background
وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ
و در اموالشان براى سائل و محروم حقى [معين‌] بود.
آیه 19 سوره الذَّارِيَات

بیان آیات

بیان غرض و مفاد این آیات شریفه

دعـوت پـیامبر اسلام همواره لبه تیزش به طرف وثنیت بود، که ایشان را به توحید در ربـوبـیـت مـى خـواند، و مى خواست به آنها بفهماند که خداى تعالى تنها رب آنان و رب تمامى عالم است . و این دعوتش از دو طریق بود، یکى از راه بشارت و نوید، و یکى از راه انذار و تهدید که مخصوصا بر این انذار بیشتر تکیه داشت . و انذارش به دو چیز بود: یـکـى عـذاب دنیا که اقوام و ملل گذشته را به جرم تکذیب منقرض ساخت . و یکى هم عذاب آخرت که عذابى است جاودانه . و در پیشبرد دعوت همین انذار مؤ ثر و عمده بود، چون اگر حساب و جزاى روز قیامت نباشد، ایمان به وحدانیت خدا و نبوت انبیاء لغو و بى اثر است .

همچنان که مشرکین به همین منظور خداى آسمان و زمین را با خدایان دروغین معاوضه کردند، و شدیدا با اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد مخالفت و انکار مى ورزیدند.

آرى مى خواستند با انکار معاد و اصرار در اینکه چنین چیزى نیست و مسخره کردن آن به هر راهـى کـه مـمـکـن باشد خود را از قید و بند آزاد کنند، چون آنها هم این قدر مى فهمیدند که اگـر بـتـوانـنـد اصـل سـوم یـعـنـى مـعـاد را بـاطـل کـنـنـد آن دو اصل دیگر خود به خود باطل مى شود.

و ایـن سـوره متعرض مساءله معاد و انکار مشرکین نسبت به آن است . و با این مساءله ختم مى شـود.امـا نـه از ایـن جـهت که خود معاد را اثبات کند، همچنان که در مواردى از کلام مجیدش ، معاد بدان جهت که معاد است مورد نظر قرار گرفته ، بلکه از این جهت متعرض ‍ آن شده که روز جزاء است ، و کسى که وعده آن را داده خداى تعالى است ، و خداى تعالى هم یگانه رب ایشان است ، و وعده او صدق است ، و در آن شکى نیست .

و بـه همین منظور وقتى رشته کلام به احتجاج بر مساءله معاد مى کشد، بر مساءله توحید احـتـجاج مى کند، و آیات بیرونى از زمینى و آسمانى و آیات درونى را به رخ مى کشد.و عـذابـهـایـى کـه بـا آن عـذابـهـا امـت هـاى گـذشـتـه را بـه دنـبـال دعـوت بـه تـوحـیـد عـقوبت کرد- وقتى دعوت انبیا را نپذیرفتند، و نبوتشان را تکذیب کردند - ذکر مى کند، و این نیست مگر براى همین منظور که با اثبات توحید، روز جزاء را که خداى واحد وعده داده اثبات کند، خدایى که هرگز خلف وعده نمى کند، از سوى دیگر روز جزاء را اثبات کند که دعوت نبویه از آن خبر داده ،(دعوتى که هرگز دروغ و فـریـب در آن وجـود نـدارد)، تـا در نتیجه راهى براى انکار معاد برایشان باقى نماند، و نتوانند از راه انکار معاد مساءله توحید و نبوت را هم لغو جلوه دهند، که بیانش گذشت .

این سوره به شهادت سیاق آیاتش ، در مکه نازل شـده ، و احـدى هـم در این معنا اختلاف ندارد. و هر چند همه آیاتش برجسته است ، اما یکى از برجسته ترین آیاتش آیه شریفه(و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) است .

و ایـن نـوزده آیـه اى کـه از اول سوره در اینجا آوردیم ، در حقیقت آغاز گفتار است ، و در آن خـاطـرنـشـان مـى سـازد ایـن وعده اى که داده شده اند وعده اىاست حق و صدق ، و انکارشان نـسـبـت بـه آن و لجـبـازیـشـان در انـکـار آن بـه جـز تـخـمـیـن و احـتـمـال دلیـلى نـدارد، آنـگـاه بـه تـو صـیـف روز جزاء مىپردازد که متقین در آن روز چه وصفى دارند، و منکرین چه حالى .

