بیان آیات
مـــقـــصـــود از(عـــبـــادى) و(رحـــمـــت الله) در آیـه(قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله)
در این آیات رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم)را دستور مى دهد که مشرکین را به اسلام و به پیروى از آنچه خدا نازل کرده دعوت کند و از عواقب اسرافشان بر نفس خود، یـعـنـى از حـسرت و ندامت روزى که حسرت و ندامت سود نمى دهد.برحذر دارد، آرى چگونه سـود مـى دهـد بـا ایـنـکـه در دنـیـا از پـذیرفتن حق ، استکبار ورزیدند. و نیز به یادشان بـیـاورد کـه در آن روز متقین رستگارى و نجات و کفار خسران و آتش دارند. و در لسان این آیات لحن راءفت و رحمت به خوبى استفاده مى شود.
قل یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ...
در این آیه رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را دستور مى دهد تا مردم کافر را از طرف خداوند و با لفظ(یا عبادى اى بندگان من) صدا بزند.و این تعبیر نکته اى را هـم بـه یـادشـان مـى آورد و آن این است که چرا خدا کفار را به عبادت خود دعوت مى کند.و نـیـز تـرغـیـب آنـان بـه پـذیـرفـتـن دعـوت اسـت ، امـا یـادآورى دلیـل دعوت براى این است که یادآورى کند که ایشان عبد اویند و او مولاى ایشان است و حق مـولى بـر عبدش این است که او را عبادت کند و اوامرش را اطاعت کند، پس مولى حق دارد که او را به اطاعت و عبادت خود دعوت کند.
و اما اینکه گفتیم ترغیب مى کند به اینکه دعوت را بپذیرند، براى اینکه کلمه(عباد) را بـر(یا) ى متکلم اضافه کرده ، مى فرماید(بندگان من) و این تعبیر ایشان را بر مى انگیزد تا به ذیل رحمت و مغفرت او متمسک شوند.
(الّذیـن اسـرفـوا عـلى انـفـسـهـم) - کـلمـه(اسـرفـوا) جـمع غایب ماضى از مصدر(اسراف) است و - به طورى که راغب گفته -اسراف به معناى تجاوز از حد در هر عـمـلى اسـت کـه کـسـى انـجـام دهـد، هـر چـنـد کـه در خـصـوص خـرج کـردن مـال مـشـهورتر است ، و گویى در آیه مورد بحث متضمن معناى جنایت و یا معنایى قریب به آن نیز هست ؛ چون با کلمه(على) متعدى شده .
و اسراف بر نفس تعدى بر نفس به جنایت کردن و به ارتکاب گناه است چه شرک باشد و چه گناهان کبیره و چه گناهان صغیره ، چون سیاق این عمومیت را افاده مى کند.
و لیکن این حرف صحیح نیست ، براى اینکه آیه مورد بحث تا هفت آیه بعد از آن همه در یک سیاق و متصل به یکدیگرند، و همه در مقام دعوتند، و ما مى بینیم که در ضمن این آیات مى فـرمـاید:(بلى قد جاءتک آیاتى فکذبت بها و استکبرت آرى آیات من به سوى تو اى مـشـرک بـیـامـد، ولى تـو آن را تـکـذیـب کـردى و اسـتـکـبـار ورزیـدى)و ایـن خـود مـثـل تـصـریـح اسـت بـه ایـنـکـه کـلمـه(عـبـادى) در اول آیات ، شامل مشرکین هم مى شود.
و اگـر مـى بـینیم که لفظ(عبادى)در چیزى بیشتر از ده مورد به معناى مؤ منان آمده ، هـمـه این موارد قرینه هایى در خود کلام همراه دارد که نمى شود با بودن آن قرائن لفظ مـزبـور را اعـم ازمـؤ مـن و مـشرک گرفت ، ولى چنان هم نیست که هر جایى بدون قرینه و مـطـلق استعمال شد، باز منصرف به مؤ منین باشد، همچنان که مى بینیم در کلام خدا هر جا مطلق ذکر شده ، اعم از مؤ من و مشرک اراده شده است . و کـوتاه سخن آنکه شمول لفظ(یا عبادى) در آیه شریفه در مورد مشرکین ، جاى هیچ تـردیـد نیست ، بلکه مى توان گفت این نظریه که کلمه(یا عبادى)در آیه مورد بحث بـه خـاطـر سـیـاقـى کـه دارد مـخـتـص بـه مـشـرکـیـن اسـت ، قـابـل قـبـولتر است از اینکه بگوییم مختص به مؤ منین است ، همچنان که از ابن عباس هم نقل شده .
