بیان آیات
اثبات توحید خداوند در الوهیت و ربوبیت با بیان او در آفاق و انفس
اللّه الّذى جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه و النهار مبصرا...
چـون اگـر ایـن فـضـل عظیم را شکرگزارى مى کردند او را مى پرستیدند.در این جمله جا داشـت بـه جـاى کـلمـه(نـاس)دوم ، ضـمـیـر بـیـاورد، و بـفـرمـایـد(ان اللّه لذو فـضـل عـلى النـاس و لکن اکثرهم لا یشکرون) ولى چنین نکرد، بلکه دوباره این کلمه را تکرار کرد تا بفهماند کفران نعمت طبع مردم است ، بدین جهت که مردمند، همچنان که در جاى دیگر فرمود:(الانسان لظلوم کفار).
ذلکم اللّه ربکم خالق کل شى ء لا اله الا هو فانى تؤ فکون
(خـالق کل شى ء) - یعنى براى اینکه رب همه چیز است ، چون خالق همه چیز است ، و خـلقت از تدبیر جدایى پذیر نیست .و لازمه این آن است که غیر خداى تعالى هیچ ربى در عـالم هـسـتـى نـبـاشـد، نـه بـراى شـمـا و نـه بـراى غـیـر شـمـا، و بـه هـمـیـن جـهـت دنـبـال جـمـله مـورد بـحـث فـرمـود:(لا اله الا هـو)یـعـنـى حـال که چنین است ، پس هیچ معبود به حقى غیر خداى تعالى نیست ، چون اگر معبود دیگرى در این میان باشد، قهرا ربى دیگر خواهد بود، چون الوهیت از شؤون ربوبیت است .
(فانى تؤ فکون) یعنى پس چگونه از پرستش او به سوى پرستش دیگرى منحرف و منصرف مى شوید.
کذلک یؤ فک الّذین کانوا بایات اللّه یجحدون
اللّه الّذى جعل لکم الاءرض قرارا و السماء بناء...
کـلمـه(قـرار) بـه مـعناى مستقر و جایگاهى است که آدمى بر آن قرار مى گیرد.و کلمه بـنـاء بـه طـورى کـه دیـگـران گـفـتـه انـد بـه مـعانى قبه و بارگاه است ، و از آن جمله بـنـاهـایـى است که عرب بر آن قبه مى زنند.خداى تعالى در این آیه این نعمت را به رخ انـسـانـهـا مـى کـشـد کـه آنان را در زمین و زیر آسمان جاى داد، و این خانه مسقف را منزلگاه ایشان کرد.
(و صورکم فاحسن صورکم) - حرف(فا) که بر سر جمله(فاحسن) در آمده ، فاى تفسیرى است ، و به آیه چنین معنا مى دهد:خداوند خلقت صورتهاى شما را نیکو کرد، و ایـن بـدان جـهـت است که خداى تعالى صورت انسان را مجهز به جهازى بسیار دقیق کرد کـه بـا آن جـهـاز و وسایل مى تواند انواع کارهاى عجیب را انجام دهد ، کارهایى که سایر مـوجودات جاندار از انجام آن عاجز است . و نیز از مزایایى از زندگى بهره مند است که آن مزایا براى غیر انسان ابدا فراهم نیست .
(و رزقـکم من الطیبات) - منظور از طیبات انواع رزقهاى گوناگونى است که طبیعتش با طبیعت آدمى سازگار است ، و با طبیعت سایر حیوانات سازگار نمى باشد، مانند انواع دانه ها، و گوشتها و غیر آن .