و الذاریات ذروا فالحاملات وقرا فالجاریات یسرا فالمقسمات امرا

کـلمـه(ذاریـات) جمع(ذاریه) است ، و ذاریه از(ذرو) گرفته شده . وقتى مى گویند(ذرت الریح التراب) و یا مى گویند تذور الریح التراب ذروا معنایش این اسـت کـه باد، خاکها را پراکنده کرد، و به پرواز درآورد. و کلمه(وقر) - به کسره واو و سکون قاف - به معناى سنگینى بار در پشت و یا شکم است .
اشـــاره بـــه ایـنـکـه سوگندهاى چهارگانه در آیات :(والذاریات ذروا...)سوگند بههمه اسباب مؤ ثر در تدبیر سراسر جهان است

و ایـنـکـه در ایـن آیات پشت سر هم سوگند خورده ، براى این بوده که مطلبى را که بر سـر آن سـوگـنـد مى خورد تاءکید کند، و آن مطلب عبارت است از آمدن روزى که در آن روز جـزاى اعـمـال داده مى شود. در جمله(و الذاریات ذروا) سوگند مى خورد به نسیم هایى که خاک را بلند مى کند و به هوا مى برد، و جمله(فالحاملات وقرا) با فائى که در آغـازش دارد و تـاءخـیر و ترتیب را مى فهماند، جمله اى است که عطف بر جمله(الذاریات)شـده ، و سـوگـنـدى اسـت به ابرهاى حامله و باردار از باران ، و جمله(فالجاریات یسرا) که باز عطف به جمله قبلى است ، سوگندى است به کشتى هایى که به سهولت در دریا روانند.

و جـمـله(فـالمقسمات امرا) که عطف بر جمله قبلى است سوگندى است به ملائکه اى که کارشان این است که به امر پروردگار عمل مى کنند، و اوامر خدا را در بین خود به اختلاف مقامهایى که دارند تقسیم مى کنند.

آرى ، امـر پروردگار صاحب عرش ، در خلقت و تدبیر، امرى است واحد، ولى وقتى این امر واحـد را ملائکه اى حمل مى کنند که پست هاى مختلف و ماءموریت هاى گوناگون دارند، قهرا همان امر واحد بر طبق اختلاف مقامات ایشان تقسیم و تکه تکه مى شود، و همچنین این تقسیم ادامه دارد تا به دست فرشتگانى برسد که ماءمور پدید آوردن حوادث جزئى عالمند، در آنجا دیگر بیشتر تکه تکه مى شود و تکثیر مى پذیرد.

و ایـن آیـات چهارگانه به طورى که ملاحظه مى فرمایید تمامى تدابیر عالم را در زیر پـوشـش خـود مى گیرد، و به همه اشاره دارد، چون هم نمونه اى از تدبیر امور خشکیها را کـه هـمـان(و الذاریـات ذروا) بـاشـد آورده و هم نمونه اى از تدابیر امور دریاها را در جمله(فالجاریات یسرا) ذکر کرده ، و هم نمونه اى از تدابیر مربوط به فضا را در عـبـارت(فالحاملات وقرا)خاطرنشان ساخته ، و هم تدابیر مربوط به تمامى باقى مـانـدگـان زوایـاى عـالم ، و بالاخره مجموع عالم را در عبارت(فالمقسمات امرا) اشاره کرده که گفتیم منظور از آن ملائکه است که واسطه هاى تدبیر هستند، و اوامر خداى تعالى را تقسیم مى کنند.

پـس ایـن آیات چهارگانه در این معنا است که فرموده باشد: سوگند مى خورم به تمامى اسبابى که در تدبیر سراسر جهان مؤ ثرند که مطلب چنین و چنان است . در روایاتى که از طـرق شـیـعـه و سـنـى از عـلى(عـلیـه افـضـل الصـلوات و السـلام) نقل شده آیات مزبور به همان معنایى که گذشت تفسیر شده .

ولى از فخر رازى حکایت مى کنند که در تفسیر کبیر خود گفته :این به ذهن نزدیکتر است کـه هـر چـهـار آیـه را حـمل کنیم بر همان بادها، چون بادها، هم ذاریاتند، و خاک را بالا مى بـرند، و هم حاملاتند، چون به بارانهاآبستنند، و هم جاریاتند که به سهولت در فضا جریان دارند، و هم مقسماتند براى اینکه ابرها را در بین اقطار مختلف زمین تقسیم مى کنند.

