background
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ
به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى‌كند. آرى، خدا نيرومند شكست ناپذير است.
آیه 25 سوره الْحَدِيد

بیان آیات

خـداى تـعـالى پـس از اشـاره قـسـاوتى که دلهاى مؤ منین را فرا گرفته ، و در نتیجه در امـتـثـال تـکـالیـف دیـنـى و مـخـصـوصـا انـفـاق در راه خـدا کـه مـایـه قـوام امـر جـهـاد اسـت تـثاقل ورزیدند، و آکگاه ایشان را به اهل کتاب تشبیه کرد که در اثر طولانى شدن مهلت خـدا بـه آنـان دلهـایـشان دچار قساوت گردید، اینک در این آیات غرض الهى از فرستادن رسـولان و نـازل کردن کتاب و میزان همراه ایشان را بیان کرده ، مى فرماید:غرض از این ارسـال رسـل و انـزال کـتـب ایـن بـود کـه انبیا مردم را به عدالت عادت دهند، تا در مجتمعى عـادل زندگى کنند، و آهن را نازل کرد تا بندگان خودرا در دفاع از مجتمع صالح خود و بسط کلمه حق در زمین بیازماید، علاوه بر منافع دیگرى که آهن دارد، و مردم از آن بهره مند مى شوند.

آنگاه فرمود که نوح و ابراهیم(علیه السلام)را فرستاد، و نبوت و کتاب را در ذریه آن دو بـزرگـوار قـرار داد، و یـکـى پـس از دیـگـرى رسـولانـى گسیل داشت ، و این سنت همچنان در تمامى امت ها استمراریافت ، و نتیجه کار همواره بود که عده اى از مردم راه حق را یافته ، اکثریتى از ایشان فاسق شدند، و سپس سوره را با دعوت مردم به این معنا ختم مى کند

ایمان خود را تکمیل کنند، تا از رحمت خدا دو چندان عایدشان گردد.

لقـد ارسـلنـا رسـلنـا بـالبـیـنـات و انـزلنـا مـعـهـم الکـتـاب و المـیزان لیقوم الناس بالقسط...

ایـن آیـه مـطـلب تـازه اى از سـر گـرفـتـه ، و بـا آن مـعـنـاى تـشـریـع دیـن از راه ارسال رسل و انزال کتاب و میزان را بیان مى کند و مى فرماید که:غرض از این کار این اسـت کـه مـردم بـه قـسـط و عـدالت عـادت کـرده و خـوى بـگـیـرنـد، و نیز به وسیله و با انـزال حـدیـد امـتـحان شوند، و برایشان معلومشود که چه کسى خداى نادیده را یارى مى کـنـد، و چـه کـسـى از یـارى او مـضایقه مى نماید، و نیز بیان کند که امر رسالت از آغاز خـلقـت مـسـتـمـرا در بـشر جریان داشته ، و به طور مداوم از هر امتى جمعى هدایت یافته ، و بسیارى فاسق شده اند.

پـس منظور از کلمه(بینات) در جمله(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات) آیات بینات اسـت ، آیـاتـى که وسیله آن بیان مى کند که رسولان ، فرستاده از جانب اویند، و آن آیات یا عبارت است از معجزات باهره ، و یا بشارت واضح ، و یا حجت هاى قاطع .
مـقـصـود از(کـتـاب) و(مـیـزان) در آیـه :(لقـد ارسـلنـا رسـلنـا بالبینات و انزلنامعهم الکتاب و المیزان ...)

(و انـزلنـا مـعـهـم الکـتـاب) -مـنـظـور از کـتاب وحیى است که صلاحیت آن را دارد که نـوشـتـه شـود و بـه صورت کتاب در آید،(نه این که کتاب جلد شده از آسمان بفرستد)بـلکـه دسـتـوراتـى اسـت کـه مـى شـود آن را نـوشـت ، دسـتـوراتـى کـه مـشـتـمـل اسـت بـر مـعـارفـى دیـنـى ، از قـبـیـل عـقـایـد حـق و اعـمال صالح ، وکتابهاى آسمانى که معنایش معلوم شد، عبارتند از پنج کتاب 1 - کتاب نـوح ، 2 -کـتـاب ابـراهـیـم ،3 - کـتـاب تـورات ، 4 - کـتـاب انجیل ، 5 - کتاب قرآن .