(لا تـقنطوا من رحمة اللّه) -(قنوط)به معناى نومیدى است ، و مراد از رحمت در آیه مـورد بـحـث بـه قـرینه اینکه خطاب و دعوت در آن به گناهکاران است ، رحمت مربوط به آخـرت اسـت ، نـه رحـمت اعم از دنیا و آخرت و این هم معلوم است که از شؤ ون رحمت آخرت آن قـسـمـت کـه مـورد احتیاج مستقیم و بلا واسطه گناهکاران است ، همانا مغفرت خداست.پس مى تـوان گـفـت مـراد از رحـمـت در ایـنجا مغفرت است ، و به همین جهت نهى از نومیدى را با جمله(ان اللّه یغفر الذنوب جمیعا) تعلیل آورد.
در این آیه شریفه التفاتى از تکلم(عبادى)، به غیبت(یغفر) به کار رفته ، با اینکه جا داشت بفرماید:(انى اغفر من مى آمرزم)، و این التفات براى آن به کار رفته کـه اشـاره نـمـایـد بـه ایـنـکه: آن کسى که مى گوید(اى بندگان من از رحمت من نومید نـشـویـد)اللّه اسـت کـه اسـمایى حسنى دارد که از آن جمله است(غفور) و(رحیم). گـویـا فرموده : از رحمت من نومید مشوید، چون که من اللّه هستم ، همه گناهان را مى آمرزم ، چون اللّه غفور و رحیم است .
(ان اللّه یـغـفـر الذنـوب جـمـیـعـا) -ایـن جـمـله نـهـى از نـومـیـدى را تـعـلیـل نـمـوده و هـم اعـلام مـى دارد کـه تـمـامـى گـنـاهـان قابل آمرزشند پسمغفرت خدا عام است ، لیکن آمرزش گناهان هر کسى سبب مى خواهد و به طـور گـزاف نـمـى باشد و آنچه که قرآن سبب مغفرت معرفى فرموده دو چیز است:یکى شـفـاعـت کـه بـحـث آن در جـلد اول ایـن کـتـاب گـذشـت و یـکـى هـم تـوبـه.حـال بـبینیم در جمله مورد بحث که گفتیم خطاب در آن به عموم بندگان خدا اعم از مشرک و مـؤ مـن اسـت ، کـدام یـک از این دو سبب آمرزش است ؟ به طور مسلم شفاعت نمى تواند باشد، چـون شـفـاعـت بـه نـص قـرآن کـریـم در آیـاتـى چـنـد شـامـل شـرک نـمـى گـردد و در سابق هم گفتیم که آیه(ان اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء) ناظر به شفاعت است ، یعنى مى فرماید مادون شرک را براى کسانى که شفیع داشته باشند مى آمرزد.
از این هم که بگذریم گفتیم که آیات هفتگانه مورد بحث در یک سیاق قرار دارد.
کسى احتمال دهد عموم مغفرت مقید به توبه و هیچ سبب دیگرى که فرض شود، نشده .
دسـتهاى دیگر گفته اند:اطلاق مغفرت نه مقید به توبه است ، و نه به هیچ قیدى دیگر از اسـبـاب مـغـفـرت. چـیزى که هست این عده ، اطلاق مزبور را مقید به غیر شرک کرده اند، چـون آیـه(ان اللّه لا یـغـفـر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء)صریح در این اسـت کـه شـرک آمـرزیده نمى شود، آنگاه نتیجه گرفتهاند، که مغفرت عمومیت دارد هر چند که سبب مخصصى مانند شفاعت و توبه در کار نباشد تا گناهکارآمرزیده را بر گناهکار نـا آمـرزیـده تـرجـیـح دهـد، و ایـن هـمـان مـغـفـرت گـزافـى اسـت ، کـه مـا ردش کـردیم ، و استدلالهایى هم که بر گفته خود کرده اند هیچ یک درست نیست .
