background
يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ
اى قوم ما، دعوت‌كننده خدا را پاسخ [مثبت‌] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابى پر درد پناهتان دهد.
آیه 31 سوره الْأَحْقَاف

بیان آیات

بـــیــان آیـاتـى کـه استماع قرآن به وسیله عده اى از جن و باز گشتشان بسوى جنیان ودعوت کردنشان بسوى پیامبر اسلام(ص) را حکایت مى کند

ایـن آیـات داسـتـان دومـى را بـعـد از داستان قوم عاد بیان مى کند تا امت اسلام از آن عبرت گیرد، اگر بگیرد.و در این آیات به مشرکین طعنه مى زند که چگونه به آن جناب و به کـتـابـى کـه بـر او نـازل شـده کـفر ورزیدند با اینکه کتاب مزبور به زبان خود آنان نـازل شـده ، و خـوب مـى دانـنـد آیـتـى مـعـجـزه اسـت ، و بـا ایـن حـال آن را از نـوع کـتابهاى بشرى معرفى مى کنند، و به آن کتابها تشبیه مى نمایند، و بـا ایـنـکـه جن وقتى بدان گوش فرا دادند ایمان آوردند، و به سوى قوم خود برگشتند تا آنان را هم انذار کنند.

و اذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القران ...

کـلمـه(صرف) که فعل(صرفنا) ماضى آن است به معناى برگرداندن چیزى از حـالى بـه حالى دیگر، یا از جایى به جایى دیگر است . و کلمه(نفر) - به طورى که راغب گفته -به معناى عده اى از رجال است که کوچ کردن برایشان ممکن باشد، و این کـلمـه اسـم جـمـع اسـت کـه بـر بـالاتر از سه مرد یا زن اطلاق مى شود، چه از جنس آدمىبـاشـنـد، و چـه از جـنـس جـن ، هـمـچـنـان کـه در آیـه مـورد بـحـث در جـن اسـتـعـمال شده است. و جمله(یستمعون القران) صفت است براى کلمه(نفر) و معناى آیه چنین است : به یاد آر آن زمان را که ما عده اى از جن را متوجه به سوى تو کردیم ، عده اى که مى شنیدند قرآن را.

(فـلمـا حـضـروه قـالوا انـصـتـوا) - ضـمـیر در(حضروه)به قرآن برمى گردد، البـتـه قـرآن بـه مـعـنـاى حـدثـى ، یـعـنـى قرائت قرآن. و کلمه(انصات) که مصدر(انـصـتـوا)اسـت بـه مـعـنـاى سکوت براى گوش دادن است. و معناى جمله این است که : وقـتـى حاضر شدند در جایى که قرآن تلاوت مى شد، به یکدیگر گفتند: ساکت باشید تا آن طور که باید خوب بشنویم .

(فـلمـا قـضـى ولوا الى قـومـهـم مـنـذریـن) - ضمیر در(قضى)به قرآن برمى گـردد، البـتـه بـه اعتبار قرائت آن. و(تولیه) که مصدر(ولوا) است به معناى بـرگـشتن است . و کلمه(منذرین) حال از ضمیر جمع در کلمه(ولوا) است . و معنایش ایـن اسـت کـه : وقـتـى قرائت قرآن تمام شد و پیامبر از آن فارغ گشت به سوى قوم خود برگشتند، در حالى که بیم رسان ایشان از عذاب خدا بودند.

قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بین یدیه ...

ایـن جـمـله حکایت دعوت جنیان است در برابر قومشان که ایشان را به اسلام مى خواندند و انـذار مى کردند. و مراد از کتاب نازل بعد از موسى ، قرآن کریم است ، و این کلام اشعار و بلکه دلالت دارد بر این که جنیان مذکور مؤ من به دین موسى(علیه السلام)و کتاب آن جـنـاب بـوده انـد. و مـراد از ایـنـکه فرمود:(مصدقا لما بین یدیه) این است که قرآن ، تورات و یا همه کتابهاى قبل را تصدیق مى کند.

