background
وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا
و هر گاه، خويشاوندان يتيمان و مستمندان در تقسيم [ارث‌] حاضر شدند، [چيزى‌] از آن را به ايشان ارزانى داريد و با آنان سخنى پسنديده گوييد.
آیه 8 سوره النِّسَآء

بیان آیات

از این آیه قانون احکام ارث آغاز مى شود و آیات قبل جنبه مقدمه براى این تشریع را داشت و قبل از بیان تفصیلى و تک تک مسائل آن ، بیانى اجمالى و مجموعى آورد تا به منزله قاعده کلى بوده باشد و بفهماند که بعد از ثبوت ولادت یک فرد از فردى دیگر و یا خویشاوندیش با او دیگر کسى بطور ثابت و دائم از ارث محروم نیست و دیگر مثل ایام جاهلیت اطفال صغیر میت و زن او از ارث محروم نیست و علاوه بر اثبات این قاعده مردم را تحذیر هم کرد از اینکه یتیمان مردم را از ارث محروم نکنند که بى بهره کردن یتیم از ارث مستلزم آن است که سایر ورثه ، اموال آنان را به ظلم بخورند و در جاى دیگر این نهى را تشدید کرده بود و با این بیانات مساءله رزق دادن یعنى دادن سهمى از اموال میت به خویشاوندان و ایتام و مساکین را در صورتى که هنگام تقسیم ارث حاضر باشند، بیان کرد و فرمود: به اینان هر چند وارث نیستند سهمى از مال بدهید.

للرّجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون ...

کلمه(نصیب) به معناى بهره و سهم است و اصل آن از(نصب) است که به معناى بپا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خوانده اند که هر سهمى هنگام تقسیم از سایر اموال جدا مى شود تا با آن مخلوط نگردد و کلمه(ترکه) به معناى مالى است که بعد از مرگ یک انسان از او باقى مى ماند کانه میت آن را ترک مى کند و سپس از دنیا کوچ مى نماید، پس استعمال اصلى این کلمه استعاره اى بوده و به تدریج متداول و معمول شده و کلمه(اقربون) به معناى خویشاوندان است که نسبت به انسان قریب و نزدیک هستند و اگر در میان(اقربا) و(اولى القربى) و(اقربون) و امثال آنها در اینجا کلمه(اقربون) را انتخاب کرد براى این بود که دلالت کند بر ملاک ارث و اینکه اگر وارث ، ارث مى برد به خاطر نزدیک بودن به میت است ، در نتیجه هرکس که نزدیک تر است در بردن ارث مقدم تر است که انشاءالله بحثش در تفسیر جمله(آباوکم و ابناوکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا)، مى آید و کلمه(فرض) به معناى قطع هر چیز محکم و جدا کردن بعضى از آن ، از بعضى دیگر است و به همین جهت در معناى(وجوب) استعمال مى شود،

براى اینکه انجام دادنش واجب و امتثال امرش قطعى و معین است و نه مردد در اینجا نیز سهم و نصیبى که فرض شده ادایش معین و قطعى است .

تاءسیس قانون کلى ارث و زمینه سازى براى تشریع حکم وراثت

در این آیه شریفه حکمى کلى و سنتى جدید تشریع شده که در اذهان مکلفین غیر ماءنوس و ناآشنا است چرا که مساءله وراثت ، آنگونه که در اسلام تشریع شده هیچ نظیرى نداشته است بلکه عادات و رسوم بر این جارى بود که عده اى از وراث ، محروم از ارث باشند و این مرام آنقدر رایج بود که گوئى یک طبیعت ثانوى براى مردم به وجود آمده است بطورى که اگر خلاف آن را مى شنیدند عواطفشان تحریک مى شد(البته عواطف کاذبى که در این مورد داشتند).

و به همین جهت خداى تعالى قبل از تشریع حکم وراثت ، براى اینکه عواطف کاذب آنان جریحه دار نشود و زمینه پذیرش قانون ارث اسلامى در آنان به وجود آید نخست حب فى اللّه و ایثار دینى را در بین مؤ منین تحکیم نموده و بین آنان عقد اخوت و برادرى برقرار کرد و سپس توارث بین دو برادر را تشریع نمود و سرانجام بدین وسیله رسمى را که قبلا در ارث بردن وجود داشت نسخ کرد و مؤ منین را از تعصب ریشه دار و قدیمى نسبت به آن رسوم و عادات نجات داد.

