background
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
و چون نماز گزارده شد، در [روى‌] زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه شما رستگار گرديد.
آیه 10 سوره الْجُمُعَة

بیان آیات

ایـن آیات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تا ضمن کسانى را که در حال خطبه نماز آن را رها نموده ،

بـه دنـبـال لهـو و تـجـارت مـى رونـد عـتـاب نـمـوده ، عـمـلشـان را عمل بسیار ناپسند مى داند.
بـیـان آیـات مـربـوط بـه نـمـاز جـمـعـه ، امـر بـه شـتـاب بـدان و رهـا کردن هر کارى بازدارندهاز آن
یـا ایـهـا الذیـن امـنـوا اذا نـودى للصـلوة مـن یـوم الجمعه فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ...

مـنظور از نداء براى نماز جمعه ، همان اذان ظهر روز جمعه است ، همچنان که در آیه(و اذا نادیتم الى الصلوه اتخذوها هزوا)، نیز مراد همین است .

کـلمـه(جـمعه) - به ضم حرف جیم و میم ، یا به ضم جیم و سکون میم - به معناى یک روز از هفته است ، که عرب قدیم آن را(یوم العروبه)مى گفته اند، و سپس آن را جـمـعـه خـوانـده انـد، و این نام بیشتر مورد استعمال قرار گرفت. و منظور از(نماز روز جـمـعـه) همان نمازى است که مخصوص روز جمعه تشریع شده . و منظور از(سعى به سوى ذکر خدا) دویدن به سوى نماز جمعه است . و مراد از(ذکر خدا) همان نماز است ، همچنان که در آیه(و لذکر اللّه اکبر) به طورى که گفته اند مراد نماز است .

ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـنـظـور از(ذکـر خدا) در خصوص آیه مورد بحث خطبه هاى قـبـل از نـماز است . و جمله(و ذروا البیع)امر به ترک بیع است ، و به طورى که از سـیـاق بـرمـى آیـد در حـقـیـقـت نـهـى از هـر عـمـلى اسـت کـه انـسـان را از نـماز باز بدارد، حـال چـه خـریـد و فـروش بـاشد، و چه عملى دیگر.و اگر نهى را مخصوص به خرید و فـروش کـرد، از ایـن بـاب بـوده کـه خرید و فروش روشن ترین مصداق اعمالى است که آدمى را از نماز باز مى دارد.

و مـعـنـاى آیـه این است که : اى کسانى که ایمان آورده اید! وقتى در روز جمعه براى نماز جـمـعـه اذان مـى گویند، تندتر بدوید، و براى رسیدن به نماز از خرید و فروش و هر عملى که شما را از نماز باز مى دارد دست بردارید.
و جـمـله(ذلکـم خـیر لکم ان کنتم تعلمون) تشویق و تحریک مسلمانها به نماز و ترک بیعى است که بدان ماءمور شده اند.
فـاذا قـضـیـت الصـلوه فـانـت شـروا فـى الارض و ابـتـغـوا مـن فضل اللّه ...
منظور از(قضاء صلوة) اقامه نماز جمعه ، و تمام شدن آن است . و مراد از(انتشار در ارض) مـتـفـرق شدن مردم در زمین و مشغول شدن در کارهاى روزانه براى به دست آوردن فضل خدا - یعنى رزق و روزى - است .

و اگـر در مـیـان هـمـه کـارهـاى روزانـه فـقـط طـلب رزق را نـام بـرد، بـراى این بود که مـقـابـل تـرک بـیع در آیه قبلى واقع شود، لیکن از آنجایى که ما درآیه قبلى گفتیم که مـنـظـور از تـرک بـیـع هـمـه کـارهـایـى اسـت که آدمى را از نماز باز مى دارد، لاجرم باید بـگـویـیـم منظور از طلب رزق هم همه کارهایىاست که عطیه خداى تعالى را در پى دارد، چه طلب رزق و چه عیادت مریض ، و یا سعى در برآوردن حاجت مسلمان ، و یا زیارت برادر دیـنـى یـا حـضـور در مـجـلس عـلم، و یـا کـارهـایـى دیـگـر از ایـن قبیل.

