بیان آیات
چکیده سخن در مضمون آیات 164 - 156 سورهآل عمران
این آیات نیز تتمه آیاتى است که در خصوص جنگ احد نازل شده و این آیات متعرض مساءله دیگرى است که براى مسلمین پیش آمد و آن عبارت بود از تاءسف و حسرتى که از کشته شدن جنگجویانشان و بزرگانشان در دلشان پر شده بود و قلم درشت کشتگان از طایفه انصار بود چون از مهاجرین _ بطورى که گفته شده - به جز چهار نفر کشته نشدند و این حدس انسان را قوى مى کند که بیشتر مقاومت از ناحیه انصار و بیشتر ترس و وحشت از ناحیه مهاجرین بوده و مهاجرین قبل از انصار گریختند.
و کوتاه سخن اینکه آیات مورد بحث خطا و خبطى را که باعث این اسف و حسرت شد بیان مى کند و سپس به امر دیگرى اشاره مى کند که زائیده آن اسف و حسرت بود و آن عبارت بود از سوء ظن به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) و اینکه آن جناب باعث شد که مسلمانان گرفتار آن حسرت و اسف شوند و در آن مهلکه بیفتند و این معنا از گفتار آنان استفاده مى شود گفتارى که آیات :(لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا...) و گفتار منافقین در آیات آینده یعنى آیه :(لو اطاعونا ما قتلوا...) بر آن اشاره دارد چون خواسته اند بگویند: لو اطاعونا و لم یطیعوا رسول اللّه اگر اطاعت ما مى کردند و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) را اطاعت نمى کردند نه مى مردند و نه کشته مى شدند(پس اگر رودربایستى نبود صریحا مى گفتند) رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) آنان را به کشتن داد.
و آیات مورد بحث بیان مى کند که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) به احدى خیانت نمى کند و این شان او نیست بلکه او که فرستاده اى از ناحیه خداى تعالى است شریف النفس و کریم الاصل و عظیم الخلق است و به رحمتى از خداى تعالى داراى خوئى نرم است از خطاکاران مردم عفو مى کند، برایشان استغفار مى نماید و در امور به دستور خداى تعالى با ایشان مشورت مى کند و خدا با فرستادن چنین پیامبرى بر آنان منت نهاده تا از ضلالت به سوى هدایت خارجشان کند.
نهى مؤ منین از هماهنگ شدن با کفار درباره شهداى جنگ احد
یا ایها الّذین آمنوا لا تکونوا کالّذین کفروا...
منظور از این کفار(که به مؤ منین مى فرماید مثل آنان نباشید) خود کفارند(چون ظاهر جمله(الّذین کفروا) همین است) نه منافقان _ که بعضى گفته اند، _ براى این که نفاق بدان جهت که نفاق است منشاء چنین سخنى _(که اگر با ما بودند کشته نمى شدند)
نمى شود و اگر منافق هم این حرف را بزند _ که البته مى زند _ به خاطر کفرش مى باشد پس باید این سخن را به کفار نسبت دهد _ که داده _ نه به منافقین .
و تعبیر(ضرب فى الارض) کنایه است از مسافرت و کلمه :(غزى) جمع غازى(جنگجو) است ، همانطور که کلمه(طلب) جمع طالب و کلمه(ضرب) جمع ضارب است و معناى جمله :(لیجعل اللّه ذلک حسره) این است که خداى تعالى همین سخن را مایه حسرت دلهاى آنان قرار داد تا عذابشان کند پس این تعبیر از باب به کار بردن مقدمه در جاى نتیجه است چون حسرت مقدمه عذاب است و جمله :(و اللّه یحیى و یمیت) بیان حقیقت امر است حقیقتى که کفار و گویندگان :(لو کانوا...) درباره آن خطا کردند و کلمه :(یمیت مى میراند) هم شامل مرگ در بستر مى شود و هم شامل قتل چون در سابق هم گفتیم که وقتى کلمه(موت) بطور مطلق در کلام آیه شامل هر دو مى شود و جمله :(و اللّه بما تعملون بصیر) در جاى تعلیل بکار رفته مى خواهد نهى در(لاتکونوا...) را تعلیل کند یعنى بفرماید اگر گفتیم شما مسلمین مثل کفار نباشید براى این است که خدا بدانچه مى کنید بینا است .
