـیـه اى دربـاره هـیـچ حکمى به قدر احکام راجعه به زنان تاءکید نشده ، و این نیست مگر به خاطر اینکه دنبال این احکام و این توصیه ها خبرى هست .

و کـایـن مـن قـریـه عـتـت عـن امـر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها عذابا نکرا

راغـب مى گوید: مصدر(عتو) که فعل(عتت) از آن مشتق است ، به معناى سرباز زدن از اطـاعـت اسـت . و بـنابه گفته راغب کلمه(عتو) قریب المعناى با استکبار است . و نیز دربـاره کـلمـه(نـکـر) گـفته : این کلمه به معناى زیرکى و تیزهوشى و سیاستمدارى اسـت ، و نیز به معناى پیشامد بسیار دشوارى است که در انظار غیر معروف و غیر معمولى باشد. و مراد از آن در خصوص آیه شریفه معناى دوم است .

و در مجمع البیان گفته : نکر به معناى منکر و کار بسیار زشتى است که نظیرش از کسى دیده نشده باشد.

و مـراد از(قـریـه)، اهـل قـریـه اسـت ، کـه بـه نـحـو مـجـاز از اهـل قـریـه بـه قـریـه تـعـبـیـر مـى کـنـنـد، نـظـیـر آیـه(و اسـئل القریه)، که منظور سوال از اهل قریه است ، و جمله(عتت عن امر ربها و رسله) اشـاره اسـت به اینکه اهل قریه به خدا کفر ورزیدند و مرتکب شرک شدند، و کفر دیگرى به رسولان خدا ورزیدند،

و دعـوت آنـان را تکذیب کردند، علاوه بر این ، به خدا کفر ورزیدند و شرایع او راترک کـردنـد، و بـه رسـولان او کـفـر ورزیدند و ولایت آنان را نپذیرفتند، بااینکه مامور به ولایـت آنـان بـودنـد، هـمـچـنـان کـه نـظـیـر ایـن مـعـنـا در آیـه(و اطـیـعـوا اللّه و اطـیـعـوا الرسول فان تولیتم فانما على رسولنا البلاغ المبین) گذشت

مقصود از شدت حساب در جمله(فحاسبناها حسابا شدیدا)

و شدت حساب در جمله(فحاسبناها حسابا شدیدا)عبارت است از سخت گیرى در حساب ، و بـه اصـطـلاح مـته به خشخاشگذاشتن ، به منظور پاداش یا کیفر تمام و دقیق دادن ، کـیـفـر و پـاداشـى کـه مـو بـه مـو بـا وضـع صـاحـب عـمـل تـطـبـیـق کـنـد.و مـراد از ایـن حـسـاب ، حـسـاب دنـیـا اسـت ، نـه حـسـاب آخـرت ، بـه دلیـل ایـنـکـه در جـاى دیـگـر مـى فرماید:(و ما اصابکم من مصیبه فبما کسب ت ایدیکم و یـعـفـوا عـن کـثـیـر)، و نـیـز مـى فـرمـایـد:(و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون).

پـس آنـچـه مـصـیـبـت بـه انـسـان مـى رسـد- البـتـه آنچه که در نظر دین مصیبت است -مـعـدل و نـتـیـجـه مـحـاسـبـه اعـمـال آدمـى اسـت ، و خـداى تـعـالى از بـسـیـارى از اعـمـال عفو نموده ، مسامحه و سهل انگارى مى کند، و مته به خشخاش نمى گذارد، بلکه از این سخت گیرى در مورد مستکبرین صرفنظر ننموده ، آنهایى که عارشان مى آید امر خدا و رسـولان خـدا را اطـاعت کنند، حسابشان را سخت مى گیرد، و هیچ یک از گناهانشان را از قلم نمى اندازد، در نتیجه عذابى مى کند که بى سابقه و ناشناخته باشد.