ولى حق مطلب این است که آنچه که وى آن را نزدیک به ذهن خوانده از ذهن دور است ، و آنچه ما گفتیم منیع تر از توجیه او است .

انما توعدون لصادق و ان الدین لواقع

کـلمـه(ما) موصوله است و ضمیر در(توعدون)به آن برمى گردد، چیزى که هست ضـمـیـر حـذف شـده ، و تـقـدیـر آن(ان الذى توعدونه) است . البته ممکن است(ما)مـصـدریـه ، و جـمـله(توعدون) از وعده باشد، نه از وعید، همچنان که وقوع جمله(ان الدیـن لواقـع)ایـن مـعـنا را تاءیید مى کند، چون کلمه دین به معناى مطلق جزا است ، چه وعـده بـاشـد و چـه وعـیـد.بـعـضـى هـم گفته اند: جمله(توعدون) از(ایعاد) مصدر(وعـیـد)اسـت ، و تـنـهـا شـامـل عـذاب مـى شـود، نه مطلق جزاء همچنان که آیه(فذکر بالقران من یخاف وعید) نیز مؤ ید آن است .

و اگـر وعده(و یا وعید) را صادق خوانده ، با اینکه در حقیقت صادق ، وعده و وعید دهنده اسـت ، از بـاب مـجاز در نسبت است ، همان طور که این مجاز در جمله(فى عیشه راضیه)نـیـز بـه کـار رفته ، چون در حقیقت صاحب عیش راضى است نه خود عیش. و یا از باب این است که مضافى از آن حذف شده و تقدیرش(وعده ذوصدق) است ، یعنى وعده کسى که داراى صدق مى باشد، همچنان که نظیر این را در جمله(فى عیشه راضیه) گفته اند، و کلمه(دین) به معناى جزاء است .

تاءکید بر صدق و وقوع معاد و جزا

و به هر حال جمله(انما توعدون لصادق) جواب قسم است ، یعنى همان مطلبى است که بـراى اثـبات و تاءکید ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله(و ان الدین لواقع)عطف اسـت بـر آن ، و بـه مـنزله تفسیر آن است. و معناى مجموع کلام این است که :به چه و چه سـوگـنـد مـى خـورم کـه آنچه وعده داده شده اید(یعنى آن وعده هایى که در قرآن هست و یا رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیه و آله وسلّم)، به وسیله وحى به شما وعده مى دهد که روز جزایى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسید، اگر اعمالتان خیر است ، بـه جـزاى خـیرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسید) صادق است ، و روز جزاء آمدنى است .

و السماء ذات الحبک

کلمه(حبک) به معناى حسن و زینت است ، و به معناى خلقت عادلانه نیز هست ، و وقتى به(حـبـیـکـه) یـا(حـبـاک) جمع بسته مى شود معنایش طریقه یا طرایق است ، یعنى آن خطها و راههایى که در هنگام وزش باد به روى آب پیدا مى شود.
مـــعـــنـــاى آیـــه :(والســـمـــاء ذات الحـــبـــک) و مـــقـــصـــود از ایـــنـــکـــه کــفـار در(قول مختلف) هستند

و معناى آیه بنا بر معناى اول چنین مى شود: به آسمان داراى حسن و زینت سوگند مى خورم .در ایـن صـورت ایـن آیـه بـه آیـه(انـا زیـنا السماء الدنیا بزینه الکواکب) شباهت خـواهـد داشـت .و بـنـا بـر مـعـنـاى دوم چـنـیـن مـى شـود:بـه آسـمـان کـه خـلقـتـى مـعـتـدل دارد سـوگند. و در این صورت به آیه(و السماء بنیناها باید) شباهت دارد.و بـنـا بـر مـعـنـاى سـوم چـنـیـن مـى شـود: به آسمانى که داراى خطوط است سوگند. در این صورت به آیه(و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق) نظر دارد.

و بـعـیـد نـیـسـت کـه ظـهورش در معناى سوم بیشتر باشد، براى اینکه آن وقت سوگند با جـوابـش مـنـاسب تر خواهد بود، چون جواب قسم عبارت است از اختلاف مردم وتشتت آنان در طـریـقـه هـایـى کـه دارنـد.هـمـچـنـان کـه ظـهـور قـسـم هـاى سـه گـانـه قـبـل ، یعنى ذاریات و حاملات و جاریات ، در معناى جرى و سیر با جوابش که جمله(انما تـوعـدون ...) است ، در معناى جرى مشترک است ، چون جواب قسم نیز متضمن معناى رجوع و سیر به سوى خدا مى باشد.

