background
وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ
و همانا آن، نشانه‌اى براى [فهم‌] رستاخيز است، پس زنهار در آن ترديد مكن، و از من پيروى كنيد؛ اين است راه راست!
آیه 61 سوره الزُّخْرُف
بـعـد از آنـکه در آیات قبل از اشاره به داستان موسى(علیه السلام) فارغ شد، اینک در ایـن آیـات بـه داسـتـان عـیـسـى(عـلیـه السـلام) اشـاره مـى کـنـد، و قـبـل از هـر چـیـز مـجـادله مـردم با رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) در باره عیسى(علیه السلام) را ذکر نموده سپس از آن پاسخ مى دهد.

و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون ... خصمون

تـــفــسـیـر و شـاءن نـزول آیـه :(و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون) ووجوه مختلفى که در این باره گفته اند

از اینجا تا آخر چهار و یا شش آیه پیرامون جدال مردم در باره مثلى که به عیسى بن مریم زده شـد بـحـث مـى کـنـد، و آنچه با دقت و تدبر در این آیات به دست مى آید، با در نظر گرفتن اینکه این سوره در مکه نازل شده و با قطع نظر از روایات ، این است که مراد از جـمـله(و لمـا ضرب ابن مریم مثلا)آیات اول سوره مریم است ، چون تنها سوره اى که در مـکه نازل شده و داستان مریم بطور مفصل در آن آمده سوره مریم بوده که در آن داستان عـده اى از انـبـیـاء(عـلیـهـم السـلام) آمده ، و بدان جهت آمده که خداى تعالى بر آنان انعام فـرمـوده . و در آخـر با آیه(اولئک الذین انعم اللّه علیهم من النبیین) ختم شده است ، و در آیات مورد بحث فرموده :(ان هو الا عبد انعمنا علیه) و این خود شاهد است بر این که آیه(و لما ضرب ابن مریم مثلا) اشاره به مطالب سوره مریم است .

و مـراد از جـمـله(اذا قـومـک مـنه یصدون مذمت) قریش است ، چون کلمه(یصدون) به کـسـره صـاد - به معناى(یضجون ضجه و خنده مى کنند)مى باشد، و معلوم مى شود قـریـش وقـتـى شـنـیـدنـد کـه قـرآن بـه داسـتـان عـیـسـى(عـلیـه السـلام) مـثـل مى زند، آن را مسخره کردند. البته کلمه(یصدون)به ضمه صاد هم قرائت شده کـه بـه مـعـنـاى(یـعـرضـون اعـراض مـى کـنند) مى باشد، و این قرائت با جمله بعدى سازگارتر است .

(و قـالوا ءآلهـتنا خیر ام هو) - استفهام در این آیه انکارى است ، و معنایش این است که :آیـا خـدایـان مـا بـهـتـر اسـت یا پسر مریم ، گویا چون از قرآن شنیده اند که نام مسیح را بـرده ، و نعمت و کرامت خداى را بر او شمرده ، آن را نادیده گرفته اند، و مسیح را از دید مـسـیـحـیـت کـه او را خـدا و پسر خدا مى پنداشتند با آلهه خود مقایسه کردند و در رد دعوت رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم) بر توحید گفته اند: خدایان ما بهتر از مسیح اسـت .و ایـن نـوع جدال سخیف ترین جدالها است ، چون از آن بر مى آید که گویا خواسته انـد بـگـویـنـد اوصـافـى کـه در قـرآن بـراى مـسـیـح آمـده اصـلا قـابـل اعـتـنـاء نـیست ، و اگر مسیح قابل اعتنایى باشد مسیح از نظر نصارى است ، و آنهم قابل مقایسه با خدایان ما نیست ، و خدایان ما بهتر از او است .