جـمـله(فـانـتـشـروا فـى الارض) امرى است که بعد از نهى قرار گرفته ، و از نظر ادبـى و قـواعد علم اصول تنها جواز و اباحه را افاده مى کند، هر چند که امر همیشه براى افاده وجوب است ، و همچنین جمله(و ابتغوا) و جمله(و اذکروا).

(و اذکـروا اللّه کـثـیرا لعلکم تفلحون) -منظور از ذکر در اینجا اعم از ذکر زبانى و قـلبـى اسـت ، در نـتیجه شامل توجه باطنى به خدا نیز مى شود. و کلمه(فلاح)به مـعـناى نجات از هر نوع بدبختى و شقاء است که در مورد آیه با در نظر گرفتن مطالب قـبـلى ، یـعـنـى مـساءله تزکیه و تعلیم ، و مطالب بعدى ، یعنى توبیخ وعتاب شدید، مـنـظور همان زکات و علم خواهد بود، چون وقتى انسان زیاد به یاد خدا باشد، این یاد خدا در نـفـس آدمـى رسـوخ مـى کـنـد، و در ذهـن نـقـش مـى بـنـدد، و عوامل غفلت را از دل ریشه کن ساخته ، باعث تقواى دینى مى شود که خود مظنه فلاح است ، همچنان که فرموده :(و اتقوا اللّه لعل کم تفلحون).

و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما...

کـلمـه(انـفـضـاض) کـه مـصـدر(انفضوا) است - به طورى که راغب گفته - به مـعـنـاى شـکـسـتـه شـدن چیزى ، و متلاشى شدن اجزاى آن است ، و در مورد آیه استعاره شده براى متفرق شدن مردم از محل نماز.
روایـات وارده از ائمـه اهـل بـیـت(عـلیـهـم السـلام) و از طـرق اهل سنت متفقند در اینکه کاروانى از تجار وارد مدینه شد،

و آن روز روز جـمـعـه بـود، و مـردم در نـمـاز جـمـعـه شـرکـت کـرده بـودنـد. رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) مشغول خطبه نماز بود.کاروانیان به منظور اعـلام آمـدن خـود، طـبـل و دائره کـوبـیـدنـد، مـردم داخـل مـسـجـد، نـمـاز و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را رها نموده ، به طرف کاروانیان متفرق شدند.ایـن آیـه شـریـفـه بـدیـن مـنـاسـبـت نـازل شـد.و بـنـابـر ایـن مـنـظـور ازهـمـان اسـتعمال طبل و دائره و سایر آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمیر در الیها به تجارت برمى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسیدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسیله اى براى تجارت بوده ، نه مقصود اصلى .

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـته اند: ضمیر(الیها) به کلمه(احدهما - یکى از لهو یا تـجـارت) که در تقدیربرمى گردد، گویا فرموده :(انفضوا الى اللّه و، و انفضوا الى التـجـاره) یـعـنـى :یـا بـه طـرف سـر و صـداى طـبـل مـتـفـرق شـدنـد، و یـا بـه طـرف تـجـارت ، چـون هـر یـک از ایـن دو عـامـل سـبـب جـداگـانـه اى بـود، براى متفرق شدن مردم . و به همین جهت در آیه شریفه با آوردن کـلمـه(اءو)بـیـن آن دو تـردیـد انـداخـت ، و نـفرمود(تجاره و لهوا)، و ضمیر مـذکـور هـم صـلاحـیـت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت :باید ضمیر با مـرجـعـش از نـظـر مـذکـر و مـونـث بـودن مـطـابـق بـاشـد، و کـلمه(لهو) مذکر، و ضمیر(الیـها) مونث است . جواب مى گوییم : بله ، قاعده همین است ، لیکن کلمه(لهو) چون در اصل مصدر است ، لذا هم مى شود ضمیر مذکر به آن برگردانید و هم مونث .