انکم لفى قول مختلف یوفک عنه من افک

قول مختلف سخن متناقضى را گویند که ابعاضش با یکدیگر نسازد، و یکدیگر را تکذیب کنند.و از آنجایى که زمینه کلام اثبات صدق قرآن و یا دعوت و یا صدق گفتار آن جناب در وعـده هـایـى اسـت کـه از مـسـاءله بـعـث و جـزاء مـى دهـد، نـاگـزیـر مـراد از قـول مـخـتـلف-البـتـه ایـن کـه مـى گـوییم قطعى نیست لیکن از احتمالات دیگر به ذهن نزدیک تر است- سخنان مختلفى است که کفار به منظور انکار آنچه قرآن اثبات مى کند مى زدند، اینک فهرستى از سخنان ایشان :

1- مى گفتند: این کتاب سحر است ، و آورنده اش ساحر.

2- مى گفتند: جن به او صدمه زده و دیوانه اش کرده .

3- مـى گـفـتـنـد: القـاءهـاى شـیـطـانـهـاى جـنـى اسـت و خـود او مـردى کـاهـن و رمال است .

4- این کتاب شعر و آورنده اش شاعر است .

5- مى گفتند: دروغهایى است که به خدا مى بندد.

6- مى گفتند: فردى از بشر او را درس مى دهد.

7- هـمـه ایـنها که مى گوید خرافات کهنه اى است که از جایى پیدا کرده ، و از روى آن نوشته است .

(یـوفـک عـنـه مـن افـک) - کـلمـه(افـک) به معناى صرف و منحرف کردن است . و ضـمـیـر(عـنـه)بـه کـتـاب بـرمـى گـردد، امـا از ایـن جـهـت کـه مـشتمل بر وعده به آمدن قیامت ، و اثبات جزاء است. و معنایش این است که :منحرف مى شود از قـرآن هـر کـس کـه مـنـحـرف مـى شـود.و بـعـضـى ضـمـیـر عـنـه را بـه رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) برگردانیده ، گفته اند:معناى جمله این است که مـنـحـرف مـى شـود از ایـمـان بـه رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) هر کس که مى شـود.ولى خـوانـنـده مـحـترم توجه دارد که معناى قبلى با سیاق موافقتر است ، هر چند که برگشت هر دو به یک معنا است.

وجوه مختلف در معناى جمله :(یؤ فک عنه من افک)

و از بـعـضى از مفسرین حکایت شده که گفته اند: ضمیر(عنه) به کلمه(ما توعدون) و یـا بـه(دیـن)بـرمـى گـردد زیـرا خـداى تـعـالى اول سـوگـنـد خـورد بـه(ذاریـات)و آن چـند چیز دیگر که بعث و جزاء حق است ، سپس سـوگـند خورد به آسمان که کفار در باره وقوع بعث در قولى مختلف هستند، بعضى شک دارنـد و بعضى منکرند، آنگاه مى فرماید منحرف مى شوند از اقرار به امر قیامت و جزاء، اشـخـاصـى که به دست دیگران منحرف شده اند. و این وجه هم قریب به همان وجه سابق است .

و از بـعـضـى دیـگـر حـکـایـت شـده کـه گـفـتـه انـد: ضـمـیـر در(عـنـه) بـه قول مختلف بر مى گردد، و کلمه(عن) تعلیل را مى رساند، همچنان که در آیه(و ما نحن بتارکى الهتنا عن قولک) علت را افاده مى کند، و در نتیجه جمله مورد بحث صفتى مى شود براى قول ، و معنایش این است که : شما در قولى مختلف هستید، قولى انحرافى که به سبب اشخاص منحرف کننده ، انحرافى شده است . و این وجه خوبى است .

بـعـضـى دیگر گفته اند: ضمیر در(انکم) به مسلمان و کافر، هر دو برمى گردد، و در نتیجه منظور از قول مختلف قول مسلمین است که مى گویند بعث و جزاء واقع شدنى است ، و قـول کـفـار این است که مى گویند: واقع شدنى نیست .و شاید سیاق آیه با این وجه خـیـلى سـازگـار نباشد. و بعضى دیگر وجوهى دیگر ذکر کرده اند، که خیلى بى اساس است و فایده اى در نقل آنها نیست .