و در جمله(ما ماتوا و ما قتلوا...) موت مقدم بر قتل آمده ، تا نشر هم به ترتیب لف در جمله(اذا ضربوا فى الارض او کانوا غزّى) باشد چون در این جمله نیز اول مسافرت آمده که معمولا مرگ در آن مرگ طبیعى است و بعد جنگ آمده که معمولا مرگ در آن به کشته شدن است ، ممکن هم هست که به این خاطر این موت را مقدم ذکر کرده که مردن امرى طبیعى و عادى است و کشته شدن امرى غیر طبیعى است و لذا آنکه طبیعى بود جلوتر آمده .
و خلاصه معناى آیه نهى مؤ منین است از اینکه مثل کافران باشند و درباره کسانى که در بیرون شهر یا در غیاب بستگان و یا در جنگ از دنیا بروند بگویند: اگر نزد ما مانده بودند نمى مردند و کشته نمى شدند، براى اینکه این سخن آدمى را به سوى عذابى قلبى و شکنجه اى الهى که همان حسرت باشد گرفتار مى کند، علاوه بر اینکه سخنى است ناشى از جهل براى اینکه دورى فلان شخص از خانواده و بستگانش نه او را زنده مى کند و نه مى میراند و اصولا احیا و اماته از شؤ ون مختص به خداى تعالى است خداى وحده که شریکى براى او نیست ، پس زنهار که شما مسلمانان مثل آن کفار نباشید که خدا بدانچه مى کنید بصیر و بینا است .
و لئن قتلتم فى سبیل اللّه او متم لمغفره من اللّه و رحمة خیر مما یجمعون
ظاهرا مراد از(ما یجمعون) مال و ملحقات آن است که مهم ترین هدف در زندگى دنیا است و اگر در این جمله قتل را جلوتر از موت ذکر کرد، براى این بود که کشته شدن در راه خدا نزدیک تر به مغفرت است تا مردن ،
پس این نکته باعث شد که در خصوص آیه مورد بحث قتل را جلوتر از موت بیاورد و لذا در آیه بعد باز مى بینیم که به همان ترتیب طبیعى برگشته و موت را قبل از قتل آورده ، مى فرماید:(و لئن متم او قتلتم لالى اللّه تحشرون) چون نکته اى که گفتیم در اینجا نبود.
فبما رحمة من اللّه لنت لهم ...
کلمه :(فظ) به معناى جفاکار بى رحم است و غلیظ بودن قلب کنایه است از نداشتن رقت و راءفت و کلمه :(انفضاض) که مصدر فعل(انفضوا) است متفرق شدن است .
وجه التفات خطاب از مسلمین به پیامبر(ص) در آیه شریفه در این آیه شریفه التفاتى به کار رفته چون در آیات قبل خطاب متوجه عموم مسلمین بود و در این آیه متوجه شخص رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) شده و خطاب در اصل معنا در حقیقت باز به عموم مسلمین است و مى خواهد بفرماید: رسول ما به رحمتى از ناحیه ما نسبت به شما مهربان شده است و به همین جهت به او امر کردیم که از شما عفو کند و برایتان استغفار نماید و با شما در امور مشورت کند و وقتى تصمیمى گرفت بر ما توکل کند.