(مـا ضـربوه لک الا جدلا) - یعنى تو را با جمله(ءالهتنا خیر ام هو) مواجه نکردند مـگـر از در جـدل ، و خـواسـتـه انـد بـدان وسـیـله مـثـل مـذکـور را بـاطـل کـنـنـد، هر چند که حق باشد(بل هم قوم خصمون) یعنى آنان بطور قطع مردمى ثابت در خصومت و مصر بر آنند.
(ان هـو الا عبد انعمنا علیه) - این جمله رد مطلبى است که از گفتار مشرکین استفاده مى شـود که گفتند:(ءالهتنا خیر ام هو) چون به طورى که خواهد آمد از این سخن برمى آید کـه خـواسـتـه انـد بگویند مسیح ، اله نصارى است . و جمله مورد بحث در رد آن مى فرماید مسیح تنها بنده اى بود که ما بر او انعام کردیم .

سخن دیگر مفسرین در تفسیر آیه شریفه

زمـخـشـرى در تـفـسـیـر کـشـاف و عـده زیـادى دیـگـر از مـفـسـریـن از ابـن عـبـاس و دیگران نـقـل کـرده انـد کـه در تـفـسـیـر آیـه گـفـتـه انـد:وقـتـى رسـول خـدا(صـلى اللّه علیه و آله وسلم) آیه(انکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم) که علیه قریش است تلاوت کرد، قریش سخت در خشم شدند. و ابن الزبعرى گفت :اى مـحـمـد تـنها ما و خدایان ما هیزم جهنمند، و یا خدایان همه امت ها؟ فرمود: هم شما و هم خدایان شما، و هم همه امت ها مشمول این آیه اند. ابن الزبعرى گفت :به پروردگار کعبه سوگند کـه الان در بـحـث بـر تـو غـلبه مى کنم براى اینکه گفتى تمامى خدایان همه امت ها هیزم جـهـنـمـنـد، آیـا تو عیسى بن مریم را پیغمبر نمى دانى و بر او و بر امتش ثناى خیر نمى گویى ؟

بـا ایـنـکـه ایـن را هـم مـى دانـى کـه امـت نـصارى او را مى پرستند، و نیز عزیز و ملائکه پـرسـتـیـده مـى شـوند، اگر بگویى همه اینها در آتشدوزخ قرار مى گیرند، ما هم هیچ حـرفـى نـداریـم کـه بـا خـدایـان خـود در آتـش بـاشـیـم.مـشـرکـیـن از ایـن احـتـجـاج خـوشحال شدند و خندیدند، و رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) همچنان ساکت بود تا آنکه این آیه نازل شد:(ان الذین سبقت لهم منا الحسنى اولئک عنها مبعدون) و همچنین آیه مورد بحث در این زمینه نازل شد.

و مـعـنـاى آن ایـن اسـت کـه:وقـتـى ابـن الزبـعـرى عـیـسـى بـن مـریـم را مـثـل زد، و مـسیح پرستى نصارى را دلیل بر رد کلام تو گرفت ،(اذا قومک) ناگهان قریش که قوم تواند از این مثل(یصدون) فریادشان به خوشحالى و خنده بلند شد، چون به خیال خود تو را مجاب کردند، و آنگاه گفتند: ءآلهتنا خیر ام هو)یعنى آیا خدایان مـا بهتر است یا مسیح ؟ و مسلما عیسى به نظر تو از خدایان ما بهتر است ، و وقتى او هیزم جـهـنـم بـاشـد دیـگـر جـهـنـمـى بـودن خـدایـان مـا سـهـل اسـت ، و ایـن مـثـل را بـرایـت نـزدنـد مـگـر از راه جـدل ، و صـرف غـلبـه کـردن در بحث ، نه به منظور تشخیص حق از باطل.

نقد و بررسى روایت مذکور

و ما در بحث روایتى که بعد از آیه 98سوره انبیاء ایراد کردیم گفتیم که این روایت به خـاطـر ایـنکه از چند جهت موهون و سست است ، و نیز به خاطر خللى که در مضمون آن هست ، ضـعـیـف اسـت و نـمـىتـوان بـه آن اعـتـمـاد کـرد، حـتـى از حـافـظ ابـن حـجـر هـم نقل شده که گفته این حدیث اصلى ندارد، و در هیچ یک از کتب حدیث دیده نشده نه با سند و نه بدون سند.