آنگاه ، بعد از آنکه استخوان بندى دین محکم شد و حکومت دین روى پاى خود ایستاد، توارث بین ارحام را تشریع کرد اسلام قانون ارث را زمانى تشریع کرد که عده اى کافى از مؤ منین آن تشریع را با بهترین وجه لبیک گفتند.

و با این مقدمه اى که از نظرتان گذشت ، واضح شد که آیه شریفه ، در مقام تصریح و برطرف کردن هر گونه شبهه و توهم است و خواسته است با جمله :(للرجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون) یک قانون و قاعده کلى تاءسیس کند و بنابراین حکم این آیه مطلق بوده و به حالى از احوال یا به وصفى از اوصاف و... مقید نیست ، همچنانکه موضوع این حکم نیز که مردان باشند عام است و به هیچ خصوصیت متصلى تخصیص نخورده است در نتیجه مردان آینده یعنى پسران صغیر هم مانند مردان فعلى نصیب مى برند.

بعد از تاءسیس آن قاعده مى فرماید:(و للنساء نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون) این جمله نیز مانند جمله قبلى تاءسیس قاعده است و نیز مانند آن عام است و شائبه هیچ تخصیصى در آن نیست در نتیجه شامل همه زنان مى شود بدون هیچ تخصیصى و یا تقییدى .

نکته اى که تذکرش لازم است ، این است که در جمله اول عبارت(ممّا ترک الوالدان و الاقربون) را آورده بود و جا داشت در جمله دوم به آوردن ضمیر اکتفا نموده و بفرماید:(و للنساء نصیب منه)

(براى مردان سهمى است از اموالى که پدران و مادران و خویشاوندان بجا مى گذارند و براى زنان نیز سهمى است از آن) ولى اینطور نفرمود بلکه دوباره عبارت :(ممّا ترک الوالدان و الاقربون) را آورد و این به خاطر آن بود که حق تصریح و فاش گوئى را ادا کرده باشد. و جاى هیچ تردیدى باقى نگذارد. و باز به همین منظور عبارت :(ممّا قل منه او کثر) را اضافه کرد تا بیشتر توضیح داده باشد و بفهماند:(به صرف اینکه ارث فلان مسلمان اندک است نباید باعث شود که در تقسیم آن مسامحه کنند).

و در آخر فرمود:(نصیبا مفروضا) و با در نظر گرفتن اینکه(نصیبا) تا آخر حال از کلمه(نصیب) مى باشد چون هر چند که آن کلمه به معناى سهم و قسمت است ، ولى معناى مصدرى نیز در آن نهفته است در نتیجه این حال از نظر معنا تاءکیدى بر روى تاءکید و زیادتى در تصریح و رفع ابهام است ، ابهام از اینکه سهام ارث مشخص شده و قطعى است ، نه اشتباهى در آن وجود دارد و نه ابهامى .

دو جهت در آیه ارث مورد استدلال است : عام بودن آن ، عدمعول در فرائض

و به خاطر این دو جهت : یعنى(عمومیت حکم آیه) و(نبودن ابهام در آن)، به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه حکم ارث عمومیت دارد و حتى شامل ترکه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) هم مى شود(این سخن در مقابل کسانى که به استناد حدیثى جعلى گفته اند: اموال رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) بعد از رحلتش صدقه است(مترجم)).

