background
بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَىٰ أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا
[نه چنان بود،] بلكه پنداشتيد كه پيامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود بر نخواهند گشت، و اين [پندار] در دلهايتان نمودى خوش يافت، و گمان بد كرديد، و شما مردمى در خور هلاكت بوديد.»
آیه 12 سوره الْفَتْح

بیان آیات

ایـن آیـات فـصـل سـومـى اسـت از آیـات سـوره ، و در آن مـتـعـرض حال عربهایى است که از یارى رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم)تقاعد ورزیدند، و در سـفـر حـدیـبـیـه شـرکـت نـکـردنـد، و بـه طـورى کـه گـفـتـه انـد آنـهـا اعـراب و قـبـائل اطـراف مـدیـنـه بـودنـد، یـعـنـى جـهـیـنـه ، مـزیـنـه ، غـفـار، اشـجـع ، اسـلم و دئل کـه از امـر آن جـنـاب تخلف کرده و گفتند: محمد و طرفدارانش به جنگ مردمى مى روند که دیروز در کنج خانه خود به دست ایشان کشته دادند، و بطور قطع از این سفر برنمى گردند و دیگر دیار و زن و فرزند خود را نخواهند دید.

خـداى سـبـحـان در ایـن آیـات بـه رسول گرامى اش خبر داد که اینان به زودى تو را مى بـیـنـنـد، و از نـیـامـدنـشـان اعتذار مى جویند که سرگرم کارهاى شخصى ورسیدگى به اهل و به مالها بودیم ، و از تو مى خواهند برایشان طلب مغفرت کنى ، ولى خدا آنان را در آنـچـه مـى گـویـنـد تـکذیب مى کند، و تذکر مى دهد که سببنیامدنشان ، چیزى است غیر از آنچه که اظهار مى کنند، و آن سوء ظنشان است و خبر مى دهد که به زودى درخواست مى کنند تـا دوبـاره بـه تـو بـپـیوندند و تو نباید بپذیرى ، چیزى که هست به زودى دعوتشان خـواهـى کـرد بـه جـنـگ قـومـى دیـگـر، اگـر اطـاعـت کـردنـد کـه اجـرى جزیل دارند و گر نه عذابى دردناک در انتظارشان هست .

عـــذرى کـــه تـــخـــلف کـــنـــنـــدگـــان از هـــمـــراهـــى بـــا پـیـامـبـر(ص) آوردنـد و گـــفـــتـنـد:اشـتـغـال بـه سـرپرستى اموال و خانواده هایمان ما را باز داشت و جواب به آنها که سببواقعى تخلفشان سوء ظن و ترس از کشته شدن بوده است

سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا...

در مـجـمـع البـیـان گـفته :(مخلف) به کسى گفته مى شود که در جاى کسانى که از شهر خارج مى شوند باقى گذاشته شود؛ و این کلمه مشتق از ماده(خلف) است ، و ضد آن(مقدم) مى باشد.

و کلمه(الاعراب) - به طورى که گفته اند - به معناى جماعتى از عربهاى بادیه نشین است و بر عربهاى شهرنشین اطلاق نمى گردد. و این کلمه اسم جمع است که از لفظ خودش مفرد ندارد.

(سیقول لک المخلفون من الاعراب) - این آیه از آینده نزدیکى خبر مى دهد که متخلفین از داستان حدیبیه به رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) چنین و چنان خواهند گفت . و از عـبـارت آیـه بـرمـى آیـد کـه ایـن آیـات در مـراجـعـت از حـدیـبـیـه بـه مـدیـنـه و قبل از ورود به آن نازل شده .

(شـغـلتـنـا امـوالنـا و اهـلونـا فـاسـتـغـفـر لنـا) -یـعـنـى عـامـلى کـه مـا را مـشـغـول کـرد از حـرکـت بـا اصـحـاب ، و بـازداشـت از ایـنـکـه در خـدمـتـت بـاشـیـم ، امـوال و زن و فـرزنـدمـان بود که کسىرا نداشتیم براى سرپرستى آنان بگذاریم ، و بیم آن داشتیم که در نبود ما دچار حادثه اى شوند، لذا ماندیم ، و تو از خدا براى ما طلب مغفرت کن که خدا ما را بیامرزد، و به جرم تخلف مؤ اخذه نفرماید.