و هـر چـنـد ایـن داسـتـان ابـن الزبـعـرى از طـرق شـیـعـه هـم نقل شده - و البته طورى نقل شده که هیچ مناقشه و اشکالى متوجه آن نیست - و لیکن در آن نـقـل گـفـتـه نـشـده کـه آیـه(و لمـا ضـرب ابـن مـریـم ...) در بـاره ایـن قـصـه نازل شده است .

علاوه بر اینکه ظاهر جمله(ضرب ابن مریم) و جمله(ءآلهتنا خیر ام هو) با تفسیرى که این روایت کرده درست و سازگار نیست .

بـعـضـى دیـگـر از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد:وقـتـى مـشـرکـیـن آیـه(ان مـثـل عـیـسـى عـنـد اللّه کـمـثـل ادم خـلقـه مـن تـراب ثـم قـال له کـن فـیکون) را شنیدند، گفتند:پس دین ما راهنماتر از دین نصارى است ، براى ایـنـکـه نـصـارى انـسـانـى را مـى پـرستند، و ما ملائکه را- البته منظورشان از ملائکه ارباب بت ها بود - پس آلهه ما بهتر از اله نصارى است .

پـس مـثل زننده به عیسى بن مریم خداى سبحان است ، و اینکه گفتند(ءالهتنا خیر ام هو) به منظور برترى دادن بت ها بر عیسى است ، نه عکس آن که در وجه قبلى آمده بود.

ایـن وجـه هـم درسـت نـیـسـت ، بـراى ایـنـکـه آیـه شـریـفـه(ان مـثـل عـیـسـى عـنـد اللّه کـمـثـل ادم خـلقـه مـن تـراب) در مـدیـنـه نازل شده ، و آیات مورد بحث که از جمله(و لما ضرب ابن مریم) آغاز مى شود در مکه نازل شده ، و آیات سوره اى است مکى .
از ایـن هم که بگذریم بنابر این وجه ، اساس گفتار مشرکین این مى شود که خواسته اند خـود را بـر نـصارى برترى دهند، و بر این اساس ‍ دیگر هیچ ارتباطى بین آیه(ان هو الا عبد انعمنا علیه ...) به ما قبلش تصور نمى شود.

توجیهات دیگرى براى آیه و اشکالات آنها

بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه انـد:وقـتـى مـشـرکـیـن شـنـیـدنـد کـه قـرآن مـى فـرمـایـد(ان مـثل عیسى عند اللّه کمثل آدم خلقه من تراب) داد و فریادشان بلند شد و گفتند: محمد چه منظورى از این حرف مى تواند داشته باشد، غیر از اینکه ما او را به الوهیت بشناسیم ، و بـپـرسـتیم همانطور که مسیحیان عیسى را مى پرستند، با اینکه آلهه خود ما بهتر از محمد است .

اشـکـال ایـن تفسیر همان اشکالى است که در دو وجه قبلى بیان داشته و گفتیم مشرکین مکه آیـه(ان مـثـل عـیـسـى عـنـد اللّه) را نـشـنـیـده بودند، چون این آیه سالها بعد در مدینه نازل شد.

بـعضى دیگر در توجیه آیه گفته اند: منظور مشرکین از جمله(ءآلهتنا خیر ام هو) جواب از اشـکـالى اسـت که متوجه اعتقاد ایشان شده که مى گفتند:ملائکه دختران خدایند و نیز از اشـکـالى کـه مـتـوجـه مـلائکـه پـرسـتى آنان شده ، و گویا خواسته اند بگویند:مساءله مـلائکه پرستى یک چیز نو ظهورى از ما نیست ، براى اینکه نصارى مسیح را مى پرستند، و او را بـه خـدا مـنسوب مى کنند، با اینکه موجودى است بشرى و زمینى ، و ما ملائکه را مى پرستیم و به خدا منسوب مى کنیم که از بشر زمینى برتر و بهتر است .

