بیان آیات
ایـن آیات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تا ضمن کسانى را که در حال خطبه نماز آن را رها نموده ،
مـنظور از نداء براى نماز جمعه ، همان اذان ظهر روز جمعه است ، همچنان که در آیه(و اذا نادیتم الى الصلوه اتخذوها هزوا)، نیز مراد همین است .
کـلمـه(جـمعه) - به ضم حرف جیم و میم ، یا به ضم جیم و سکون میم - به معناى یک روز از هفته است ، که عرب قدیم آن را(یوم العروبه)مى گفته اند، و سپس آن را جـمـعـه خـوانـده انـد، و این نام بیشتر مورد استعمال قرار گرفت. و منظور از(نماز روز جـمـعـه) همان نمازى است که مخصوص روز جمعه تشریع شده . و منظور از(سعى به سوى ذکر خدا) دویدن به سوى نماز جمعه است . و مراد از(ذکر خدا) همان نماز است ، همچنان که در آیه(و لذکر اللّه اکبر) به طورى که گفته اند مراد نماز است .
ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد: مـنـظـور از(ذکـر خدا) در خصوص آیه مورد بحث خطبه هاى قـبـل از نـماز است . و جمله(و ذروا البیع)امر به ترک بیع است ، و به طورى که از سـیـاق بـرمـى آیـد در حـقـیـقـت نـهـى از هـر عـمـلى اسـت کـه انـسـان را از نـماز باز بدارد، حـال چـه خـریـد و فـروش بـاشد، و چه عملى دیگر.و اگر نهى را مخصوص به خرید و فـروش کـرد، از ایـن بـاب بـوده کـه خرید و فروش روشن ترین مصداق اعمالى است که آدمى را از نماز باز مى دارد.
و اگـر در مـیـان هـمـه کـارهـاى روزانـه فـقـط طـلب رزق را نـام بـرد، بـراى این بود که مـقـابـل تـرک بـیع در آیه قبلى واقع شود، لیکن از آنجایى که ما درآیه قبلى گفتیم که مـنـظـور از تـرک بـیـع هـمـه کـارهـایـى اسـت که آدمى را از نماز باز مى دارد، لاجرم باید بـگـویـیـم منظور از طلب رزق هم همه کارهایىاست که عطیه خداى تعالى را در پى دارد، چه طلب رزق و چه عیادت مریض ، و یا سعى در برآوردن حاجت مسلمان ، و یا زیارت برادر دیـنـى یـا حـضـور در مـجـلس عـلم، و یـا کـارهـایـى دیـگـر از ایـن قبیل.
(و اذکـروا اللّه کـثـیرا لعلکم تفلحون) -منظور از ذکر در اینجا اعم از ذکر زبانى و قـلبـى اسـت ، در نـتیجه شامل توجه باطنى به خدا نیز مى شود. و کلمه(فلاح)به مـعـناى نجات از هر نوع بدبختى و شقاء است که در مورد آیه با در نظر گرفتن مطالب قـبـلى ، یـعـنـى مـساءله تزکیه و تعلیم ، و مطالب بعدى ، یعنى توبیخ وعتاب شدید، مـنـظور همان زکات و علم خواهد بود، چون وقتى انسان زیاد به یاد خدا باشد، این یاد خدا در نـفـس آدمـى رسـوخ مـى کـنـد، و در ذهـن نـقـش مـى بـنـدد، و عوامل غفلت را از دل ریشه کن ساخته ، باعث تقواى دینى مى شود که خود مظنه فلاح است ، همچنان که فرموده :(و اتقوا اللّه لعل کم تفلحون).
و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما...
و آن روز روز جـمـعـه بـود، و مـردم در نـمـاز جـمـعـه شـرکـت کـرده بـودنـد. رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) مشغول خطبه نماز بود.کاروانیان به منظور اعـلام آمـدن خـود، طـبـل و دائره کـوبـیـدنـد، مـردم داخـل مـسـجـد، نـمـاز و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) را رها نموده ، به طرف کاروانیان متفرق شدند.ایـن آیـه شـریـفـه بـدیـن مـنـاسـبـت نـازل شـد.و بـنـابـر ایـن مـنـظـور ازهـمـان اسـتعمال طبل و دائره و سایر آلات طرب به منظور جمع شدن مردم است. و ضمیر در الیها به تجارت برمى گردد، چون مقصود اصلى مردم از متفرق شدن همان رسیدن به تجارت بود، و طبل و دائره وسیله اى براى تجارت بوده ، نه مقصود اصلى .
بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـته اند: ضمیر(الیها) به کلمه(احدهما - یکى از لهو یا تـجـارت) که در تقدیربرمى گردد، گویا فرموده :(انفضوا الى اللّه و، و انفضوا الى التـجـاره) یـعـنـى :یـا بـه طـرف سـر و صـداى طـبـل مـتـفـرق شـدنـد، و یـا بـه طـرف تـجـارت ، چـون هـر یـک از ایـن دو عـامـل سـبـب جـداگـانـه اى بـود، براى متفرق شدن مردم . و به همین جهت در آیه شریفه با آوردن کـلمـه(اءو)بـیـن آن دو تـردیـد انـداخـت ، و نـفرمود(تجاره و لهوا)، و ضمیر مـذکـور هـم صـلاحـیـت براى برگشتن به هر دو عامل را دارد. خواهى گفت :باید ضمیر با مـرجـعـش از نـظـر مـذکـر و مـونـث بـودن مـطـابـق بـاشـد، و کـلمه(لهو) مذکر، و ضمیر(الیـها) مونث است . جواب مى گوییم : بله ، قاعده همین است ، لیکن کلمه(لهو) چون در اصل مصدر است ، لذا هم مى شود ضمیر مذکر به آن برگردانید و هم مونث .
(قل ما عند اللّه خیر من اللهو و من التجاره و اللّه خیر الرازقین) - در این قسمت از آیه به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) امر مى کند که مردم را به خطایى که مرتکب شـدنـد مـتنبه کند، و بفهماند که کارشان چقدر زشت بوده . و مراد از جمله(ما عند اللّه)ثـوابـى اسـت کـه خـداى تعالى در برابر شنیدن خطبه و موعظه در نماز جم عه عطاء مى فرماید.
و معناى جمله این است که :به ایشان بگو آنچه نزد خدا است از لهو و تجارت بهتر است ، بـراى ایـنکه ثواب خداى تعالى خیر حقیقى و دائمى ، و بدون انقطاع است ، و اما آنچه در لهـو و تـجـارت اگـر خـیـر بـاشـد خـیـرى خـیـالى و غـیـر دائمـى و بـاطـل اسـت. و عـلاوه بـر این ، چه بسا خشم خدا را در پى داشته باشد، همچ نان که لهو همیشه خشم خداى تعالى را در پى دارد.
و در آیـه شـریـفـه که مى فرماید:(و اذا راوا...)، التفاتى از خطاب(فانتشروا - متفرق شوید) به غیبت(و اذا راوا - و چون لهو و تجارتى مى بینند)، به کار رفته ، و نـکـتـه آن تـاءکـیـد مـفـاد سـیـاق-یـعـنـى آن عـتـاب و اسـتـهـجـانـى کـه در عـمـل آنـان بـود-است ، و مى خواهد بفهماند این مردم که از شرافت و افتخار گوش دادن بـه سـخـنـان شـخـصـى چـون خـاتـم انـبـیـاء اعـراض مـى کـنـنـد، قابلیت آن را ندارند که پروردگارشان روى سخن به ایشان بکند.
در جمله(قل ما عند اللّه خیر)هم اشاره اى به این اعراض خدا هست ، چون مى توانست خداى تـعـالى را گـویـنـده قـرار ده د، و بـفـرمـایـد(آنـچه نزد ما است بهتر است)ولى به پیامبرش فرمود از قول او به ایشان بگوید آنچه نزد خداست بهتر است و در همین مقدار هم بـه پـیـامـبـرش نـفـرمـود(قـل -بـه ایـشـان بـگـو)تـنـهـا فـرمـود:(قـل) هـمـچـنان که اول آیه هم که فرمود(و اذا راوا)ضمیر آن را بدون داشتن مرجع آورد، چـون قـبـلا نـامـى از ایـشان نبرده بود، تا ضمیر به ایشان برگرداند، بلکه به دلالت سـیـاق اکـتـفـاء نـمـود، و همه اینها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ایشان مى رساند. و کلمه(خیر الرازقین) یکى از اسماى حسناى خداست ، نظیر رازق ، که آن نیز نام او است . و ما در سابق درباره معناى رازقیت خداى تعالى بحث کردیم .
بحث روایتى
در بازارها ندا در مى دادند: بیع حرام شد، بیع حرام شد.