و مـعـنـاى آیه این است که : چه بسیار قریه ها که اهلش از امر پروردگارشان گردنکشى نموده ، از اطاعت پیامبر خود استکبار ورزیدند، و در نتیجه ما حساب شدیدى از آنها کشیدیم ، و در مـحـاسـبه اعمالشان به سختى مناقشه کردیم ، و در آخر به عذابى سخت مبتلاشان نمودیم ، عذابى که معهود نبود و سابقه نداشت ، و آن عبارت بود از انقراض نسلشان در دنیا.

و ایـنـکـه بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد: مـراد عـذاب آخـرت اسـت ، و اگـر بـا فعل ماضى عذبنا تعبیر کرده ،

از نظر تحقق و حتمیت وقوع بوده ، سخن درستى نیست .

ایـن را هـم بـگـوییم که در جمله(فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها) التفاتى از غیبت(عـتـت عـن امر ربها) به تکلم بکار رفته ، در اول آیه ، خداى تعالى غایب فرض شده ، و در آخـر خـود خـدا گوینده شده است ، و نکته این التفات این است که بر عظمت عذاب دلالت کند.

فذاقت وبال امرها و کان عاقبه امرها خسرا

مـراد از ایـنـکـه فـرمـود:(اهـل قـریـه وبـال امـر خـود را چـشـیـدنـد)، ایـن اسـت کـه و بـال همان عتو و استکبار خود را چشیدند، و معناى آیه این است که عقوبت عتو و استکبارشان بـه ایـشـان رسـیـد، و عـاقـبـت عتو خسارت است ،پس در حقیقت اطاعت را فروخته و عتو را در عوض گرفتند، و سود این معامله شان همان خسران گردید.

اعد اللّه لهم عذابا شدیدا

ایـن جـمـله از کـیـفـر آخـرت آنان خبر مى دهد، همچنان که جمله(فحاسبناها حسابا شد یدا و عذبناها عذابا نکرا فذاقت وبال امرها)، از کیفر دنیایى آنان خبر مى داد، واگر جمله مورد بـحـث را بـا واو عـاطـفـه عـطـف بـه مـا قـبـل نـنـمـوده ، آن را از مـا قـبل جدا ساخت ، براى این بود که این جمله در مقام پاسخ از سوالى بود که ممکن است به ذهـن کـسـى در آیـد، و گـویـا شـنـونـده بـعـد از شـنیدن جمله(و کان عاقبه امرها خسرا)، پـرسـیـده مـنظور از خسران چیست ؟ فرموده: این است که خدا برایشان عذابى سخت فراهم کرده است .

فـاتـقـوا اللّه یـا اولى الالبـاب الذیـن امـنـوا قـد انزل اللّه الیکم ذکرا

این قسمت از آیه مورد بحث نتیجه گیرى از خطاب قبلى است ، به مؤ منین مى فرماید: باید بـر حذر باشید و نفستان را از اینکه در مقابل امر پروردگارتان عتو و استکبار کند، و از اطـاعـت او شـانـه خـالى نـمـایـد، جـلوگـیـرى کـنـیـد، تـا وبال عتو و خسران عاقبت که به اهل آن قریه ها رسید به شما نرسد.

تـــقـــواى خـــدا و بـــیـــم از وبـــال عـــتـــو و اســـتـــکـــبـــار در بـــرابـــر او مـقـتـضـاىعقل و نقل است

و در ایـن جـمـله مـؤ مـنـین را اولى الالباب(خردمندان) خوانده ، فرموده :(فاتقوا اللّه یا اولى الالبـاب الذیـن امـنـوا)یـعـنـى حـال کـه وضـع اهـل قریه ها چنین شد، پس شما از خدا بترسید، اى خردمندانى که ایمان آورده اید.و منظور از ایـن تـعـبـیـر این بود که از عقل مؤ منین کمک بگیرد تا تقوایى که از آنان خواسته محقق شود، چون وقتى مؤ منین بشنوند که مردمى از امر پروردگارشان است کبار ورزیدند و به حـسـاب سـخـتـى مـحـاسـبـه ، و بـه عذاب نکرى و بى سابقه اى گرفتار شدند، و وقتى بـفهمند که عاقبت استکبار خسران است ، بعد بشنوند که این سرنوشت مخصوص یک قوم و دو قوم نبوده ، بلکه هر قومى که آنچنان بوده اند، به این چنین سرنوشتى دچار شده اند،