پس با اینکه اصل معنا این بود باید دید چرا خطاب را به شخص رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) برگردانید؟ و چه نکته اى باعث آن شد؟ نکته اش همان مطلبى است که در اول آیات مربوط به جنگ خاطرنشان کرده و گفتیم : این آیات آمیخته با لحنى از عتاب و سرزنش است ، به دلیل اینکه مى بینیم خداى تعالى هر جا که مناسبت داشته از مردم به خاطر نافرمانیهایشان اعراض کرده است و یکى از آن موارد همین آیه مورد بحث است که متعرض یکى از حالات آنان است ، آن حالتى که نوعى ارتباط با اعتراضشان بر رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) دارد و آن عبارت است از اندوهى که از کشته شدن دوستانشان داشتند، چون چه بسا که همین اندوه وادارشان کرد که در عمل رسول خدا خرده گیرى نموده کشته شدن آنان را به آن جناب نسبت دهند و بگویند: تو باعث شدى که ما این چنین مستاصل و بیچاره شویم و بخاطر همین نسبت ناروا، خداى تعالى از سخن گفتن با آنان اعراض نموده و روى سخن به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) کرده ، فرموده :(فبما رحمة من اللّه لنت لهم).
و این سخن به خاطر اینکه حرف(فا) در اول آن آمده فرع و نتیجه گیرى از کلامى دیگر است که البته صریحا در آیات نیامده ، ولى سیاق بر آن دلالت دارد و تقدیر کلام چنین است :(و اذا کان حالهم ما تریه من الشباهه بالّذین کفروا و التحسر على قتلاهم ، فبرحمة منا لنت لهم ، و الا لانفضوا من حولک).
فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر
این جمله براى این آمده که سیره رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) را امضا کرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همینطور رفتار مى کرده و جفاى مردم را با نرمخوئى و عفو و مغفرت مقابله مى کرده و در امور با آنان مشورت مى کرده است ، به شهادت اینکه اندکى قبل از وقوع جنگ با آنان مشورت کرد و این امضا اشاره اى است به این که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) بدانچه ماءمور شده عمل مى کند و خداى سبحان از عمل او راضى است .
دستور الهى به پیامبر(ص) مبنى بر گذشت از مردم و مشورت با آنهاشامل احکام الهى نمى شود
در این جمله خداى تعالى رسول گرامى خود(صلوات اللّه علیه و آله و سلم) را ماءمور کرد تا از آنان عفو کند تا در نتیجه بر اعمال ایشان اثر معصیت مترتب نشود و اینکه از خدا بر ایشان طلب مغفرت کند با اینکه مغفرت بالاخره کار خود خداى تعالى است و عبارت(استغفر لهم) هر چند مطلق است و اختصاصى به مورد بحث آیه ندارد و لیکن موارد حدود شرعى و امثال آن را شامل نمى شود(و چنان مطلق نیست که حتى اگر فردى مرتکب قتل شد او را هم ببخشاید و یا اگر زنا کرد تنها برایش طلب مغفرت کند و دیگر حد شرعى را بر او جارى نسازد) چون اگر اطلاق تا این مقدار شمول داشته باشد باعث لغو شدن تشریع مى گردد، علاوه بر اینکه جمله :(و شاورهم فى الامر) که به یک لحن عطف بر مساءله عفو و مغفرت شده خود شاهد بر این است که این دو امر: یعنى(عفو) و(مغفرت) در چارچوب ولایت و تدبیر امور عامه بوده ، چون اینگونه امور است که مشورت بر مى دارد و اما احکام الهى خیر پس عفو و مغفرت هم در همان امور ادارى جامعه است .
فاذا عزمت فتوکل على اللّه ان اللّه یحب المتوکلین
و چون خداى تعالى تو را به خاطر اینکه به او توکل کرده اى دوست مى دارد در نتیجه ولى و یاور تو خواهد بود و درمانده ات نخواهد گذاشت و به همین جهت که اثر توکل به خدا یارى و عدم خذلان است دنبال این جمله فرمود:(ان ینصرکم اللّه ...) و مؤ منین را هم دعوت کرد به توکل و فرمود: اگر خدا شما را یارى کند کسى نیست که بر شما غلبه کند و اگر شما را درمانده گذارد کیست که بعد از خدا شما را یارى کند؟ آنگاه در آخر آیه با بکار بردن سبب توکل(که ایمان باشد) در جاى خود توکل مؤ منین را امر به توکل نموده و مى فرماید:(و على اللّه فلیتوکل المؤ منین)، یعنى مؤ منین به سبب اینکه ایمان به خدا دارند و ایمان دارند به اینکه ناصر و معینى جز او نیست باید فقط بر او توکل کنند.