(و المیزان لیقوم الناس بالقسط) -مفسرین ، میزان را به همان تراز و که داراى دو کـفـه اسـت و سـنـگـیـنـى هـا را بـا آن مـى سـنـجـند تفسیر کرده اند، و جمله(لیقوم الناس بـالقـسـط) را غایت و غرض انزال میزان گرفته ، گفته اند: معناى جمله این است که : ما ترازو را نازل کردیم تا مردم را به عدالت در معاملات خود عادت دهیم ، و در نتیجه دیگر خسارت و ضررى نبینند، و اختلالى در وزن ها پدید نیاید، و نسبت میان اشیاء مضبوط شود، چـون قـوام زنـدگـى بشر به اجتماع است ، و قوام اجتماع هم به معاملاتى است که در بین آنـان دائر است ، و یا مبادلاتى که با دادن این کالا و گرفتن آن کالا صورت مى گیرد، و معلوم است که قوام این معاملات و مبادلات در خصوص ‍ کالاهایى که باید وزن شود به این است که نسبت میان آنها محفوظ شود، و این کار را ترازو انجام مى دهد.

تـفسیر دیگرى که احتمالا مى شود براى میزان کرد - و خدا داناتر است - این است که : مـنـظـور از مـیـزان ، دیـن بـاشـد، چـون دیـن عـبـارت اسـت از چـیـزى کـه عـقـایـد و اعمال اشخاص با آن سنجیده مى شود،
و ایـن سـنـجـش هـم مـایـه قـوام زنـدگـى سـعـیـده اجـتـمـاعـى و انـفـرادى اسـت ، واحـتـمـال بـا سـیـاق کـلام کـه مـتـعـرض حـال مـردم از حـیـث خـشـوع و قساوت قلب و جدیت و سهل انگاریشان در امر دین است سازگارتر است .

وجه تعبیر به انزال حدید در:(و انزلنا الحدید)

بعضى هم گفته اند: مراد از میزان ، عقل است .

(و انـزلنـا الحـدیـد) -ظـاهـرا ایـن انـزال نـظـیـر انـزال در آیـه(و انـزل لکم من الانعام ثمانیه)ازواج باشد، و ما در تفسیر سوره زمر گـفـتـیـم:اگـر خـلقت مخلوقات زمینى را انزال نامیده ، به این اعتبار است که خداى تعالى ظـهـور اشـیـا در عـالم هـسـتى را بعد از عدم انزال خوانده ، به این اعتبار که هر موجودى از مـوجودات نزد خدا و در عالم غیب خزینه ها دارد، و آن موجود پس از آنکه اندازه گیرى شده ، و در خـور عـالم شـهـادت شـده بـه ظـهـور پـیـوسـتـه اسـت ، و ایـن خـود نـوعـى نـزول اسـت ، هـمـچـنـان کـه فـرموده:(و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم).

(فـیـه بـاءس شـدید و منافع للناس) - کلمه(باءس)به معناى تاثیر شدید اسـت ، لیـکـن غـالبـا در شدت در دفاع و جنگ استعمال مى شود، و بدین جهت فرموده در آهن بـاءسى شدید است ، که بطور مدام جنگ ها و مقاتلات و انواع دفاعها نیاز به آهن داشته ، چون اقسام سلاحهایى که درست مى کرده اند از آهن بوده ، و بشر از دیر باز به این فلز دست یافته ، و متوجه منافعش شده ، و آن را استخراج کرده است .

و امـا مـنافع دیگرى که این فلز براى مردم دارد احتیاج به بیان ندارد، چون مى بینیم که آهن در تمامى شعب زندگى و صنایع مربوط به آنها و دخالت دارد.

(و لیـعـلم اللّه مـن یـنصره و رسله بالغیب) - این جمله غایتى است عطف بر غایتى که حذف شده ، و تقدیر کلام چنین است(و انزلنا الحدید لکذا و لیعلم اللّه من ینصره ...)، یعنى ما آهن را براى این و... نازل کردیم ، و نیز براى این که خدا معلوم کند چه کسى او و رسولان - او را یارى مى کند...