(ذلکـم اللّه ربـکم) - یعنى این اللّه است که رب شما است و امور شما را تدبیر مى کـنـد.(فـتـبارک اللّه رب العالمین) -این جمله ثنایى است بر خداى عزّوجلّ به اینکه ربـوبـیـت و تدبیرش تمامى عالمها را فرا گرفته ، و با آوردن حرف(فا)بر سر ایـن جـمـله ، آن را متفرع کرد بر جمله قبلى ، در نتیجه ربوبیتش براى همه عالمها را فرع ربـوبـیـتـش بـراى انـسـان قـرار داد، و ایـن بـه منظور آن بود که بفهماند ربوبیت خداى تـعالى یکى است ، و تدبیرش نسبت به امور انسان عین تدبیرش نسبت به امور همه عالم اسـت ، چـون نـظـام جـارى در سـراسـر جـهان یکىاست ، و انطباق آن بر سراسر جهان عین انطباقش بر یک یک نواحى آن است ، پس خداى سبحان منشاء خیر کثیر است که در لغت آن را(برکت) گویند:(فتبارک اللّه رب العالمین).
هو الحى لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین ...
و ایـن دو جـمله مقدمه است براى جمله بعدى که در آن امر به دعا مى کند، البته نه خواندن خدا به طور مطلق ، بلکه خواندنش به توحید و در حالى که دین را براى او خالص کنند، چـون تـنـهـا او حـى بـالذات اسـت و نـه دیـگـرى ، و چـون تنها اوست که استحقاقش براى پـرسـتـش ذاتـى اسـت ، و هـیـچ کس دیگرى چون او نیست ،لذا است که بعد از دو جمله(هو الحى) و(لا اله الا هو) متفرع بر آن دو فرمود:(فادعوه مخلصین له الدین).
و جمله(الحمد لله رب العالمین) ثنایى است بر ربوبیت خداى تعالى .
قـل انـى نـهـیـت ان اعبد الّذین تدعون من دون اللّه لما جاءنى البینات من ربى و امرت ان اسلم لرب العالمین
اشاره اى به خلقت انسان و امر حیات و ممات او
هو الّذى خلقکم من تراب ثم من نطفة ...
مـراد از خـلقت آنان از خاک ، این است که پدر ایشان آدم را از خاک آفرید، چون خلقت غیر آدم(عـلیـه السـلام)بـالاخـره مـنـتـهـى به خلقت آدم مى شود که از خاک بوده ، در نتیجه خلقت ایـشـان نـیـز در اصل از خاک بوده است. ممکن هم هست مراد از خلقت ایشان از خاک ، این باشد که تکوین نطفه پدرها از مواد بسیط زمین بوده .
(ثـم مـن نـطفة ...) - یعنى سپس شما را از نطفه اى آفریدیم ، و نکره آوردن(نطفه) براى اشاره به حقارت آن است ، و همچنین نکره آوردن(علقه) در جمله(ثم من علقة).(ثـم یـخرجکم) یعنى سپس شما را از شکم مادران بیرون مى آوریم ،(طفلا) در حالى که طفل هستید. و کلمه طفل به طورى که مى گویند، هم بر مفرد اطلاق مى شود، و هم بـر جـمـع ، همچنان که در آیه(او الطفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء) بر جمع اطلاق شده است .
(ثـم لتـبـلغوا اشدکم) - لام در این جمله لام غایت است ، و گویا متعلق آن حذف شده و تـقـدیـرش(ثم ینشئکم لتبلغوا اشدکم)باشد، یعنى سپس شما را نشو و نمو مى دهد تـا بـه حـد بـلوغ بـرسـیـد. و حد بلوغ اشد از عمر آدمى آن زمانى است که نیروى بدنى انسان به حد کمال مى رسد.(ثم لتکونوا شیوخا) این جمله عطف بر جمله(لتبلغوا) اسـت ،(و مـنـکـم مـن یـتـوفـى مـن قـبـل)یـعـنـى بـعـضـى از شما قبلا مى میرد و به این مـراحـل از عـمـر کـه گـفـتـیـم یـعـنـى مـرحـله بـلوغ اشـد، و مـرحـله پـیـرى و سـایـر مراحل نمى رسد.
(و لتـبـلغـوا اجلا مسمى) -و تا برسید به اجلى که معین شده ، و این آخرین مهلتى اسـت کـه بـه آدمـى مـى دهـنـد و آن اجـل حـتـمـى اسـت کـه بـه هـیـچ وجـه قـابـل تـغـیـیـر نـیـسـت ،و ایـن اجـل مـعـیـن غـایـتـى اسـت کـه شامل تمام مردم مى شود، حال هر کسى هر چه عمر کرده باشد.و در جاى دیگر از چنین اجلى خـبـر داده ، مـى فـرمـایـد:(و اجـل مـسمى عنده)، و به همین جهت دیگر این جمله را با کلمه(ثم) عطف نکرد، تا از آن دو غایت مذکور در سابق متمایز شود.
