background
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ
و اگر از آنان بپرسى: «چه كسى آنان را خلق كرده؟» مسلماً خواهند گفت: «خدا.» پس چگونه [از حقيقت‌] بازگردانيده مى‌شوند؟
آیه 87 سوره الزُّخْرُف

بیان آیات

در این آیات به سخنان قبل بـرگـشـت شـده و در آن کـفـار را در بـرابـر ایـنـکـه عـلیـه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) نقشه مى کشند توبیخ نموده تهدیدشان مى کند بـه ایـنکه خداى تعالى هم علیه ایشان کید خواهد کرد.و نیز در این آیات اعتقاد مشرکین را بـر ایـنـکـه خـدا فـرزنـد دارد نـفـى نموده و بطور کلى شریک داشتن خدا را رد و ربوبیت مطلقه خدا را به تنهایى اثبات مى کند. و در آخر، سوره را با تهدید و وعید ختم مى کند.

ام ابرموا امرا فانا مبرمون

کـلمـه(ابـرام) بـه مـعـنـاى مـحـکـم کـردن عـهـد و نـشـکـسـتـن آن اسـت ، در مقابل کلمه(نقض) که به معناى شکستن آن است . و کلمه(ام) در این آیه منقطعه است .
و مـعـنـاى آن - بـه طـورى کـه - از سیاق آیه و آیات بعدش استفاده مى شود چنین است : بلکه نقشه اى را که علیه تو کشیدند محکم کردند، و ما هم نقشه خود را علیه ایشان محکم خـواهـیـم کـرد، در نـتـیـجـه آیـه شـریـفه هم معناى آیه(ام یریدون کیدا فالذین کفروا هم المکیدون) مى باشد.

ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم بلى و رسلنا لدیهم یکتبون

مـنـظور از کلمه(سر) اسرارى است که در دلهاى خود پنهان مى دارند، و منظور از کلمه(نـجـوى) سـخـنـان بـیـخ گـوشـى است که با یکدیگر دارند، سخنانى که مى خواهند دیگران نشنوند. و چون سر عبارت است از حدیث نفس لذا از علم خدا بدان و از اطلاع خدا به سخنان بیخ گوشى آنان تعبیر کرد به اینکه خدا آن را مى شنود.
(بـلى و رسـلنـا لدیـهـم یکتبون) - یعنى بله ما سر و نجواى ایشان را مى شنویم و فـرسـتـادگـان مـا هـم که موکل بر ایشانند تا اعمالشان را بنویسند کارهاى ایشان را مى نویسند و حفظ مى کنند.

قل ان کان للرحمن ولد فانا اول العابدین

در ایـن آیـه الوهـیت فرزند را از راه ابطال اصل وجود فرزند براى خدا و اینکه اگر چنین چـیـزى بـود مـن اولیـن پـرسـتـنـده آن فـرزنـد بـودم ابـطـال مـى کـند. و اگر(ان) شرطیه را استعمال کرد و(لو)شرطیه را که دلالت بـر امـتـنـاع دارد اسـتـعـمـال نـکـرد بـا ایـنـکـه مقتضاى مقام این بود که بفرماید(لو کان للرحمان ولد) براى این است که طرف مقابل را کمى از مقام لجبازیشان پایین آورده ، به انصاف وادار سازد.

و معناى آیه این است که : به ایشان بگو اگر براى رحمان فرزندى مى بود - آن طور که مشرکین مى پندارند -خود من اولین کسى بودم که او را مى پرستیدم ، و حق نبوتش را اداء مـى کـردم ، چـون اگـر بـود قـهـرا هـم سـنـخ پـدرش بـود، و لیکن من مى دانم که چنین فـرزنـدى وجـود ندارد، و به همین جهت کسى را به عنوان فرزند خدا نمى پرستم نه به خاطر اینکه فرزند خدا هست ولى من با او دشمنى دارم .

وجـــوه مـــخـــتـــلف در مـــعـــنـــاى آیـــه :(قـــل ان کـــان للرحـــمـــن و لد فـانـااول العابدین)

مفسرین براى این آیه معانى دیگرى ذکر کرده اند که اینک از نظر خواننده مى گذرد.