(یهدى الى الحق و الى طریق مستقیم) - یعنى کتاب آسمانى قرآن پیروان خود را به سوى صراط حق و طریق مستقیم هدایت مى کند. رهروان این طریقه از حق منحرف نمى شوند، نه در عقائد و نه در عمل .

یا قومنا اجیبوا داعى اللّه و امنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم

مـنـظـور از(داعـى اللّه) رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) است ، همچنان که در جـاى دیـگـر قـرآن فرموده :(قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیره). ولى بعضى گـفـتـه انـد مـراد از آن هـمـان آیـاتـى اسـت کـه از قـرآن شـنـیـدنـد، ولى ایـن احتمال بعید است .
و ظاهرا کلمه(من) در جمله(من ذنوبکم) براى تبعیض باشد، و منظور این باشد که : ایـمـان بـیـاوریـد تـا خـدا بـعـضـى از گـنـاهـان شـمـا را - یـعـنـى آن گـنـاهـانـى کـه قبل از ایمان داشتید - بیامرزد، همچنان که در جاى دیگر قرآن فرموده :(ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف).
بـعـضـى دیـگـر گـفته اند: مراد از این بعض ، گناهانى است که تنها جنبه حق اللّه داشته بـاشـد، و اما آنچه جنبه حقوق الناس دارد بخشوده نمى شود، و توبه بردار نیست . ولى ایـن تـفـسـیـر صـحـیـح نـیـسـت چـون اسـلام هـمـه گـنـاهـان قبل را محو مى کند.

و من لا یجب داعى اللّه فلیس بمعجز فى الارض و لیس له من دونه اولیاء...

یـعنى هر کس ایمان نیاورد به داعى خدا، او نمى تواند خدا را در زمین به تنگ آورد، و به غیر از خدا، اولیائى ندارد که یاریش کنند، و در این باب مددش برسانند. و خلاصه کلام ایـنـکه : کسى که داعى خدا را در دعوتش اجابت نکند به خودش ظلم کرده و نمى تواند خدا را عاجز کند، نه خودش مستقلا مى تواند خدا را با این سرکشیها عاجز سازد، و نه به کمک و یـارى دیـگر اولیاء خود، چون غیر از خدا اولیائى ندارد. و این معنا را با جمله(اولئک فى ضلال مبین) تمام کرده است .

اولم یروا ان اللّه الذى خلق السموات و الارض و لم یعى بخلقهن بقادر...

ایـن آیـه و آیـه بـعـدش تـا آخـر سـوره مـتـصـل اسـت بـه مـا قـبـل کـه مـى فـرمـود:(و یـوم یعرض الذین کفروا على النار اذهبتم ...).و در این آیات مـطـالبـى کـه در این سوره مربوط به انذار مى شود تتمیم مى کند، و چیزى که انذار را تتمیم مى کند- همانطور که در بیان گذشته گفتیم - مساءله معاد و رجوع به خداست .

و مـراد از دیـدن در جمله(او لم یروا) علم با بصیرت است . و مصدر(عى) که کلمه(یعى)از آن مشتق است ، به معناى ناتوانى و تعب است ، و البته به طورى که گفته انـد مـعـنـاى اول(نـاتوانى) فصیح تر است . و حرف(باء) در کلمه(بقادر) زائد اسـت و فقط به این منظور آورده شده که جمله در موقعیتى قرار داشت که در آن شائبه نفى بود، گویا فرموده :(الیس اللّه بقادر آیا خدا قادر نیست).

و مـعـناى آیه چنین است : آیا هنوز نفهمیده اند که آن خدایى که آسمانها و زمین را خلق کرد و از خلقت آنها عاجز نشد - و یا خسته نگشت - قادر است که مردگان را زنده کند؟ - چون خداى تعالى مبداء هستى و حیات هر چیز است . بله او قادر است ، براى اینکه او بر هر چیز قدیر است . و ما این برهان را در سابق در چند مورد توضیح داده ایم .

و یوم یعرض الذین کفروا على النار الیس هذا بالحق ...