و مراد از(یارى کردن پیامبران خدا) جهاد در راه او است ، تا از مجتمع دینى دفاع نموده ، کـلمه حق را بسط دهند، و منظور از این که فرمود:نصرت را به غیب مى کنند، این است که در حـال غـیـبـت رسـول او را یـارى مـى کـنـنـد، حـال یـا غـیـبـت رسـول از ایـشـان ، و یـا غـیـبـت ایـشـان از رسـول ،و مـراد از ایـن کـه فـرمـود:(تـا خـدا بـدانـد...) ایـن اسـت که خدا یاوران خود و فرستادگان خود را از آنهایى که یارى نمى کنند،

متمایز و جدا سازد.

(ان اللّه قـوى عـزیـز) -ایـن جـمـله خـاتـمه آیه است ، و ختم کردن آیه باجمله گویا اشـاره بـاشـد بـه ایـن کـه دسـتـور خـداى تـعـالى بـه جـهـاد بـراى هـمـیـن بـوده کـه امـتـثـال کـنـنـدگـان را از دیـگـران جـدا کـنـد، نـه این که خداى تعالى احتیاجى به نصرت نـاصـرى داشـتـه بـاشـد، چـون خـدا قویاى است که به هیچ و جه ضعف در او راه ندارد، و عزیزى است که ذلت به سویش راه نمى یابد.

و لقد ار سلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فى ذریتهما النبوه و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون

از ایـنـجـا بـه بـیـان ایـن نـکـته شروع شده که اهتدا و فسق در امت هاى گذشته نیز همواره جـریـان داشـتـه ، و تـا امـروز جـریـان دارد، پس اینطور نیست کهامت و یا امتى از امت ها با تـمـامى افرادش به صلاح گراییده باشند و یا بگروند، بلکه همواره چنین بوده و چنین خواهد بود، که عده بسیارى از افراد امت به فسق گراییده اند.

و ضـمیر در(فمنهم) و نیز در(منهم) به ذریه بر مى گردد، و بقیه الفاظ آیه روشن است .

ثـم قـفـیـنـا عـلى اثـارهـم بـرسـلنـا و قـفـیـنـا بـعـیـسـى بـن مـریـم و اتـیـنـاه الانجیل ...
در مـجـمـع البـیـان مـى گـویـد: کـلمـه(تـقـفـیـه) کـه مـصـدر فـعـل(قـفـیـنـا) اسـت ، بـه مـعـنـاى ایـن اسـت کـه چـیـزى را بـه طـور مـسـتـمـر دنبال چیزى دیگر قرار دهى ، و به همین جهت آخرهاى شعر را قافیه شعر مى گویند، چون همه شعرها به دنبال شعر اول و از نظر قیافه و وزن تابع آن هستند.

و ضمیر در جمله(على اثارهم) به نوح و ابراهیم و سابقین از ذریه آن دو بزرگوار بر مى گردد، به دلیل این که بعد از نوح هیچ پیامبرى مبعوث نشد مگر آنکه از ذریه آن جناب بود، چون نسل بعد از نوح نسل خود آن جناب بود، به شهادت این که عیسى بن مریم بـا ایـن که از ذریه ابراهیم(علیه السلام) است مع ذلک خداى تعالى درباره نوح(علیه السـلام) فـرمـوده :(و جـعلنا ذریته هم الباقین) و باز فرموده :(و من ذریته داود و سـلیـمـان ...)و عـیـسـى ، پـس مـعـلوم مـى شـود مـنـظـور از جـمـله(ثـم قفینا على اثارهم برسلنا...) در پى آوردن لاحقین از ذریه آن دو بزرگوار است

بـعـد از آن دو، کـه سـابقین ذریه آن دو بودند، و در جمله(على اثارهم) اشاره اى است بـه ایـن که طریقه اى که بشر باید در پیش بگیرد یک طریقه است ، که آیندگان باید آن را به دنبال گذشتگان پیش بگیرند.

