background
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۙ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ ۚ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
در حقيقت، آنان كه در باره نشانه‌هاى خدا -بى‌آنكه حجّتى برايشان آمده باشد- به مجادله برمى‌خيزند در دلهايشان جز بزرگنمايى نيست [و] آنان به آن [بزرگى كه آرزويش را دارند] نخواهند رسيد. پس به خدا پناه جوى، زيرا او خود شنواى بيناست.
آیه 56 سوره غَافِر

بیان آیات

اســـتـــنـــتــاج از داسـتان موسى و فرعون و امر پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله) بهصبر، استغفار و تسبیح

بـعـد از آنـکـه داسـتـان مـوسـى(عـلیـه السـلام)و ارسـال بـه حـق او را بـه سـوى فـرعـون و قـومـش بـیـان کـرد، و نـیـز مـجـادله بـه بـاطـل آل فرعون در آیات خدا را، و نیرنگ بازى هایشان را خاطرنشان ساخت ، و نیز بیان کـرد کـه چـگـونـه خـداى تـعـالى پـیـامـبـر خـود را یـارى کـرد و کـیـد آنـان را بـاطـل سـاخـت ، و در آخـر بـه مـال کـار آنـان ، یـعنى بى ثمر شدن تلاشهایشان و عاقبت شـرشـان اشـاره نـمـود، ایـنـک در ایـن آیـات به عنوان فروع و نتیجه آن بیانات ، پیامبر گـرامـى خـود را دسـتـور مـى دهد که صبر پیشه خود کند، و هشدار مى دهد که وعده خدا به نـصـرت او حـق ، و نـیـرنـگـهـا و جـدال بـه بـاطـل مـردم و اسـتـکـبـارشـان از قـبـول دعـوت او بـه زودى بـاطـل گشته ، تمامى تلاشهایشان جز علیه خودشان ، نتیجه نـمـى دهـد. بـنابراین ، کفار نمى توانند خدا را عاجز سازند. و به زودى قیامت موعود بپا گشته ، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آیند.

فاصبر ان وعد اللّه حق ...

حرف(فا) که بر سر این جمله در آمده ، جمله را فرع و نتیجه بیان قبلى مى سازد، که دسـتـور مى داد مردم از راه سیر در زمین عبرت بگیرند، و مى فرمود:(اءو لم یسیروا فى الاءرض فـیـنـظـروا کیف کان عاقبة الّذین کانوا من قبلهم)و نیز براى تاءیید آن دستور، داسـتـان مـوسـى و مـال امـر مـسـتـکـبـریـنـى کـه بـا بـاطـل بـه جنگ حق مى آمدند، و خدا حق و اهل حق را یارى کرد، بیان مى فرمود.

و مـعـنـاى آیـه ایـن اسـت کـه:وقـتـى مـطـلب از ایـن قـرار اسـت ، پـس تـو بـایـد در مقابل آزار مشرکین و مجادله آنان به باطل صبر کنى که وعده خدا حق است ، و به زودى به آن وفـا مـى کـنـد. و مـراد از(وعـده)هـمـان وعـده چـنـد آیـه قبل است که مى فرمود:(انا لننصر رسلنا و الّذین آمنوا) و در آن وعده نصرت مى داد.

و در جـمـله(و اسـتـغـفـر لذنـبک) به آن جناب دستور استغفار مى دهد، البته استغفار از عملى که نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد،
هـر چـنـد کـه گـنـاه بـه معناى معروف یعنى مخالفت امر مولوى نباشد، چون آن جناب داراى عـصـمـت اسـت ، و در سـابـق هم گفتارى در معناى گناه و مغفرت در اواخر جلد ششم این کتاب گذراندیم .

البته گناهى که به آن جناب منسوب شود، معناى دیگرى هم دارد که - ان شاءاللّه - در اول سوره فتح بدان اشاره خواهیم کرد. بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از گناه آن جناب گناه امت اوست ، آن گناهانى که ممکن باشد با شفاعت آن جناب آمرزیده شود.

(و سـبـح بـحـمـد ربـک بـالعـشـى و الابـکـار) - یـعـنى خداى سبحان را تسبیح بگو، تـسـبـیـحـى کـه هـمراه حمد او باشد، حمدش بر نعمتهاى جمیلش ، حمدى که با توالى ایام اسـتـمـرار داشـتـه بـاشـد. و یـا: حـمدى که در هر صبح و شام انجام شود. و بنا بر معنى اول ، دو کلمه(عشى) و(ابکار) از قبیل کنایه خواهد بود.