تنزیه ساحت رسول خدا(ص) از بدیها واعمال زشت
و ما کان لنبى ان یغل ...
کلمه(غل) که مصدر(یغل) است ، به معناى خیانت مى باشد و ما در تفسیر آیه :(و ما کان لبشر ان یوتیه اللّه الکتاب)، گفتیم که معناى این سیاق تنزیه ساحت رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) از بدیها اعمال زشت و طهارت دامن آن جناب از هر آلودگى است و معنایش این نیست که پیغمبر نباید چنین و چنان کند، بلکه معنایش این است که پیغمبر ساحتش مقدس تر از این است که چنین و چنان کند، در آیه مورد بحث هم معنایش این است که حاشا بر رسول(صلى اللّه علیه و آله) که به پروردگار خود و یا به مردم خیانت کند،(چون خیانت به مردم هم خیانت به خدا است) با اینکه هر خیانتکارى با خیانتش پروردگارش را دیدار مى کند و آنگاه آنچه کرده است بدون کم و کاست تحویل مى گیرد.
بعد از تنزیه ساحت رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) مى فرماید: نسبت خیانت به رسول خدا(صلّى اللّه علیه) دادن قیاسى است ظالمانه و علاوه بر آن قیاسى است مع الفارق براى اینکه آن جناب پیرو رضاى خدا است و از رضاى خداى تعالى تجاوز نمى کند و خیانتکاران با خیانت خود خشم عظیمى از خدا را به دست مى آورند و جایشان جهنم است که بدترین جایگاه است ، این است منظور از جمله :(افمن اتبع رضوان اللّه کمن باء بسخط من اللّه ...). هر چند ممکن هم هست که بگوئیم مراد از آن تعریض به مؤ منین است و مى خواهد بفرماید: این حالاتى که شما دارید متعرض خشم خدا شدن است و خداى تعالى با این مواعظ خود شما را به سوى رضوان خویش مى خواند و معلوم است که رضوان خدا و خشم و سخط او مساوى نیستند.
خداى سبحان بعد از تقسیم مردم به این دو قسم مى فرماید: هر یک از این دو طایفه درجاتى مختلف دارند آنها، که تابع رضوان خدایند همه با هم مساوى نیستند آنها هم که تابع سخط خدایند همه در یک درجه نیستند و خدا بصیر به اعمال است و مى داند هر کسى در چه درجه اى از پیروى سخط و یا رضاى او است پس خیال نکنید که خیر اندک و یا شرّ مختصر از قلم او مى افتد و به خاطر این خیال باطل در این جور خیر و شرها مسامحه کنید.
لقد من اللّه على المؤ منین ...
در این آیه التفاتى دیگر به کار رفته و آن التفات از خطاب به مؤ منین به غیبت فرضى آنان است ،(با اینکه قبلا از مؤ منین مى پرسید: آیا کسى که پیرو رضوان خدا است مثل کسى است که چنین و چنان کند؟)
در اینجا آنان را غایب فرض کرده و مى فرماید:(خدا بر مؤ منین واجب کرده که چنین و چنان کنند)، و ما در سابق به طور کلى وجه اینگونه التفاتها را بیان کردیم و اما وجه آن در خصوص این مورد این است که آیه شریفه در زمینه منت گذارى بر مؤ منین به خاطر صفت ایمانشان سخن مى گوید و مى خواهد بفرماید علت این منت گذارى صفت ایمان ایشان است و این معنا را تنها با آوردن صفت یعنى کلمه _ مؤ منین مى توان رسانید، حتى تعبیر(الّذین آمنوا) هم آنرا نمى رساند، چون بطورى که گفته اند تنها صفت مى تواند مشعر به علیت باشد، نه فعل و اگر ما به این شورى نگوئیم حداقل مى گوییم صفت بهتر علیت را مى رساند تا، فعل معناى آیه روشن است .
البته در این آیه بحث هائى دیگر هست که ان شاءاللّه العزیز در هر موضعى مناسب یکى از آنها ایراد مى گردد.