منظور از اقرار دادن راءفت و رحمت در دل هاى پیروان عیسى(ع)

(و قـفـینا بعیسى بن مریم و اتیناه الانجیل و جعلنا فى قلوب الذین اتبعوه رافه و رحمة) - واژه(رافت) - به طورى که گفته اند- با واژه رحمت مترادفند.

ولى از بـعـضـى دیـگـر نـقـل شده که میان آن دو فرق گذاشته و گفته اند: رافت در مورد دفع شر، و رحمت در مورد جلب خیر استعمال مى شود.

و ظـاهـرا مراد از قرار دادن رافت و رحمت در دلهاى پیروان عیسى(علیه السلام)این باشد کـه خـدا آنـان را مـوفـق بـه رافـت و رحـمت در بین خود کرده ، در نتیجه بر پایه کمک به یکدیگر و مسالمت زندگى مى کردند، همچنان که یاران پیامبراسلام را نیز به این خصلت ستوده و فرموده :(رحماء بینهم). بعضى هم گفته اند: مراد از قرار دادن رافت و رحمت در دلهاى آنان این که ایشان را امر بدان نموده ، و تشویق در آن فرموده ، و وعده ثواب در مقابل آن داده است .

(و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم) - کلمه(رهبانیت) از ماده(رهبت)به معناى خشیت و ترس است ، و عرفا اطلاق بر ترک دنیا مى شود، به این که کسى رابطه خود را از مـردم قـطـع کـنـد و یـکـسـره به عبادت خدا بپردازد، و انگیرهاش از این کار خشیت از خدا باشد. و کلمه(ابتداع) به معناى این است که انسان چیزى را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنت و عملى را باب کند که در هیچ دینى نبوده باشد، و جمله(ما کتبناها علیهم) در معناى پاسخ از سوالى تقدیرى است . گویا کسى پرسیده : معناى بدعت گذارى آنان چیست ؟ فرموده : این که چیزى را جزو دین کنند که ما بر آنان ننوشته ایم .

و مـعناى آیه این است که : پیروان مسیح(علیه السلام) از پیش خود رهبانیتى بدعت نهادند که ما آن را براى آنان تشریع نکرده بودیم .

(الا ابـتـغـاء رضوان اللّه فما رعوها حق رعایتها) - این استثنا به اصطلاح استثنایى است منقطع ، و معنایش با جمله قبل این است که ما آن رهبانیت را برآنان واجب نکرده بودیم ،

لیکن خود آنان براى خوشنودى خدا و به دست آوردن رضوان او آن را بر خود واجب کردند، ولى آنطور که باید همان رهبانیت خود ساخته را حفظ نکردند، و از حدود آن تجاوز کردند.

و در ایـن گفتار اشاره اى است به این که آن رهبانیتى که یاران مسیح از پیش خود ساختند، هر چند خداى تعالى تشریعش نکرده بود، ولى مورد رضایت خداى تعالى بوده .

(فاتینا الذین امنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون) - این آیه اشاره است به این که آنها مانند امت هاى رسولان سابق هستند، برخى مومنند و بر اساس ایمان خودشان ماجورند و بیشتر آنها فاسقند، و غلبه با فسق است .

مـــعـــنـــاى امـــر به ایمان به رسول(ص) در آیه :(یا ایها الذین آمنو اتقوا الله و آمنوابرسوله ...)

یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه و امنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته ...

در ایـن آیـه کـسـانـى را کـه ایـمـان آورده انـد امـر مـى کـنـد بـه تـقـوا و بـه ایـمـان بـه رسـول ، بـا ایـن که این اشخاص دعوت دینى را پذیرفته اند، وقهرا به خدا و نیز به رسـول ایـمـان آورده انـد، پـس هـمـیـن امـر مـجـدد بـه ایـمـان بـه رسـول دلیـل بـر ایـن اسـت کـه مـراد از ایـن ایـمـان ، پـیـروى کـامـل و اطـاعـت تـام از رسـول اسـت ، چـه ایـن کـه امـر و نـهـى رسـول مـربـوط بـه حـکـمـى از احـکـام شـرع بـاشـد، و چـه اعمال ولایتى باشد که آن جناب بر امور امت دارد، همچنان که در جاى دیگر فرمود:(فلا و ربک لا یومنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما).

