background
فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا آلِهَةً ۖ بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ ۚ وَذَٰلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ
پس چرا آن كسانى را كه غير از خدا، به منزله معبودانى، براى تقرّب [به خدا] اختيار كرده بودند، آنان را يارى نكردند بلكه از دستشان دادند؟ و اين بود دروغ آنان و آنچه برمى‌بافتند.
آیه 28 سوره الْأَحْقَاف

بیان آیات

بـعـد از آنـکـه مـردم را به دو قسمت تقسیم کرد، و رشته کلام به مساءله انذار کشیده شد، ایـنـک در ایـن آیـات به دو داستان اشاره مى کند:یکى از قوم عاد، و هلاکت ایشان و در ضمن اشـاره بـه هـلاکـت قـراى پـیـرامـون مکه. و یکى هم از ایمان آوردن قومى از جن ، که خداى تـعالى به سوى رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم)متوجه شان کرد، و با شنیدن قـرآن ایـمـان آوردنـد و بـراى انـذار بـه سـوى قـوم خـود بـرگـشـتـنـد.و مـنـظـور از نـقـل ایـن دو داسـتـان ایـن اسـت کـه هر کس بخواهد از سرگذشت آنان عبرت بگیرد، و آیات فوق تنها مربوط به داستان اول است.

و اذکر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف و قدخلت النذر من بین یدیه و من خلفه ...

کـلمـه(اخـا عـاد بـرادر عـاد) به معناى هر کسى است که از طرف پدر به این قوم نسبت داشته باشد. و منظور از این برادر، هود پیغمبر(علیه السلام) است .
اقـوال مـخـتـلف دربـاره اینکه(احقاف) در کجا واقع است ؟، و توضیح گفتگوى هود(ع) با قوم عاد

کـلمـه(احـقاف) نام سرزمینى است که قوم عاد در آن زندگى مى کرده اند، و آنچه یقین بـه نـظر مى رسد این است که این سرزمین در جنوب جزیره العرب بوده ، ولى امروز هیچ اثـرى از آن قـوم در آن بـاقـى نـمـانـده.و در ایـنـکـه در چـه نـقـطـه از جنوب واقع بوده اخـتـلافـسـت. بـعـضـى گفته اند در بیابانى بوده بین عمان و مهره .و بعضى گفته اند ریگزارى است که بین عمان و حضرموت واقع شده ، بعضى دیگر گفته اند ماسه هاى لب دریـاى قـریـه شـجـره اسـت ، و شـجره محلى است در سرزمین یمن . بعضى دیگر چیزهایى دیگر گفته اند.

(و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه) - کلمه(نذر) جمع(نذیر) است ، و مـراد از آن بـه طـورى کـه از سـیـاق بـرمـى آیـد رسـولان خدا است . و اما اینکه بعضى از مـفـسـریـن کـلمـه(نذر) را به معناى رسولان و علماء که نائبان رسولانند گرفته اند، تفسیر درستى نیست .

مـفـسـریـن جـمـله(مـن بـیـن یـدیـه)را بـه کـسـانـى کـه قـبـل از او بـودنـد، و جـمله(و من خلفه) را به کسانى که بعد از او آمدند تفسیر کرده انـد. البـتـه عـکس این نیز ممکن است ، و مى شود گفت مراد از(بین یدیه) بیم رسانان زمـان او، و از(مـن خـلفـه)بـیـم رسـانـان قـبـل از او بـاشـنـد. و بـنـابـر احتمال اول بهتر آن است که بگوییم گذشتن بیم رسانان در(من بین یدیه) و در(من خلفه) کنایه باشد از اینکه این دو طائفه در زمان فترت و نبودن انبیاء به سوى مردم آمدند و بیم رساندند.

(الا تـعـبـدوا الا اللّه) - ایـن جـمـله ، کـلمـه(انـذار) در جـمـلات قـبـل را تـفـسـیـر مى کند، و اشاره دارد به اینکه اساس دین آن جناب که زیر بناى تمامى جزئیات دینى او است توحید بوده است .