و از ایـنـکه طلب استغفار کردند، پیداست که تخلف از جهاد را گناه مى دانسته اند، و نمى خواسته اند مساءله زن و فرزند و مال و منال را عذر موجهى دانسته ، بگویند به خاطر این عذر، گناه کرده ایم ، بلکه خواسته اند بگویند: علت اینکه این گناه را مرتکب شده ایم ، علاقه به زن و فرزند و مال بوده .

(یـقـولون بـالسـنتهم ما لیس فى قلوبهم) - این جمله گفتار و اعتذار آنان را تکذیب مـى کـنـد، و مـى فـرمـایـد: نـه گـرفـتـارى مال و اولاد آنان را بازداشت و نه اعتنایى به استغفار تو دارند، بلکه همه اینها را مى گویند تا روپوشى باشد که به وسیله آن از شر عتاب و توبیخ مردم در امان باشند.

(قل فمن یملک لکم من اللّه شیئا ان اراد بکم ضرا او اراد بکم نفعا) -جوابى است حلى از اعـتـذارى کـه مـى جـویـنـد، و خـواهـنـد گـفـت مـال و اولاد مـا بـى صـاحـب بـود.و حـاصـل جـواب ایـن است که: خداى سبحان ، خالق و آمر و مالک و مدبر هر چیز است ، غیر او ربى نیست .پس هیچ نفع و ضررى نیست جز با اراده و مشیت او، احدى از طرف خدا مالک هیچ چـیـز نـیـسـت ، تـا قـاهـر بر آن باشد، و از ضرر آن- اگر بخواهد ضرر برساند -جـلوگـیـرى کـنـد، و یـا نـفـع آن را جـلب کند، اگر خدا ضررش را خواسته باشد، و یا از خیرش‍ جلوگیرى کند، اگر این قاهر خیر آن را نخواهد، و چون چنین است پس انصراف شما از شرکت در لشکر پیغمبر براى یارى دین ، و اشتغالتان به آن بهانه هایى که آوردید شما را از خدا به هیچ وجه بى نیاز نمى کند، یعنى عذرتان را پذیرفته نمى سازد، نه ضـررى از شما دفع مى کند اگر او ضررتان را خواسته باشد، و نه نفعى بسوى شما جلب مى کند و یا در جلبش تعجیل مى کند، اگر او خیر شما را خواسته باشد.

پس جمله(قل فمن یملک لکم ...) جواب از تعلل آنان است ، به اینکه سرگرم زندگى بودیم ، تازه اگر در این دعوى راست گفته باشند. و خلاصه اش این شد که : دلبستگى شـمـا در دفع ضرر و جلب خیر به اسباب ظاهرى - که یکى از آنها اداره و تدبیر امور زن و فرزند است -و ترک یک وظیفه دینى به این منظور، شما را در دفع ضرر و جلب مـنـفـعـت هـیـچ سودى نمى دهد، بلکه امر تابع اراده خداى سبحان است. پس آیه شریفه در معناى آیه(قل لن یصیبنا الا ما کتاب اللّه لنا) است .

و تـمـسـک بـه اسـبـاب و عـدم لغـویـت آنها هر چند کارى است مشروع ، و حتى خدا به آن امر فرموده که باید تمسک به اسباب ظاهرى جست ، ولى این در صورتى است که معارض با امـرى مـهـم نباشد، و چنانچه امرى مهمتر از تدبیر امور زندگى پیش آید، - مثلا دفاع از دین و کشور - باید از آن اسباب چشم پوشید و به دفاع پرداخت ، هر چند که در این کار ناملایماتى هم محتمل باشد.مگر اینکه در این میان خطرى قطعى و یقینى در کار باشد، که بـا وجـود آن خـطـر دیـگـر دفـاع و کـوشـش مؤ ثر نباشد، در آن صورت مى شود دفاع را تعطیل کرد.

(بل کان اللّه بما تعملون خبیرا) - این جمله تعریض و کنایه به متخلفین است ، و در آن بـه ایـن نـکـتـه اشـاره مى کند که شما در این بهانه خود دروغ مى گویید، اصللا علت تخلف شما مساءله اشتغال به امور اموال و اولاد نبود.

بل ظننتم ان لن ینقلب الرسول و المؤ منون الى اهلیهم ابدا و زین ذلک فى قلوبکم ...

ایـن آیـه عـلت واقـعـى تـخلف را بیان مى کند، و مى فرماید تخلف شما از شرکت در جهاد بـراى اشـتـغـال بـه امـور مـذکـور نـبـود، بـلکـه ایـن بـود کـه شـمـاپـنـداشـتـیـد رسـول و مـؤ مـنـیـن هرگز از این جنگ برنمى گردند و هر کس در این سفر شرکت کرده به دست قریش که آن همه لشکر فراهم آورده و آن همه نیرو و شوکت دارد کشته خواهد شد، این بود علت تخلف شما.