و بـاز به همین جهت است که(ما عند اللّه) را بهتر از هر دو دانسته ، و فرموده :(خیر مـن اللهـو و مـن التـجـاره) و آن دو را جـدا جـدا ذکـر کـرد، و نـفـرمـوده :(خیر من اللهو و التجاره).
مـعـنـاى ایـنـکـه فـرمـود:(بـگـو آنـچـه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است ...)

(قل ما عند اللّه خیر من اللهو و من التجاره و اللّه خیر الرازقین) - در این قسمت از آیه به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) امر مى کند که مردم را به خطایى که مرتکب شـدنـد مـتنبه کند، و بفهماند که کارشان چقدر زشت بوده . و مراد از جمله(ما عند اللّه)ثـوابـى اسـت کـه خـداى تعالى در برابر شنیدن خطبه و موعظه در نماز جم عه عطاء مى فرماید.

و معناى جمله این است که :به ایشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است ، بـراى ایـنکه ثواب خداى تعالى خیر حقیقى و دائمى ، و بدون انقطاع است ، و اما آنچه در لهـو و تـجـارت اگـر خـیـر بـاشـد خـیـرى خـیـالى و غـیـر دائمـى و بـاطـل اسـت. و عـلاوه بـر این ، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، همچ نان که لهو همیشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد: کـلمـه(خـیـر) کـه در آیـه اسـتـعـمـال شـده مـعـناى افعل التفضیل را ندارد(یعنى کلمه(خیر) به معناى(بهتر) نیست بلکه به معناى(خوب) است)، همچنان که در آیه(ءارباب متفرقون خیر ام اللّه الواحد القهار) این چنین است ، و این گونه استعمالها در مورد کلمه مذکور شایع است .

و در آیـه شـریـفـه که مى فرماید:(و اذا راوا...)، التفاتى از خطاب(فانتشروا - متفرق شوید) به غیبت(و اذا راوا - و چون لهو و تجارتى مى بینند)، به کار رفته ، و نـکـتـه آن تـاءکـیـد مـفـاد سـیـاق-یـعـنـى آن عـتـاب و اسـتـهـجـانـى کـه در عـمـل آنـان بـود-است ، و مى خواهد بفهماند این مردم که از شرافت و افتخار گوش دادن بـه سـخـنـان شـخـصـى چـون خـاتـم انـبـیـاء اعـراض مـى کـنـنـد، قابلیت آن را ندارند که پروردگارشان روى سخن به ایشان بکند.

در جمله(قل ما عند اللّه خیر)هم اشاره اى به این اعراض خدا هست ، چون مى توانست خداى تـعـالى را گـویـنـده قـرار ده د، و بـفـرمـایـد(آنـچه نزد ما است بهتر است)ولى به پیامبرش فرمود از قول او به ایشان بگوید آنچه نزد خداست بهتر است و در همین مقدار هم بـه پـیـامـبـرش نـفـرمـود(قـل -بـه ایـشـان بـگـو)تـنـهـا فـرمـود:(قـل) هـمـچـنان که اول آیه هم که فرمود(و اذا راوا)ضمیر آن را بدون داشتن مرجع آورد، چـون قـبـلا نـامـى از ایـشان نبرده بود، تا ضمیر به ایشان برگرداند، بلکه به دلالت سـیـاق اکـتـفـاء نـمـود، و همه اینها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ایشان مى رساند. و کلمه(خیر الرازقین) یکى از اسماى حسناى خداست ، نظیر رازق ، که آن نیز نام او است . و ما در سابق درباره معناى رازقیت خداى تعالى بحث کردیم .