قتل الخراصون الذین هم فى غمره ساهون یسئلون ایان یوم الدین

اصل کلمه(خرص) عبارت است از سخنى که با گمان و تخمین و بدون علم زده شود، و چـون چنین سخنى در خطر این هست که دروغ در آن رخنه کرده باشد، لذا کذاب دروغپرداز را هـم(خـراص) گفته اند.و اما اینکه منظور از خراصان چه کسانى هستند، از هر احتمالى بـه ذهـن نـزدیـک تـر ایـن احـتـمال است که بگوییم مراد همان کسانى هستند که بدون علم و بدون دلیل علمى در باره بعث و جزاء داورى مى کردند، و در آن از روى مظنه و تخمین شک و تردید نموده ، منکر آن مى شدند.

و جمله(قتل الخراصون) نفرینى است بر آنان که کشته شوند. و این کنایه اى است از نـوعـى طـرد و مـحـروم کـردن کـسـى از رسـتـگـارى . و آن مـفـسـرى هـم کـه کـلمـه(قتل) را به معناى(لعن) گرفته برگشت سخنش به همین معنا است .
(الذیـن هـم فـى غـمـره سـاهون) - کلمه(غمره) به طورى که راغب مى گوید: آب بسیار زیادى است که بستر خود را پوشانده باشد، یعنى ته آب پیدا نباشد. و این کلمه مـثلى شده است براى جهاتى که صاحبش را پوشانده باشد. و مراد از سهو - به طورى که گفته اند - مطلق غفلت است .

و معناى آیه با در نظر داشتن اینکه در وصف خراصون است ، این است که : این خراصان در جهالتى عمیق قرار دارند، آنچنان جهل بر آنان احاطه دارد که از حقیقت آنچه به ایشان خبر مى دهند غافلند.

(یـسـئلون ایـان یـوم الدیـن) - ضمیر جمع در جمله(یسالون مى پرسند)به همان خـراصـان بـرمـى گـردد.آنـهـا بـودنـد کـه بـه عـنوان استهزاء عجله مى کردند که باید بـگـویـى روز جـزاء چـه وقـت اسـت ، هـمـچـنـان کـه در جـاى دیگر از ایشان حکایت کرده که پرسیدند(متى هذا الوعد ان کنتم صادقین).تـــوضـــیـــحـــى در مـــورد جـــمـــله:(ایـــّان یـــوم الدیـــن)کـــه سـؤال(خراصون) از زمان روز قیامت است

کلمه(ایان)وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چیزى که این کلمه بر سر آن در آمـده ، و پـرسـش کـفـار با این کلمه از(یوم الدین) - که ظاهر در زمان است -بدین عـنـایـت بـوده کـه بـر آن وعـده داده شـده و مـلحـق بـه زمـانـیـات است و لذا با این کلمه سؤ ال شـده ؛ زیـرا قـیامت شؤ ونى دارد که آن شؤ ون ملحق به زمانیات است . همان طور که از زمـانـیـات با کلمه(ایان) و(متى) سؤ ال مى شود. مثلا گفته مى شود:(متى یوم العید روز عید چه زمانى است) - برخى از مفسرین چنین گفته اند.

ممکن هم هست استعمال این گونه کلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفیت و زمان باشد، به اینکه اوصاف مخصوص ‍ ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان این زمان ، یعنى زمان رخ دادن این اوصاف کى است ، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و یـا قـبـل از چه زمانى بوده ؛ مثل اینکه مى پرسند: روز عید کى است ؟ و جواب مى دهند: ده روز دیـگـر. و یـا مى پرسند:روز عید کى بود؟ مى گویند ده روز جلوتر بود، در حالى کـه اصـل ایـن سـؤ ال مـجـازى اسـت ، چون روز عید خودش روز و زمان است زمان که در زمان قرار نمى گیرد، بلکه اوصاف مختص به آن است که در زمان واقع مى شود، و این گونه سوالات مختص به کلام عرب نیست . و در قرآن کریم نیز بسیار آمده .