(و زیـن ذلک فـى قـلوبـکـم) - و ایـنـکـه فـرمـود: هـمـیـن بـهـانـه در دل شـمـا اسـت کـه بـدسـت شـیـطـان جـلوه داده شـد، و شـمـا هـم طـبـق آن عـمـل کـردیـد، و آن ایـن بود که از حرکت به سوى جهاد تخلف کنید، تا مبادا شما هم کشته شوید و از بین بروید.

(و ظـنـنتم ظن السوء و کنتم قوما بورا) - کلمه(بور) - به طورى که گفته اند - مصدر و به معناى فساد و یا هلاکت است ، که البته منظور از آن معناى اسم فاعلى آنست ، و معنایش : و شما مردمى هالک و یا فاسد بوده اید مى باشد.

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد: مـراد از(ظـن سـوء)همان پندارى بود که پنداشتند رسـول و مـؤ مـنـیـن از سـفر حدیبیه برنخواهند گشت.و بعید هم نیست ، که مراد از آن ، این پـنـدار بـاشـد کـه خـدا رسـولش را یـارى نـمـى کند و دین خود را غلبه نمى دهد، که این احتمال در ذیل آیه ششم همین سوره گذشت ، که مى فرمود:(الظانین باللّه ظن السوء) بلکه این احتمال روشن تر به نظر مى رسد.

و من لم یؤ من باللّه و رسوله فانا اعتدنا للکافرین سعیرا

در ایـن آیـات شـریـفـه بـیـن ایـمـان بـه خـدا و ایـمـان بـه رسـول جـمـع شـده ، و ایـن بـراى آن اسـت کـه بـفـهـمـانـد کـفـر بـه رسول و اطاعت نکردن از او کفر به خدا هم هست ، و در این آیه لحنى است تهدیدآمیز.

در جـمـله(فـانا اعتدنا للکافرین سعیرا مقتضاى) ظاهر این بود که بفرماید(اعتدنا لهـم) چـون کـلمه کافرین قبلا گذشته بود و ضمیر کار آن کلمه را مى کرد، پس اگر به جاى ضمیر، خود کلمه را تکرار کرد براى این است که اشاره کند به اینکه آماده کردن سـعـیـر دوزخ بـراى آنـان چـه عـلتـى داشـت ، چـون در اصـطـلاح اهـل ادب مـعـروف اسـت که تعلیق حکم بر وصف ، علیت آن وصف براى حکم را مى رساند در نـتـیـجه معنا چنین مى شود که :اگر ما براى کفار آتش دوزخ فراهم کرده ایم ، بدین علت اسـت کـه آنـهـا کـافـرنـد، لذا سـعـیـرى ، یـعـنـى آتـشـى ، مـسـعـر، یـعـنـى مـشـتـعـل ، بـرایشانفراهم کردیم . و اگر کلمه(سعیرا) را نکرده آورده براى این است که دلهره بیشترى ایجاد کند.

و لله ملک السموات و الارض یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و کان اللّه غفورا رحیما

مـعـنـاى آیـه روشـن اسـت . و ایـن آیـه مـطـالب قـبـل را تـاءیـیـد مـى کـنـد. و اگـر در ذیل آیه که راجع به مالکیت مطلق خدا است دو نام(غفور) و(رحیم) را آورده ، براى این است که اشاره کند به اینکه رحمتش از غضبش پیشى دارد، تا بندگانش به این وسیله تحریک و تشویق به استغفار و استرحام شوند.

سیقول المخلفون اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها ذرونا نتبعکم ...

در ایـن آیـه خـبـر از یـک آینده اى دیگر مى دهد، و آن این است که مؤ منین به زودى جنگى مى کـنـنـد کـه در آن جـنـگ فـتـح نـصـیـبشان مى شود، و غنیمت هایىعائدشان مى گردد، آن وقت آنهایى که تخلف کردند پشیمان شده درخواست مى کنند اجازه دهند به دنبالش به صحنه جـنـگ آیـنـد تـا از غـنـیـمـت بـهـره مـنـد شـونـد.و ایـن جـنـگ جـنـگ خـیـبـر اسـت کـه رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم)و مـؤ منین از آنجا گذشتند و آن را فتح نموده غـنـیـمـت هـایـى گـرفـتـند. و خداى تعالى آن غنائم را به کسانى اختصاص داد که در سفر حدیبیه با او بودند، و غیر آنان را شرکت نداد.