(انـى اخـاف عـلیـکـم عـذاب یـوم عـظـیـم) -ایـن جـمـله دعـوت انـبـیـاء را بـه تـوحـیـد تـعـلیـل مـى کـنـد؛ و ظاهرا مراد از روز عظیم روز عذاب انقراض باشد، نه روز قیامت ، به دلیـل ایـنـکه به زودى مى فرماید:(فاتنا بما تعدنا اگر راست مى گویى وعیدى که بـه ما مى دهى بیاور) و نیز مى فرماید:(بل هو ما استعجلتم به این همان عذابى است که در باره اش عجله مى کردید). و بقیه الفاظ آیه روشن است .

قالوا اجئتنا لتافکنا عن الهتنا...

ایـن جـمله پاسخى است که قومش در مقابل تهدید آن جناب داده اند. و در جمله(لتافکنا عن الهـتـنـا)(افک) که عبارت است از دروغ و افتراء، متضمن معناى صرف و منحرف کردن است(چون با حرف(عن) متعدى شده)، و در نتیجه چنین معنا مى دهد: آیا به سراغ ما آمده اى که ما را به دروغ و افتراء از آلهه و خدایانمان منحرف کنى ؟
(فـاتـنـا بما تعدنا ان کنت من الصادقین) - اینکه مى گویند آن عذابى را که به ما وعده کرده اى بیاور، مى خواهند بگویند تو از آوردن آن عاجز، و در تهدیدت دروغگو، و در انذارت فریب کارى .

قال انما العلم عند اللّه و ابلغکم ما ارسلت به ...

این قسمت پاسخ هود از گفتار ایشان و رد آن است . پس اینکه فرمود:(انما العلم عند اللّه) خواسته است علم به اینکه عذاب چه وقت نازل مى شود را منحصر در خداى تعالى کند، چـون ایـن علم یکى از مصادیق علم به غیب است که حقیقت آن را غیر از خداى عزّوجلّ کسى نمى داند. و جمله مذکور این اشاره را هم دارد که هود(علیه السلام)علم به اینکه آن عذاب چیست و چـگـونـه اسـت ؟ و چـه وقـت اسـت ؟ نـدارد و بـدیـن جـهـت دنـبـال آن جـمـله گفت:(و ابلغکم ما ارسلت به من تنها آنچه را ماءمور به ابلاغ آنم به شـما ابلاغ مى کنم)یعنى از این گذشته دیگر علمى به اینکه آن عذاب که ماءمور شده ام شـمـا را از آن بـیـم دهم چیست و چگونه و چه وقت است ؟ ندارم ، و قدرتى هم نسبت به آن ندارم .

(و لکـنـى اراکـم قـوما تجهلون) - این جمله ، اعراض از آن چیزى است که گفتار قبلى بـر آن دلالت داشـت ، و مى فهماند که او از ناحیه خود هیچ علمى ندارد، و معنایش این است :درسـت اسـت کـه من علمى به آن عذاب که در آمدنش عجله مى کنید ندارم ، اما این مقدار مى دانم کـه شـمـا مـردمـى جاهلید، و نفع و ضرر خود و خیر و شرتان را تشخیص نمى دهید، براى ایـنـکـه دعـوت خـدا را رد و آیات او را تکذیب مى کنید، و عذابى را که از آن تهدیدتان مى کند استهزاء مى کنید.

فلما راوه عارضا مستقبل اودیتهم هذا عارض ‍ ممطرنا...

این آیه نشانه هاى نزول عذاب را که در آغاز نزولش ظاهر مى شود شرح مى دهد.