و نیز استدلال کرده اند بر اینکه در فرائض یعنى سهام معین شده عول نیست(در مقابل کسانى که قائل به عول در فرائضند یعنى مى گویند: هر جا سهام وارثان از مال بیشتر شد، سهام را خردتر مى کنیم تا نقیصه به همه سهام وارد شود مثلا اگر زنى از دنیا رفت و پدر و مادر یک دختر و شوهرش را به جاى گذاشت فرض و سهم یک دختر نصف<span class="px-1 py-0.5 rounded">(و به عبارت دیگر شش دوازدهم) است و سهم پدر و مادر ثلث(و یا چهار دوازدهم) است و سهم شوهر یک چهارم(و یا سه دوازدهم) است و در نتیجه جمع 6 و 4 و 3 به عدد 13 مى رسد، در حالى که مخرج ما دوازده است در اینجا قائلین به عول گفته اند: از همان آغاز مخرج کسر را عدد سیزده مى گیریم و مال را به سیزده سهم تقسیم مى کنیم لیکن(امامیه عول را باطل مى دانند و نقیصه را تنها داخل در سهم پدر و خویشاوندان او و دختران انداخته و بقیه سهام را تمام و کامل مى گیرد) زیرا معتقد است به اینکه همانطور که از آیه استفاده کردیم هیچ شبهه و خلطى در سهام نیست .

و اذا حضر القسمه اولوا القربى ...

از ظاهر آیه چنین بر مى آید که مراد از(حاضر بودن قسمت) این است که خویشاوندان میت که به خاطر وجود طبقات جلوتر ارث نمى برند اگر در حال تقسیم ارث حاضر باشند،

ورثه باید چیزى از ارث به آنان بدهند، نه اینکه بعضى پنداشته اند که مراد حاضر بودن نزد صاحب مال در هنگام وصیتش و یا در هنگام مردنش باشد، چون عبارت آیه خیلى روشن است که به معناى حاضر بودن در هنگام قسمت است .

و بنابراین منظور از(اولوا القربى) خویشاوندان فقیر میت خواهد بود چون در آیه در ردیف یتامى و مساکین ذکر شده اند و لحن جمله :(فارزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا) که لحن تحریک عواطف و دعوت به رحم و ارفاق است ، نیز شاهد بر این معنا است در نتیجه خطاب در آیه ، متوجه اولیاى میت و کسانى است که از او ارث مى برند.

مفسرین اختلاف کرده اند در اینکه ادا کردن(رزق)، در آیه مذکور واجب است یا مستحب ؟ چون این بحث مربوط به فقه است ، متعرض آن نمى شویم ، همچنانکه در اصل آیه مورد بحث اختلاف کرده اند در اینکه آیا محکم است و یا بوسیله آیاتى که طبقات ارث را مشخص مى کند نسخ گردیده است ؟(زیرا به حکم آیات ارث ، با بودن خویشاوند طبقه اول طبقه دوم ارث نمى برد و به حکم آیه مورد بحث به همه خویشاوندان در صورتى که در حین تقسیم ارث وجود داشته باشند سهم داده مى شود(مترجم)).

لیکن _ هیچ انگیزه و موجبى براى نسخ در کار نیست ، زیرا تناقضى بین آن دو وجود ندارد آیات ارث فریضه و سهم هر یک از وارثان را معین مى کند و این آیه دلالت دارد بر اینکه غیر ورثه اجمالا رزقى مى برد، اما این معنا را که این ارث بردن بطور وجوب است یا مستحب و آیا اندازه آن چه مقدار است و... نمى رساند. پس هیچ دلیلى وجود ندارد که آیات ارث را ناسخ آن بدانیم مخصوصا در صورتى که دادن رزق به غیر وارث مستحب باشد همچنانکه آیه نامبرده ، تا حدى خالى از ظهور در این معنا نیست .

و لیخش الّذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم ...

کلمه(خشیت) به معناى تاءثر قلبى است از چیزى که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاءثرى که همراه با اهمیت باشد، یعنى آن امر در نظر انسان امرى عظیم و خطرى بزرگ جلوه کند.

و کلمه(سداد) که مصدر کلمه(سدید) است وقتى در مورد سخن استعمال شود، به معناى سخن صواب و مستقیم است .

و بعید نیست که مضمون این آیه به نحوى متعلق و مربوط به آیه :(للرجال نصیب ...) بوده باشد چرا که در کل شامل ارث یتیمان است . پس در حقیقت این سیاق تهدیدى است بر متجاوزین به ارث اطفال پدر مرده . و با در نظر داشتن این معنا جمله :(ولیقولوا قولا سدیدا...)

