بیان آیات
در ایـن آیات براى بار پنجم به مساءله آنهایى که در آیات خدا مجادله مى کنند برگشت شـده و مـتـعـرض سـرانـجـام کـار آنـان مـى شـود.البـتـه مـا کـار آنـان را بـا بـیـان مـال کار مجادله کنندگانى که در امتهاى گذشته بودند بیان مى کنند و مى فرماید:خداى تـعـالى سـرانـجـام ، دیـن خـود را حـفـظ و یـارى نـمـود.و ایـن مـعـنـا را در اول سـوره بـطـور اجـمـال ، و سـپـس بـا آوردن مـسـاءله دعـوت مـوسـى(عـلیـه السـلام) و داسـتـانـهایى از آن جناب و نصرتى که خدا از خصوص او کرد، بیان فرمود. و آنگاه همین معنا را در ضمن امر به پیامبر اسلام به صبر و وعده اش به نصرت بیان کرد.
و در ایـن آیـات بـراى آخـریـن بـار بـر آنـان جـمـله مـى کـنـد، و مـال امـرشان را و اینکه کارشان به کجا مى انجامد، خاطرنشان مى سازد و مى فرماید که مالامرشان عذاب جاودان است . آنگاه به رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) امر مى فـرمـاید که صبر کند، و وعده اش مى دهد که یارى اش خواهد کرد. و دلگرمش مى کند به اینکه وعده خدا حق است .
بـیـان حـال مـجـادله کـنـنـدگـان در آیـات خدا و سرانجام سختى که در جهنم خواهند داشت
الم تر الى الّذین یجادلون فى آیات اللّه انى یصرفون
و منظور از اینکه در این آیه باز متعرض حال مجادلین شده ، این است که اشاره کند که این طایفه از حق و هدایت منحرف شده اند و اینکه سرانجام چه سرنوشتى خواهند داشت . ولى در آیه(ان الّذین یجادلون فى آیات اللّه بغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر ما هم بـبـالغـیـه)مـتـعـرض حـال آنـان شـده ، از ایـن جـهـت کـه چـه عـامـلى بـاعـث مـى شـود در مقابل حق جدال کنند، و آن را عبارت مى داند از کبر، و آنگاه مى فرماید: به آن کبریایى که در سر مى پرورانند نمى رسند. پس آیه مورد بحث تکرار آیه مزبور نیست ، بلکه هر یک از آن دو یک جهت را متعرضند.
از این بیان اشکالى که در کلام بعضى از مفسرین هست روشن مى شود، مفسر نامبرده گفته اسـت : تـکـرار کـردن مساءله مجادله ، باید محمل صحیحى داشته باشد، و آن این است که :بـگـوییم مجادلین متعدد بوده اند، آن مجادلینى که آیه قبلى متعرض حالشان بود، غیر از آن مـجـادلیـن هـسـتـنـد که در آیه مورد بحث نامبرده شده اند. و یا بگوییم مورد مجادله متعدد بـوده ، مـثـل اینکه مجادله در آیه سابق در مساءله معاد بوده ، و مجادله در آیه مورد بحث در مساءله توحید بوده است .
الّذین کذبوا بالکتاب و بما ارسلنا به رسلنا فسوف یعلمون
آنـچـه از سـیـاق آیـات بـعـدى برمى آید این است که مراد از این مجادلین تنها مجادلین با پـیـامـبـر اسـت بـنابراین مناسبتر این مى باشد که بگوییم: مراد از(کتاب)هم قرآن کـریـم اسـت ، و مـراد از جـمله(بما ارسلنا به رسلنا) کتابها و ادیانى است که سایر انـبـیـاء(عـلیهم السلام) آورده اند، در نتیجه وثنیت که قرآن و سایر کتابهاى آسمانى را منکرند در حقیقت مساءله نبوت را منکرند.
(فسوف یعلمون) - این جمله تفریع است بر مجادله و تکذیب کفار و هم تهدید ایشان اسـت به اینکه به زودى به حقیقت این مجادله در آیات خدا، و تکذیب کتاب و رسولان الهى پى خواهند برد.
اذ الاغلال فى اعناقهم و السلاسل یسحبون فى الحمیم ثم فى النار یسجرون
در مـجـمـع البـیـان مـى گـویـد: کـلمـه(اغـلال) جـمـع(غل)است ، و آن عبارت است از طوقى که به گردن اشخاص مى اندازند، تا خوارى و ذلت او را بـنـمـایـانـنـد. و کـلمـه(غـل)در اصـل بـه مـعـنـاى داخـل شـدن اسـت.و نـیـز گـفـته: کلمه(سلاسل) جمع(سلسله) و آن عبارت است از حـلقـه هایى که از جهت طول پشت سر هم قرار مى گیرد.(که در فارسى بدان زنجیر مى گویند).