از آن جـمـله ، آلوسـى در تـفـسیر روح المعانى براى اثبات این مدعا که مغفرت در آیه مقید بـه تـوبه نیست به هفده وجه استدلال کرده که هیچ فایده اى دست نداده و در این شبهه ما کـه گـفـتـیـم:(آمـرزیدن بعضى از گناهکاران و نیامرزیدن دیگران سببى مى خواهد، تا گـزافـى و منافى با حکمت نشود) مناقشه کرده . و تنها اطلاق آیه را مقید به قید(لمن یـشـاء) کـرده ، کـه در بعضى از قراءتهاى غیر مشهور آمده . خواننده عزیز اگر بخواهد به وجوه او واقف شود، مى تواند به تفسیر وى مراجعه کند.
این را هم بگوییم که خواننده خود توجه دارد که مورد آیه ، شرک و سایر گناهان است ، و از کلام خداى تعالى این معنا معلوم است که شرک جز با توبه آمرزیده نمى شود پس به هر حال چاره اى جز مقید کردن اطلاق آیه به توبه نداریم .
و انیبوا الى ربکم و اسلموا له من قبل ان یاتیکم العذاب ثم لا تنصرون
این آیه عطف است بر جمله(لا تقنطوا). و کلمه(انیبوا) امر از مصدر(انابه)است کـه بـه مـعـناى برگشتن به سوى خداست ، که آن را توبه هم مى گویند. و جمله(الى ربکم)از باب به کار بردن اسم ظاهر در جاى ضمیر است ، چون مقتضاى ظاهر کلام این بـود کـه بـفـرمـایـد:(و انـیـبـوا الیـه)، و حال آن که این طور نفرمود تا به علت این دستور اشاره کرده باشد، چون ملاک در برگشتن به سوى خدا همانا صفت ربوبیت اوست .
و جـمـله(مـن قـبـل ان یـاتـیـکم العذاب ثم لا تنصرون) متعلق به دو کلمه(انیبوا) و(اسـلمـوا) اسـت . و مـراد از(عـذاب)بـه قرینه آیات بعد، عذاب آخرت است ، و به احـتـمـالى بـعـیـد ممکن است مراد مطلق عذابهایى باشد که توبه بردار نیست ، مانند عذاب اسـتـیـصـال و انـقراض ،همچنان که درباره آن فرموده :(فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راوا باسنا سنة اللّه التى قد خلت فى عباده).
و اتـبـعـوا احـسـن مـا انـزل الیـکـم مـن ربـکـم مـن قـبـل ان یـاتـیـکـم العذاب بغتة و انتم لا تشعرون
ایـن خطاب عام است و مانند خطابهاى قبلى هم شامل مؤ من و هم کافر مى گردد، براى اینکه قرآن عزیز درباره هر دو طایفه نازل شده است .
مـــراد از پـــیـــروى از بـــهـــتـــریـــن چـــیـــزى خـــدا نـازل کـرده(واتـبـعـوااحـسـن مـاانزل الیکم من ربکم)
و در ایـن آیـه دسـتـور مـى دهـد بـه ایـنـکـه از بـیـن آنـچـه از نـاحـیـه خـدا نازل شده ، بهترش را پیروى کنند، حال ببینیم معناى بهتر چیست ؟ بعضى گفته اند:مراد پـیـروى احـکـام آن از حلال و حرام است ، نه داستانهاى آن. بعضى دیگر گفته اند:منظور پـیـروى عـزائم یـعنى واجبات و محرمات آن است ،(نه مستحبات و مکروهات)، بعضى دیگر گفته اند: مراد دستوراتى است که بدان امر و از آن نهى کرده ، چون بجا آوردن واجبات و مـستحبات و اجتناب از محرمات و مکروهات . بعضى دیگر گفته اند: پیروى ناسخ آن است ، نه منسوخ .