و کـلمه(عارض)به معناى ابرى است که ناگهان بر کرانه افق پیدا گشته ، و به تـدریـج هـمـه آسـمان را مى پوشاند، و این یکى از نشانه هاى آن عذاب است که ضمیر در(راوه)هـم بـه آن بـرمـى گـردد، البـتـه لفظ آن ابر، در آیه نیامده ، لیکن از سیاق فـهـمـیـده مـى شـود. و جـمـله(مستقبل اودیتهم) دومین صفت آن است . کلمه(اودیه) جمع(وادى) اسـت . و مـعـنـاى(قـالوا هـذا عارض ممطرنا) این است که وقتى آن ابر را مى بـیند به یکدیگر بشارت مى دهند که این ابرى است که بر ما خواهد بارید، آرى چنین مى پندارند.

(بـل هـو مـا اسـتـعـجـلتـم بـه ریح فیها عذاب الیم) -این جمله رد کلام کفار است که گـفـتـنـد:(هـذا عـارض مـمـطـرنـا)کـه از آن بـا کـلمـه(بـل) اعـراض نـمـوده . ثانیا حقیقت حال را بیان مى کند.اما در اعراضش مى فرماید که ایـن همان عذابى است که در باره اش عجله مى کردید و مى گفتید اگر راست مى گویى آن عـذاب را بـیـاور.و امـا در بـیـان حـقـیـقتش مى فرماید این ابر، بادى است که در آن عذابى دردناکست.

ایـن قـسـمت از کلام خداى تعالى گفتار خود خداى تعالى است . بعضى هم گفته اند گفتار هود پیغمبر(علیه السلام) است .

تدمر کل شى ء بامر ربها فاصبحوا لا یرى الا مساکنهم کذلک نجزى القوم المجرمین ...

عذاب قوم عاد و انقراض آنان

کلمه(تدمر) مضارع از مصدر(تدمیر) است که به معناى هلاک

کردن مى باشد، و هر چند هلاک کردن را نسبت به تمامى اشیاء داده ، و فرموده این عذاب هر چـیـزى را هـلاک مـى کـنـد، لیـکـن سـیـاق آن را مـخـتـص بـه مثل انسان و جنبندگان و اموال مى سازد. پس معنایش این مى شود که : باد مذکور، بادى است که هر چیزى را که در سر راهش واقع شده باشد هلاک مى کند، چه انسان ، چه جنبندگان و چه اموال .

(فـاصـبـحـوا لا یـرى الا مـسـاکـنـهـم) -ایـن جـمـله نـتـیـجـه نزول عذاب را بیان مى کند. و جمله(کذلک نجزى القوم المجرمین)ضابطه اى کلى در مـجـازات مـجـرمـیـن بـه دسـت مـى دهـد، و کـلى ایـن ضـابـطـه را بـه یـک فـرد کـه آیـه مـشـتـمـل بر آن بود تشبیه مى کند؛ البته این تشبیه تنها از نظر شدت مجازات است ، مى خـواهـد بـفـرمـایـد سنت ما در جزاء دادن به مجرمین ، به آن گونه که در این داستان دیدید شـدیـد اسـت. پس جمله مورد بحث نظیر آیه(و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القرى و هى ظالمه ان اخذه الیم شدید) است .

و لقد مکناهم فیما ان مکناکم فیه ...

این جمله کفار مکه را با نتیجه گیرى از داستان فوق نصیحت مى کند.

کـلمـه(مـکـنـا) مـاضـى از مـصدر(تمکین) است که به معناى پایدار کردن ، و ثابت کـردن چیزى است در مکان . و این تعبیر کنایه است از دادن قدرت و استطاعت در تصرف . و کـلمه(ما) در(فیما) موصوله و یا موصوفه است . و حرف(ان) نافیه است .و مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه: مـا قـوم هود را در آنچنان وضعى - و یا در وصفى -از درشتى هـیـکـل و نـیـروى بـدنـى و قـدرت جـنـگـى و نـیـروى مـلى قـرار دادیـم کـه شما کفار مکه و پیرامونتان را در آن وضع قرار ندادیم.