پـس ایـمـانـى که در آیه مورد بحث بدان امر شده ایمانى است بعد از ایمان ، و مرتبه اى است از ایمان ، بالاتر از مرتبه اى که قبلا داشتند، و تخلف از آثارش ممکن بود، مرتبه اى اسـت کـه بـه خـاطـر ایـن کـه قوى است اثرش از آن تخلف نمى کند، و به همین مناسبت فرمود:(یوتکم کفلین من رحمته)، و کفل به معناى حظ و نصیب است پس کسى که داراى ایـن مرتبه بالاى از ایمان باشد ثوابى روى ثواب دارد، هم چنان که ایمانى روى ایمان دارد.

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه اند: مراد از دادن دو کفل از رحمت ، دادن دو اءجرى است که به اهـل کـتاب هم وعده اش داده ، گویا فرموده به شما هم دو اجر مى دهد، همان دو اجرى که به مـؤ منین اهل کتاب وعده داده بود، چون شما هم در ایمان آوردن به رسولان گذشته خدا و به آخرین رسول او مثل ایشانید،

شما هم میان احدى از رسولان او فرق نمى گذارید.

مـراد از نـورى کـه خـدا بـراى مـؤ مـنـیـن قـرار مـى دهـد کـه بدان راه روند و معناى آیه :(لئلایعلم اهل الکتاب ...)

(و یجعل لکم نورا تمشون به) - بعضى از مفسرین گفته اند: منظوراست که در روز قیامت نورى به آنان مى دهد که با آن در بین مردم آمد و شد مى کنند. و این همان نورى است که در آیه(یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم) به آن تصریح مى کرد.

لیکن این حرف درست نیست ، چون مقید کردن آیه است به قیدى که هیچ دلیلى بر آن نیست ، و اطـلاق آیـه دلالت دارد کـه ایـن مـؤ منین ، هم در دنیا نور دارند و هم در آخرت ، همچنان که دربـاره نـور دنـیایى آنان آیه شریفه زیر بر آن دلالت دارد:(او من کان میتا فاحییناه و جـعـلنـا له نورا یمشى به فى الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها)و درباره نـور آخـرتـشـان آیـه شریفه زیر دلالت مى کند:(یوم ترى المؤ منین و المومنات یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم).

(و یـغفر لکم و اللّه غفور رحیم) - در این جمله وعده اى را که از رحمت خود و نور دادن به آنان داده تکمیل کرده است .

معناى آیه ..

لئلا یـعـلم اهـل الکـتـاب الا یـقـدرون عـلى شـى ء مـن فضل اللّه ...

از ظـاهـر سـیـاق بـرمـى آیـد کـه در آیـه شـریـفـه التـفـاتـى از خطاب به مؤ منین که در(یـجعل لکم) بود به خطاب به شخص رسول خدا(صلى اللّه علیه وآله وسلم) به کـار رفته باشد، و خطاب در آیه و روى سخن در آن متوجه شخص شخیص آن جناب باشد. و مـراد از(عـلم) مـطلق اعتقاد است همچنان که کلمه(زعم) هم به همین معنا است و کلمه(ان) مـخـفـف(ان) اسـت ، و ضـمـیر(یقدرون) به مؤ منین بر مى گردد، و در این کلام تعلیلى است براى مضمون آیه قبلى .

و مـعـنـاى آیـه ایـن است که : اگر ما ایشان را با این که مرتبه اى از ایمان داشتند امر به ایـمـان کـردیـم ، و وعده شان دادیم که دو کفل از رحمت به آنان مى دهیم و نور و مغفرتشان ارزانـى مـى داریـم ، هـمـه بـراى ایـن بـود کـه اهـل کـتـاب خیال نکنند مؤ منین هیچ قدرتى ندارند، و
بـه هـیـچ وجـه دسـتـشـان بـه فـضـل خـدا نـمـى رسـد، و تـنـهـا مـؤ مـنـیـن اهل کتابند که اگر ایمان داشته باشند اجرشان دو چندان داده مى شود.