ایـن آیـه ، حـجـت مـذکور در آیه قبلى را تاءیید مى کند، و خبر مى دهد از آن سرنوشتى که به زودى منکرین معاد در روز قیامت بدان گرفتار مى شوند. و معناى آیه روشن است .

فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم ...

این آیه تفریع و نتیجه گیرى از حقانیت معاد است که هم حجت عقلى بر آن دلالت دارد، و هم خداى سبحان از آن خبر داده ، و شک و تردید را از آن نفى کرده است .

و مـعـنـایش این است که :تو در برابر انکار این کفار صبر کن ، و از اینکه به معاد ایمان نـمـى آورنـد حـوصله به خرج ده ، همان طور که رسولان اولواالعزم چنین کردند و در طلب عذاب براى آنان عجله مکن که به زودى آن روز را با عذابهایى که دارد دیدار خواهند کرد، چون روز قیامت خیلى دور نیست ، هر چند که اینان آن را دور مى پندارند.

(کانهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار) -این آیه نزدیکى قیامت را بـه ایـشـان و بـه زنـدگـى دنیایشان بیان مى کند چون وقتى آن روز را مشاهده مى کنند و وعده هایى را که خدا از آن روز داده مى بینند، و آن عذابهایى که برایشان آماده شده مشاهده مـى کـنـند، حالشان حال کسى است که گویا بیش از ساعتى از یک روز در زمین درنگ نکرده اند.

(بـلاغ فـهـل یـهـلک الا القـوم الفـاسـقـون) - یعنى این قرآن با بیانهایى که دارد تـبـلیـغـى اسـت از جـانـب خـدا از طـریـق نـبـوت ، و بـا ایـن حـال آیا تصور دارد که با این هلاکتى که او خبر داده ، غیر از فاسقان که از زى بندگى خارجند کسى دیگر هلاک شود.
در ایـن آیـه خـداى سـبـحـان پـیـامبر گرامى اش را دستور مى دهد که صبر کند، همچنان که پـیـامـبـران اولواالعـزم صـبـر کـردنـد، و ایـن خـود اشـاره بـه ایـن مـعـنا است که او نیز از اولواالعزم است ، پس باید مانند آنان صبر کند.

مـعـناى(اولواالعزم) و اقوال مختلف درباره تعداد انبیاى اولواالعزم(علیهم السلام)و اینکه چه کسانى هستند

معناى عزم در اینجا یا صبر است ، همچنانکه بعضى از مفسرین گفته اند و به آیه و(لمن صـبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور) استشهاد کرده اند.و یا به معناى عزم بر وفاى به عـهـد اسـت ، عـهـدى کـه از انـبـیـاء گرفته شده ، همچنان که آیه(و لقد عهدنا الى آدم من قـبـل فـنـسـى و لم نـجـد له عـزمـا) بـه آن اشـاره دارد. و یا به معناى عزیمت یعنى حکم و شریعت است .

و بـنـا بـر مـعـنـاى سـوم کـه حـق هـم هـمـانـسـت و در روایـات ائمـه اهل بیت(علیهم السلام) به این معنا تفسیر شده ، صاحبان حکم و شریعت پنج نفرند:نوح ، ابـراهـیـم ، مـوسـى ، عـیـسـى و مـحـمـد(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم)، براى اینکه قرآن صـاحـبـان شریعت را همین پنج نفر دانسته مى فرماید:(شرع لکم من الدین ما وصى به نـوحـا و الذى اوحـیـنا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى) که تقریب و بیان معنایش گذشت .

و از پاره اى مفسرین نقل شده که گفته اند: تمامى رسولان الهى اولواالعزم هستند و قهرا کـلمـه(مـن الرسـل) را بـیـان(اولواالعـزم)گـرفـتـه انـد.و از بـعـضـى دیـگـر نـقـل شـده کـه گفته اند: اولواالعزم هیجده رسولى است که نامشان در آیه 83 تا آیه 90 سـوره انـعـام آمده ، چون خداى تعالى بعد از ذکر نام ایشان فرموده :(فبهداهم اقتده به هدایت آنان اقتداء کن).