(اذ الاغـلال فـى اعـنـاقـهـم)جـمـله اى اسـت مـرکـب از مـبـتـدا و خـبـر، و کـلمـه(سـلاسـل) عطف است بر اغلال و جمله(یسحبون فى الحمیم)نیز خبرى است بعد از آن خـبـر دیـگـر. و جـمـله(ثم فى النار یسجرون) عطف است بر جمله(یسحبون).و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه:بـه زودى حـقـیـقـت عمل خود را خواهند فهمید، آن وقتى که غلها و زنـجـیـرهـا در گـردنـشـان بـاشـد و در آبـى سـوزان کـشـیده شوند و سپس در آتش افکنده گـردنـد.و بـعـضـى گـفته اند: معناى جمله(ثم فى النار یسجرون) این است که به زودى در آتـش افروخته خواهند شد و آتشگیره آن خواهند گشت ، مؤ ید این معنا آیه دیگرى است که در وصف جهنم مى فرماید: وقودها الناس و الحجارة و نیز مى فرماید:(انکم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم).
ثم قیل لهم این ما کنتم تشرکون من دون اللّه قالوا ضلوا عنا...
یـعـنـى بـه ایشان گفته مى شود- و در حالى که بین کشیده شدن روى زمین و سوختن در آتـش قـرار دارند -پس کجایند آن خدایانى که مى پرستیدند و شریک خدا مى پنداشتید تـا شـمـا را یـارى کـنـنـد و از ایـن عـذاب نـجـات دهـنـد. و یـا هـمان طور که معتقد بودید در مقابل عبادتهایى که براى آنها مى کردید شفاعتتان کنند.
(بـل لم نکن ندعوا من قبل شیئا) -این جمله تتمه جواب آنان و اعراض از جواب اولشان اسـت ، چـون مـتـوجـه مـى شـونـد کـه آن آلهه اى که در دنیا شرکاى خدا مى پنداشتند بجز اسـمـایـى بـدون مـسـمـى نـبـودنـد.مـفاهیمى بودند که در سراسر عالم با هیچ چیز تطبیق نـداشـتـنـد، و عـبـادتهایى که براى آنها کردند همه بیهوده بود، و لذا منکر عبادت خود مى شـونـد و مـى گـویـنـد: اصـلا ما بت نمى پرستیدیم .در مواردى دیگر به این معنا اشاره نـمـوده ، مـى فـرمـایـد:(فـزیـلنـا بـیـنـهم) و نیز مى فرماید:(لقد تقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون).
(کذلک یضل اللّه الکافرین) -یعنى در سایر مواردى که خدا کافران را گمراه مى کـنـد، بـه خـاطـر ایـنـکـه کـافـرند، یعنى حق را مى پوشانند، شبیه به این مورد است که بـاطـل را حـق مـى بـینند و به طلبش مى روند و بعدا مى فهمند که هر چه کرده اند بیهوده بوده ، و سعیشان باطلى بوده در صورت حق ، و سرابى بوده در سیماى حقیقت .
و مـعـنـاى آیـه بـنـا بـر وجـه دوم کـه جـمـله(بـل لم نـکـن نـدعـوا مـن قـبـل شـیـئا)دروغـى بـاشـد از مـشـرکـیـن ، ایـن مـى شـود:خـداونـد مثل این ضلالت ، کافران را گمراه مى کند، آن وقت برگشت کارشان به این مى شود که نـاگـزیـر شـونـد بـه دروغ گفتن در موقعى که یقین دارند که این دروغ گفتن سودى به حالشان ندارد.
معناى اینکه فرمود:(ذلکم بما کنتم تفرحون بغیرالحق ...)
ذلکم بما کنتم تفرحون فى الاءرض بغیر الحق و بما کنتم تمرحون
کـلمـه(تـفـرحون) مضارع از(فرح) است و(فرح) به معناى مطلق خوشحالى اسـت ، ولى(مـرح)بـه مـعـنـاى افـراط در خـوشـحـالى اسـت کـه از اعـمـال مـذمـوم بـشـمـار مـى رود.راغـب گـفـتـه:(فـرح)بـه مـعـنـاى گـشـادگـى دل اسـت ، بـه وسـیـله لذتى زودگذر که بیشتر در لذتهاى بدنى است ، ولى(مرح) به معناى شدت فرح و بى بند و بارى در آن است .
و مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه: ایـن عـذابـى که شما در آن قرار گرفته اید به سبب(و یا در مـقـابـل)فـرحـى اسـت کـه در زمـیـن بـدون حـق مـى کـردیـد، از لذات عـاجـل دنـیـا کـام مـى گـرفـتـیـد.و نـیـز بـه سـبـب(و یـا در مقابل) افراطى است که در فرح خود مى کردید، چون دلهایتان شیفته لذات دنیا و زینت آن بـود و با هر حقى که مخالف باطل شما بود دشمنى مى کردید، در نتیجه به خاطر احیاى باطل خود و از بین بردن حق و کوبیدن آن فرح و مرح مى کردید.
ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوى المتکبرین
فاصبر ان وعد اللّه حق ...