بعضى از مفسرین گفته اند:(لا) در(لئلا) زایده است ، و ضمیر در جمله(یقدرون) بـه اهـل کتاب بر مى گردد، و معناى آیه چنین است که : اگر ما به مؤ منین آن وعده ها را دادیم ، براى این بود که اهل کتاب که معتقدند و مى گویند:اگر مؤ منین ما به کتاب اسلام ایـمـان بـیـاورنـد دو اجـر دارنـد، و اگـر نـیاورند یک اجر(پس واجب نیست ایمان بیاورند)، بدانند که در اشتباهند، و اگر به کتاب اسلام ایمان نیاورند دستشان به هیچ جا بند نیست ، و بـه هـیـچ فـضـلى از خـدا دسـت نـمى یابند، این گفته آن مفسر است ، لیکن اینطور معنا کردن ، لقمه را از پس گردن به دهان بردن است .

(و ان الفـضـل بـیـد اللّه یـوتـیـه مـن یـشـاء و اللّه ذو الفـضـل العظیم) -قسمت از آیه عطف است بر جمله(ان لا یعلم)، و معنایش ‍ این که : اگر ما آن وعده ها را دادیم ، براى این بود که چنین و چنان شود، و نیز براى این بود که فضل به دست خدا است و خدا داراى فضلى عظیم است .
البـتـه در آیـه شـریـفـه اقـوال و احـتـمـالات دیـگـرى نـیـز هـسـت ، کـه در نقل و بحث پیرامون آنه افایده اى نیست .

بحث روایتى

(روایاتى درباره میزان ، انزال حدید، بدعت ، رهبانیت در نصرانیت ، انفاق و...

از جـوامـع الجـامـع نـقـل کـرده انـد کـه گـفـتـه اسـت : جـبرئیل میزان را نازل کرد و آن را به نوح(علیه السلام) داده گفت : به قوم خود دستور بده اجناس خود را با این وزن کنند.
و در احـتـجـاج از عـلى(عـلیـه السـلام) روایـت کـرده کـه در حـدیـثـى فـرمـود: مـعـنـاى انـزال در جـمله(و انزلنا الحدید فیه باس شدید) خلقت است ، پس معناى جمله این است کـه : مـا آهـن را خـلق کـردیـم ،(نـه ایـن کـه از آسـمـان نازل کرده باشیم).
و در مـجـمـع البـیـان از ابـن مـسـعـود روایـت کـرده کـه گـفـت : مـن در پـشـت سـر رسـول خـدا(صـلى اللّه علیه و آله وسلم) سوار بر الاغ بودم ، به من فرمود: اى ابن ام عبد! هیچ مى دانى بنى اسرائیل مساءله رهبانیت را از کجا بدعت کردند؟

عـرضـه داشـتـم: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: سلاطین جور بعد از عیسى(علیه السـلام)بـر آنـان مـسـلط شـدنـد، و مـعـصـیـت هـا را رواج دادنـد، اهـل ایـمـان به خشم آمده با آنان به جنگ برخاستند، و در آخر شکست خوردند و این کار سه نوبت صورت گرفت ، و در هر سه نوبت شکست نصیب آنان شد، و در نتیجه از مؤ منین به جز عده اى اندک نماند.

این بار گفتند:اگر دشمنان ، ما را بشناسند و ما خود را به آنان نشان دهیم تا آخرین نفر مـا را نـابـود خـواهند کرد، و دیگر احدى باقى نمى ماند که به سوى دین دعوت کند، پس بیایید در روى زمین پراکنده و پنهان شویم ، تا خداى تعالى پیغمبرى را که عیسى وعده اش ‍را داده مـبـعـوث کـند، و منظورشان از آن پیغمبر، من(محمد) بودم ، ناگزیر متفرق شده بـه غـارهـاى کوه پناه برده ، از آن موقع رهبانیت را پى نهادند.بعضى از آنان متمسک به دیـن خـود شـده ، و بـعـضـى دیـگـر بـه کـلى کـافـر شـدنـد، آنـگـاه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) این آیه را خواند:(و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم ...).