کنایه است از اتخاذ روش صحیح عملى در مورد ایتام و ترک طریقه ناصحیح سخن ساده تر اینکه : منظور از(قول) روش عملى است نه سخن ، مى فرماید: باید این طریقه را(یعنى طریقه محروم کردن ایتام و خوردن اموال و پایمال کردن حقوق آنان را) ترک کنند و مى توان قول را کنایه از(رفتار) گرفت براى اینکه غالبا بین گفتار و رفتار ملازمه هست یعنى گاهى از(قول) به(رفتار) تعبیر مى شود همچنانکه در جاى دیگر قرآن نیز این تعبیر آمده آنجا که فرموده :(و قولوا للناس حسنا) در این آیه(رفتار نیک با مردم) را تعبیر کرده(به قول نیک) و مؤ ید اینکه منظور از قول در آیه رفتار است این است که آن را با کلمه(سدید) توصیف کرد با اینکه ممکن بود کلماتى امثال(معروف) و(نرم)(لین) توصیف کند، چون کلمه :(قول) اگر با صفت(سدید) توصیف شود ظاهر در این معنا خواهد بود که : چنین قولى قابل آن هست که به آن معتقد شوند و بر طبقش عمل کنند و اگر با صفت(معروف) و یا(نرم) توصیف شود ظهور در این خواهد داشت که : قول معروف و قول لین قابل آن هست که کرامت و حرمت انسانها را حفظ کند.

آنچه بر سر ایتام مى آورید عاقبت بر سر ایتام خود خواهد آمد

به هر حال ظاهر جمله :(الّذین لو ترکوا من خلفهم ذریّة ضعافا خافوا علیهم) این است که مى خواهد رحمت و راءفت بر اطفال صغار و ناتوان و بى سرپرست را تمثیل کند، اطفال بى کسى که تحت تکفل کسى نیستند و کسى را ندارند که امورشان را اداره نموده و منافعشان را جلب و ضررهایشان را رفع کند و ذلت و بیچارگى را از آنان دور سازد. و این را هم باید دانست که تخویف و تهدید مستفاد از آیه مورد بحث مخصوص به کسانى نیست که در حال حاضر خودشان نیز ذریه ضعاف و ناتوان دارند، چون فرموده :(لو ترکوا _ اگر به جاى بگذارند) و نفرمود:(لو ترکوا ذریتهم الضعاف _ اگر ذریه ضعاف خود را به جاى بگذارند) پس ‍ این جمله تمثیلى است که به منظور بیان حال آورده شده و مراد از آن کسانى هستند که وضعى چنین و چنان دارند یعنى در دلهایشان رحمت انسانیت وجود دارد و نسبت به ذریه هاى ناتوان و پدر مرده راءفت و شفقت دارند و اینگونه افراد همان ناس هستند(و آنها که چنین نیستند انسان نیستند) مخصوصا مسلمانان که مؤ دب به ادب خدا و متخلق به اخلاق اویند در نتیجه مى توان گفت که معنا چنین مى شود:(و لیخش النّاس و لیتقوا اللّه فى امر الیتامى فانهم کایتام انفسهم ذریه ضعاف یجب ان یخاف علیهم مردم اگر انسانیت داشته باشند _ باید دلواپس باشند و از خدا در امر ایتام پروا کنند چرا که یتیمهاى مردم نیز مانند یتیمان خود او ذریه اى ضعیف و شایسته ترحمند پس باید نگران حال آنان بود)

و به وضع آنان اعتنا ورزید تا مورد ظلم قرار نگیرند و به حقوقشان تجاوز نشود پس زمینه گفتار آیه زمینه این معنا است که هرکس ‍ نگران ذلت است و از خوارى مى ترسد باید براى جلوگیرى از آن برخیزد و همه انسانها این نگرانى را دارند. در آیه شریفه ، مردم ماءمور به ترحم و راءفت و امثال آن نشده اند، بلکه ماءمور به خشیت و تقوا گردیده اند و این نیست مگر براى اینکه تهدیدشان کند به اینکه : آنچه بر سر ایتام مردم مى آورید و مالشان را مى خورید و حقوقشان را پایمال مى کنید، بعد از مردنتان بر سر ایتام خودتان خواهد آمد و مى خواهد به آنان گوشزد کند که هر گونه مصائبى را که براى آنان فراهم آوردند به ایتام خودشان بر مى گردد.

