بیان آیات
این سوره ، قیامت کبرى را که در آن مردم دوباره زنده مى شوند و به حسابشان رسیدگى شـده جـزا داده مـى شـونـد شـرح مـى دهـد، نـخـسـت مـقـدارى از حـوادث هولانگیز آن را ذکر مى کند، حوادث نزدیک تر به زندگى دنیایى انسان ، و نزدیک تر بـه زمـیـنـى کـه در آن زنـدگـى مـى کـرده ، مـى فـرمـایـد:اوضـاع و احـوال زمـیـن دگـرگون مى شود و زمین بالا و پایین و زیر و رو مى گردد، زلزله بسیار سـهـمـگین زمین کوهها را متلاشى ، و چون غبار مى سازد، آنگاهمردم را به طور فهرست وار بـه سـه دسـتـه سـابـقـیـن و اصـحـاب یـمـیـن و اصـحـاب شمال ، تقسیم نموده ، سرانجام کار هر یک را بیان مى کند.
وجه اینکه از قیامت به(واقعه) تعبیر فرمود
اذا وقعت الواقعه
وقـوع حادثه عبارت است از حدوث و پدید آمدن آن ، و کلمه(واقعه)صفتى است که هر حـادثـه اى را بـا آن تـوصـیـف مـى کـنند،(مى گویند: واقعه اى رخ داده ، یعنى حادثه اى پـدیـد شده)و مراد از واقعه در آیه مورد بحث واقعه قیامت است ، و اگر در اینجا به طور مـطـلق و بـدون بـیان آمده ، و نفرموده آن واقعه چیست ، تنها فرموده:(چون واقعه رخ مى دهـد) مـثـل ایـن که شما بگویید:(هر وقت زید آمد چنین و چنان کن)، بدین جهت بوده که بـفـهـمـانـد واقـعـه قـیـامـت آنـقـدر مـعـروف اسـت کـه تـوضـیـح آن و ذکـر مـوصـوفـش مـثـل ایـن مـى مـانـد کـه در مـثـال بـالا بـگـویـى(هـر وقـت زیـد بـقـال آمـد چـنـین و چنان کن)با این که شنونده شما زید را به خوبى مى شناسد، وهمین جـهـت اسـت کـه گـفـتـه انـد: اصـلا کـلمـه(واقـعه)یکى از نامهاى قیامت است ، قرآن این نـامـگـذارى را کـرده ، هـمـچـنـان کـه نـام هـاى دیـگـرى چـون(حاقه)، و(قارعه)، و(غاشیه) بر آن نهاده است .
و جـمـله(اذا وقـعـت الواقـعـة) بـه طور ضمنى بر معناى شرطهم دلالت دارد، و جا داشت جزاى آن شرط را بیان کند، و بفرماید:(چون قیامت بپا مى شود)چه مى شود، ولى جزا را نیاورد، تا بفهماند آنچه مى شود آنقدر عظیم و مهم است که به بیان نمى گنجد، ولى بـه هـر حـال از سـیاق آیاتى که در این سوره اوصاف قیامت را ذکر کرده فهمیده مى شود کـه آن جـزا چـه چـیـز اسـت ، و مـردم در آن روز چه وضعى دارند، پس مى شود گفت که مثلا تـقـدیر کلام:(اذا وقعت الواقعة فاز المومنون و خسر الکافرون - چون قیامت بپا شود مؤ منین رستگار و کفار زیانکار مى شوند) مى باشد.
لیس لوقعتها کاذبة
در مـجمع البیان مى گوید: کلمه(کاذبه) مانند کلمه(عافیه) و کلمه(عاقبة) مصدر است .
و بنا به گفته وى معناى آیه چنین مى شود:(در وقوع و تحقیق قیامت هیچ دروغى نیست).
معناى اینکه در وصف قیامت فرمود:(خافضة رافعة)
خافضه رافعة
ایـن دو کـلمه دو خبر است براى ضمیرى که به واقعه بر مى گردد، و تقدیر کلام(هى خـافضة وهى رافعة) است ، یعنى قیامت خافض و رافع است .و خفض درست معناى خلاف رفـع را مـى دهـد، و امـا ایـن کـه به چه حساب قیامت پایین آورنده و بالا برنده است باید گـفـت که: این تعبیر کنایه است از این که قیامت نظام عالم را زیر و رو مى کند، مثلا باطن دلهـا را کـه در دنـیا پنهان بود ظاهر مى کند، و آثار اسباب که در دنیا ظاهر بود، همه مى دانـسـتند آب چه اثرى و آتش چه اثرى دارد، در قیامت پنهان مى شود، یعنى اسباب کلى از اثر مى افتد، و روابط جارى میان اسباب و مسببات به کلى قطع مى گردد، در دنیا جمعى داراى عـزت بـودند، و آنان اهل کفر و فسق بودند، که عزتشان همه جا ظاهر بود، و همچنین جمعى دیگر یعنى اهل تقوا ذلتشان هویدا بود،
ولى در قیامت اثر از عزت کفار و فساق و نشانه اى از ذلت متقین نمى ماند.