و تـفـسـیـر قـمـى در ذیـل جـمـله(فاسعوا الى ذکر اللّه) گفته :(سعى)به معناى سـرعـت در راه رفـتـن اسـت ، و در روایـت ابى الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که فـرمـود: وقـتـى گـفته مى شود(فاسعوا) معنایش این است که بروید و چون گفته مى شـود(اسـعـوا)مـعـنـایـش اسـت کـه بـراى فـلان هـدف عـمـل کـنـیـد.و در آیـه سـوره جـمـعـه مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه بـراى نـمـاز جـمـعـه شـارب(سـبـیـل)خـود را کـوتـاه کـنـیـد، و مـوى زیـر بـغـل را زائل سـازیـد، نـاخـن بـگیرید، غسل کنید، بهترین و نظیف ترین جامه را بپوشید، و خود را مـعـطـر سازید، اینها سعى براى نماز جمعه است .و سعى براى روز قیامت هم این است که آدمـى خـود را بـراى آن روز مـهـیـا کـنـد، هـمچنان که فرموده: و(من اراد الاخرة و سعى لها سعیها و هو مومن).
مؤ لف : منظور امام(علیه السلام) این است که کلمه سعى در همه جا به معناى دویدن نیست .
و در همان کتاب از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود: نماز در روز جمعه ، و انتشار در روز شنبه است .
سه طائفه اى که دعایشان مستجاب نمى شود
مؤ لف : در این معنا روایات دیگرى نیز هست .
درسـت مى بینید که براى برآوردن حوائج سوار مى شوم ، با اینکه خداى تعالى قضاى حـوائج را تـکـفـل فـرمـوده ، نـه بـراى ایـن اسـت کـه در تـکـفـل خـداى تـعـالى شـک دارم ، بـلکـه دوسـت دارم خـداى تـعـالى مـرا در حـال طـلب رزق حـلال بـبـیـنـد مـگـر نـشـنـیده اى که خداى تعالى مى فرماید(فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل اللّه)
راوى مـى گـویـد عـرضـه داشتم: آن سه طائفه چه کسانى هستند؟ فرمود: مردى که زنى دارد و مـرگ او را از خدا مى خواهد، چنین دعایى مستجاب نیست ، براى اینکه عصمت آن زن به دسـت او اسـت ، مى تواند طلاقش داده آزادش کند.دوم مردى که با کسى معامله اى کرده ، و یا حـقـى بـر او دارد، و در هـنگام حقدار شدن شاهدى نگرفته ، و آن شخص منکر حق او شده ، و عـلیـه او نـفـریـن مـى کـنـد، چنین کسى هم دعایش مستجاب نیست ، براى اینکه به وظیفه خود عـمل نکرده .سوم مردى که با سرمایه اى که دارد مى تواند رزق خود را در آورد، ولى در خـانـه مـى نـشـیـنـد و بـه طـلب رزق بـیـرون نـمـى رود، و از خدا رزق نمى خواهد، تا همه سرمایه را بخورد، آن وقت دست به دعا برمى دارد، دعاى او هم مستجاب نیست .
و نیز در همان کتاب آمده که جابر بن عبداللّه گفت :کاروانى وارد مدینه شد، در حالى که مـا بـا رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم) مشغول نماز بودیم ، مردم(نماز را رها کرده)به سوى آن کاروان رفتند، و به جز دوازده نـفـر کـه یـکى از ایشان من بودم کسى باقى نماند، و در این جریان بود که آیه شریفه(و اذا راوا تـجـاره او لهـوا انـفـضـوا الیـهـا...) نازل گردید.
و از کـتـاب عـوالى اللئالى حـکـایـت شـده کـه مـقـاتـل بـن سـلیـمـان گـفته: در بینى که رسـول خـدا(صـلى الله عـلیـه و آله وسلم)در روز جمعه خطبه مى خواند، دحیه کلبى با مـال التـجـاره از شـام آمـد، و او هـر وقـت مى آمد در مدینه هیچ کس باقى نمى ماند، همه به سوى او مى آمدند، چونهر وقت مال التجاره مى آورد، تمامى آنچه مردم بدان نیازمند بودند مـى آورد، از آرد و گـنـدم و غـیـر آن ، و نـیـز هـر وقـت مـى آمـد طبل مى زد تا مردم از آمدنش مطلع شوند و از او جنس بخرند
آن روز که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)در خطبه نماز جمعه بود، دحیه کلبى وارد شهر مدینه شد، و در آن ایام هنوز اسلام نیاورده بود، مردم آن جناب را بالاى منبر تنها گـذاشـتـنـد، و رفـتند، و درمسجد به جز دوازده نفر کسى نماند. حضرت فرمود:اگر این دوازده نـفـر هـم مـى رفـتـند خداى تعالى از آسمان سنگ بر آنان مى بارید، اینجا بود که سوره جمعه بر آن حضرت نازل شد.
مؤ لف : این معنا در روایاتى دیگر نیز آمده .