و اما جمله :(و لیتقوا اللّه و لیقولوا قولا سدیدا) در سابق گفتیم که مراد از آن(روش عملى) است و نه معناى لغوى قول البته ممکن هم هست که منظور از(قول) راءى و نظریه باشد.

گفتارى پیرامون عمل و عکس العمل

(رابطه بین عمل انسان و حوادث خارجیه

کسى که بر یتیمى ظلم کند یعنى مالش را از دستش بگیرد بزودى همان ظلم به ایتام خودش و یا اعقابش برمى گردد و این خود یکى از حقایق عجیب قرآنى است و یکى از فروعات و مصادیق حقیقت دیگرى است که از آیات کریمه قرآن استفاده مى شود و آن این است که بین اعمال نیک و بدانسان و بین حوادث خارجیه ارتباط هست و ما در بحثى که پیرامون احکام اعمال در جلد دوم عربى این کتاب داشتیم مطالبى را در این باره آوردیم . در این جا اضافه مى کنیم که مردم فى الجمله به این معنا اعتراف دارند که ثمره عمل هر کسى به خود او عاید مى شود، آن کس که نیکى مى کند در زندگیش خیر مى بیند و سعادتمند مى شود و آن کس که ستمگر و شرور است دیر یا زود نتیجه عمل خود را مى چشد.

در قرآن کریم آیاتى است که با اطلاقش بر این معنا دلالت دارد نظیر آیات زیر:(من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها).

(فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره).
(قال انا یوسف و هذا اخى قد منّ اللّه علینا انه من یتق و یصبر فان اللّه لا یضیع اجر المحسنین).
(له فى الدنیا خزى ...)

(و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم ...).

و آیاتى دیگر از این قبیل که دلالت دارد بر اینکه اعمال(چه خیرش و چه شرش) نوعى عکس العمل دارد و به نحوى در همین دنیا به صاحب عمل برمى گردد.

و آنچه از این آیات به ذهن ما تبادر مى کند _ البته ذهن ما که ماءنوس به افکارى است که در جامعه ما دایر و تجربه شده است _ این است که این انعکاس تنها از عمل آدمى به خود او باز مى گردد و هر کسى تنها میوه تلخ یا شیرین عمل خود را مى چشد ولى آیات دیگرى در این میان هست که دلالت دارد بر اینکه مساءله انعکاس وسیع تر از این است و گاه مى شود که آثار عمل خیر یک فرد به اولاد و اعقاب او نیز برسد و همچنین آثار سوء عملش دامن آنان را بگیرد نظیر آیه :(و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه و کان تحته کنزلهما و کان ابوهما صالحا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما، رحمة من ربک) که از ظاهر آن برمى آید صالح بودن پدر آن دو یتیم در اراده خداى تعالى به اینکه به آن دو رحمت فرستد دخالت داشته است آیه اى دیگر که دلالت دارد بر اینکه اثر عمل زشت انسان به فرزندانش مى رسد آیه مورد بحث است که مى فرماید:(و لیخش الّذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم ...) که بیانش گذشت .

و اما اگر در کلام خداى تعالى تدبر کنیم به این حقیقت پى مى بریم که سبب حقیقى این تاءثیر درخواست عملى انسان از یک سو و اجابت خداى تعالى از سوى دیگر است در جلد دوم عربى این کتاب در تفسیر آیه :(و اذا سئلک عبادى عنى) که پیرامون مساءله دعا بحث مى کردیم گفتیم : کلام خداى تعالى بر این معنا دلالت دارد که آنچه از حوادث که از ناحیه خداى تعالى با آدمى روبرو مى شود به خاطر درخواستى است که آدمى از پروردگار خود کرده و خلاصه کلام اینکه درخواست تنها زبانى نیست بلکه اعمالى که در پیش آمدن آن حادثه اثر دارد و جنبه مقدمیت براى آن دارد نیز سؤ الى است از ناحیه انسان به درگاه خدا، همچنانکه در جاى دیگر قرآن کریم آمده :(یسئله من فى السّموات و الارض کل یوم هو فى شاءن).