اشکال این توجیه هم این است که از عهده توجیه جمله(و لما ضرب بن مریم مثلا اذا قومک مـنـه یـصـدون)بـرنـمى آید، چون از آیه برمى آید که براى مشرکین مثلى از عیسى زده شـده ، و آنـان به داد و فریاد درآمده اند، و این وجه توجیه نمى کند که چه مثلى از عیسىبـراى مـشـرکـیـن زده شـده. عـلاوه بر این ، جمله(ان هو الا عبد انعمنا علیه) بنابر این تفسیر بى ربط به ما قبل مى شود، همانطور که در دو وجه قبلى نیز بى ربط مى شد.

بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه انـد:مـعـنـاى ایـنـکه گفته اند:(ءآلهتنا خیر ام هو)این است که مـثـل مـا در پـرسـتـش آلهـه مـثـل نـصـارى اسـت در پـرسـتـشمـسـیـح ، حـال خـودت بـگـو کـدام بـهـتر است ؟ پرستش آلهه ما و یا پرستش مسیح ؟ اگر در پاسخ بـگـویـد:عـبـادت مـسـیـح بـهـتـر اسـت ، اعـتـراف کـرده بـه ایـنـکـه پس غیر خدا پرستیدن عـمـل درسـتى است. و اگر بگوید عبادت آلهه بهتر است ، باز هم همان اعتراف را کرده . و اگر بگوید در پرستش مسیح هیچ خیرى نیست ، مقام و منزلت او را پایین آورده . آنگاه جمله(ان هـو الا عـبـد انـعـمـنـا عـلیه) جواب گفتار مشرکین مى شود، و مى فرماید اگر مسیح شـرافـت هایى مختص به خود دارد، انعامى است که خداى تعالى به او کرده ، و باعث نمى شود که پرستش او جائز باشد.

اشـکال این توجیه این است که هر چند فى نفسه حرف درستى است ، اما گفتگو در این است که جمله(ءآلهتنا خیر ام هو) چگونه بر این برترى دلالت دارد.

گفتار طبرسى در مجمع البیان بعد از نقل وحده تغییر آیه

در مـجـمـع البـیـان بـعـد از نقل وجوهى که در تفسیر آیه گفته اند خودش گفته:چهارمیش تـفـسـیـرى اسـت کـه از پیشوایان اهل بیت(علیهم السلام) از امیر المؤ منین(علیه السلام) نـقـل کـرده اند که فرموده : روزى نزد رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم)رفتم ، و دیـدم در بـیـن جـمـعـى از قـریـش نـشـسـتـه ، هـمـیـن کـه مـرا دیـد فـرمـود: یـا عـلى !مـثـل تـو در ایـن امـت مـثـل عـیسى بن مریم است که جمعى او را دوست داشتند، و در دوستى خود افراط کرده ، هلاک شدند، و جمعى دیگر دشمنش داشتند و در دشمنىخود افراط کرده ، هلاک شـدنـد، و جـمـعـى دیـگـر راه مـیـانـه را رفـتـنـد و نـجـات یـافـتـنـد.ایـن گـفـتـار رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله وسلّم) بر قریش گران آمد و خنده سر دادند، و گفتند:عـلى را تـشـبـیـه بـه انـبـیـاء و رسـل مـى کـنـد، پـس در پـاسـخـشـان ایـن آیـه نازل شد.

مـؤ لف :ایـن روایـت کـلام مـشـرکین را که گفتند آیا خدایان ما بهتر است یا او توجیه نمى کـنـد، و اگـر قـصـه اى کـه در روایـت آمـده شـاءن نـزول آیـه بـاشد، معناى جمله(ءآلهتنا خیر ام هو) این مى شود که : اگر ما آلهه خود را پـیروى و بزرگانمان را اطاعت کنیم ، بهتر است از اینکه على را دوست داشته باشیم و او را سـرور خـود بدانیم ، تا بر ما حکومت کند. و یا بهتر است از اینکه محمد را پیروى کنیم تا او على ، پسر عمویش را بر ما سرور و حاکم سازد.