و بعید نیست مراد از(احسن ما انزل) خطابهایى باشد که به طریقه به کار بردن حق عبودیت در راه امتثال خطابهاى الهى اشاره مى کند، چه آنها که مربوط به عقاید است و چه آنـهـا که مربوط به اعمال ، مانند خطابهایى که دعوت به استغراق در ذکر خداى تعالى مى کند. و نیز دعوت به حب خدا و تقواى از او به حق ، و به اخلاص دین براى او مى کند، چون پیروى این خطابها انسان را به حیاتى طیب زنده مى کند و روح ایمان را در او مى دمد و اعـمالش را صالح مى سازد، و او را در ولایت خدا یعنى کرامتى که مافوقش کرامت نیست ، داخل مى نماید .
(مـن قـبـل ان یـاتـیـکـم العـذاب بـغتة و انتم لا تشعرون) -این آیه مناسبتر است با آن مـعـنـایـى کـه مـا گـفـتـیـم ، بـراى ایـنـکـه غـالبـا در جـایـى دعـوت بـه عـمـل را بـا تـهـدیـد بـه فـوت وقـت مـى آورند و مى گویند تا فرصت از دست نرفته و نـاگـهـان مـانـعـى فـرصـت را از دسـتـت نـگـرفـتـه ایـن کـار را انـجـام بـده کـه طـرف مـقـابـل در ان جـام آن عـمـل امـروز و فـردا مـى کـنـد، و دل خود را به این خوش دارد که اگر امروز نشد فردا انجام مى دهم ، در چنین جایى است که دعوت کننده او را تهدید مى کند، به پیش آمدن ناگهانى موانع ، و از دست رفتن فرصت ، و این طرز بیان و این نحوه دعوت با اصلاح باطن سازگارتر است تا موارد اصلاح ظاهر و آوردن کـالبـد بـى روح عـمـل.خلاصه بیشتر در مواردى این تهدید را مى آورند که مى خواهند طرف را به اصطلاح به باطن خود دعوت کنند، و گر نه آوردن عملى بى روح این هـمـه اهـمـیـت نـداردکـه پـاى چـنـیـن تـهـدیـدى در مـیـان آیـد.پـس مـنـظـور از(احـسـن مـا انـزل)هـمـان خـطـابهایى است که با باطن انسان ها سر و کار دارد، و مى خواهد آنجا را اصـلاح کـند، مانند خطابهایى که به یادآورى خدا و محبت ورزیدن به او، و ترساز او و اخـلاص دیـن بـراى او دعـوت مى کند، همچنان که آیه(یا ایها الّذین آمنوا استجیبوا لله و للرسـول اذا دعـاکـم لمـا یـحـیـیـکـم و اعـلمـوا ان اللّه یحول بین المرء و قلبه). قریب به همین معنا را افاده مى کند.
زنهار از فوت وقت و دچار حسرت قیامت شدن
ان تقول نفس یا حسرتا على ما فرطت فى جنب اللّه ...
و راغب در معناى کلمه(جنب) گفته در اصل به معناى عضو(پهلو)بوده ، سپس به طور اسـتـعـاره در سـمـت آن عـضو استعمال کرده اند، چون عادتشان در سایر اعضاء نیز بر این بـوده کـه نـام آن را در سـمـت آن بـه نـحـو اسـتـعـاره استعمال مى کردند. مانند راست و چپ و بنابراین(جنب اللّه) که به معناى جانب و ناحیه خدا است عبارت است از چیزهایى که بر عبد واجب است با خداى خود معامله نموده از سوى خود بـه سـوى خـدا روان ه کند و مصداق آن این است که تنها او را عبادت کند و از نافرمانى او اجتناب ورزد. و(تفریط) در جنب خدا به معناى کوتاهى در آن است .
و در جـمله(و ان کنت لمن الساخرین) کلمه(ان) مخفف(انّ) است . و(ساخرین) اسم فاعل از(سخر) به معناى استهزاء کنندگان مى باشد.
او تقول لو ان اللّه هدینى لکنت من المتقین
ضـمیر در(تقول) به همان نفس برمى گردد، و مراد از هدایت در(هدینى) ارشاد و نشان دادن راه است ، و معنایش این است :(تا آنکه کسى نگوید: اگر خدا راهنمائیم مى کرد از پرهیزکاران مى بودم)، در حقیقت با این خطاب عذر و بهانه را از دست کفار مى گیرد.