و نیز آمده :(و آتیکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت اللّه لا تحصوها) چون در این آیه نفرمود:(و ان تعدوه لا تحصوه)(و اگر بخواهید درخواستهاى خود را بشمارید به آخرش نمى رسید) براى اینکه در میان درخواست هاى انسان درخواستهائى است که نعمت نیست و چون مقام آیه مقام منت گذارى به نعمت ها و سرزنش کسانى است که آنها را کفران مى کنند لذا فرمود:(و آتیکم من کل ما سالتموه) یعنى آن درخواستهایتان که درخواست نعمت است .

انجام هر عملى نسبت به دیگران به معنى پسندیدن آنعمل براى خود است

از سوى دیگر هر عملى را که انسان به نفع خود انجام مى دهد و یا بر دیگران واقع مى کند(حال آن عمل خیر باشد یا شر) اگر وقوع آن عمل بر دیگران را که آنان نیز انسانهائى مثل خود اویند بپسندد آن عمل را در حقیقت براى خود پسندیده است و ممکن نیست عملى را که براى خود نمى پسندد و مورد درخواستش نیست نسبت به دیگران انجام دهد.

پس در حقیقت در همه اعمالى که انسانها انجام مى دهند انسانیت مطرح است این جا است که براى انسان روشن مى شود که اگر به کسى احسان کند این احسان را از خدا براى خود مسئلت نموده مسئلت و دعائى که حتما مستجاب هم هست و ممکن نیست رد شود و همچنین اگر به کسى بدى و ستم کند باز همین بدى را براى خود خواسته و پسندیده و نیز اگر عمل خیر یا شرّى را براى اولاد و ایتام مردم بپسندد،

براى اولاد خود خواسته و پسندیده است . بدین جهت است که خداى تعالى فرمود:(و لکل وجهه هو مولیها فاستبقوا الخیرات) چون معناى این آیه این است که به سوى خیرات سبقت بگیرید تا وجهه و هدف شما خیر شود.

و باز از سوى دیگر شرکت چندین نفر در خون که خون همه آنها از یک پدر و از یک رحم منشعب شده باشد عمود نسبت را که از آنان به نام عترت تعبیر مى کنیم شى ء واحدى مى کند به طورى که هر حالتى بر یک طرف از اطراف این واحد عارض شود و هر حادثه اى براى آن طرف پیش بیاید در حقیقت بر متن آن واحد وارد آمده و متن آن در حساب همه اطراف آن است و ما مطالبى درباره رحم در اول همین سوره ایراد کردیم .

پس با این بیان روشن گردید که انسان هر گونه برخورد و معامله اى که با دیگران و یا فرزندان آنان ، کند هیچ راه گریزى از انعکاس آن عمل به خودش و یا اطفال خودش ندارد مگر آنکه خداوند چنین بخواهد و از این انعکاس جلوگیرى کند و این استثنائى که کردیم براى آن بود که در عالم هستى علل و عوامل بى شمارى وجود دارد که انسان نمى تواند به تمامى آنها احاطه پیدا کند لذا ممکن و محتمل است که عوامل دیگرى از انعکاس عمل جلوگیرى کرده باشد که ما اطلاعى از آن نداشته باشیم همچنانکه از آیه زیر بطور سربسته به وجود چنان عواملى پى مى بریم :(و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر).

ان الّذین یاءکلون اموال الیتامى ظلما انّما یاکلون فى بطونهم نارا...

وقتى مى خواهند بگویند: فلانى فلان غذا را خورد هم مى گویند:(اکله) و هم تعبیر مى کنند به(اکله فى بطنه)، پس هر دو تعبیر به یک معنا است چیزى که هست تعبیر دوم صریح تر است(همچنان که در فارسى در مورد دیدن ، هم مى گوییم دیدم و هم تعبیر مى کنیم به چشم خود دیدم و دومى صریح تر است(مترجم)) و مضمون این آیه شریفه مثل مضمون آیه قبلیش مربوط است به آیه :( للرجال نصیب ...) و در واقع تهدید و باز دارى مردم است از خوردن مال ایتام در ارث و پایمال کردن حقوق آنان و این آیه از آیاتى است که دلالت مى کند بر تجسم اعمال که ، بحث آن در جلد اول عربى این کتاب در تفسیر آیه شریفه :

