background
لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
تا به خدا و فرستاده‌اش ايمان آوريد و او را يارى كنيد و ارجش نهيد، و [خدا] را بامدادان و شامگاهان به پاكى بستاييد.
آیه 9 سوره الْفَتْح

بیان آیات

ایـن چـنـد آیـه ، فـصـل دوم از آیـات سـوره اسـت که در آن خداى سبحان پیامبر خود را از در تـعـظیم و تکریم چنین معرفى مى کند که او را به عنوان شاهد و مبشر و نذیر فرستاده ، اطاعت او اطاعت خدا، و بیعت با او بیعت با خدا است .
فصل اول سـوره در ایـن مقام بود که بر پیامبر خود منت بگذارد به اینکه فتح و مغفرت و اتمام نـعـمـت و هـدایت و نصرت ارزانیش ‍ داشته ، و بر مؤ منین منت بگذارد به اینکه سکینت را بر دلهایشان افکنده ، و در نتیجه داخل بهشتشان مى کند، و نیز مشرکین و منافقین را تهدید کند به غضب و لعنت و آتش .

انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا

مـراد از شـاهـد بـودن آن جـنـاب ، شـهـادتـش بـر اعـمـال امـت ، یـعـنـى بـر ایـمـان و کـفر و عـمـل صـالح و طـالح آنـهـا اسـت.و مـسـاءله شـهـادت رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم)در قـرآن کـریـم مـکـرر آمـده ، و قـبـلا بـحـث مـفـصـل پـیـرامـون مـعـنـاى ایـن شـهـادت گـذشـت ، و گـفـتـیـم کـه مـراد از آن شـهـادت حمل در دنیا است ، و اما اداء شهادتها جایش در آخرت است .

و مـبـشـر بـودن آن جـنـاب بـه ایـن بـود که افراد با ایمان و با تقوى را به قرب خدا و ثواب جزیل او بشارت مى داد. و نذیر بودنش بدین جهت بود که کفار و اعراض کنندگان را به عذاب دردناک خدا انذار و تخویف مى کرد.

لتومنوا باللّه و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکره و اصیلا

در قـرائت مـشهور همه فعلهاى چهارگانه با(تاء) که علامت خطاب است قرائت شده . و در قرائت ابن کثیر و ابو عمرو با(یاء) که علامت غیبت است قرائت شده ، و قرائت این دو با سیاق مناسب تر است .

و بـه هـر حـال لام در جـمـله(لتـومنوا) لام تعلیل است ، مى فرماید: اگر ما تو را به عـنـوان شـاهـد و مـبـشـر و نـذیـر فـرسـتـادیم براى این بود که به خدا و رسولش ایمان بیاورید.(و بنا بر قرائت دوم : ایمان بیاورند).

و(تـعـزیـر) کـه مـصـدر(تـعزروه) است - به طورى که گفته اند - به معناى نـصرت است . و(توقیر) که مصدر(توقروه) است به معناى تعظیم است ، همچنان کـه در جـاى دیـگر فرموده :(ما لکم لا ترجون لله وقارا)، و ظاهرا ضمیرهایى که در سـه فـعـل آیـه آمده همه به خداى تعالى برمى گردد. و معناى آیه این است که :ما تو را به عنوان شاهد و مبشر و نذیر فرستادیم تا مردم به خدا و رسولش ایمان آورند، و او را بـا دسـت و زبـان یـارى کـنـنـد و تـعـظـیـم و تـسبیح- که منظور تسبیح در نماز است - بنمایند هم در بامدادان و هم در عصر.

ولى بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد: ضـمـیـر در دو فعل(تعزروه) و(توقروه) به رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) برمى گـردد، و ضمیر در(تسبحوه) به خداى تعالى عود مى کند. ولى یک نکته این توجیه را مـوهـون مـى سـازد و آن اتحاد سیاق است که با وحدت سیاق نمى شود مرجع ضمائر را مختلف کرد.

مـعـنـاى(بـیـعـت) و ایـنکه بیعت با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بیعت با خدا است

ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه ید اللّه فوق ایدیهم ...

کـلمـه(بـیـعـت) یـک نوع پیمان است که بیعت کننده خود را مطیع بیعت شونده مى سازد. راغـب در مـفـردات مـى گـویـد: وقـتـى مـى گـویـنـد بـا سـلطان بیعت کرد که بیعتش متضمن بذل طاعت باشد، البته طاعت به قدر مقدور.