(و جـعـلنـا لهـم سـمـعـا و ابـصـارا و افـئده) - یعنى ما آن اقوام را به وسائلى مجهز کـردیـم که با آن آنچه سودشان مى داد، و آنچه مایه ضررشان بود تشخیص مى دادند و از هـم جدا مى کردند، و در نتیجه تا مى توانستند براى جلب منافع و دفع مضار خود حیله ها بکار مى بردند، همان طور که شما به کار مى برید.
(فـمـا اغـنـى عـنهم سمعهم و لا ابصارهم و لا افئدتهم من شى ء اذ کانوا یجحدون بایات اللّه) - کـلمـه(ما) در جمله(ما اغنى) نافیه است ، نه استفهامى ، و کلمه(اذ) ظرفى است متعلق به آن نفى که در(ما اغنى) بود.

مـــعـــنـــاى ایـنکه فرمود قوم عاد متمکن بودند و سمع و ابصار و افئده آنان و نیز آلهه اىکه مى پرستیدند در جلوگیرى از عذاب سودشان نبخشید

و حاصل معنا چنین است :آن اقوام از نظر تمکن در وضعى بودند که شما نیستید، و نیز به وسـائل درک و تـشخیص و همه انحاء حیله که هر انسانى براى دفع ناملایمات و پرهیز از حـوادث مـهـلک و خانمان بر انداز متوسل به آنها مى شود مجهز بودند ولى نه آن مکنت ها و نـه آن وسـائل درک و تـشـخـیـص و نـه آن حیله ها، هیچ یک دردى از آنان را دوا نکرد، با این حـال اگـر شـمـا به جرم انکار آیات خدا گرفتار آن حوادث شوید، چه دارید که از عذاب خدا ایمنتان دهد.

بعضى در معناى آیه گفته اند:(ما آنان را در چیزها و یا در اوصافى از نیرو و استطاعت ، مـکـنـت دادیـم کـه شما را در آن ، مکنت ندادیم ، و براى آنان سمع و بصر و دلهایى قرار دادیـم تـاآن نـیروها را در مصرفى که براى آن مصرف خلقش کرده ام مصرف کنند و کلمه حق را بشنوند و آیات خدا را ببینند و با تفکر خود در عبرت ها نظر نموده عبرت گیرند، و بـا نـیـروى تـعـقـل صـحـیح بر مساءله مبدا و معاد استدلال کنند ولى نه سمع و بصرشان سـودشـان داد و نـه از نـیـروى تـعـقـل خـود اسـتـفـاده نـمـوده ، در راه خـداى سبحان به کار بستند). ولى معنایى که ما کردیم با سیاق سازگارتر است .

البـتـه در مـفـردات آیـه وجـوهـى احـتـمـال داده انـد کـه چـون فـایـده اى در نقل آن ندیدیم از نقلش صرفنظر کردیم .

در آیاتى که تعبیرى چون(سمعا و ابصارا و افئده) آمده ، گفتیم این که کلمه سمع را مفرد آورده ، با اینکه مراد از آن جمع است ، بدین جهت است که کلمه(سمع) مصدر است ، بخلاف(بصر) که به معناى چشم است ، نه به معناى دیدن . و قاعده کلى چنین است که مصدر در جمع و مفرد، مفرد مى آید، مانند: ضیف و قربان و جنب ، که در آیات زیر مفرد آمده ، بـا ایـنـکه منظور جمع است(ضیف ابراهیم المکرمین)(اذ قربا قربانا)(و ان کنتم جنبا).

و جمله(و حاق بهم ما کانوا به یستهزون) عطف است بر جمله(ما اغنى عنکم ...).

و لقد اهلکنا ما حولکم من القرى

ایـن آیـه بـه مـنظور انذار و بیم رساندن ، هلاکت اقوام گذشته را تذکر مى دهد، و نتیجه گـیـرى از جمله(و لقد مکناهم ...)است . پس ‍ مى توان گفت عطف بر همان جمله است ، نه بر جمله(و اذکر اخا). سیاق هم همین را مى رساند.