مـمـکـن هـم هـست جمله(و قالوا ءآلهتنا خیر ام هو...) جمله اى استینافى و غیر مربوط به ما قـبـل بـاشـد. و خـلاصـه ایـن آیـه در خـصـوص ‍ آن قـصـه نـازل نـشـده بـاشـد، بلکه تنها آیه(و لما ضرب بن مریم مثلا) در خصوص آن قصه نازل شده باشد.

ان هـو الا عـبـد انـعـمـنـا عـلیـه و جـعـلنـاه مـثـلا لبـنـى اسرائیل

آنـچـه سیاق اقتضاء مى کند این است که ضمیر هو به عیسى بن مریم برگردد، و مراد از مـثـل بـودن او بـطورى که گفته اند این است که آن جناب آیتى عجیب از آیات الهى است که نامش مانند مثلهاى جارى بر سر زبانها است .

و مـعناى آیه این است : پسر مریم به جز بنده اى که اظهار بندگى ما مى کرد نبود.بنده اى بود که ما بر او انعام کردیم و نبوتش دادیم ، و به روح القدس تاءییدش نمودیم و مـعـجـزاتـى روشن بر دستش جارى ساختیم ، و انعامهاى دیگر به او کردیم ، و او را آیتى عـجـیـب و خـارق العـاده قـرار دادیـم تـا بـه وسـیـله او حـق را بـراى بـنـى اسرائیل بیان کرده باشیم.

و ایـن مـعـنا بطورى که ملاحظه مى فرمایید رد جمله(ءآلهتنا خیر ام هو)مى باشد، چون ظـاهـر ایـن جـمله این است که خواسته اند خدایان خود را در الوهیت بر مسیح برترى دهند. و حاصل جواب این است که :مسیح اصلا اله نبود که در مقام مقایسه الوهیت او با الوهیت خدایان خـود بـرآیـیـد، بـلکـه تـنـهـا و تنها بنده اى بود که خدا بر او انعام کرد. و اما آلهه خود مشرکین که نظریه قرآن در باره الوهیتشان روشن است ، و آیه مورد بحث در مقام رد آن نیست .

ردّ اســـتـــبــعـاد کمالات عیسى(ع) توسط مشرکین ، و بیان امکان تزکیه انسان تا سر حدّملک گونه شدن

و لو نشاء لجعلنا منکم ملئکه فى الارض یخلفون

ظاهرا این آیه شریفه متصل است به ما قبلش ، و مى خواهد این استبعاد را بر طرف کند که چـگـونـه مـمـکـن اسـت یـک فـرد بـشـر داراى ایـن هـمـه کـمـالاتـى کـهقـرآن دربـاره عـیسى نـقـل مـى کـنـد بـوده بـاشـد و بـتـوانـد مـرغ بیافریند، مرده زنده کند، و در روزهایى که طـفـل در گـهـواره اسـت بـا مـردم حـرف بـزنـد، و خـوارقـى امـثال این از خود بروز دهد. و خلاصه مانند ملائکه واسطه فیض در احیاء و اماته و رزق و سایر انواع تدبیر باشد، و در عین حال عبد باشد و نه معبود و مالوه باشد، نه اله .

آرى ، این گونه کمالات در نظر وثنیت مختص به ملائکه ، و ملاک الوهیت آنها است که باید بـخـاطـر داشـتـن آنـهـا پـرسـتـیـده شـونـد. و کـوتـاه سـخـن ایـنـکـه : از نـظـر وثـنـیـت محال است بشرى پیدا شود که این نوع کمالاتى را که مختص ملائکه است دارا باشد.