و ایـن کـلمـه از مـاده(بـیـع) - که معناى معروفى دارد - گرفته شده ، و چون رسم عرب(و همچنین در ایران)این بود که وقتى مى خواستند معامله را قطعى کنند، به یکدیگر دسـت مـى دادنـد، و گـویـا بـا ایـن عـمـل مـسـاءله نـقـل و انـتـقـال را نـشـان مـى دادند- چون نتیجه نقل و انتقال که همان تصرف است بیشتر بدست ارتـبـاط دارد -لذا دسـت بـه دسـت یـکـدیـگـر مـى زدند، و به همین جهت دست زدن به دست دیـگـرى در هـنـگام بذل اطاعت را(مبایعه) و(بیعت) مى خواندند، و حقیقت معنایش این بود که بیعت کننده دست خود را به بیعت شونده مى بخشید، و به سلطان بیعت شونده مى گفت : این دست من مال تو است ، هر کارى مى خواهى با آن انجام بده .

پـس ایـنـکـه فـرمـود:(ان الذیـن یلبایعونک انما یبایعون) در حقیقت مى خواهد بیعت با رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) را به منزله بیعت با خدا قلمداد کند، به این ادعـاء کـه این همان است ، هر اطاعتى که از رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) بکنند در حـقـیقت از خدا کرده اند؛ چون طاعت او طاعت خدا است . آنگاه همین نکته را در جمله(ید اللّه فوق ایدیهم) بیشتر بیان و تاءکید کرده مى فرماید: دست او دست خدا است . همچنان که در آیه :(و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللّه رمى) نیز دست او را دست خدا خوانده است .

و در اینکه کارها و خصائص رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) کار خدا و شاءن خدا است ، آیات بسیارى در قرآن عزیز آمـده ، مـانـند آیه(من یطع الرسول فقد اطاع اللّه) و آیه(فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات اللّه یجحدون)، و آیه(لیس لک من الامر شى ء).

(فـمـن نـکـث فـانـما ینکث على نفسه) - کلمه(نکث)به معناى پیمان شکنى و نقض بـیـعـت اسـت.جـمـله مـورد بـحـث تـفـریع و نتیجه گیرى از جمله(ان الذین یبایعونک انما یـبـایـعـون اللّه)اسـت و مـعـنـاى مـجـمـوع آن دو چـنـیـن اسـت: حـال کـه بـیعت تو بیعت خدا است پس کسى که بیعت تو را بشکند شکننده بیعت خدا است ، و به همین جهت بجز خودش کسى متضرر نمى شود، همچنان که اگر وفا کند کسى جز خودش از آن بیعت سود نمى برد، چون خدا غنى از همه عالم است .

(و مـن اوفى بما عاهد علیه الله فسیوتیه اجرا عظیما) - این جمله وعده جمیلى است به کسانى که عهد و بیعت خدا را حفظ مى کنند، و به آن وفا مى نمایند.

و ایـن آیـه خـالى از اشـاره بـه ایـن نـکـتـه نـیـسـت کـه رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم) در هـنـگام بیعت دست خود را روى دست مردم مى گذاشت ، نه اینکه مردم دست روى دست آن جناب بگذارند.
اقـــوال مـــفـــسـریـن در مـعناى جمله :(ید اللّه فوق ایدیهم) که در آیه مربوط به بیعتاست
مـفـسـریـن در مـعـنـاى جـمـله(یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم) اقوال دیگرى دارند:

بـعـضـى گـفـتـه انـد:اسـتـعـاره اى اسـت تـخـیـیـلیـه ، کـه بـه مـنـظـور تـاءکـیـد مطالب قـبـل آمـده ، و ایـن را تـقـریـر مـى کـنـد کـه بـیـعـت بـا رسـول ، بـیـعـت بـا خـدا اسـت ، بـدون هـیـچ گـونه تفاوت ، پس کانه اینطور به خیالها انـداخـتـه کـه خدا هم یکى از بیعت شوندگان است ، آن وقت براى خدا دستى اثبات مى کند که بالاى دست بیعت کنندگان جاى دست رسول قرار مى گیرد.

ولى چنین توجیهى با ساحت قدس خداى تعالى سازگار نیست ، و بزرگتر از آن است که آدمى او را به وجهى به خیالش اندازد که از آن منزه است .

بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه(ید) قوت و نصرت است ، پس(ید اللّه) به مـعـنـاى نـصـرت اللّه و قـوت اللّه مى باشد، مى خواهد بفرماید قوت و نصرت خدا فوق قـوت و نـصـرت مـردم اسـت ؛ و یـعـنـى اى پـیـامبر اعتمادت به نصرت خدا باشد، نه به نصرت آنان .
ولى ایـن هـم بـا مـقـام آیـه جـور نـیـسـت ، بـراى ایـنـکـه مـقـام ، مـقـام اعـظـام بـیـعـت رسول خدا است ، و اینکه بیعت مردم با آن جناب آنقدر مهم است که گویى بیعت با خود خدا است ، و اعتماد از نصرت خدا هر چند کار خوبى است ، لیکن اجنبى از مقام آیه است .

بعضى دیگر گفته اند: مراد از کلمه(ید) عطیه و نعمت است ، یعنى نعمت خدا بر مسلمین کـه یـا ثواب است و یا توفیق بیعت ، فوق نعمت و خدمتى است که آنها به تو کرده اند و با تو بیعت نمودند.

بـعـضـى دیگر گفته اند: نعمت خدا بر مردم که هدایتشان کرده عظیم تر از خدمتى است که آنـهـا بـه تـو کـردنـد، و تـو را اطـاعـت نـمـودنـد. و از ایـن قبیل توجیه ها که ما فایده اى در بحث پیرامون آنها نمى بینیم .

بحث روایتى

(روایـتـى در ذیـل جـمـله :(یـد اللّه فـوق ایـدیـهـم) و روایـتـى درباره کیفیت بیعت)
در الدر المنثور است که ابن عدى ، ابن مردویه ، خطیب و ابن عساکر در کتاب تاریخ خود از جـابـر بـن عـبـداللّه روایـت کـرده انـد کـه گـفـت : وقـتـى آیه(و تعزروه) بر پیغمبر نـازل شـد، بـه اصـحـاب خود فرمود: مى دانید یعنى چه ؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: یعنى او را یارى مى کنید.

و در عـیـون الاخـبـار بـه سند خود از عبداللّه بن صالح هروى روایت کرده که گفت:من به عـلى بـن مـوسـى الرضـا(عـلیـهـمـاالسـلام)عـرضـه داشـتـم:یـا بـن رسـول اللّه!شـمـا در باره این حدیث که راویان حکایتش مى کنند که مؤ منین خدا را از همان مـنـزلهـاى بـهـشـتـى خـود زیـارت مى کنند، چه مى فرمایى ؟ فرمود: اى ابا صلت !خداى تـعـالى پیغمبر خود را از تمامى خلائق حتى از ملائکه و انبیاء برترى داده ، و طاعت او را طـاعـت خـود خـوانـده ، و بـیـعت با او را بیعت با خود خوانده ، و زیارتش در دنیا و آخرت را زیـارت خـود خـوانـده و در بـاره اطـاعـتـش فـرمـوده:(مـن یـطـع الرسول فقد اطاع اللّه)، و در باره بیعتش فرموده :(ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه یـد اللّه فـوق ایـدیهم) و خود رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) فرموده :(هـر کس مرا زیارت کند، چه در حیاتم و چه بعد از مرگم ، خدا را زیارت کرده ، و درجه او در بـهـشـت بـالاتـریـن درجـات اسـت ، و کـسـى کـه رسـول خـدا را در درجـه اى کـه دارد در بـهـشـت و در منزل خودش زیارت کند، خداى تبارک و تعالى را زیارت کرده.

و در ارشاد مفید در حدیثى که بیعت حضرت رضا را حکایت مى کند آمده : مامون نشست و براى حـضـرت رضـا(عـلیـه السـلام)دو پـشـتـى بـزرگ گـذاشت ، خودش روى فرش نشست و حـضـرت رضـا را در آن جـایـگـاه نـشـانـیـد، در حـالى کـه عـمـامـه اى بـر سـر و شمشیرى حمایل داشت. آنگاه دستور داد به پسرش عباس که اولین کسى باشد که با آن جناب بیعت مـى کـنـد.حـضـرت رضـا دسـت مـبارک خود را طورى بلند کرد که کفدستش رو به صورت عـبـاس و سـایـر مردم بود. ماءمون عرضه داشت دست خود را دراز کن تا بیعت کنند. فرمود: رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) اینطور بیعت مى گرفت پس مردم آمدند، و با آن جناب در حالى که دستش بالاى دست مردم بود بیعت کردند.