ولى ایـن تـفسیر درست نیست ، براى اینکه خداى تعالى بعد از شمردن نام آنان از آباء و ذریات و برادران آنها یاد کرده و فرموده :(و من آبائهم و ذریاتهم و اخوانهم) و آنگاه جـمـله(فـبـهـداهم اقتده) را آورده . بله اگر این جمله را بلافاصله بعد از ذکر نام آنان آورده بود وجهى براى این تفسیر بود.

و از بـعـضـى دیـگـر نقل شده که گفته اند: انبیاء اولواالعزم نه نفرند:نوح ، ابراهیم ، اسـمـاعـیـل ذبـیـح ، یـعـقـوب ، یـوسـف ، ایـوب ، مـوسى ، داوود و عیسى و از بعضى دیگر نقل شده که گفته اند: هفت نفرند: آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسى ، داوود، سلیمان و عیسى .و از بعضى دیگر نقل شده که انبیاء نامبرده را شش نفر دانسته اند، و این شش نفر همانهایند کـه مـاءمـور جـنگ بوده اند، یعنى نوح ، هود، صالح ، موسى ، داوود و سلیمان .و بعضى دیـگـر ایـن شـش نـفـر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، یوسف و ایوب . بعضى دیگر آنان را پنج نفر دانسته اند: نوح ، هود، ابراهیم ، شعیب و موسى . از بعضى دیگر نقل شده که گفته اند: چهار نفرند نوح ، ابراهیم ، موسى و عیسى . بعضى دیگر این چهار نفر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهیم ، هود و محمد(صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین).

و ایـن اقـوال یـا اقـوالى اسـت کـه هـیـچ استدلالى به همراه ندارد؛ و یا ادله اى که به آن اسـتـدلال کـرده انـد بـر آن دلالت نـدارد، و بـه هـمـیـن جـهـت از نـقل آن ادله چشم پوشیدیم . در ابحاث نبوت در جلد دوم این کتاب پاره اى مطالب در باره انبیاء اولواالعزم گذشت ، اگر خواستید بدانجا مراجعه فرمایید.

بحث روایتى

(روایـــاتـــى دربـــاره اســـتـــمــاع قـرآن بوسیله جن و ایمان آوردنشان و...، و درباره انبیاىاولواالعزم)

در تـفـسـیر قمى در ذیل آیه شریفه(و اذ صرفنا الیک نفرا من الجن ...) فرموده : سبب نزول این آیات این بود که رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) از مکه بیرون شد و به بازار عکاظ رفت ، زید بن حارثه هم با آن جناب بود، و آن حضرت مردم را به اسلام دعـوت مـى کرد، ولى حتى یک نفر هم دعوتش را اجابت نکرد، و احدى را نیافت که دین او را بپذیرد، ناچار به مکه برگشت .

همینکه به محلى به نام(وادى مجنه)رسید عبادت شبانه خود را تلاوت قرآن قرار داد، چـنـد نـفـر از طـائفـه جـن از کـنـارشمـى گـذشـتـنـد، هـمـیـنـکـه صـداى قـرائت رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم)را شـنـیـدنـد گـوش دادند، و چون قرآن او را شـنـیـدنـد به یکدیگر گفتند: ساکت ، ببینیم چه مى خواند. همینکه خواندنش تمام شده به سوى قوم خود برگشتند و به انذار آنان پرداخته ، گفتند:(یا قومنا...)

آنـگـاه نـزد رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم)آمـده اسـلام و ایـمـان آوردنـد، و رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) معالم و شرایع اسلام را به ایشان تعلیم کرد.پـس خـداى تـعـالى ایـن آیـات را بـر پـیـامـبـرش نـازل فـرمـود.(قـل اوحـى الى انـه اسـتـمـع نفر من الجن) - تا آخر سوره - و در آن ، کلام جنیان را حکایت کرده . رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) یک نفر از آنان را امیر ایشان کرد و همواره نزد آن جناب برمى گشتند و رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم)امیر المؤ منین را مـاءمـور کـرد تـا مـعـالم دیـن را بـه ایشان بیاموزد، پس جنیان هم(مانند انسانها) مؤ من و کافر دارند، ناصبى و یهودى و نصارى و مجوسى دارند، و(همانطور که انسانها فرزند آدمند) ایشان فرزند جان اند.