1- مـعـنـایش این است که : اگر براى خدا آنطور که شما مى پندارید فرزندى مى بود، بـاز مـن او را نـمـى پـرسـتیدم ، و تنها خداى یگانه را مى پرستیدم ، نه آن فرزندى که شما مى پندارید.

2- اینکه حرف(ان) نافیه است و معنایش این است که : بگو براى خدا فرزندى نیست پس من در بین شما اولین کسى هستم که داراى توحید در عبادتم .

3- کلمه(عابدین) از ماده عبد است که به معناى انف و استنکاف است ، و معناى آیه چنین اسـت که : اگر براى رحمان فرزندى بود من اولین کس بودم که از عبادت او استنکاف مى کـردم ، چـون کـسـى که فرزنددار مى شود حتما جسم است ، بدون جسمانیت فرزنددار شدن محال است ، و جسمانیت منافات با الوهیت دارد.

4- معنایش این است : همانطور که من اولین پرستنده خدا نیستم ، همچنین خدا فرزند ندارد، یـعـنى اگر جایز بود که شما چنین ادعاى محالى بکنید، براى من هم جایز بود چنان ادعاى محالى بکنم .

و از این قبیل وجوهى دیگر ذکر کرده اند، اما ظاهر از آیه همان معنایى است که ما آوردیم .

سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما یصفون

در این آیه خدا را از آنچه به وى نسبت مى دهند منزه مى دارد. و از ظاهر کلام بر مى آید که جمله(رب العرش) عطف بیان باشد براى جمله(رب السموات و الارض)، چون مراد از(سـمـاوات و ارض) مـجموعه عالم مشهود است که همان عرش سلطنت و ملک خدا است که مستولى بر آن است ، و بر آن حکم مى راند، و امور آن را تدبیر مى کند.

و ایـن آیـه شـریـفـه خالى از اشاره به حجتى بر وحدانیت خداى تعالى نیست ، چون وقتى خلقت مختص خداى تعالى باشد، و حتى خود خصم هم بر این انحصار اعتراف داشته باشد، و وقـتـى خـلقـت و آفـریدن از شؤ ون عرش ملک خدا باشد، و چون تدبیر هم عبارت است از نـظـم خـلقت ، و اینکه فلان موجود را قبل از آن موجود دیگر، و آن دیگرى را بعد از آن خلق کند، پس تدبیر هم مختص به خدا، و از شؤ ون عرش او خواهد بود. پس ربوبیت از براى عرش عبارت است از ربوبیتش براى تمامى آسمانها و زمین .

فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون

ایـن آیـه شـریـفـه تـهـدیـدى اسـت اجـمـالى بـراى کـفـار کـه خـداى تـعـالى رسول گرامى خود را ماءمور مى کند که از ایشان اعراض کند، تا روزى که ببینند آنچه را که از آن بر حذر مى شدند، و آن عبارت است از عذاب روز قیامت .

و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه:آنـهـا را رهـا کـن تـا در ابـاطـیـل خـود فـرو رونـد، و در دنـیـاى خـود بـه بـازى سـرگرم باشند، و به خاطر این سـرگـرمـى از انـدیـشـیـدن در باره آیندهخود غافل گردند تا ناگهان آن روزى را که از عـذابـش زنـهـارشـان مـى دادى بـبـیـنـنـد، و آن روز قـیـامـت اسـت- کـه در آیـات قبل در باره اش مى فرمود:(هل ینظرون الا الساعه ...).

و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله و هو الحکیم العلیم

یـعـنـى او کـسى است که در آسمانها معبود مستحق عبادت است ، و نیز در زمین معبود است یعنى مـسـتـحـق عـبـادت اسـت.و خـلاصـه او بـه تـنـهـایـى مـسـتـحـق مـعـبـودیـت اهل آسمانها و زمین است. و تکرار کلمه(اله) - به طورى که گفته اند - هم تاءکید را افـاده مـى کند، و هم دلالت مى کند بر اینکه اله بودن خدا در آسمان و زمین به معناى آن است که الوهیت او متعلق به آسمانها و زمین است ، نه به این معنا که او در آسمانها و زمین و یا در یکى از آن دو مکان جاى دارد.