عـقـلشـان حـکـم مـى کـنـد بـه ایـنـکـه عـتـو و اسـتـکـبـار از امـر خـدا، در حـقـیـقـت بـه اسـتـقـبـال عـذاب شـدید خدا رفتن است ، و به همین جهت ایشان را هشدار مى دهد، و عقلشان را بـیـدارتـر مـى سازد تا به حکم عقلشان به تقوى گرایند، مخصوصا مؤ منینى که خداى تـعـالى بـرایـشـان کـتـابـى تـذکـرآور فـرسـتـاده ، آن چـه نـفـعشان هست معین و آنچه به ضـررشـان هـسـت تـذکـر داد، و بـه سـوى حـق و طـریـق مـسـتـقـیـم هـدایـتـشـان کرده ، دیگر عقل آنان به هیچ وجه اجازه نمى دهد از چنین هدایتى منحرف گشته ، راه آن قوم را بروند، و به سرنوشت آنان دچار گردند.

رسولا یتلوا علیکم ایات اللّه مبینات ...

وجـــه ایـــنـــکـــه رســـو خـــدا(ص) را(ذکـــر) نـــامـــیـــد و از بـــعــثـت او تـعـبـیـر بـهانزال فرمود

ایـن آیـه عـطـف بـیـان اسـت بـراى کـلمـه(ذکـرا)، و مـمـکـن هـم هـسـت بـدل از آن کـلمـه بـاشـد.پـس مـراد از ذکـرى کـه خـدا نـازلش کـرده ، هـمـان رسـول اسـت و اگـررسـول را ذکـر نـامـیـده ، بـه خـاطـر آن اسـت کـه رسـول وسـیله تذکر است ، خدا و آیات او و راه دعوت به سوى دین حق را یادآورى مى کند، مـنـظـور از رسـول شـخـص خاتم الانبیاء محمد(صلى اللّه علیه و آله وسلم) است ، و ظاهر جمله(یتلوا علیکم ایات اللّه مبینات)، این معنا را تاءیید مى کند، و بنابر این ، مراد از انـزال رسـول ، بـعـثـت او از نـاحیه عالم غیب ، و ظهور او براى بشر به عنوان رسالت از نـاحـیـه خـداسـت ، بـعـد از سـال هـا کـه از چـنـیـن نـعـمـتـى بـى بـهـره بـودنـد، و احـتـمال رسیدن به آن را هم نمى دادند، همچنان که درباره خلقت آهن هم این تعبیر را آورده و فـرمـوده :(و انـزلنـا الحـدیـد)، و مـعـلوم اسـت کـه نمى خواهد بفرماید آهن را از آسمان انداختیم ، بلکه مى خواهد بفرماید: این نعمت از ناحیه ما است .

و این تعبیر که در آیه شریفه درباره رسول آمده ، صاحب کشاف را بر آن داشته که کلمه(رسـولا) را بـه جبرئیل تفسیر کند، آنگاه منظور از جمله(یتلوا علیکم ... -تا آیات روشـن خـداى را بـه روشـنـى بـرایـتـان تـلاوت کـنـد)، ایـن مـى شـود کـه جـبـرئیـل آیات خدا را بر پیغمبر بدان جهت که رهبر و متبوع شماتلاوت مى کند. ولى ظاهر جمله(یتلوا علیکم ...) غیر این معنایى است که صاحب کشاف گفته .

ایـن احـتـمـال هـم هـسـت کـه کـلمـه(رسـولا) بـا فـعـلى تـقـدیرى منصوب شده باشد، و تـقـدیـرکـلام(ارسل رسولا یتلوا علیکم ایات اللّه) باشد، و مراد از ذکرى که بر امت نازل شده قرآن کریم ،

و یا احکام و معارف آن باشد.