مؤ لف : روایات در باب قصه این چند نفر جنى که آمدند و به صداى قرائت قرآن گوش فرا دادند بسیار زیاد و سخت مختلف است ، به طورى که به هیچ وجه نمى شود متن آنها را با قرآن و یا قرائنى مورد اعتماد تصحیح کرد، و به همین جهت تنها به این یک حدیث اکتفاء نـمـودیـم ، و به زودى بعضى دیگر از آنها در تفسیر سوره جن خواهد آمد - ان شاء اللّه تعالى .

و نـیـز در هـمـان کـتـاب اسـت کـه از عـالم(عـلیـه السـلام)پـرسـیـدنـد آیا مؤ منین جنى هم داخـل بـهـشـت مـى شـونـد؟ فـرمود: نه ، لیکن براى خداى تعالى حظیره هایى بین بهشت و دوزخ هست که مؤ منین از جن و فساق از شیعه در آنجا قرار داده مى شوند. مـؤ لف :نـظـیـر ایـن مـضـمـون در بـعـضـى از روایـات کـه آخـر سندش سقط شده از طرق اهـل سـنت نقل شده ، و روایت قمى هم سند ندارد، و علاوه بر آن نام امام را نبرده ، و به جاى آن گـفته از(عالم سؤ ال کردند)حال اگر با این دو اشکالى که در آن هست پذیرفته شـود، نـاگـزیـر بـایـد حـظـیـره هـا بـه پـائیـن تـریـن مـراتـب بـهـشـت حـمل شود، و باید گفت حظیره هاى کذائى هم جزء بهشت اند، چون عمومات کتاب دلالت دارد بر اینکه ثوابهاى بهشتى شامل تمامى مطیعین از انس و جن است .

تعداد انبیاء اولوالعزم از زبان ائمه اطهار علیه السلام

و در کـافـى بـه سـنـدى کـه بـه ابـن ابـى یـعـفـور دارد از او نقل کرده که گفت : از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود: سادات انبیاء و مرسلین پنج نفرند و آنها رسولان اولواالعزم هستند که محور گردونه شریعتند: نوح ، ابراهیم ، موسى ، عیسى و محمد(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم).
و نـیـز بـه سـند خود از عبدالرحمان بن کثیر از ابى جعفر(علیه السلام) روایت کرده که فـرمـود: رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیه و آله وسلّم) فرمود: اولین کسى که در روى زمین وصى پیغمبر شد، هبة اللّه فرزند آدم بود، و هیچ یک از انبیاء گذشته بدون وصى نبوده اند.

و عـدد انبیاء صد و بیست هزار نفر است ، که از آنان پنج نفر اولواالعزمند: نوح ، ابراهیم ، موسى ، عیسى و محمد(صلوات اللّه علیه و علیهم اجمعین)...

مـؤ لف : پـنـج نـفـر بـودن انـبیاء اولواالعزم از جمله مطالبى است که روایات آن از ائمه اهـل بـیـت بـسـیـار فـراوان اسـت کـه بـه طـرق بـسـیـارى هـم از رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) نقل شده و هم از امام باقر و امام صادق و امام على بن موسى الرضا.

و از روضـه الواعـظـیـن ، نـوشـتـه مـرحـوم شـیـخ مـفـیـد حـکـایـت شـده کـه او نـقـل کـرده کـه شـخـصـى از رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) پرسید: بین دنیا و آخـرت چـقـدر فاصله است ؟ فرمود: یک چشم بر هم زدن ، همچنان که خداى عزّوجلّ فرموده :(کانهم یوم یرون ما یوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار بلاغ ...).