(و صـرفـنـا الایـات لعلهم یرجعون) - یعنى ما آیات را مختلف کردیم :یا معجزاتى بـود کـه بـا آنـهـا انـبـیـاء را تـاءیـیـد نـمـودیـم و یا به صورت وحى بود که بر آنان نـازل مـى کـردیـم ، و یا نعمتهایى که با آنها ایشان رارزق دادیم تا به وسیله آن آیات مـتذکر شوند، و یا عذابهایى بود که امت هاى انبیاء را بدان مبتلا نمودیم تا توبه کنند، و از ظـلم خـود بـرگـردنـد و دسـت ازپـرسـتـش غـیر خداى سبحان برداشته به عبادت خدا بپردازند.

و ضـمـیـر در جـمـله(لعـلهـم یـرجـعـون) بـه قـرى بـرمـى گـردد، و مـراد از قـرى ، اهل قرى است .

فلولا نصرهم الذین اتخذوا من دون اللّه قربانا الهه ...

از ظـاهـر سـیـاق بـرمـى آیـد کـه کـلمـه(الهـه) مـفـعـول دوم(اتـخـذوا) و مـفـعـول اول آن ضـمـیـرى بـاشـد کـه بـه مـوصـول(الذیـن) بـرمى گردد. و کلمه(قربان) به معناى هر چیزى است که به وسیله آن تقرب جسته مى شود.

و زمـیـنـه ایـن کـلام زمـیـنه تهکم(طعنه زدن) است که مى فرماید:چرا آن خدایان موهوم که ایـنـان بـه خدایى خود گرفتند، یاریشان نکردند با اینکه یک عمر به درگاه آن خدایان عـبـادت کردند تا ایشان را به خدا نزدیک کنند. همچنان که خودشان مى گفتند:(ما نعبدهم الا لیقربونا الى اللّه زلفى) یعنى ما این بت ها را نمى پرستیم ، مگر به این منظور که ما را قدمى به خدا نزدیک کنند.

(بـل ضـلوا عـنهم) - یعنى آلهه از نظر اهل قرى گم شد، و رابطه الوهیت و عبودیتى کـه مـى پـنـداشـتـند بریده شده . آرى مشرکین امید داشتند آلهه بپاداش یک عمر پرستش در هـنـگـام شـدائد و سختیها ایشان را یارى کنند، پس ضلالت آلهه از مشرکین ، کنایه است از اینکه پندار و امیدشان باطل مى شود.

(و ذلک افـکهم و ما کانوا یفترون) - کلمه(ذلک) مبتدا و کلمه(افکهم) خبر آن اسـت . و اسـم اشـاره(ذلک) اشـاره اسـت به گم شدن آلهه شان ، و مراد از(افک)اثـر افـک اسـت ، البـتـه مـمکن هم هست کلمه اثر را به عنوان مضاف در تقدیر بگیریم. و کلمه(ما) مصدریه است ، و معناى جمله این است که : این ضلالت آلهه اثر افترائى است که به خدا مى بستند.

و ممکن هم هست کلام را به صورتى معنا کرد که نه احتیاج به تقدیر مضاف داشته باشد، و نـه مـجـازى ارتـکـاب شود، به این منظور کلمه(ذلک) را اشاره مى گیریم به هلاک کـردن مـشرکین بعد از تصریف آیات ، و ضلالت یافتن آلهه بعد از هلاکت آنان که در این صورت معنا چنین مى شود:(این که گفتیم عاقبت مشرکین به جرم افتراء به کجا انجامید، درست حقیقت همان پندارى است که در باره آلهه خود داشتند که آلهه شفاعتشان را مى کند، و به خدا نزدیکشان مى سازد) و همانطور که گفتیم زمینه کلام تهکم و طعنه زدن است .