یوم هم على النار یفتنون

ضـمـیـر جـمـع بـه خـراصـان بـرمـى گـردد، و کـلمـه(فـتـن) در اصل به معناى این عمل بوده که طلا را در آتش کنند تا خوبى و بدیش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل کردن هر چیز در آتش و یا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظـرف(یـوم) متعلق به فعلى است که در کلام نیامده . و یا متعلق است به مبتدائى که در کلام نیامده ، و تقدیرش این است که :(یوم الدین در روزى واقع مى شود که خراصان در آتش معذبند و یا مى سوزند).

و این آیه جواب از سؤ ال آنان بود که مى پرسیدند(ایان یوم الدین)، چیزى که هست بـه جـاى ایـنـکـه تـاریـخ آن را در پاسخ معین کند صفت آن را بیان کرد، و اشاره کرد به ایـنـکـه کـفـار در آن روز چـه حـالى دارنـد، و ایـن بـدان جـهـت بـود کـه وقـت قـیـامـت جـزء مـسـائل غـیبى است ، آن غیب هایى که احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا کسى را بدان آگاهى نـیـسـت ؛ چـون خـداى تعالى بعضى از مسائل غیبى را به بعضى از انبیائش اطلاع مى دهد، ولى قـیامت از آن حوادثى است که علمش مخصوص به خود اوست ، همچنان که فرموده :(لا یجلیها لوقتها الا هو).

ذوقوا فتنتکم هذا الذى کنتم به تستعجلون

ایـن آیـه حـکـایـت مـى کند آن خطابى را که خداى تعالى و یا ملائکه اش به امر او در روز قیامت به خراصان مى کنند، در حالى که در آتش ‍ افتاده مى سوزند.

و معناى آن این است که : به ایشان گفته مى شود بچشید عذابى را که مخصوص شما است ، این عذاب همان بود که عجله مى کردید، و به عنوان استهزاء مى گفتید: چه وقت مى رسد.

ان المتقین فى جنات و عیون

این جمله حال متقین را بیان مى کند، آن حالى را که در قیامت دارند.

و اگـر جـنـات و عـیـون را نکره(بدون الف و لام) آورده براى این است که به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده ، بفهماند وضع بهشت طورى نیست که اشخاص بتوانند با زبان ، توصیف کنند.در اینجا این سؤ ال پیش مى آید که قرار گرفتن متقیان در بهشت درست است ، چـون بـالاخـره بـهـشت منزلگاهى است ، ولى چشمه ها که قرارگاه نیستند، چرا فرموده: متقیان در چشمه ها هستند؟ جواب این است که این تعبیر از باب توسعه و مجاز است ، و معناى تحت اللفظى منظور نیست .

اخذین ما اتیهم ربهم انهم کانوا قبل ذلک محسنین

یعنى آنها قابلیت آنچه را که پروردگار مهربان به آنها اعطاء کرده دارند در حالى که از خـداونـد و از آنـچـه بـه آنـهـا داده راضـى انـد.ایـن مـعـنـا از تـعـبـیر به(آخذین) و(ایـتـاء)و از نـسـبـت ایـتـاء بـه پـروردگـارشـان فـهـمـیـده مـى شـود. ایـن آیه مطالب قبل خود را تعلیل کرده مى فرماید:اگر متقین چنین وضعى دارند به خاطر این است که قبلا یـعـنـى در دنـیـا در اعـمـالشـان نـیـکـوکـار بـودنـد، و اعمال نیکى داشتند.

کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون

ایـن آیـه و آیـات بـعـدش توضیح مى دهد که چگونه نیکوکار بودند، مگر چه مى کردند. کلمه(هجوع) که مصدر فعل(یهجعون) است ، به معناى خواب در شب است . بعضى هم گفته اند اصلا به معناى خواب اندک است .
مـمـکـن اسـت کـلمـه(مـا) زائده بـاشـد و کـلمـه(یـهـجـعـون) خـبـر بـاشد براى کلمه(کـانوا)، و کلمه(قلیلا) ظرفى باشد متعلق به(یهجعون) و ممکن هم هست کلمه(قـلیـلا) صـفت باشد براى مفعول مطلقى که در کلام نیامده ، که تقدیر آن(یهجعون هجوعا قلیلا) باشد.
مـــعـــنـــاى ایـــنـــکـــه در وصـــف مـــتـــقـــیـــن فـــرمـــود:(کـــانـــوا قـــلیـــلا مـناللیل ما یهجعون)

و کلمه(من اللیل) در هر حال متعلق است به کلمه(قلیلا)، و معناى آیه این است که : متقین در دنیا زمان اندکى از شب را مى خوابیدند. و یا: مى خوابیدند خوابیدنى اندک .