او تقول حین ترى العذاب لو ان لى کرة فاکون من المحسنین
کلمه(لو) براى تمنى است(که در فارسى مى گوییم : اى کاش). و کلمه(کرة) به معناى برگشت است . و معناى آیه چنین است : و یا، تا آن که نکند کسى و آرزومندى هنگام دیـدن عذاب روز قیامت بگوید: اى کاش برگشتى به دنیا بود، در نتیجه من از نیکوکاران مى شدم .
پـاسـخ خـداونـد بـه ایـن سـخـن کـافـر در قـیـامـت که(لؤ ان کرة فاکون من المحسنین)
بلى قد جاءتک ایاتى فکذبت بها و استکبرت و کنت من الکافرین
این آیه رد و پاسخ خصوص کلام دوم او است که مى گفت :(اگر خدا مرا هدایت کرده بود از پـرهـیزکاران مى بودم) و این جواب را خداى تعالى در قیامت مى دهد، همچنان که سخن او هم در همان موطن است . و سیاق جواب ، شاهد بر آن است .
و دلیـلش ایـن اسـت کـه:ایـن سـه جـمـله اى کـه از(نـفـس)نـقـل کـرده ، مـتـرتـب بـر تـرتـیب صدورش از مجرمین است ، چون در قیامت مجرمین متوجه مى شـونـد کـه امـروز روزى اسـت کـه جـزاى اعـمـال را مـى دهـنـد و ایـشـان در عـمـل کـوتـاهـى کـرده انـد، و وقـت تـدارک هم گذشته ، لذا حسرت مى خورند و به حسرت فـریاد مى زنند و مى گویند(یا حسرتا على ما فرطت).در خصوص این اظهار حسرت در جـاى دیـگـر فـرمـوده:(حتى اذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا یا حسرتنا على ما فرطنا فیها).
و چون دستور مى رسد که به آتش در آیند و بر کنار آتششان مى برند، و سپس به آتش واردشـان مـى کنند آرزو مى کنند اى کاش به دنیا برمى گشتند تا در آنجا کار نیک کنند و سعادتمند شوند:(اءو تقول حین ترى العذاب لو ان لى کرة).در جاى دیگر راجع به هـمـیـن آرزو مـى فـرماید:(و لو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا یا لیتنا نرد و لا نکذب بـایـات ربـنـا و نـکـون مـن المـؤ مـنـیـن)، و نـیـز از قول ایشان حکایت کرده که خواهند گفت :(ربنا اخرجنا منها فان عدنا فان ا ظالمون).
و بـه طـورى که ملاحظه مى کنید از بین این سه سخن ، تنها سخن دوم را که گفتند:(لو ان اللّه هـدیـنـى...)پـاسـخ داده ، و از پـاسـخ آن دو جـمـله دیـگـر یـعـنى اولى و سومى خـوددارى نـمـوده و ایـن بـدان جـهـت اسـت کـه جـمـله اولى مـسـاءله اسـتـهـزاء بـه حـق و بـه اهل حق بود.و در جمله سومى آرزو مى کردند که به دنیا برگردند، و خداى سبحان در روز قـیـامـت ایـن طـایـفـه را زجـر مـى دهد، و نمى گذارد سخنى بگویند و پاسخى هم به سخن ایشان نمى دهد، همچنان که آیه شریفه زیر بدان اشاره مى کند:(قالوا ربنا غلبت علینا شـقـوتـنـا و کـنـا قـومـا ضـالیـن ربـنـا اخـرجـنـا مـنـهـا فـان عـدنـا فـانـا ظـالمـون قـال اخسوا فیها و لا تکلمون انه کان فریقمن عبادى یقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انـت خـیـر الراحـمـین فاتخذتموهم سخریا حتى انسوکم ذکرى و کنتم منهم تضحکون انى جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون).
و یـوم القـیـامـة تـرى الّذیـن کـذبـوا عـلى اللّه وجـوهـهـم مـسـودة الیـس فـى جهنم مثوى للمتکبرین
و ینجى اللّه الّذین اتقوا بمفازتهم لا یمسهم السوء و لا هم یحزنون
بحث روایتى
در مجمع البیان از امیر المؤ منین(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: در قرآن کریم هیچ آیه اى به قدر آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم ...) گشایش آورتر نیست .