آیه شریفه مى خواهد این استبعاد را برطرف ساخته ، بفرماید که خداى تعالى مى تواند انـسـان را آن چـنـان تـزکـیـه کـنـد و باطنش را از لوث گناهان پاک سازد که باطنش باطن مـلائکـه گـردد و ظـاهـرش ظـاهـر انـسان باشد و با سایر انسانها روى زمین زندگى کند. خـودش از انـسـانى دیگر متولد شود، و انسانى دیگر از او متولد گردد، و آنچه از ملائکه به ظهور مى رسد از او نیز ظهور یابد.

و ایـن کـار انـقـلاب مـاهـیـت نـیـسـت کـه بـگـویـى فـى نـفـسـه امـرى اسـت مـحـال و قـابـل آن نـیـسـت کـه از خـدا سـر بـزنـد، بـلکـه نـوعـى تـکـامـل وجـودى اسـت ، کـه خـداى تـعـالى انـسـانـى را از حـدى از کمال بیرون آورده ، به حدى بالاتر از آن مى برد، که امکان و ثبوتش در جاى خود ثابت و مسلم شده است .
و بنابراین کلمه(من) در(منکم) به معناى بعضى از شما است ، و جمله(یخلفون) بـه مـعـناى این است که بعضى بعضى دیگر را جانشین خود سازد(همانطور که گفتیم در عـیـن این که کار ملائکه را مى کنند، خود خلیفه و فرزند دیگرى باشند، و فرزندانى از ایشان خلیفه و جانشین ایشان شوند).
و در مـجـمـع البـیـان گـفـتـه کـلمـه(مـن) در(مـنـکم) معناى بدلیت را افاده مى کند، همانطور که در شعر شاعر به این معنا آمده ، مى گوید:

فلیت لنا من ماء زمزم شربه

مبرده باتت على الطهیان و معناى(یخلفون) این است که جانشین بنى آدم باشند، و معناى آیه این است که : اگر مـا بـخـواهـیـم مـى تـوانـیـم هـمـه شـمـا انـسـان هـا را هـلاک کـنـیـم ، و بدل از شما ملائکه را در زمین سکونت دهیم تا زمین را آباد و خدا را عبادت کنند.

لیکن این تفسیر آنطور که باید و شاید با نظم آیه سازگار نیست .

مقصود از اینکه(عیسى علم به قیامت است)

و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقیم

ضـمـیـر در(انه) به عیسى(علیه السلام) برمى گردد، و مراد از اینکه مى فرماید(عـیـسـى عـلم به قیامت است) این است که وسیله علم به قیامت است . و معناى آیه این است عـیسى وسیله اى است که با آن مى توان به قیامت علم یافت ، براى اینکه هم خودش بدون پدر خلق شده ، و هم اینکه مرده را زنده مى کند، پس براى خدا کارى ندارد که قیامت را بپا کـنـد، و مـوجـودات مـرده را زنـده کـنـد، پـس‍ دیگر در مساءله معاد شک نکنید، و به هیچ وجه تردید نداشته باشید.

بـعـضـى دیـگر در معناى جمله(عیسى علم به قیامت است) گفته اند: مراد این است که آن جـنـاب یـکـى از دلیـل هـاى نـزدیـک شـدن قـیـامـت اسـت ، کـه قبل از قیامت به زمین نازل مى شود، و مردم از آمدنش مى فهمند که قیامت نزدیک شده .
بـعـضـى دیـگـر گـفته اند: اصلا ضمیر(انه) به قرآن برمى گردد، و معناى اینکه قـرآن عـلم بـه قـیـامـت اسـت ، ایـن اسـت کـه آخـریـن کـتـابـى اسـت کـه از آسـمـان نـازل مـى شـود، و بـا نـزولش هـمـه مـى فـهـمـنـد کـه تـا قـیـامـت دیـگـر کـتـابـى نازل نمى شود.
لیـکـن ایـن دو وجه نمى تواند تفریع و نتیجه گیرى(فلا تمترن بها) را آنطور که باید توجیه کند.
و در باره جمله(و اتبعون هذا صراط مستقیم) بعضى گفته اند: کلامى است از خود خداى تـعـالى ، و مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه هـدایـت مـرا و یـا شـرع مـرا و یـا رسول مرا پیروى کنید که این صراط مستقیم است .
بـعـضى دیگر گفته اند کلامى است که رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله وسلم) به امر خداى تعالى فرموده .