(لیـخـرج الذیـن امنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور) - تفسیر این آیه در آیات نظیر آن گذشت .
(و من یومن باللّه و یعمل صالحا یدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا) - ایـن قـسـمـت از آیـه کـسـانـى را کـه بـه خـدا ایـمـان آورده عمل صالح انجام دهند، وعده جمیل و بشارت به بهشت مى دهد.

(قد احسن اللّه له رزقا) -در این جمله احسان خدا را در آنچه به ایشان روزى کرده مى سـتـایـد، و مـراد از(رزق)ایـمـانـى اسـت کـه بـه ایـشـان روزى کـرده ، و هـمـچـنـیـن عـمـل صـالحـى کـه تـوفیقش را به ایشان داده ، و بهشتى که در آخرت به ایشان مى دهد. ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از رزق تنها بهشت است .

اللّه الذى خـلق سـبـع سـمـوات و مـن الارض مـثـلهـن یتنزل الامر بینهن ...

بـیـانـى اسـت کـه مـضـمـون آیـات قـبـل را کـه هـمـانا مساءله ربوبیت خداى تعالى و بعثت رسـول بـود تـاءکـیـد مـى کـنـد، مـى فـرمـایـد خـدایـى بـراى شـمـا رسـول فـرسـتـاده ، و ذکـر نـازل کـرده ، تـا او را اطـاعـت کـنـیـد و بـه احـکـام ذکـرش عـمل کنید، و نیز خدایى شما را تهدید کرده به اینکه اگر تمرد کنید و مخالفتش نمایید، حسابى شدید از شما خواهد کشید و به عذابى الیم دچار خواهد ساخت ، و باز خدایى شما را بـشـارت داده کـه اگر اطاعتش کنید، به بهشت جاودانتان خواهد برد، که هفت آسمان و هفت زمین را آفریده ، خدایى است قدیر و علیم .

مـطـالبى که مى توان در تفسیر(جمله اللّه الذى خلق سبع سموات) گفت ، در تفسیر سوره حم سجده گذشت .

مقصود از اینکه خداوند زمینن را مانند آسمان ها هفت تا آفرید

و از ظـاهـر جـمـله(و مـن الارض مـثـلهـن)بـر مـى آیـد کـه مـراد از(مـثـل)مـثـلیـت عـددى اسـت ، یـعـنـى هـمـانـطـور کـه آسـمـان هـفـت تـا اسـت ، زمـیـن هـم مـثـل آن هـفـت تـا اسـت ، حـال بـایـد دیـد مـنـظـور از هـفـت تـا زمـیـن چـیـسـت ؟ در ایـن باب چند احـتـمـال هـسـت:اول ایـنکه بگوییم منظور از هفت تا زمین هفت عدد از کرات آسمانى است ، که سـاخـتـمـانش از نوع ساختمان زمینى است که ما در آن زندگى مى کنیم. دوم اینکه بگوییم مـنـظـور از آن تنها زمین خود ما است ، که داراى هفت طبقه است ، که(چون طبقات پیاز) رویهم قـرار دارند، و به تمام کره احاطه دارند، و ساده ترین طبقاتش همین طبقه اولى است که ما روى آن قـرار داریـم . سـوم اینکه بگوییم منظور از زمین هاى هفتگانه اقلیم ها و قسمت هاى هفت گانه روى زمین است ،

که(علماى جغرافى قدیم) بسیط زمین را به هفت قسمت(و یا قاره) تقسیم کرده اند این چند وجـه وجـوهـى اسـت کـه هـر یک طرفدارانى دارد، و چه بسا با مراجعه به مطالبى که در تفسیر سوره حم سجده گذشت ، بتوان به احتمال چهارم دست یافت .
و چه بسا گفته باشند که مراد از جمله(و من الارض مثلهن)، این است که خداى تعالى از زمـیـن چـیـزى خـلق کرده ، مثل آسمانهاى هفتگانه ، و آن عبارت است از انسان که موجودى است مرکب از ماده زمینى ، و روحى آسمانى ، که در آن روح نمونه هایى از ملکوت آسمانى است .
و از ظاهر جمله(یتنزل الامـر بـیـنـهـن)، بر مى آید که ضمیر در آن به کلمه(سموات) و(ارض) هر دو بر مى گردد، و منظور از کلمه(امر) همان امر الهى است که آیه شریفه

(انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون

تـفـسـیـرش کـرده ، مـى فـرمـایـد امـر خـدا هـمـان کـلمـه ایـجـاد اسـت ، و آن وقـت مـنـظـور از تـنـزل امـر بـیـن آسـمـانـهـا و زمـیـن ، شـروع کـردن بـهنـزول از مـصـدر امـر بـه طـرف آسـمـانـهـا اسـت کـه از یـکـى بـه سـوى دیـگـرى نـازل مـى شـود تـا بـه عـالم ارضـى بـرسـد، تـا آنـچـه خـداى عـزوجـل اراده کـرده تـکـون یـابـد، چـه اعـیـان موجودات و چه آثار و چه ارزاق و چه مرگ و زنـدگى و چه عزت و ذلت و چه غیر اینها، همچنان که در جاى دیگر قرآن آمده:(و اوحى فـى کـل سـمـاء امـرهـا)، و نـیـز فرموده :(یدبر الامر من السماء الى الارض ثم یعرج الیه فى یوم کان مق داره الف سنه مما تعدون).

بعضى از مفسرین گفته اند:مراد از امر دستورات شرعى است ، که ملائکه وحى آنها را از آسـمـان بـه سـوى رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم)وحـى مـى کـنـنـد، چـون رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) در زمـین قرار داشت ، لیکن این مفسرین آیه را بدون هیچ دلیلى تخصیص زده اند و کلمه(امر) را منحصر در اوامر تشریعى نموده اند، علاوه براین ، ذیل آیه شریفه که مى فرماید:(لتعلموا ان اللّه ...) با این تخصیص نمى سازد.

(ان اللّه عـلى کـل شـى ء قـدیـر و ان اللّه قـد احـاط بـکل شى ء علما) - این قسمت از آیه یکى از نتائج مترتب بر خلقت آسمانهاى هفتگانه و از زمین مثل آن را ذکر مى کند، و در آن خلقت و امر به خداى تعالى نسبت داده شده و مخصوص آنجناب شده است ، و همین طور هم هست ، چون هیچ متفکرى که در مساءله خلقت غور کند، در این مـعـنـا شـکـى بـرایـش بـاقـى نـمـى مـانـد کـه قـدرت خـداى تـعـالى شامل هر چیز و علمش محیط به هراست ، پس بر چنین کسى یعنى بر همه خردمندان مؤ من واجب اسـت که از مخالفت امر او بپرهیزند، چون سنت این خداى قدیر علیم بر این جارى شده که مطیعان اوامرش را پاداش ، و اهل عتو و استکبار را مجازات فرماید، همچنان که خودش درباره این سنت فرموده :(و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القرى و هى ظالمه ان اخذه الیم شدید).

بحث روایتى

(دو روایـــت در ذیـــلجـمـله(قد انزل الله الیکم ذکرا رسولا...) و درباره خلقت سموات و ارضین)
در تـفـسـیـر قـمـى در ذیـل آیـه شـریـفـه(و کاین من قریه)، آمده که : منظور از قریه اهل قریه است .

و در تـفـسـیـر بـرهـان از ابن بابویه نقل شده که وى به سند خود از ریان بن صلت از حـضـرت رضـا(علیه السلام) روایت کرده که در گفتگویش با ماءمون فرموده : منظور از ذکـر، رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم)، و مـا اهل آن جناب هستیم ، و معنا در کتاب خدا هم آمده ، آنجا که در سوره طلاق فرموده :(فاتقوا اللّه یا اولى الالباب الذین امنوا قد انزل الله الیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم ایات اللّه مـبـیـنـات) کـه در آن منظور از ذکر را رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)دانسته ، پـس ذکـر، رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) و مـا اهل بیت او هستیم .