اذا رجت الارض رجا
کـلمـه(رج) که از ماده(راء، جیم ، جیم)است ، به معناى تکان دادن به شدت چیزى اسـت ، و در ایـن آیـه مـنـظـور از آن زلزله قیامت است ، که خداى سبحان در آیه(ان زلزله الساعة شى ء عظیم) آن را بس عظیم توصیف کرده ، در خود آیه مورد بحث نیز با آوردن کـلمـه(رجـا)هـمـیـن عـظـمـت را فـهـمـانـده ، چـون مـعـمـولا آوردن مفعول مطلق براى افاده اینگونه نکته ها است(وقتى مى گویى :من فلان کس را زدم و چه زدنـى مـعـنـایـش اسـت کـه نـحـوه زدنـم طـورى بـود کـه دیـگـر قـابـل بـیان نیست) در آیه مورد بحث نیز مى فرماید:چون زمین زلزله مى شود زلزله اى کـه شـدتـش قـابـل وصـف نـیـسـت ، و جـمـله مـورد بـحـث بـدل از جـمـله(اذا وقـعـت الواقـعـة)، و یـا عـطـف بـیـان بـراى آن اسـت ، بـه هـر حال در مقام توضیح آن است.
و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا
و کلمه(هباء) به معناى غبار است . بعضى هم گفته اند:معناى یک دانه ذره از غبار است ، کـه وقـتى نور آفتاب از پنجره درون خانه مى تابد این دانه ها در شعاع آن نور دیده مى شـونـد. و کـلمـه(مـنـبـث)اسـم فـاعـل و یـا مـفـعـول از مـصـدر بـاب انـفعال ، یعنى(انبثاث) است ، و انبثاث معناى متفرق شدن ، و متلاشى شدن چیزى است ، و معناى آیه روشن است .
و کنتم ازواجا ثلثة
فاصحاب المیمنه ما اصحاب المیمنة
مقصود از اصحاب المیمنة
و ایـن کـه بـعـضـى از مـفـسـریـن مـیـمنه را به یمین یعنى دست راست معنا کرده و گفته اند:اصـحـاب مـیمنة نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود، به خلاف دیگران ، تفسیر صـحـیـحـى نـیـسـت ، بـراى ایـن کـه در این آیه در مقابل اصحاب میمنة اصحاب مشئمه قرار گـرفـتـه ، و اگـر مـیـمنه به معناى دست راست بود باید در مقابلش اصحاب میسره یعنى طـرف دسـت چـپ قـرار گـیـرد، هـمـچـنـان کـه در آیـات بـعـدى در مقابل اصحاب یمین اصحاب شمال آمده ، و نادرستى این تفسیر روشن است .
و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمة
معناى(السابقون السابقون)
و السابقون السابقون
آیه شریفه(اولئک یسارعون فى الخیرات و هم لها سابقون) است .
کـه از ایـن آیـات بـه دسـت مـى آیـد مراد از سابقون ، کسانى هستند که در خیرات سبقت مى گـیـرنـد، و قـهرا وقتى اعمال خیر سبقت مى گیرند، به مغفرت و رحمتىهم که در ازاى آن اعـمال هست سبقت گرفته اند. و لذا در آیه(سابقوا الى مغفرة من ربکم و جنة) به جاى امـر بـه سـبقت در اعمال خیر، دستور فرموده :به مغفرت و جنت سبقت گیرند، پس سابقون بـه خـیـرات ، سـابـقـون بـه رحـمـت و مـغـفـرتـنـد، در آیـه مـورد بـحـث هم که مى فرماید:(السـابـقـون السـابـقـون)مـراد از سـابـقـون اول ، سـابـقین خیرات ، و مراد از سابقون دوم سابقین به اثر خیرات یعنى مغفرت و رحمت است ، این نظریه ما بود.
و جـمله(السابقون السابقون)بنا به گفته ما که هر یک سبقت در چیزى دیگر است ، مـبـتـدا و خـبـرنـد، اولى مـبـتـدا و دومـى خـبـر است ، و معنایش این که:سبقت گیرندگان به اعـمـال خـیـر سـبـقـت گـیرندگان به مغفرتند، و بنا به گفته مفسرینى که هر دو را یکى دانـسـته اند، دومى تاءکید اولى مى شود، و جمله(اولئک المقربون) خبر مبتدا واقع مى شود.
و اقوال مختلف درباره مراد از سابقین
و مفسرین در تفسیر سابقین اقوال دیگرى دارند:
بعضى دیگر گفته اند: منظور کسانى هستند که به ایمان و اطاعت سبقتى خستگى ناپذیر دارند، و در آن کاهلى ندارند.
بعضى دیگر گفته اند: منظور سبقت گیرندگان در نمازهاى پنجگانه اند.