و لا یصدنکم الشیطان انه لکم عدو مبین

کلمه(صد) به معناى صرف و باز دارى است . و بقیه الفاظ آیه روشن است .

و لما جاء عیسى بالبینات قال قد جئتکم بالحکمه ...

مراد از(بینات)، آیات بینات است ، از قبیل معجزات . و مراد از حکمت معارف الهى است ، از قبیل عقاید حقه و اخلاق فاضله .

(و لابـیـن لکم بعض الذى تختلفون فیه) -یعنى براى شما حکم حوادث و افعالى کـه در حـکـمـش اخـتـلاف مـى کـنـیـد بـیـان مـى کـنـم.هـر چـنـد ظـاهـر آیـه مـطـلق اسـت ، هـم شـامـل اعـتـقـادات مـورد اخـتـلاف کـه کـدام حـق و کـدام بـاطـل اسـت مـى شـود، و هـم شـامـل افـعـال و حـوادثـى که در حکمش اختلاف مى شود، و لیکن به خاطر اینکه جمله(قد جـئتـکـم بـالحـکـمـه)قـبـل از آن واقـع شـده ، مـنـاسـب تـر آن است که مختص به حوادث و افعال باشد- و خدا داناتر است .

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفته اند: مراد از جمله(بعض الذى تختلفون فیه) بعضى از مسائل مورد اختلاف نیست ، بلکه همه آنها است .
و ایـن بـطـورى کـه مـى بـیـنـیـد حـرف عـجـیـبـى اسـت کـه کـلمـه(بـعـض) بـه مـعـناى کل باشد.

بـعـضى دیگر گفته اند: مراد این است که من حکمت آوردم تا براى شما تنها امور دینتان را بیان کنم ، نه امور دنیایتان را. ولى نه الفاظ آیه بر این معنا دلالت دارد، و نه مقام آیه .

(فـاتـقـوا اللّه و اطـیـعـون) - در ایـن جمله تقوى را به خدا نسبت داده ، و اطاعت را به رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم). و از قـول آن جـنـاب فـرمـوده(پـس از خـدا بـتـرسـیـد و مـرا اطـاعـت کـنـیـد) تـا ایـن مـعـنـا را مسجل کند، که او جز رسالت ادعایى ندارد.

ان اللّه هو ربى و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم

ایـن آیـه حـکایت دعوت حضرت عیسى(علیه السلام) است تنها به عبادت خدا و اینکه تنها خـداى عـزوجـل رب او،و رب هـمـگـى ایـشـان اسـت . و بـا ایـن بـیـان عـلیـه کـسـى کـه قائل به الوهیت آن جناب بود اتمام حجت مى کند.

فاختلف الاحزاب من بینهم فویل للذین ظلموا من عذاب یوم الیم

ضـمـیـر جـمـع در(مـن بـیـنـهـم) به مردمى برمى گردد که عیسى(علیه السلام) به سـویـشـان گـسیل شده بود. مى فرماید حزبهاى مختلف از بین امت عیسى در امر وى اختلاف کردند: بعضى به وى کفر ورزیدند، و عیبش گفتند. و جمعى دیگر به وى ایمان آوردند و در باره اش غلو کردند. و جمعى راه میانه و اعتدال را رفتند.
و جـمـله(فـویـل للذیـن ظـلمـوا من عذاب یوم الیم) تهدید و وعیدى است علیه دو طائفه اول ، آنها که عیبش گفتند، و آنها که در باره اش ‍ غلو کردند.-----------تـــفــسـیـر و شـاءن نـزول آیـه :(و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون) ووجوه مختلفى که در این باره گفته اند