بحث روایتى

(روایـــاتـــى دربـــاره شـــتـــاب بـــه ســـوى نـــمـــاز جـــمـــعـــه وتعطیل کارها، انتشار در زمین بعد از نماز و طلب رزق ، و...)
در کـتـاب فـقیه روایت آمده که : در مدینه هر وقت موذن در روز جمعه اذان مى گفت : شخصى نـدا مـى داد دیـگـر خـریـد و فروش مکنید، حرام است ، براى اینکه حق تعالى فرموده(یا ایها الذین امنوا اذا نودى للصلوه من یوم الجمعه فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع)
مـؤ لف : این روایت را الدر المنثور هم از ابن ابى شیبه ، عبد بن حمید، و ابن منذر از میمون بـن مـهـران نـقـل کـرده ، و تـرجـمه عبارت روایت وى چنین است . در مدینه رسم چنین بود که هرگاه موذن اذان روز جمعه را مى گفت ،

در بازارها ندا در مى دادند: بیع حرام شد، بیع حرام شد.

و تـفـسـیـر قـمـى در ذیـل جـمـله(فاسعوا الى ذکر اللّه) گفته :(سعى)به معناى سـرعـت در راه رفـتـن اسـت ، و در روایـت ابى الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که فـرمـود: وقـتـى گـفته مى شود(فاسعوا) معنایش این است که بروید و چون گفته مى شـود(اسـعـوا)مـعـنـایـش اسـت کـه بـراى فـلان هـدف عـمـل کـنـیـد.و در آیـه سـوره جـمـعـه مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه بـراى نـمـاز جـمـعـه شـارب(سـبـیـل)خـود را کـوتـاه کـنـیـد، و مـوى زیـر بـغـل را زائل سـازیـد، نـاخـن بـگیرید، غسل کنید، بهترین و نظیف ترین جامه را بپوشید، و خود را مـعـطـر سازید، اینها سعى براى نماز جمعه است .و سعى براى روز قیامت هم این است که آدمـى خـود را بـراى آن روز مـهـیـا کـنـد، هـمچنان که فرموده: و(من اراد الاخرة و سعى لها سعیها و هو مومن).

مؤ لف : منظور امام(علیه السلام) این است که کلمه سعى در همه جا به معناى دویدن نیست .

و در مجمع البیان مى گوید: انس از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) روایت کرده کـه در ذیـل جـمـله(فـاذا قـضیت الصلوه فانتشروا فى الارض ...) فرمود: منظور متفرق شـدن بـراى کـسـب و کـار و طـلب دنیا نیست ، بلکه منظور عیادت مریض و تشییع جنازه ، و زیارت برادراست .
مـؤ لف : ایـن روایـت را سـیـوطـى هـم در الدر المـنـثـور از ابـن جـریـر، از انـس از رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم)، و از ابـن مـردویه ، از ابن عباس از آن جناب نقل کرده .

و در همان کتاب از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: نماز در روز جمعه ، و انتشار در روز شنبه است .

سه طائفه اى که دعایشان مستجاب نمى شود

مؤ لف : در این معنا روایات دیگرى نیز هست .

بـاز در آن کـتـاب اسـت کـه عـمـر بـن یـزیـد از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود:

درسـت مى بینید که براى برآوردن حوائج سوار مى شوم ، با اینکه خداى تعالى قضاى حـوائج را تـکـفـل فـرمـوده ، نـه بـراى ایـن اسـت کـه در تـکـفـل خـداى تـعـالى شـک دارم ، بـلکـه دوسـت دارم خـداى تـعـالى مـرا در حـال طـلب رزق حـلال بـبـیـنـد مـگـر نـشـنـیده اى که خداى تعالى مى فرماید(فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه)

تـو گـمـان مـى کـنـى اگـر مـردى داخـل خـانـه اى شـود، و در آن را بـه روى خـود گل بگیرد، و پیش خود بگوید: رزق من برایم از بالا فرو مى آید، آیا این منطق درست است ؟ هـرگـز درست نیست ، و چنین شخصى یکى از آن سه نفرى است که دعایشان مستجاب نمى شود.