آنـگـاه فـرمـود: اى ابـن ام عـبـد! آیـا مـى دانـى رهـبـانـیـت امت من چیست ؟ عرضه داشتم : خدا و رسولش داناترند، فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است .

و در کـافـى بـه سند خود از ابى الجارود روایت کرده که گفت : به امام ابى جعفر(علیه السـلام)عـرضـه داشـتـم:(مـن فـکـر مـى کـنـم)خـداى تـعـالى بـه اهـل کـتـاب خـیـر بـسـیـارى داده. پـرسـید: چه خیرى ؟ عرضه داشتم : همین که درباره آنان فرموده :(الذین اتیناهم الکتاب من قبله هم به یومنون ... اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صـبـروا). مـى گـوید: امام در پاسخ فرمود: خداى تعالى به شما مسلمانان نیز همان را داده کـه ایـشان داده بود، و این آیه را تلاوت کرد:(یا ایها الذین امنوا اتقوا اللّه و امنوا برسوله یوتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به)، که منظور از نورى که با آن آمد و شد کنید امامى است که به وى اقتدا کنید.

و در مـجـمـع البـیـان از سـعـیـد بـن جـبـیـر روایـت کـرده کـه گـفـت : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) جعفر(طیار) را با هفتاد سوار به سوى نجاشى روانه کرد تا او را دعوت کند، جعفر به نجاشى وارد شد و دعوتش کرد، و او دعوت وى را پذیرفت ، و به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)ایمان آورد،
هـمـین که جعفر خواست برگردد جمعى از افرادى که به دعوت اسلام ایمان آورده بودند و از اهـل مـمـلکـت نـجـاشى بودند و عده شان به چهل نفر مى رسید به نجاشى گفتند: به ما اجازه بده به دیدن این پیامبر برویم و به دست وى اسلام آوریم .

ایـن جمع به اتفاق جعفر آمدند، و از نزدیک ، شدت فقر و تنگدستى مسلمین را دیدند، و از رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم)اجـازه دیـدار خـواسـتـه بـه شـرف حضورش نـایـل شده گفتند:یا نبى اللّه ما داراى ثروت بسیارى هستیم ، و ما شدت فقر مسلمانان را دیـدیـم ، اگـر اجـازه دهـى بـه وطـن خـود بـرگـردیـم و امـوال خـود را بـا خـود آورده بـا مـسـلمـانـان در آن امـوال مـواسـات کـنـیـم ، رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم)اجـازه داده نـامـبـردگـان بـرگـشـتـه امـوال خـود را بـا خـود آوردنـد، و در بین مسلمانان تقسیم کردند، و خداى تعالى این آیه را درباره عمل آنان نازل کرد:(الذین اتیناهم الکتاب من قبله هم به یومنون ... و مما رزقناهم ینفقون) که منظور از انفاق همان مواساتى است که با مسلمانان کردند.

ایـن آیـه و مـخـصـوصـا جـمـله(اولئک یـوتـون اجرهم مرتین بما صبروا)بگوش بقیه اهـل کـتاب که به اسلام ایمان نیاورده بودند رسید، به اصطلاح سوژه اى به دست آورده بـه مـسلمانان روى آوردند که به حکم این آیه هر کس از ما به کتاب شما ایمان بیاورد دو تـا اجـر دارد، یـکـى اجـر ایـمـان بـه قـرآن ، و یـکـى هـم اجـر ایمان به کتابهاى آسمانى قبل از قرآن ، و هر کس ایمان نیاورد تنهایک اجر دارد، پس ما که اسلام نیاورده ایم یک اجر داریـم ، و شـمـا هـم قـبـلا اهـل کـتـاب نـبـودیـد و تـنـهـا اسـلام را قـبـول کـرده ایـد یـک اجـر داریـد، پـس دیگر چه مزیتى بر ما دارید؟ در پاسخ این گفتار اهـل کتاب آیه زیر نازل شد مى فرماید:(یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و امنوا برسوله ...)، و بـه حکم آن براى مسلمانان نیز دو اجر قرار داد، به اضافه نور و مغفرت ، و در آخر فرمود:(لئلا یعلم اهل الکتاب) تا اهل کتاب بدانند که اشتباه کرده اند.