احتجاج بر وحدانیت خداى تعالى در ربوبیت

و در این آیه شریفه مقابله اى نسبت به آلهه اى که مشرکین براى آسمان و زمین اثبات مى کـنـنـد بـه کـار رفـتـه ، مى فرماید در همه آسمانها و زمین جز او الهو معبودى نیست . و در ایـنـکه آیه شریفه را با جمله(و هو الحکیم العلیم ختم)فرموده ، با در نظر گرفتن ایـنـکـه جـمـله مـذکـور انحصار را مى رساند، اشاره اى است به وحدانیت خدا در ربوبیت که لازمه این وحدانیت در ربوبیت داشتن حکمتو علم است .

و تبارک الذى له ملک السموات و الارض و ما بینهما و عنده علم الساعه و الیه ترجعون

این آیه شریفه ثنایى است بر خداى تعالى به داشتن خیر کثیر، چون معناى مبارک بودن این است که محل صدور خیر کثیر باشد.

و هـر یـک از صـفـات سـه گـانـه اى کـه در آیـه شـریـفـه آمـده ، حـجـتـى اسـت مـسـتـقـل بـر یگانگى خدا در ربوبیت. اما مالک بودنش براى همه عالم روشن است و احتیاج بـه اسـتـدلال ندارد، چون براى کسى اثبات ربوبیت مى شود که مالک باشد تا بتواند ملک خود را تدبیر کند، و اما کسى که مالک نیست معنا ندارد مدبر باشد.و اما اینکه علم به قـیـامت را منحصر در خداى تعالى کرده ، دلیل آن نیز روشن است ، براى اینکه قیامت عبارت اسـت از مـنـزل نـهـایى که تمام موجودات به سوىآن در حرکتند، و چگونه ممکن است کسى مـدبـر هـمه عالم باشد ولى از منتهى الیه سیر مخلوقات خود اطلاعى نداشته باشد.پس خـداى تـعـالى یـگـانـه رب مـوجودات است ، نه آن خدایانى که مشرکین ادعاء مى کنند. و اما ایـنـکـه فرمود موجودات به سوى او بازگشت مى کنند، دلیلش این است که برگشتن به سوى خداى تعالى به خاطر حساب و جزاء است ، و حساب و جزاء، آخرین مرحله تدبیر است ، و مـعـلوم اسـت کسى که تدبیر عالم به دست او است رجوع عالم نیز به سوى او است ، و کسى که تدبیر و رجوع بسوى او است ربوبیت هم از آن او است .

و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم یعلمون

سـیـاق ایـن آیه سیاق عموم است ، در نتیجه مراد از جمله(الذین یدعون ، الذین یعبدون) است ، یعنى کسانى که به جاى خدا چیزهایى را مى پرستیدند، پس غیر از خدا هیچ معبودى مالک شفاعت نیست ، نه ملائکه ، و نه جن ، و نه بشر، و نه هیچ معبودى دیگر.

و مـراد از کـلمه(حق) در اینجا دین توحید، و مراد از(شهادت به حق) اعتراف به آن دیـن اسـت . و مـراد از جـمـله(و هـم یـعلمون) از آنجا که علم ، مطلق آمده آگاهى به حقیقت حـال کـسـى است که مى خواهند برایش شفاعت کنند.پس تنها کسى مى تواند شفاعت کند که مـعـتـرف بـه تـوحـیـد بـاشـد.و نـیـز بـر حـقـیـقـت حـال و حـقـیـقـت اعـمـال کـسى که مى خواهد شفاعتش کند واقف باشد، همچنان که در جاى دیگر فرموده:(لا یـتـکـلمـون الا مـن اذن له الرّحـمـن و قـال صـوابـا)و وقـتـى حـال شـفـعاء چنین باشد، معلوم است که مالک چنین شفاعتى نخواهند بود مگر بعد از شهادت بـه حـق ، پـس جـز اهـل توحید را نمى توانند شفاعت کنند، همچنان که قرآن کریم فرموده :(و لا یشفعون الا لمن ارتضى).

و این آیه شریفه تصریح دارد بر اینکه شفاعتى در کار هست .

و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن اللّه فانى یوفکون

یـعنى اگر از آنان بپرسى چه کسى خلقشان کرده هر آینه خواهند گفت اللّه پس از راه حق بـه کجا منحرف مى شوند، به سوى باطل که همان مسلک شرک است . چون مشرکین اعتراف دارند به اینکه جز ذات اللّه تعالى هیچ خالقى دیگر نیست ، و از سوى دیگر از آنجا که تدبیر که همان ملاک ربوبیت است منفک و جداى از خلق نیست که در این کتاب مکرر توضیح داده شده - پس باید اعتراف کنند که معبود تنها کسى است که خلقت به دست او است ، و او خداى سبحان است .