و نـیـز در الدر المـنـثور است که احمد، ابن جریر، ابن ابى حاتم ، و ابن مردویه و بیهقى-در کـتـاب شـعـب الایـمـان-از ثـوبـان روایـت آورده انـد، کـه گـفـت: مـن از رسـول خـدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: من دوست نمى دارم که دنیا و آنـچه را که در آن است با آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم ...) معاوضه کنم .پـس مـردى عـرضـه داشـت: یـا رسـول اللّه !آیـا ایـن آیـه شـرک را هـم شـامل مى شود؟ رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) سکوت کرد، و سپس فرمود: نه ، شرک را شامل نیست .
و در مـجـمع البیان آمده که بعضى گفته اند: آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا...) درباره(وحـشـى)قـاتـل حـمـزه نازل شد.و آن ، هنگامى بود که وى مى خواست مسلمان شود مى تـرسـیـد تـوبـه اش قـبـول نـشـود.پـس هـمـیـن کـه آیـه نـازل شـد، اسـلام آورد.بـعـضـى از صـحـابـه پـرسـیـدنـد: یـا رسـول اللّه !آیـا ایـن آیـه بـخـصـوص دربـاره قـبـول تـوبـه وحـشـى نازل شده ، و یا براى عموم مسلمین است ؟ فرمود: نه ، براى عموم مسلمانان است .
و از کـتـاب سـعـد السـعـود تـالیـف ابـن طـاووس ، بـه نـقـل از تـفـسـیـر کـلبـى آمـده کـه وحـشـى و جـمـاعـتـى نـزد رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم) پیام فرستادند، که چرا باید ما از دین تو مـحـروم باشیم ، هیچ مانعى براى ما نیست جز اینکه از کتاب تو شنیدهایم که مى فرماید:(هر کس با اللّه خدایانى دیگر بخواند و قتل نفس و زنا کند اثر گناه خود را مى بیند. و در آتـش جـاودان اسـت)و مـا هـمـه ایـن کـارهـاى زشـت را کـرده ایـم رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم)پـیـام فـرسـتـاد کـه:(الا مـن تاب و آمن و عـمـل صـالحـا)آن جـمـاعـت پـیام دادند ممکن است ایمان بیاوریم ، و توبه هم بکنیم ، ولى خوف داریم که عمل صالح به جا نیاوریم.
مؤ لف :قریب به این مضمون را الدر المنثور به چند طریق روایت کرده و در بعضى از آن طـریـقـهـا آمـده کـه آیـه(یـا عـبـادى الّذیـن اسـرفـوا...)دربـاره او نـازل شـده هـمـان طـور کـه در خـبـر سـابـق مـجـمـع البـیـان آمـده بـود.ولى یـک اشـکـال ، ایـن روایـت را ضـعـیـف مـى کـنـد، و آن ایـن اسـت کـه سـوره مـورد بـحـث در مـکـه نـازل شـده ، و وحـشى بعد از هجرت ، مسلمان شده.علاوه بر این ، از ظاهر خبر برمى آید کـه اطـلاق مـغـفـرت در آیـه مـقـیـد بـه تـوبـه نـشـده ، و حال آنکه توجه فرمودید که سیاق با این سخن سازگار نیست.
و ایـنـکـه در روایـت آمـده کـه:(فـمـات فى الخمر وى در شام در اثر میگسارى بمرد)، احتمال دارد که این کلمه(خمر) - به فتحه(خاء) و تشدید(میم) -باشد که نـام مـحـلى از اطـراف مدینه است ، و احتمال هم دارد غلطى از ناسخ باعث شده(حمص) را(خمر) بنویسد. و احتمال هم دارد که مراد آن باشد که وى به خاطر میگسارى مرده است ، چون وحشى همیشه میگسارى مى کرده ، و چند نوبت به خاطر همین گناه تازیانه خورد، بعد رهایش کردند.
در ایـن بـین روایات بسیارى هم از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) آمده که آیات مورد بحث را بـر شـیعیان خود تطبیق کرده اند و(جنب اللّه) را عبارت از ایشان دانسته اند و همه این روایـات و آن روایـات از بـاب تطبیق مصداق بر آیه است ، نه از باب تفسیر، و به همین جهت ما از ایراد آنها خوددارى نمودیم .-----------بحث روایتى
در مجمع البیان از امیر المؤ منین(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: در قرآن کریم هیچ آیه اى به قدر آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم ...) گشایش آورتر نیست .