راوى مـى گـویـد عـرضـه داشتم: آن سه طائفه چه کسانى هستند؟ فرمود: مردى که زنى دارد و مـرگ او را از خدا مى خواهد، چنین دعایى مستجاب نیست ، براى اینکه عصمت آن زن به دسـت او اسـت ، مى تواند طلاقش داده آزادش کند.دوم مردى که با کسى معامله اى کرده ، و یا حـقـى بـر او دارد، و در هـنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته ، و آن شخص منکر حق او شده ، و عـلیـه او نـفـریـن مـى کـنـد، چنین کسى هم دعایش مستجاب نیست ، براى اینکه به وظیفه خود عـمل نکرده .سوم مردى که با سرمایه اى که دارد مى تواند رزق خود را در آورد، ولى در خـانـه مـى نـشـیـنـد و بـه طـلب رزق بـیـرون نـمـى رود، و از خدا رزق نمى خواهد، تا همه سرمایه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى دارد، دعاى او هم مستجاب نیست .

چـــنـــد روایـــت دربـاره پراکنده شدن مردم از نزد پیامبر(ص) در حالى که خطبه جمعه مىخواند، و نزول آیه : اذا راءوا تجارة او لهوا انفضوا الیها...)

و نیز در همان کتاب آمده که جابر بن عبداللّه گفت :کاروانى وارد مدینه شد، در حالى که مـا بـا رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) مشغول نماز بودیم ، مردم(نماز را رها کرده)به سوى آن کاروان رفتند، و به جز دوازده نـفـر کـه یـکى از ایشان من بودم کسى باقى نماند، و در این جریان بود که آیه شریفه(و اذا راوا تـجـاره او لهـوا انـفـضـوا الیـهـا...) نازل گردید.

و از کـتـاب عـوالى اللئالى حـکـایـت شـده کـه مـقـاتـل بـن سـلیـمـان گـفته: در بینى که رسـول خـدا(صـلى الله عـلیـه و آله وسلم)در روز جمعه خطبه مى خواند، دحیه کلبى با مـال التـجـاره از شـام آمـد، و او هـر وقـت مى آمد در مدینه هیچ کس باقى نمى ماند، همه به سوى او مى آمدند، چونهر وقت مال التجاره مى آورد، تمامى آنچه مردم بدان نیازمند بودند مـى آورد، از آرد و گـنـدم و غـیـر آن ، و نـیـز هـر وقـت مـى آمـد طبل مى زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند

آن روز که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)در خطبه نماز جمعه بود، دحیه کلبى وارد شهر مدینه شد، و در آن ایام هنوز اسلام نیاورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گـذاشـتـنـد، و رفـتند، و درمسجد به جز دوازده نفر کسى نماند. حضرت فرمود:اگر این دوازده نـفـر هـم مـى رفـتـند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى بارید، اینجا بود که سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد.

مـؤ لف : ایـن داسـتـان بـه طـرق بـسـیـارى هـم از طـرق شـیـعـه و هـم از طـرق اهـل سـنـت روایـت شـده ، و اخـبـار در عـدد بـاقـى مـانـدگـان در مـسـجـد از هـفـت تـا چهل نفر اختلاف دارد.
و نیز در مجمع البیان است که جمله(انفضوا) به معناى این است که مردم متفرق شدند. و از امـام صـادق(عـلیه السلام) روایت شده که فرمود: به معناى(منصرف شدند) است . یعنى مردم به سوى تجارت منصرف شده ، و تو را سر پا بالاى منبر تنها گذاشتند.
جـابـر بـن سـمره مى گوید: من هیچگاه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را ندیدم کـه نـشـسـتـه خـطـبـه بـخواند، پس اگر کسى برایت حدیث کرد که آن جناب نشسته خطبه خوانده دروغ گفته است .

مؤ لف : این معنا در روایاتى دیگر نیز آمده .

و در الدر المـنـثـور اسـت کـه ابـن ابـى شـیـبـه از طـاووس روایـت کـرده کـه گـفـت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) و ابو بکر و عمر و عثمان همگى ایستاده خطبه مى خواندند، و اولین کسى که بالاى منبر نشست ، معاویه بن ابى سفیان بود.