هو الّذى یحیى و یمیت ...
یعنى خداى تعالى کسى است که عمل زنـده کـردن و مـیـراندن از آن اوست ، و با این عمل ، زندگان را از عالمى به عالمى دیگر مـنـتـقـل مـى کـنـد.و هـر یـک از ایـن مـیـراندن و زنده کردن مبداى است براى تصرفاتش به نـعـمـتـهـایـى کـه بـا آن نـعـمـتـهـا بـر آن کـس کـه تـدبـیـر امـرش را مـى کـنـد تـفضل نماید، چون هر یک از میراندن و زنده کردن عالمى را به سوى آدمى مى گشاید که در آن عالم از انواع نعمتهاى خدایى استفاده مى کند.
(فاذا قضى امرا فانما یقول له کن فیکون) - تفسیر این جمله مکرر بیان شد.
بحث روایتى
در الدر المـنـثور است که :عبد بن حمید و ابن ابى حاتم به سند صحیح از ابى العالیه روایـت کـرده انـد کـه گفت: یهودیان نزد رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) آمده ، عرضه داشتند: دجال که در آخر الزمان ظهور مى کند از ماست و از خصائصش این و این است . و خیلى درباره او غلو کردند و امر او را بزرگ جلوه دادند و گفتند که چنین و چنان مى کند.خـداى تـعـالى در پـاسـخ آنـان ایـن آیه را فرستاد:(ان الّذین یجادلون فى آیات اللّه بـغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه) آنگاه در معنایش گفت : اینها به آنچه مى گویند نمى رسند.
و بـاز در هـمـان کـتـاب اسـت کـه ابـن مـنـذر از ابـن جـریـح نقل کرده که در تفسیر آیه(لخلق السموات و الاءرض اکبر من خلق الناس) گفته است :مـى گـویـنـد یـهودیان معتقد بودند که در آخر الزمان پادشاهى خواهند داشت که دریا تا زانـویـش ، و ابـرهـا تا فرق سرش مى رسند، آن قدر بلند بالا است که مرغان را از بین آسمان و زمین با دست مى گیرد، و با او کوهى از نان و نهرى از آب است . در پاسخ ایشان این آیه نازل شد(لخلق السموات و الاءرض اکبر من خلق الناس).
مـؤ لف :در سـابـق تـوجـه فرمودید که گفتیم: غرض سوره -به طورى که از سیاق آیـاتـش اسـتـفـاده مى شود-گفتگو در پیرامون استکبار و مجادله کفار در آیات خدا است ، آنـهـم مـجـادله به غیر حق.پس در این سوره گفتار از این جا آغاز شد، و در چند نوبت باز بـه هـمـیـن نـکـتـه عـود کـرد، مـثـل ایـنـکـه یـک جـا فـرمـود:(مـا یـجـادل فـى آیـات اللّه الا الّذیـن کـفـروا)جـاى دیـگـر فـرمـود:(و جـادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق) بار سوم فرمود:(الّذین یجادلون فى آیات اللّه بغیر سـلطـان اتـیـهـم کبر مقتا)، بار چهارم فرمود:(ان الّذین یجادلون فى آیات اللّه بغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر) بار پنجم فرمود:(لم تر الى الّذین یجادلون فى آیات اللّه انى یصرفون). پس بنابراین ، سیاق آیات این سوره این معنا را نمى پـذیـرد کـه بعضى از آنها درباره حادثه اى نازل شده باشد که سایر آیات آن ربطى به آن حادثه نداشته باشد، در حالى که چند روایت بالا مى خواهد این را بگوید.