بـعـضـى از مـفسرین گفته اند:مراد از تسبیح به حمد در صبح و شام ، همان نماز صبح و عـصـر اسـت ، و بـه هـمـیـن جـهـت بـایـد گـفـت:ایـن آیـه از بـیـن هـمه آیات سوره در مدینه نـازل شـده.لیـکـن ایـن تـفـسـیر صحیح نیست ، بدین جهت که از نظر روایات و مخصوصا روایـات مـعـراج مـسـلم اسـت کـه نـمـازهـاى پـنـجـگـانـه هـمـه در مـکـه و قـبـل ازهـجـرت واجـب شـده ، و بـنـابـرایـن اگر مراد از تسبیح به حمد نماز صبح و عصر بـاشـد، بـایـد آیـه شـریـفـه در مـکـه و قـبـل از واجـب شـدن سـایـر نـمـازهـا نازل شده باشد.

علت اینکه با باطل در برابر حق مجادله مى کنند، کبر آنان است

ان الّذیـن یـجـادلون فـى ایـات اللّه بـغـیر سلطان اتیهم ان فى صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه ...
ایـن آیـه قـبـلى را کـه بـه رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیه و آله و سلّم) امر به صبر مى فرمود، و با وعده نصرت دلگرمش مى ساخت تاءکید مى کند، و حاصلش این است که : این مـجـادلیـن بـه آرزوى خـود نـمـى رسـنـد، و هـرگـز نـخـواهـنـد رسـیـد، پـس تـو از جدال ایشان غمناک مباش ، و از این ناحیه دلخوش دار.

پس جمله(ان فى صدورهم الا کبر)علت مجادله ایشان را منحصر مى کند در کبر ایشان ، و مـى فـرمـایـد:عـامـلى کـه ایـشـان را وادار بـه ایـن جـدال مـى کـنـد، نـه حس جستجوى از حق است و نه شک در حقانیت آیات ما است تا بخواهند با مـجـادله حـق را روشـن کنند، و حجت و برهانى هم ندارند، تا بخواهند با مجادله ، آن حجت را اظـهـار بـدارند بلکه تنها عامل جدالشان آن کبریست که در سینه دارند.آرى ، آن کبر است کـه ایـشـان را وادار کـرده در بـرابـر حـق جـدال کـنند، و به وسیله آن حق صریح روشن را باطل جلوه دهند.

(مـا هـم بـبـالغیه) - ضمیر در کلمه(ببالغیه)به کبر برمى گردد، به اعتبار سببى که موجب آنست ؛ چون کبر سبب جدال است که مى خواستند با آن ، حق را و آورنده دعوت حـقـه را سـرکـوب کـنـنـد.و مـعـنـاى جـمـله ایـن اسـت کـه:ایـشـان بـه مـراد دل خـود و آرزوهـایـى که از جدال خود دارند نمى رسند، جدالى که بخاطر کبرشان مرتکب مى شوند.

(فـاسـتعذ باللّه) - یعنى پس از ایشان و کبرى که دارند به خدا پناه ببر، همچنان که موسى(علیه السلام) از هر متکبر جدالگرى به خدا پناه برد، و خدا آن را چنین حکایت مـى کـنـد:(و قـال مـوسـى انـى عـذت بـربـى و ربـکـم مـن کل متکبر لا یؤ من بیوم الحساب).
(انـه هـو السـمـیـع البـصـیر) - یعنى : او شنواى دعاى بندگان و بیناى به حوائج ایشان است ، و شدت و رخاى ایشان را مى بیند.

لخلق السموات و الاءرض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس لا یعلمون

لام ابـتـداى آیـه لام سـوگـند است ، و مراد از(سماوات و الاءرض) مجموع عالم است ، و معناى آیه بر حسب آنچه مقام افاده مى کند این است که :مشرکین به آرزوى خود نمى رسند، و خـدا را نـمـى تـوانند عاجز کنند، چون خدایى که قادر بر خلقت تمامى عالم است ، و همه عالم با آن همه عظمت که در آن است وى را عاجز نکرد، هرگز ممکن نیست یک جزو کوچک از آن -یـعـنـى انـسـانها- بتوانند او را عاجز سازند.و لیکن بیشتر مردم جاهلند، و به خاطر جـهـل خـود خـیـال مـى کـنـند مى توانند با جدالى که به راه مى اندازند، و یا با هر نیرنگ دیگر، او را عاجز و خسته کنند.

و ما یستوى الاعمى و البصیر...

بـعـد از آنـکه تذکر داد که بیشتر مردم نمى دانند، در این جمله همین معنا را تاءکید کرد که مردم همه یکسان نیستند، بعضى کور و بعضى بینایند، و این دو برابر نیستند. آنگاه بعد از کـلمـه(بـصـیـر جـمـله الّذیـن آمنوا...) را بر آن عطف کرد، و سپس کلمه(مسى ء)را آورد، در نـتـیـجـه طایفه اول صاحبان بصیرتند که آن تذکر را مى پذیرند، و طایفه دوم کوردلان هستند که متذکر نمى شوند.

(قـلیـلا مـا تـتـذکرون) - این جمله خطاب به مردم است به انگیزه توبیخ آنها و همین مـنـظـور باعث شده که سیاق از غیبت به حضور التفات یابد، چون اگر این نکته نبود، جا داشت بفرماید(قلیلا ما یتذکرون).