از اینجا تا آخر چهار و یا شش آیه پیرامون جدال مردم در باره مثلى که به عیسى بن مریم زده شـد بـحـث مـى کـنـد، و آنچه با دقت و تدبر در این آیات به دست مى آید، با در نظر گرفتن اینکه این سوره در مکه نازل شده و با قطع نظر از روایات ، این است که مراد از جـمـله(و لمـا ضرب ابن مریم مثلا)آیات اول سوره مریم است ، چون تنها سوره اى که در مـکه نازل شده و داستان مریم بطور مفصل در آن آمده سوره مریم بوده که در آن داستان عـده اى از انـبـیـاء(عـلیـهـم السـلام) آمده ، و بدان جهت آمده که خداى تعالى بر آنان انعام فـرمـوده . و در آخـر با آیه(اولئک الذین انعم اللّه علیهم من النبیین) ختم شده است ، و در آیات مورد بحث فرموده :(ان هو الا عبد انعمنا علیه) و این خود شاهد است بر این که آیه(و لما ضرب ابن مریم مثلا) اشاره به مطالب سوره مریم است .

و مـراد از جـمـله(اذا قـومـک مـنه یصدون مذمت) قریش است ، چون کلمه(یصدون) به کـسـره صـاد - به معناى(یضجون ضجه و خنده مى کنند)مى باشد، و معلوم مى شود قـریـش وقـتـى شـنـیـدنـد کـه قـرآن بـه داسـتـان عـیـسـى(عـلیـه السـلام) مـثـل مى زند، آن را مسخره کردند. البته کلمه(یصدون)به ضمه صاد هم قرائت شده کـه بـه مـعـنـاى(یـعـرضـون اعـراض مـى کـنند) مى باشد، و این قرائت با جمله بعدى سازگارتر است .

(و قـالوا ءآلهـتنا خیر ام هو) - استفهام در این آیه انکارى است ، و معنایش این است که :آیـا خـدایـان مـا بـهـتـر اسـت یا پسر مریم ، گویا چون از قرآن شنیده اند که نام مسیح را بـرده ، و نعمت و کرامت خداى را بر او شمرده ، آن را نادیده گرفته اند، و مسیح را از دید مـسـیـحـیـت کـه او را خـدا و پسر خدا مى پنداشتند با آلهه خود مقایسه کردند و در رد دعوت رسـول خـدا(صـلى اللّه عـلیه و آله وسلم) بر توحید گفته اند: خدایان ما بهتر از مسیح اسـت .و ایـن نـوع جدال سخیف ترین جدالها است ، چون از آن بر مى آید که گویا خواسته انـد بـگـویـنـد اوصـافـى کـه در قـرآن بـراى مـسـیـح آمـده اصـلا قـابـل اعـتـنـاء نـیست ، و اگر مسیح قابل اعتنایى باشد مسیح از نظر نصارى است ، و آنهم قابل مقایسه با خدایان ما نیست ، و خدایان ما بهتر از او است .

(مـا ضـربوه لک الا جدلا) - یعنى تو را با جمله(ءالهتنا خیر ام هو) مواجه نکردند مـگـر از در جـدل ، و خـواسـتـه انـد بـدان وسـیـله مـثـل مـذکـور را بـاطـل کـنـنـد، هر چند که حق باشد(بل هم قوم خصمون) یعنى آنان بطور قطع مردمى ثابت در خصومت و مصر بر آنند.
(ان هـو الا عبد انعمنا علیه) - این جمله رد مطلبى است که از گفتار مشرکین استفاده مى شـود که گفتند:(ءالهتنا خیر ام هو) چون به طورى که خواهد آمد از این سخن برمى آید کـه خـواسـتـه انـد بگویند مسیح ، اله نصارى است . و جمله مورد بحث در رد آن مى فرماید مسیح تنها بنده اى بود که ما بر او انعام کردیم .