هـمـه ایـنـهـا در صـورتـى بود که : کلمه(ما) زائده باشد، ممکن هم هست آن را موصوله گـرفـت ، و ضـمـیرى که باید به آن برگردد حذف شده باشد، و کلمه(قلیلا) خبر کـلمـه(کانوا) و موصول ، فاعل آن باشد، که بنابراین معنایش چنین مى شود: کم بود از شب که در آن مى خوابیدند.
و بـاز احـتـمال دارد(ما) مصدریه باشد، و مصدرى که این کلمه از آن و از مدخولش به دست مى آید فاعل(قلیلا) و خود کلمه(قلیلا) خبر باشد، براى(کانوا).

و بـه هـر حـال بـایـد دیـد اندکى از شب چه معنا دارد؛ اگر آن را با مجموع زمان همه شبها قـیـاس کنیم ، آن وقت معنایش این مى شود که(متقین از هر شب زمان اندکى را مى خوابند، و بیشترش را به عبادت مى پردازند) و اگر با مجموع شبها مقایسه کنیم ، آن وقت معنایش ایـن مـى شـود که :(ایشان در کمترین شبى مى خوابند، بلکه بیشتر شبها تا به صبح بیدارند).

و بالاسحار هم یستغفرون

یـعـنـى در سـحـرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مى طلبند. بعضى هم گفته اند: مـراد از اسـتـغـفـار، نـمـاز اسـت ولى ایـن قـول بـى اشکال نیست .

و فى اموالهم حق للسائل و المحروم

آن دو آیه که گذشت سیره متقین نسبت به درگاه خداى سبحان را بیان مى کرد و مى فرمود شـب زنـده دارنـد و در سـحرها استغفار مى کنند، ولى این آیه سیره آنان را در برابر مردم بیان مى کند، و آن این است که به سائل و محروم کمک مالى مى کنند. و اما اینکه فرمود:در امـوال آنـان حـقـى اسـت بـراى سـائل و مـحـروم ، بـا ایـنـکـه حـق مـذکـور تـنـهـا در امـوال آنـان نـیـست ، در اموال همه هست ، براى این بوده که بفهماند متقین با صفایى که در فـطـرتـشـان هـسـت ایـن مـعـنـا را درک مـى کـنـنـد، و خـودشـان مـى فـهـمـنـد کـه سـائل و مـحـروم حـقـى در امـوال آنـان دارد، وبـه هـمـیـن جـهـت عـمـل هـم مـى کـنـنـد، تـا رحـمـت را انـتـشـار داده ، نـیـکـوکـارى را بـر امیال نفسانى خود مقدم بدارند.

(سـائل) عـبـارت اسـت از کسى که از انسان چیزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر کند. ولى محروم به معناى کسى است که از رزق محروم است ، و کوشش او به جایى نمى رسد، هر چند که از شدت عفتى که دارد سؤ ال نمى کند.

بحث روایتى

چـــنـد روایـت دربـاره مـراد از ذاریـات ، حـامـلات ، جـاریـات ، مـقـسـمات ، و در معناى(و السماءذات الحبک)

در تـفـسـیـر قـمـى اسـت کـه پـدرم از ابـن ابـى عـمـیـر از جـمـیـل از امـام صـادق(عـلیـه السـلام) روایـت کـرد که در معناى آیه(و الذاریات ذروا) فرمود: ابن الکواء از امیر المؤ منین(علیه السلام) پرسید: این آیه چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: منظور از(ذاریات) باد است . و از(حاملات وقرا) پرسید. فرمود: ابر است . و از(فـالجـاریات یسرا) پرسید. فرمود: کشتیها است . از(مقسمات امرا) پرسید. فرمود: ملائکه است .

مؤ لف : این حدیث از طرق اهل سنت هم روایت شده ، و روح المعانى آن را آورده .