و قیله یا رب ان هولاء قوم لا یومنون

ضمیر در کلمه(قیل) بى اشکال به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) بر مى گـردد. و کـلمـه(قـیـل)مـصـدر اسـت ، هـمـچـنـان کـه کـلمـه(قـول) و(قـال) نیز مصدر است . و جمله(قیله) - به طورى که گفته اند - عـطـف است بر کلمه(الساعه) در جمله(و عنده علم الساعه). و معنایش این است که : نـزد خـدا است علم قیامت ، و علم سخن او که گفت : اى پروردگار اینان که قوم من اند ایمان نمى آورند.

فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون

در این جمله به آن جناب دستور مى دهد که از آنان اعراض کند. و آن جناب را از ایمان آوردن ایـشـان مـاءیوس مى کند. و معناى جمله(قل سلام) این است که : با ایشان خدا حافظى و وداع کن ، وداع کسى که مى خواهد براى همیشه ترکشان گوید، و از ترک آنان هیچ باکى نداشته باش .

(فسوف یعلمون) - این آیه تهدید و وعیدى است نسبت به آنها.

بحث روایتى

(روایاتى در ذیل آیات گذشته مربوط به توحید)

در کـتـاب احـتجاج از على(علیه السلام) روایت کرده که در حدیثى طولانى فرموده : کلمه(عـابـدیـن) در آیـه(ان کـان للرحـمـن ولد فـانـا اول العـابـدیـن) بـه مـعـنـاى جـاحـدیـن(مـنـکـریـن) اسـت . و بـنـابـرایـن تاءویل ، ظاهر آیه درست ضد باطن آن است .
مـؤ لف : ظـاهـرا مـراد ایـن حـدیث این باشد که کلمه عابد به آن معنایى که لفظ در هنگام اطلاق به آن منصرف مى شود، نمى باشد، بلکه خلاف آن معنا منظور است .

و در کـافـى بـه سـنـد خـود از هشام بن حکم روایت کرده که گفت: ابو شاکر دیصانى مى گفت : در قرآن آیه اى است که مرام و مسلک ما را امضاء کرده . گفتم : کدام آیه است ؟ گفت : آیـه(هـو الذى فى السماء اله و فى الارض اله) است . من نتوانستم جوابش را بدهم ، پـس به حج رفتم و جریان را به عرض امام صادق(علیه السلام) رساندم . فرمود:این گـفـتـار، گفتار زندیقى است خبیث ، وقتى برگشتى به او بگو نام تو در کوفه چیست ؟ لابـد مـى گـویـد نامم فلان است ، بپرس نامت در بصره چیست ، باز مى گوید همان نامى که در کوفه دارم ، آنگاه بگو خداى تعالى نیز همین طور است ، هم در آسمان اله است و هم در زمین و هم در دریاها و هم در بیابانها و هم در همه مکانها.

هـشـام بـن حکم مى گوید: وقتى برگشتم ، نزد ابو شاکر رفتم و پاسخ را گفتم . گفت این پاسخ حتما از حجاز آمده .

و در تـفـسـیـر قـمـى در ذیـل آیـه(و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه) از معصوم(عـلیـه السـلام)نـقـل کـرده کـه فـرمـوده:مـنـظـور کـسانیست که مردمى در دنیا آنها را مى پـرسـتـیدند و در قیامت نمى توانند پرستندگان خود را شفاعت کنند. و در کافى به سند خـود از ابـى هـاشم جعفرى روایت کرده که گفت : از امام ابى جعفر دوم(حضرت جواد الائمه عـلیـه السـلام) پـرسـیـدم : مـعـنـاى(واحـد) چـیست ؟ فرمود:اجماع و اتفاق زبانها به وحـدانـیـت او اسـت ، چون قرآن کریم مى فرماید:(و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن اللّه) یـعـنـى اگر از مشرکین هم بپرسید که چه کسى ایشان را خلق کرده خواهند گفت(اللّه).