(ان اللّه لایستحیى ان یضرب مثلاما) گذشت ،(و حاصل کلام اینکه : از آیه مورد بحث به دست مى آید که مال خورده شده یتیم در این دنیا، در آخرت به صورت خوردن آتش مجسم مى شود(مترجم)) و شاید منظور آن مفسر هم که گفته : جمله :(انّما یاکلون فى بطونهم نارا) بر مبناى حقیقت است نه مجاز، همین باشد. و اگر مرادش این باشد دیگر اشکالى که بعضى از مفسرین به وى کرده اند وارد نیست او اشکال کرده که جمله(یاکلون) به قرینه اینکه جمله(سیصلون سعیرا) بر آن عطف شده دلالت بر حال دارد زیرا جمله دومى به خاطر حرف(سین) براى(آینده) است اگر اولى هم به معناى حقیقت اکل و براى زمان آینده بود، باید حرف(سین) بر سر آن نیز درمى آمد و بلکه باید مى فرمود:(سیاکلون فى بطونهم نارا و یصلون سعیرا) و چون چنین نفرموده ، پس حق این است که بگوئیم مراد از جمله(یاکلون) معناى مجازى است و مى خواهد بفرماید کسانى که اموال ایتام را مى خورند همانند کسانى هستند که آتش در شکم خود کنند این بود خلاصه اشکال آن مفسر و این خود غفلت از معناى تجسم اعمال است اگر معناى آن را فهمیده بود این اشکال را نمى کرد.

و اما اینکه فرمود:(و سیصلون سعیرا) اشاره است به عذاب اخروى و کلمه(سعیر) یکى از اسماء آتش آخرت است و وقتى گفته مى شود:(صلى النار _ یصلى النار _ صلى و صلیا) معنایش این است که فلان با آتش سوخت و عذاب آن را چشید.

بحث روایتى

(ذیل آیات 9 _ 7 سوره نساء)

در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه :(للرجال نصیب مما ترک الوالدان ...) آمده که مردم در این آیه به دو قول اختلاف کرده اند، بعضى گفته اند: آیه اى است محکم و غیر منسوخ ، طایفه دوم گفته اند: نسخ شده و قول اول از امام باقر(علیه السلام) روایت شده .

مؤ لف قدس سره : و از تفسیر على بن ابراهیم نقل شده که گفته است این آیه به وسیله آیه شریفه :(یوصیکم اللّه فى اولادکم ...) نسخ شده است ، لیکن این قول هیچ وجهى و دلیلى ندارد و ما در بیان سابق خود گفتیم که آیه مورد بحث در مقام بیان کلى براى حکم ارث است و بین آن و آیات نسخ نشده ارث هیچ منافاتى نیست ،

تا جاى این سخن باشد که کسى بگوید: آیه مورد بحث به وسیله آیات ارث نسخ شده است .

و در تفسیر الدرالمنثور است که ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم از عکرمه روایت نموده اند که درباره این آیه گفته است :(آیه مذکور) در شان ام کلثوم و دختر ام کحله و یا خود ام کحله و ثعلبه بن اوس و سوید که همگى از انصار بودند نازل شده : و جریان بدین قرار بوده که یکى از آنان همسر وى و دیگرى عموى فرزندش بود به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) عرضه داشت : یا رسول اللّه همسر من درگذشت و مرا و دخترش را از ارث خود محروم کرد از سوى دیگر عموى پسرش گفت : یا رسول اللّه ! او زنى ناتوان است که نه مى تواند با شجاعتش در جنگها شرکت و دشمنى را خوار کند و نه با سرمایه اش کار و کسبى پیش گیرد بلکه باید دیگران براى او کار کنند در حین این گفتگو بود که آیه :( للرجال نصیب ...) نازل گردید.