و بـعـضـى گـفـتـه انـد:کـسـانـى کـه بـه دو قـبـله نـمـاز گـزاردنـد(یـعـنـى قـبل از سال اول هجرت به اسلام در آمدند). بعضى دیگر گفته اند سبقت گیرندگان به جـهـادنـد.و بـعـضـى دیـگـر حـرفـهـایـى دیـگـر دارنـد. و دو قـول اول(کـه یـکـى مـى گـفـت:سـبـقـت گـیـرنـدگـان بـه هـر عمل و اعتقادى است که خدا بدان دعوت کرده ، و دیگرى مى گفت کسانى هستند که به ایمان و اطاعت سبقتى خستگى ناپذیر دارند)به همان معنایى که ما گفتیم بر مى گردد، و سوم و چـهـارم را بـایـد به تمثیل حمل کرد(و گفت : نمى خواسته اند بگویند:سابقون اولون فـقـط افـرادى مـانـنـد انـبـیـاء و مـؤ من آل فرعون و حبیب نجار و على بن ابى طالب(علیه السلام) هستند) و بقیه وجوه اصلا ربطى به آیه ندارد، مگر این که آنها را هم به نحوى حمل بر تمثیل کنیم .
بحث روایتى
در کـتـاب خـصال از زهرى روایت آورده که گفت : از على بن الحسین(علیهما السلام) شنیدم مى فرمود: کسى که بین خود و خدا نسبت و رابطه اى برقرار نکرده باشد در دنیا عمرش بـه حسرت مى گذرد، و دلش از حسرت پاره پاره مى شود، به خدا سوگند دنیا و آخرت وضـعـى دارند که تنها مى توان به دو کفه ترازو تشبیهش کرد، هر یک از دو کفه به هر مـقـدار سنگین شود، کفه دیگر به همان مقدار نادیده گرفته مى شود، آنگاه این کلامخداى عـزوجـل را تـلاوت کـرد کـه مـى فرماید:(اذا وقعت الواقعة) منظور از واقعه قیامت است(لیـس لوقـعـتـها کاذبه خافضه) قسم به پروردگار: قیامت پایین مى برد دشمنان خـدا را در آتـش(رافـعـة) قـسـم به پروردگار: قیامت بلند مى کند دوستان خدا را به سوى بهشت .
و در تـفـسـیـر قـمـى اسـت کـه راجـع بـه آیـه(اذا وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبة) فرمود: در وقوع قیامت کذبى نیست بلکه حق است ، و خافضه دشمنان خدا را پایین مى آورد و(رافـعـه)اولیـاى خـدا را بـلنـد مـى کـنـد،(اذا رجـت الارض رجـا)، فـرمود:یعنى ابـعـاض زمـیـن بـه یـکـدیـگـر کـوفـتـه مـى شـود(و بـسـت الجـبـال بـسـا)، یـعـنـى کـوهـهـا از ریـشـه کـنده مى شوند،(فکانت هباء منبثا) فرمود:(هباء)آن ذره هایى است که هنگام تابش نور خورشید از پنجره به درون خانه ، ستون نـورش دیـده مـى شـود،(و کنتم ازواجا ثلثة)، یعنى در روز قیامت شما مردم سه دسته خـواهـیـد بـود، اول اصـحـاب مـیـمـنه ، و چه اصحاب میمنه اى ، و دوم اصحاب مشئمه ، و چه اصـحـاب مشئمه اى ، و سابقین(در عمل خیرسابقین در مغفرت و رحمتند، و) جلوتر از هر کس دیگر به بهشت در مى آیند.
مؤ لف : این که فرمود:(جلوتر از هر کس دیگر به بهشت در مى آیند) تفسیر سابقین دوم است .
و نـیـز در هـمـان کـتاب آمده که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر جمله(و السـابـقـون السـابـقـون) گـفـتـه :ایـن آیـه دربـاره حـزقـیـل مـؤ مـن آل فـرعون ، و حبیب نجار،داستانش در سوره یس آمده ، و على بن ابى طالب(عـلیـه السـلام) نـازل شـده ، که هر یک از آنان پیشگام امت خود بوده ، و على از همه آنان افضل است .
مؤ لف : این معنا در روضة الواعظین از امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده .
و شیخ طوسى در امالى خود به سندى که از ابن عباس دارد از او روایت کرده که گفت :
از رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) معناى آیه شریفه(و السابقون السابقون اولئک المـقـربـون فـى جـنـات النـعـیـم)را پـرسـیـدم ، فـرمـود: جبرئیل به من گفت : اینان عبارتند از على ، و شیعیان او، آرى على و شیعیانش جلوتر از هر کس دیگر به بهشت در مى آیند و کرامت و احترامى که نزد خدا دارند مقرب درگاه خدایند.
و در کـمال الدین به سند خود از خیثمه جعفى از امام ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود:(السابقون السابقون) ماییم ، و آخرون هم که درباره اش فرموده :(و قلیل من الاخرین) ما هستیم .