و در تـفـسـیـر قـمـى اسـت کـه پـدرم از حسین بن خالد از ابى الحسن رضا(علیه السلام) بـرایـم حـدیـث کـرد کـه وى گـفـت : مـن به آن جناب عرضه داشتم : مرا از معناى کلام خداى عزوجل آنجا که مى فرماید:(و السماء ذات الحبک) خبر بده ، فرمود: آسمان محبوک به زمین است ،

آنگاه امام انگشتان خود را در هم کرد و فرمود: اینطور محبوک به زمین است ، عرضه داشتم :چـطـور آسـمـان مـحـبوک به زمین است ، با اینکه خداى تعالى مى فرماید:(رفع السماء بـغـیـر عـمـد تـرونـهـا-خـدا آسـمـان را بـدون سـتـونهایى که به چشم شما بیاید بر افـراشته)،(و معلوم که از این آیه بر مى آید آسمان به زمین تکیه ندارد، پس چگونه شـمـامـى گـویید آسمان و زمین به هم فرو رفته اند؟) فرمود:سبحان اللّه مگر این خداى سـبـحـان نـیـسـت کـه مـى فرماید:(بدون ستونهایى که به چشم شما بیاید)؟ عرضه داشتم : بله . فرمود: پس معلوم مى شود ستونهایى هست ، ولى به چشم شما نمى آید.

عـرضـه داشتم : خدا مرا فدایت کند، آن ستونها چگونه است ؟ حسین بن خالد مى گوید: امام(عـلیـه السـلام) کـف دست چپ خود را باز کرد و دست راست خود را در آن قرار داد و فرمود:این زمین دنیا است ، و آسمان دنیا بر بالاى زمین قبه اى است ، و زمین دوم بالاى آسمان دنیا، و آسـمـان دوم قـبـه اى اسـت بر بالاى آن ، و زمین سوم بالاى آسمان دوم قرار گرفته ، و آسـمـان سـوم قـبـه اى اسـت بـر بالاى آن ، و زمین چهارم بالاى آسمان سوم است ، و آسمان چـهـارم بـر بالاى آن قبه است ، و زمین پنجم بالاى آسمان چهارم است ، و آسمان پنجم قبه اى است روى آن ، و زمین ششم بر بالاى آسمان پنجم است ، و آسمان ششم قبه اى است روى آن ، و زمین هفتم بالاى آسمان ششم واقع است ، و آسمان هفتم قبه اى است بالاى آن ، و عرش رحـمـان تبارک و تعالى بر بالاى آسمان هفتم قرار دارد، و این کلام خداى تعالى است که مـى فـرمـایـد:(الذى خـلق سـبـع سـمـوات و مـن الارض مـثـلهـن یتنزل الامر بینهن).

و امـا مـنـظـور از صـاحـب امـر، رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم) و وصى بعد از رسـول خـدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) است ، که قائم بر وجه زمین است ، که امرتنها به سوى او نازل مى شود، یعنى از آسمانهاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه فرود مى آید.

عرضه داشتم : ما که بیش از یک زمین زیر پاى خود نمى بینیم ، فرمود: آرى زیر پاى ما تنها یک زمین است ، و آن شش زمین دیگر فوق ما قرار دارند.

مولف : و از طبرسى از عیاشى از حسین بن خالد از حضرت رضا(علیه السلام) نظیر این روایت حکایت شده .

و ایـن حـدیـث در بـاب خـودش حـدیـثـى نـادر اسـت ، و بـا در نـظـر گـرفـتـن ذیل آن که سخن از تنزل امر دارد، این معنا به ذهن نزدیکتر مى رسد که امام خواسته اند از باطن عالم خبر دهند نه از ظاهر آن و خلقت مادیش ، و خدا داناتر است .