مؤ لف قدس سره : و در بعضى از روایات منقول از ابن عباس آمده است که این آیه درباره مردى از انصار نازل شد که از دنیا رفت و دو دختر باقى گذاشت دو پسر عموى وى که به اصطلاح عصبه او بودند به منزل او آمدند همسر او به آن دو پیشنهاد کرد تا با دو دختر او ازدواج کنند ولى از آنجائى که آن دو دختر زشت بودند پسر عموها پیشنهاد همسر عمویشان را نپذیرفتند(و از طرفى پسر عموها مطالبه ارث مى کردند و زن زیر بار نمى رفت) تا سرانجام جریان را نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) برده و بازگو کردند در پاسخ آنان آیات طبقات ارث نازل شد(و بیان فرمود که با بودن دختران متوفا پسر عموهایش ارث نمى برند) و هیچ مانعى نیست از اینکه همه این جریانها باعث و سبب نزول آیه باشد و ما این نکته را مکرر خاطرنشان کرده ایم .

و در مجمع البیان نظیر اختلاف در آیه(للرجال نصیب ...) را در مورد آیه(و اذا حضر القسمه اولواالقربى ...) نقل کرده مى گوید: مردم درباره آن به دو قول اختلاف کرده اند، یکى اینکه این آیه نسخ نشده که این قول از امام باقر(علیه السلام) نقل شده .

و در نهج البیان شیبانى آمده که این قول از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) روایت شده .

مؤ لف قدس سره : و در بعضى از روایات آمده که این آیه بوسیله آیات ارث نسخ شده و ما در بیان سابق گفتیم که هیچ صلاحیتى براى نسخ ندارد.

روایاتى در ذیل آیه(ولیخش الّذین لوترکوا خلفهم ...)

و در تفسیر عیاشى از امام صادق و از ابى الحسن علیهما السلام روایت آمده که فرموده اند: خداى تعالى درباره خوردن مال یتیم به دو عقوبت تهدید کرده ، که یکى از آن دو عقوبت آخرت است یعنى همان آتش و اما دومى عقوبت دنیا است که آیه :( و لیخش الّذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم فلیتقوا اللّه و لیقولوا قولا سدیدا) بیانگر آن است و منظور از این آیه این است که باید بترسند از اینکه بچه هایشان یتیم شوند و دچار همین سرنوشت گردند سرنوشتى که یتیمهاى مردم بدان دچار شدند یعنى پدر را از دست دادند و لاشخورانى چون اینان اموالشان را خوردند.

مؤ لف قدس سره : نظیر این روایت را مرحوم کلینى در کتاب کافى از امام صادق(علیه السلام) و مرحوم صدوق در کتاب معانى الاخبار از امام باقر(علیه السلام) آورده اند و در همان کتاب از عبدالاعلى از مولى آل سام روایت کرده که گفت : امام صادق ابتداء و بدون اینکه کسى پرسیده باشد فرمود: هر کس ظلم کند خداى تعالى بر او مسلط مى کند کسى را که به او و یا به اولاد و یا به نوه هاى او ظلم کند، راوى مى گوید: چون این را بشنیدم در دلم گذشت که به چه حساب او ظلم کرده و اثر سوء ظلم او، یقه فرزندان و فرزند زادگان او را بگیرد؟ امام(علیه السلام) به علم امامتش و قبل از اینکه من آنچه از دلم گذشته بود به زبان آورم فرمود: این یک حقیقت قرآنى است خداى تعالى مى فرماید:(و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم فلیتقوا اللّه و لیقولوا قولا سدیدا).

و در تفسیر الدرالمنثور است که عبد بن حمید از قتاده روایت کرده که گفت : براى ما نقل کردند که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) فرموده : از خدا بترسید و رعایت حال دو طایفه ناتوان را بکنید، یکى(یتیم) و دوم(زن)، که خداى تعالى از یک سو او را یتیم کرده و از سوى دیگر سفارشش را به سایرین نموده ، از یک سو او را با گرفتن پدر از وى مورد آزمایش قرار داده و از سوى دیگر شما را بوسیله او در بوته امتحان نهاده تا معلوم شود او از کوره آتش یتیمى چگونه بیرون مى آید و شما از کوره آتش یتیم نوازى چگونه در مى آیید(مترجم)).

مؤ لف قدس سره : اخبار در خوردن مال یتیم و اینکه این عمل گناهى است کبیره و مهلک ، هم از طرق شیعه و هم از طرق اهل سنت بسیار زیاد وارد شده است .