و در الدر المـنـثـور اسـت کـه عـبـد الرزاق ، فـاریابى ، سعید بن منصور، حارث ابن ابى اسـامـه ، ابـن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن انبارى در کتاب المصاحف و حاکم(وى حـدیـث را صـحـیـح دانـسـته) و بیهقى - در شعب الایمان - از چند طریق از على ابن ابى طالب روایت کرده اند که فرمود:(و الذاریات ذروا) بادها است ،(فالحاملات وقرا) ابرها است ،(فالجاریات یسرا) کشتیها است ،(فالمقسمات امرا) ملائکه است .

و در مـجـمـع البـیـان مـى گـوید: امام باقر و امام صادق(علیه السلام) فرمودند:براى احـدى جـایـز نـیست سوگند بخورد مگر به خدا.و خدا به هر یک از مخلوقاتش بخواهد مى تـوانـد سـوگـند بخورد.و در الدر المنثور است که ابن منیع از على بن ابى طالب روایت کـرده کـه شـخـصـى از آن جـنـاب از آیـه و(السـمـاء ذات الحـبـک) سـؤ ال کرد، فرمود: یعنى داراى خلقتى زیبا است .

مـؤ لف : نـظـیـر ایـن روایـت را صـاحب مجمع البیان نیز آورده ، به این عبارت که بعضى گـفـتـه انـد: یـعـنـى داراى حـسـن و زیـنت است - نقل از على(علیه السلام) - و در جوامع الجـامـع ایـنـطـور آورده : و از عـلى(عـلیـه السـلام) نقل شده که فرمود: منظور حسن و زینت آسمان است .

و در بعضى از اخبار، آیه(انکم لفى قول مختلف یوفک عنه من افک) بر مساءله ولایت تطبیق شده .

روایـتـى در مـعـنـاى(قـلیـلا مـن اللیل ما یهجعون) و(بالاسحارهم یستغفرون) و مراداز(سائل) و(محروم)

و در مـجـمـع البـیـان در ذیـل آیـه(کـانـوا قـلیـلا مـن اللیـل مـا یهجعون) مى گوید: بعضى گفته اند معنایش این است که : کمترین شبى است کـه بـر آنـان بـگـذرد، مـگـر آنکه مشغول نمازند - این معنا از امام صادق(علیه السلام) نقل شده .
و در هـمـان کـتـاب در ذیل کلام خداى تعالى که مى فرماید:(و فى الاسحارهم یستغفرون)، مـى گـوید: امام صادق(علیه السلام) فرموده : منظور این است که در نماز وتر، که آخرین نماز شب است ، و در نزدیکهاى صبح انجام مى شود، هفتاد بار استغفار مى کنند.

و در الدر المـنـثـور اسـت کـه ابـن مـردویـه از انـس روایـت کـرده کـه گـفـت: رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیه و آله وسلّم) فرمود:براى شب زنده دارى و نماز شب ، آخر شـب را بـیـشـتـر از اول شـب دوسـت دارم چـون خـداى تـعـالى فـرمـوده:(و بـالاسـحـار هم یـسـتـغـفـرون).و در هـمـان کـتـابـسـت کـه ابـن مـردویـه از ابـن عـمـر از رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) روایت کرده که در پاسخ کسى که از معناى جمله(و بالاسحار هم یستغفرون) پرسید، فرمود: یعنى نماز مى خوانند.

مـؤ لف : شـایـد تـفـسیر استغفار به نماز از این جهت است که استغفار جزئى از نماز شب ، یعنى نماز وتر است ، همچنان که در آیه(و قران الفجر ان قران الفجر کان مشهودا) منظور از قرآن فجر همان نماز است .
و در تـفـسـیـر قـمـى در ذیـل آیـه(و فـى امـوالهـم حـق للسـائل و المـحـروم) فـرمـوده : سـائل کـسـى اسـت کـه سـؤ ال مى کند، و محروم کسى است که از تلاشش جلوگیرى شده است .
و در تـهذیب به سند خود از صفوان جمال از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که در مـعـنـاى هـمـان آیـه فرموده : محروم ، آن اهل حرفه اى است که مزد روزانه اش کفاف خرید و فروشش را نمى دهد.
و نـیـز مـى گـویـد: در روایـتـى دیـگـر آمـده کـه امـام بـاقـر و امـام صادق(علیه السلام) فـرمـودنـد: مـحـروم مـردى اسـت کـه در عـقـلش کـمـبـودى نـیـسـت ، و اهل حرفه هم هست ، ولى تنگ روزى است .