و مـعـناى آیه این است که :شما به زودى روانه جنگى مى شوید که در آن غنیمت هایى به دسـت خـواهـیـد آورد، آن وقـت ایـن مـتـخلفین خواهند گفت: بگذارید ما هم به شما بپیوندیم .(یـریـدون ان یـبـدلوا کـلام اللّه) - بعضى گفته اند: مراد از این کلام خدا که(مى خـواهـنـد تـبـدیـلش کـنـنـد)هـمـان وعـده اى اسـت کـه خـدا بـه اهـل حـدیـبیه داد که به زودى غنیمت هاى خیبر را بعد از فتح خیبر به آنان اختصاص مى دهد کـه بـه زودى داسـتـانـش در تـفـسـیـر آیـه(وعـدکـم اللّه مـغـانـم کـثـیـره تـاخـذونـهـا فعجل لکم هذه) خواهد آمد. و خدا در این آیه با جمله(اذا انطلقتم الى مغانم لتاخذوها) به همان داستان اشاره دارد.

(قـل لن تـتـبـعـونـا کـذلکـم قـال اللّه مـن قـبـل) - در ایـن آیـه بـه رسـول گـرامـى خـود مـى فـرمـایـد: ایـشـان را نـگـذار دنـبـالت بـیایند. و در پاسخ جمله(ذرونا) بگو(لن تتبعونا).

(فـسـیـقـولون بـل تـحسدوننا) -یعنى متخلفین بعد از اینکه این درخواستشان که به دنـبـال آنـهـا حرکت کنند پذیرفته نشود خواهند گفت: شما به ما حسد مى ورزید. و در جمله(بـل کـانـوا لا یـفـقـهـون الا قـلیـلا)، پـاسـخـى است از اینکه گفتند شما به ما حسد مى ورزیـد، ولى ایـن جـواب را صـریـحـا مـتـوجـه خـود آنـان نـکـرد و نـفـرمـود:(بل لا تکادون تفقهون ...)، شما حرف به خرجتان نمى رود، بلکه فرمود ایشان حرف به خرجشان نمى رود، و این بدان جهت بوده که حرف به خرجشان نمى رفته ، و در مقامى کـه قرآن ادعاء مى کند که آنها چنین هستند، دیگر معنا ندارد روى سخن را به خود آنان کند، لذا خـطـاب را مـتـوجـه رسـول خـدا کـرد و فـرمـود:(بل کانوا لا یفقهون الا قلیلا).

مـــقـصـود از ایـنـکـه دربـاره مـتـخـلفانى که در خواستشان در مورد پیوستن به مجاهدان براىغنیمت گرفتن ردّ شد فرمود: جز اندکى نمى فهمند

و دلیـل نـفـهـمـیـشـان ایـن اسـت کـه ایـن گفتارشان(شما با ما حسادت مى ورزید) اصلا ربـطى به کلام رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم)نداردو آن جناب از غیب خبرشان داده بـود کـه خـدا از پیش اینچنین خبر داده که شما هرگز ما را پیروى نمى کنید، و آنها در پـاسـخ گفته اند اولا شما نمى گذارید ما پیرویتان کنیم و این معنا از ناحیه خدا نیست . و ثانیا جلوگیریتان از شرکت ما در غنائم براى این است که مى خواهید غنائم را خودتان به تنهایى بخورید و به ما ندهید.

و ایـن پـاسـخ کـلام کـسـى اسـت کـه نـه ایـمـان دارد و نـه عـقـل.کـسـى کـه ایـنـقـدر قـدرت تـشـخـیـص نـدارد کـه رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم)مـعـصـوم اسـت و در هـیـچ امـرى داخـل و خـارج نـمـى شـود مـگـر بـه امـر خـدا، اگـر بـخـواهـیـم حـمـل به صحت کنیم حد اقل این است که بگوییم مردمانى ساده و کم فهم بوده اند، که با ادعاى اسلام و ایمان این طور با رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) سخن گفته اند.از ایـنـجـا مـعـلوم مـى شـود کـه مـراد از نـفـهـمـیـدنـشـان مـگـر انـدک بـسـیـط بـودن عقل و ضعف فهم آنان است ، که سخن اشخاص را آنطور که باید درک نمىکنند، نه اینکه بـعـضـى از قـسـمتهاى کلام را مى فهمند و بعضى را نمى فهمند و آنچه مى فهمند کمتر و آنـچـه را نـمـى فـهـمند بیشتر است. و نه اینکه اقلیتى از آنان مى فهمند و اکثریتى نمى فهمند، کما اینکه بعضى از مفسرین این طور معنا کرده اند.