(فاما نرینک بعض الّذى نعدهم) - منظور از این بعض ، عذاب دنیا است .
(او نـتـوفـیـنـک) -و یـا تـو را بـا مـرگـت بگیریم و آن را نشانت ندهیم.(فالینا یرجعون) - خلاصه مى فرماید:چه اینکه مختصرى از عذابى که به آنان وعده دادیم ، در ایـن دنـیـا بـا بودن تو در حیات به ایشان بچشانیم ، و تو آن را ببینى و چه اینکه قـبـل از ایـن نـشـان دادن وعـده خـود تـو را بـا مـرگـت بـگـیـریـم ، بـه هـر حـال ایـن کـفار نزد ما خواهند برگشت و از چنگ ما بیرون شدنى نیستند، آن وقت وعده خود را در حقشان عملى مى کنیم . اشاره به سنت الهى درباره نصرت رسولان و عدم آن از جانب خداوند
و لقد ارسلنا رسلا من قبلک منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک ...
این آیه کیفیت نصرت مزبور در آیه قبل را چنین بیان مى کند که : خداى تعالى زمام امر آن نـصرت را - که آیه(و لکل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یـظـلمـون)آن را سـنـت خـدا مـعـرفـى مـى کـنـد کـه بـه مـنـظـور داورى بـیـن هـر رسـول و امـتـش و بـه مـنـظـور پـیـروز کـردن حـق بـر بـاطـل نـازل مـى کـنـد-بـه دسـت هـیـچ رسـولى از رسـولان قبل از تو نسپرد، بلکه هر پیغمبرى که خود خدا مى خواست از آن نصرت بهره مند مى کرد و حـال تـو نیز مانند حال سایر انبیااست ، ممکن است ما به تو اذن بدهیم که آن نصرت را بـیـاورى و در نـتـیـجـه گـوشـه اى از آن عـذابـهـا کـه بـه کـفـار وعـده دادیـم بـر کـفـار نـازل کـنـى وخـودت هـم آن را بـبـیـنـى و مـمـکـن هـم هـسـت قـبـل از نـزول چـنـیـن عـذابـى بـر کـفـار، مـا جـان تـو را بـگـیـریـم ، ولى بـه هـر حـال ایـن مـسـلم اسـت کـه امـر خـدا وقـتـى بـیـاید، در بین آنان به حق داورى مى کند و در آن صورت پیروان باطل زیانکار خواهند بود. این آن معنایى است که سیاق به آیه مى دهد.
پس آیه مورد بحث مى خواهد اشاره کند به سنت جاریهاى از خداى تعالى که در آخر سوره متعرض آن مى شود.
(و مـا کـان لرسـول ان یـاتـى بایة الا باذن اللّه...) - کلمه(آیت)هر چند اعم از مـعـجـزه اى اسـت کـه یـک پـیـامبر براى تاءیید رسالت خود مى آورد بلاهایى که خدا به مـنـظـور نصرت دادن به حق و داورى عملى بین هر پیامبر و امتش مى فرستد و لیکن در آیه مورد بحث - به طورى که از سیاق استفاده کردهایم - منظور قسم دوم است .
(فـاذا جـاء امـر اللّه قضى بالحق و خسر هنالک المبطلون) -یعنى و چون امر خدا به عـذاب صـادر شـود، بـه حـق داورى مـى شـود، یـعـنـى حـق را غـالب و بـاطـل را رسـوا مـى کـنـد و در ایـن هـنـگـام اسـت کـه افـرادىکـه بـه بـاطـل تـمـسـک مـى کـرده اند زیانکار مى شوند، هم در دنیا و هم در آخرت ، اما در دنیا دچار هلاکت مى گردند، و اما در آخرت به عذاب دائم مبتلا مى شوند.
بـعـضى از مفسرین به این آیه شریفه استدلال کرده اند بر اینکه :بعضى از پیغمبران بـوده انـد کـه داسـتـانـشـان در قـرآن نـیـامـده.و لیـکـن ایـن اسـتـدلال درسـت نـیـسـت ، زیـرا آیـه شـریـفـه در مـکـه نـازل شـده و بـیـش از ایـن دلالت نـدارد که تا این تاریخ ، سرگذشت بعضى از انبیا را بـرایـت شـرح نـداده ایـم ، ولى در سـوره نـسـاء کـه بـعـد از سوره مورد بحث و در مدینه نـازل شـده ، مـى فـرمـایـد:(و رسـلا قـد قـصـصـنـاهـم عـلیـک مـن قـبـل و رسـلا لم نـقـصـصـهم علیک)یعنى سرگذشت پیغمبرانى را قبلا برایت گفتیم و بـعـضـى دیـگر را نگفتیم ، و به همین جهت مى بینیم در سوره هایى که بعد از سوره نساء نازل شده ، نام هیچ یک از انبیایى که نامشان در قرآن آمده برده نشده(و خلاصه اینکه آیه مورد بحث دلالتى بر این مدعا ندارد، ولى آیه سوره نساء این دلالت را دارد).