و نـیـز در الدر المـنـثور است که احمد، ابن جریر، ابن ابى حاتم ، و ابن مردویه و بیهقى-در کـتـاب شـعـب الایـمـان-از ثـوبـان روایـت آورده انـد، کـه گـفـت: مـن از رسـول خـدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) شنیدم که فرمود: من دوست نمى دارم که دنیا و آنـچه را که در آن است با آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم ...) معاوضه کنم .پـس مـردى عـرضـه داشـت: یـا رسـول اللّه !آیـا ایـن آیـه شـرک را هـم شـامل مى شود؟ رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) سکوت کرد، و سپس فرمود: نه ، شرک را شامل نیست .
و در مـجـمع البیان آمده که بعضى گفته اند: آیه(یا عبادى الّذین اسرفوا...) درباره(وحـشـى)قـاتـل حـمـزه نازل شد.و آن ، هنگامى بود که وى مى خواست مسلمان شود مى تـرسـیـد تـوبـه اش قـبـول نـشـود.پـس هـمـیـن کـه آیـه نـازل شـد، اسـلام آورد.بـعـضـى از صـحـابـه پـرسـیـدنـد: یـا رسـول اللّه !آیـا ایـن آیـه بـخـصـوص دربـاره قـبـول تـوبـه وحـشـى نازل شده ، و یا براى عموم مسلمین است ؟ فرمود: نه ، براى عموم مسلمانان است .
و از کـتـاب سـعـد السـعـود تـالیـف ابـن طـاووس ، بـه نـقـل از تـفـسـیـر کـلبـى آمـده کـه وحـشـى و جـمـاعـتـى نـزد رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم) پیام فرستادند، که چرا باید ما از دین تو مـحـروم باشیم ، هیچ مانعى براى ما نیست جز اینکه از کتاب تو شنیدهایم که مى فرماید:(هر کس با اللّه خدایانى دیگر بخواند و قتل نفس و زنا کند اثر گناه خود را مى بیند. و در آتـش جـاودان اسـت)و مـا هـمـه ایـن کـارهـاى زشـت را کـرده ایـم رسـول خـدا(صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم)پـیـام فـرسـتـاد کـه:(الا مـن تاب و آمن و عـمـل صـالحـا)آن جـمـاعـت پـیام دادند ممکن است ایمان بیاوریم ، و توبه هم بکنیم ، ولى خوف داریم که عمل صالح به جا نیاوریم.
مؤ لف :قریب به این مضمون را الدر المنثور به چند طریق روایت کرده و در بعضى از آن طـریـقـهـا آمـده کـه آیـه(یـا عـبـادى الّذیـن اسـرفـوا...)دربـاره او نـازل شـده هـمـان طـور کـه در خـبـر سـابـق مـجـمـع البـیـان آمـده بـود.ولى یـک اشـکـال ، ایـن روایـت را ضـعـیـف مـى کـنـد، و آن ایـن اسـت کـه سـوره مـورد بـحـث در مـکـه نـازل شـده ، و وحـشى بعد از هجرت ، مسلمان شده.علاوه بر این ، از ظاهر خبر برمى آید کـه اطـلاق مـغـفـرت در آیـه مـقـیـد بـه تـوبـه نـشـده ، و حال آنکه توجه فرمودید که سیاق با این سخن سازگار نیست.
و ایـنـکـه در روایـت آمـده کـه:(فـمـات فى الخمر وى در شام در اثر میگسارى بمرد)، احتمال دارد که این کلمه(خمر) - به فتحه(خاء) و تشدید(میم) -باشد که نـام مـحـلى از اطـراف مدینه است ، و احتمال هم دارد غلطى از ناسخ باعث شده(حمص) را(خمر) بنویسد. و احتمال هم دارد که مراد آن باشد که وى به خاطر میگسارى مرده است ، چون وحشى همیشه میگسارى مى کرده ، و چند نوبت به خاطر همین گناه تازیانه خورد، بعد رهایش کردند.