عـلاوه بـر ایـن ، مـضـمـون ایـن روایـات ، یـعـنـى قـصـه خـبـر دادن یـهـود از دجـال ، بـا دو آیه مزبور هیچ تطبیق نمى کند، و خواننده عزیز اگر در مضمون این دو آیه یـعنى آیه(ان الّذین یجادلون) - تا جمله -(و لکن اکثر الناس لا یعلمون)دقت بـفـرمـایـد، خـواهـد دیـد کـه از مـضـمـون روایـت اجـنـبـى اسـت.از ایـنجا روشن مى شود این قـول کـه ایـن دو آیـه بـه دلیـل ایـن روایـات در مـدیـنـه نازل شده صحیح نیست.-----------بحث روایتى
در الدر المـنـثور است که :عبد بن حمید و ابن ابى حاتم به سند صحیح از ابى العالیه روایـت کـرده انـد کـه گفت: یهودیان نزد رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) آمده ، عرضه داشتند: دجال که در آخر الزمان ظهور مى کند از ماست و از خصائصش این و این است . و خیلى درباره او غلو کردند و امر او را بزرگ جلوه دادند و گفتند که چنین و چنان مى کند.خـداى تـعـالى در پـاسـخ آنـان ایـن آیه را فرستاد:(ان الّذین یجادلون فى آیات اللّه بـغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه) آنگاه در معنایش گفت : اینها به آنچه مى گویند نمى رسند.
و بـاز در هـمـان کـتـاب اسـت کـه ابـن مـنـذر از ابـن جـریـح نقل کرده که در تفسیر آیه(لخلق السموات و الاءرض اکبر من خلق الناس) گفته است :مـى گـویـنـد یـهودیان معتقد بودند که در آخر الزمان پادشاهى خواهند داشت که دریا تا زانـویـش ، و ابـرهـا تا فرق سرش مى رسند، آن قدر بلند بالا است که مرغان را از بین آسمان و زمین با دست مى گیرد، و با او کوهى از نان و نهرى از آب است . در پاسخ ایشان این آیه نازل شد(لخلق السموات و الاءرض اکبر من خلق الناس).
مـؤ لف :در سـابـق تـوجـه فرمودید که گفتیم: غرض سوره -به طورى که از سیاق آیـاتـش اسـتـفـاده مى شود-گفتگو در پیرامون استکبار و مجادله کفار در آیات خدا است ، آنـهـم مـجـادله به غیر حق.پس در این سوره گفتار از این جا آغاز شد، و در چند نوبت باز بـه هـمـیـن نـکـتـه عـود کـرد، مـثـل ایـنـکـه یـک جـا فـرمـود:(مـا یـجـادل فـى آیـات اللّه الا الّذیـن کـفـروا)جـاى دیـگـر فـرمـود:(و جـادلوا بالباطل لیدحضوا به الحق) بار سوم فرمود:(الّذین یجادلون فى آیات اللّه بغیر سـلطـان اتـیـهـم کبر مقتا)، بار چهارم فرمود:(ان الّذین یجادلون فى آیات اللّه بغیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر) بار پنجم فرمود:(لم تر الى الّذین یجادلون فى آیات اللّه انى یصرفون). پس بنابراین ، سیاق آیات این سوره این معنا را نمى پـذیـرد کـه بعضى از آنها درباره حادثه اى نازل شده باشد که سایر آیات آن ربطى به آن حادثه نداشته باشد، در حالى که چند روایت بالا مى خواهد این را بگوید.
عـلاوه بـر ایـن ، مـضـمـون ایـن روایـات ، یـعـنـى قـصـه خـبـر دادن یـهـود از دجـال ، بـا دو آیه مزبور هیچ تطبیق نمى کند، و خواننده عزیز اگر در مضمون این دو آیه یـعنى آیه(ان الّذین یجادلون) - تا جمله -(و لکن اکثر الناس لا یعلمون)دقت بـفـرمـایـد، خـواهـد دیـد کـه از مـضـمـون روایـت اجـنـبـى اسـت.از ایـنجا روشن مى شود این قـول کـه ایـن دو آیـه بـه دلیـل ایـن روایـات در مـدیـنـه نازل شده صحیح نیست.