قل للمخلفین من الاعراب ستدعون الى قوم اولى باس شدید تقاتلونهم او یسلمون

مـفـسـریـن اخـتلاف کرده اند در اینکه این قوم داراى باس شدید چه کسانیند؟ بعضى گفته اند: قبیله هوازن هستند. بعضى دیگر گفته اند: ثقیف اند. و بعضى گفته اند: هر دو طایفه انـد. بـعضى گفته اند: مردم روم اند که در دو جنگ موته و تبوک شرکت کردند.و بعضى گـفـتـه انـد:اهـل رده هـسـتـنـد کـه ابـوبـکـر بـعـد از رحـلت رسـول خـدا(صـلّى اللّه علیه و آله وسلّم) با آنان جنگید. بعضى هم گفته اند: ایرانیان هستند. و بعضى گفته اند: عربها و کردهاى ایران اند.

و از جـمـله(سـتـدعـون)بـه نـظـر مـى رسـد کـه مـنـظـور، بـعـضـى از اقوامى است که رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) بعد از فتح خیبر با آنها نبرد کرد، یعنى هوازن و ثقیف و روم و موته . و اینکه خداى تعالى از پیش خبر داد که(به متخلفین بگو شما ما را پـیـروى نـخـواهـیـد کرد) ناظر به پیروى کردن آنان در جنگ خیبر است - این طور از سیاق استفاده مى شود.

و جـمـله(تـقـاتـلونهم او یسلمون) جمله اى است استینافى که تنویع را مى رساند، مى فرماید:یا این است که با ایشان نبرد مى کنید، و یا اینکه مسلمان مى شوند، شق سوم که جـزیـه گـرفـتـن بـاشـد در آنـان نـیـسـت ؛ چـون مـشـرک انـد، و جـزیـه از مـشـرک قـبـول نمى شود و حکم - جزیه مخصوص اهل کتاب است . مشرک یا باید مسلمان شود و یا جنگ کند.

و نـمـى شود جمله(تقاتلونهم) را صفت قوم بگیریم ، چون مسلمین دعوت مى شوند که -بـا قـومـى قـتـال کـنـنـد، نـه ایـنـکـه بـا قـومـى کـه قـتـال مـى کـنـنـد قـتـال کـنـنـد.هـمـچـنـیـن نـمـى شـود آن را حـال از نـائب فـاعـل در(سـتـدعـون)دانـست ؛ براى اینکه مسلمین دعوت مى شوند تا با قـومـى قـتـال کـنـنـد نـه ایـنـکـه در حـال قـتـال دعـوت مـى شـونـد قتال کنند- آن چنان که بعضى از مفسرین خیال کرده اند.

خـداى سـبـحـان سـپـس کـلام خـود را بـا وعـده و وعـیـد خـاتـمـه مـى دهـد.وعـده در مـقـابـل اطـاعـت ، و وعـیـد در مـقابل معصیت. مى فرماید:(فان تطیعوا) اگر اطاعت کنید و بـراى قـتال بیرون شوید(یوتکم اللّه اجرا حسنا) خدا اجر نیکى به شما مى دهد(و ان تـتـولوا) و اگـر روى بـگردانید و نافرمانى کنید و خارج نشوید(کما تولیتم من قـبـل)هـمـانـطـورى که بار قبلى رو گرداندید، و در سفر حدیبیه خارج نشدید، آن وقت(یـعـذبکم عذابا الیما) خدا در دنیا - به طورى که از ظاهر مقام استفاده مى شود - و یا هم در دنیا و هم در آخرت شما را به عذابى الیم و دردناک معذب مى کند.

لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج

در ایـن آیـه حـکـم جـهـاد را از مـعـلولیـن که جهاد برایشان طاقت فرساست به لسان رفع لازمه اش برمى دارد، یعنى نمى فرماید اینها حکم جهاد ندارند، بلکه مىفرماید لازمه آن را کـه حـرج اسـت ندارند. آنگاه در اینجا نیز مانند آیه قبلى کلام را با وعده و وعید خاتمه مـى دهـد.در وعـده اش مـى فـرمـایـد: و هـر کـس خـدا و رسول او را اطاعت کند خدا در بهشتى داخلش مى سازد که نهرها از دامنه آن جارى است . و در وعیدش مى فرماید و هر کس روى بگرداند خدا به عذابى دردناک معذبش مى کند.