ان الساعة لاتیة لا ریب فیها و لکن اکثر الناس لا یؤ منون

خـداى تـعـالى در ایـن آیـه مـردم را بـه آمدن قیامت تذکر مى دهد، و در آیه بعدى با دعوت پـروردگـارشـان بـه دعـا و عـبـادت او مـتـذکـر مـى کـنـد، هـمـچـنـان کـه مـؤ مـن آل فرعون در داستان سابق آنان را به آمدن قیامت ، و به اینکه دعوت از ناحیه خداست نه از ناحیه آلهه ایشان ، تذکر مى داد و مى گفت آلهه شمامردم نه در دنیا دعوتى دارند، نه در آخرت .

و قال ربکم ادعونى استجب لکم

این آیه دعوتى است از خداى تعالى به همه بندگانش ، دعوتى است به دعا و خواندن او، و وعده اى است به استجابت آنان .و به طورى که ملاحظه مى کنید هم دعا را مطلق آورده ، و هـم مـسـتـجـاب کـردن آن را.و مـا در بـحـثـى کـه پـیـرامـون مـعـنـاى دعـا و اجـابـت در ذیل آیه(اءجیب دعوة الداع اذا دعان) در جلد دوم این کتاب ایراد کردیم پیرامون آن مفصلا بحث نمودیم .

(ان الّذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین) - کلمه(داخرین) جمع اسم فـاعـل از مـصـدر(دخـور) است که به معناى ذلت است . در این آیه دعاى در آیه قبلى را به عبادت مبدل کرده تا بفهماند که دعا خود نوعى عبادت است .

بحث روایتى

(روایـاتـى دربـاره دعـاء و اسـتـجـابـت آن در ذیـل آیـه :(ادعـونـى اسـتجب لکم ...))
در صـحـیـفـه سجادیه است که : پروردگارا تو خودت فرمودى(ادعونى استجب لکم ان الّذیـن یـسـتـکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین) و در این کلام شریفت دعا و خواندن خـود را عـبـادت ، و تـرک آن را اسـتـکـبـار خـوانـدى ، و تـارکـیـن را بـه دخول در جهنم با خوارى تهدید فرمودى .
و در کـافـى به سند خود از حماد بن عیسى ، از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که گـفـت : از آن جـناب شنیدم که فرمود: دعا کن و مگو مقدرات تقدیر شده و دعا تغییرش نمى دهد،
بـراى ایـنـکـه دعـا خـود عـبـادت اسـت ، و خداى عزّوجلّ مى فرماید:(ان الّذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین) و نیز فرموده :(ادعونى استجب لکم).
مـؤ لف : ایـنـکـه امـام فـرمود(دعا خود عبادت است) و به آیه شریفه استشهاد کرد، در حـقـیـقـت احتجاجى است که بر فرمایش قبلش ‍ کرده که فرمود(دعا کن) و اما استشهادش به آیه(اءدعونى استجب لکم) احتجاج به آن گفتار دومش است که فرمود(مگو چنین و چنان) و به همین جهت در بیان خود، ذیل آیه را بر صدرش مقدم آورد.

و در کتاب خصال از معاویة بن عمار، از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که فرمود:اى مـعـاویـه بـه کـسى که سه چیز داده شده باشد از سه چیز محروم نمى شود:کسى که تـوفـیـق و حـال دعـایـش داده بـاشـند، از اجابت محرومش نمى کنند، و کسى که توفیق شکر نـعـمـتش داده باشند، از زیاد کردن نعمتش دریغ نمى کنند، و کسى که توکلش داده باشند، از کـفایت امور او مضایقه نمى کنند. چون خداى عزّوجلّ در کتاب عزیزش مى فرماید:(و من یـتـوکـل عـلى اللّه فـهـو حـسـبـه کـسـى کـه بـر خـدا توکل کند او کفایت کننده امور وى است) و نیز مى فرماید:(لئن شکرتم لازیدنکم اگر شـکـر بـگـذاریـد نـعـمـتـتـان را زیـادت کنم)، و نیز فرموده :(ادعونى استجب لکم مرا بخوانید تا اجابتتان کنم).

و در کـتـاب تـوحید به سندى که به امام موسى بن جعفر(علیه السلام) دارد از آن جناب روایـت کـرده کـه فـرمـود: جـمـعـى بـه امـام صادق(علیه السلام) گفتند: چرا ما خدا را مى خـوانـیم ولى دعایمان مستجاب نمى شود؟ فرمود: براى اینکه کسى را مى خوانید که نمى شناسیدش .
مـؤ لف : مـا در ذیـل آیـه(اءجـیـب دعـوة الداع اذا دعـان)، در جـلد دوم ایـن کتاب تعدادى از روایات دعا را ایراد کردیم .