background
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ
بگو: «من مأمورم كه خدا را -در حالى كه آيينم را براى او خالص گردانيده‌ام- بپرستم،
آیه 11 سوره الزُّمَر

بیان آیات

در ایـن آیـات بـه نـوعـى بـه آغـاز کـلام بـرگـشـت شـده ، رسـول خـدا(صـلّى اللّه علیه و آله و سلّم)را دستور مى دهد به مردم ابلاغ کند که اگر ایـشـان را بـه تـوحـیـد و اخـلاص دیـن براى خدا مى خواند، بدان جهت است که او ماءمور از طرف خداست ، و نیز ماءمور شده است که خود او هم مانند سایرین به این دعوت پاسخ مثبت دهـد، چـیـزى کـه هست این فرق را با سایرین دارد که او باید اولین کس باشد به اسلام آوردن و تسلیم در برابر آنچه به سویش دعوت مى کند، و خلاصه به چیزى دعوت کند کـه خـودش قـبـل از دعـوت دیـگـران بـه آن ایـمـان داشـتـه بـاشـد حال چه اینکه مردم دعوتش را بپذیرند و یا آن را رد کنند.

پـس دیـگـر مـردم چـشـم ایـن طـمـع را نـبـایـد داشـته باشند که آن جناب بر خلاف دعوتش عـمـل کند و سیره اش مخالف دعوتش باشد، براى اینکه آن جناب دعوت پروردگار خود را قـبـلا پـذیـرفـتـه و اجـابـت کـرده ، و او در دیـن خود استوار و ثابت قدم و از عصیان خداى تـعـالى تـرسـان اسـت ، بـا چـنـیـن حـالى مـردم رادعوت مى کند، کفار را انذار و مؤ منین را بـشارت مى دهد. آنان را به عذابى که خدا برایشان آماده کرده ، و اینان را به نعیمى که خدا برایشان تهیه کرده

بـــیــان جـمـله(امـرت لان اکون اول المسلمین) و اینکه پیامبر(صلى الله علیه و آله)نیز پیشاپیش دیگران مکلف و ماءمور به اسلام و عبادت مخلصانه است

قـل انـى امـرت ان اعـبـد اللّه مـخـلصـا له الدیـن ... اول المسلمین

ایـن آیـه بـه نـحـوى بـه اول سـوره بـرگـشـت کرده ، که مى فرمود:(انا انزلنا الیک الکـتاب بالحق فاعبد اللّه مخلصا له الدین)و منظور از آن این است که کفار را به کلى از اینکه آن جناب انعطافى بخرج دهد ماءیوس کند تا دیگر طمعى به او نکنند و سخنى از تـرک دعـوت و سـازگـارى بـا شـرک ورزیـدن او بـه مـیـان نـیـاورنـد، و ایـن مـعـنـا در اول سوره(ص) و نیز در آیاتى دیگر خاطرنشان شده است .

پـس گـویا در آیه مورد بحث مى خواهد بفرماید: به ایشان بگو آنچه من بر شما تلاوت کردم که باید خدا را بپرستم و دین خدا را خالص ‍کنم ، هر چند خطاب در آن متوجه من است ، و لیـکـن بـایـد مـتوجه باشید که این صرف دعوت نیست که من فقط شنونده اى باشم و مـاءمـور بـاشـم کـه خـطـاب خدا را به شما برسانم ، و خودم هیچ وظیفه اى دیگر نداشته بـاشـم ، بلکه من نیز مانند یک یک شما ماءمورم او را عبادت نموده ، دین را براى او خالص سـازم .بـاز تـکـلیـف مـن بـه هـمـیـن جـا خـاتـمـه نـمـى یـابـد، بـلکـه مـاءمـورم کـه قـبـل از هـمـه شـمـا در بـرابـر آنـچـه بـر مـن نـازل شـده تـسـلیـم باشم ، و به همین جهت قبل از همه شما من تسلیم شده ام ، و اینک بعد از تسلیم شدن خودم به شما ابلاغ مى کنم . آرى من از پروردگارم مى ترسم و او را به اخلاص مى پرستم ، و به او ایمان آورده ام ، چه اینکه شما ایمان بیاورید و یا نیاورید. پس دیگر طمعى به من نداشته باشید.

پس اینکه فرمود:(قل انى امرت ان اعبد اللّه مخلصا له الدین) اشاره است به اینکه آن جناب در اطاعت دستور خدا به اخلاص در دین و داشتن دین خالص مانند سایر مردم است .

و جـمـله(و امـرت لان اکـون اول المـسـلمـیـن)اشـاره اسـت بـه ایـنکه در امرى که متوجه من شده زیادتى است بر امرى که مـتـوجـه هـمـه شـده اسـت ، و آن زیـادتـى عـبـارت از ایـن اسـت کـه خـطـاب ، قـبـلاز شـمـا مـتـوجـه مـن شـده ، و غـرض از تـوجـه آن بـه مـن قبل از شما این است که من اولین کسى باشم که تسلیم این امر شده ام و به آن ایمان آورده ام.

بـعـضـى از مـفـسـریـن گـفـتـه انـد: لام در جـمـله(لان اکـون) لام تعلیل است ، و چنین معنا مى دهد: من به این علت ماءمور شده ام که اولین مسلم هستم ، بعضى دیـگـر گـفـتـه انـد:(لام) زایـد اسـت ، هـمـچـنـان کـه مـى بـیـنـیـم در آیـه(قل انى امرت ان اکون اول من اسلم) حرف لام نیامده .

ولى بـرگـشـت هـر دو وجـه بـه یـک مـعنا است ، براى اینکه اولین مسلمان بودن آن جناب ، عـنوانى به اسلام او مى دهد، و همین عنوان هم مى تواند غایت امر به اسلام آوردن باشد، و هـم مـى تـوانـد مـتـعـلق امـر بـاشـد، و بـه آن امـر بـفـرمـایـد، مـثل اینکه هم صحیح است بگوییم(او را بزن براى اینکه ادب بشود)و هم صحیح است بـگـویـیـم(او را بـا زدن ادب کـن).(کـه در ایـن مـثـال تادیب که عنوان فعل است ، در اولى غایت و علت واقع شده ، و در دومى خود آن متعلق امر واقع شده است).

در کشاف مى گوید در معناى این آیه شریفه چند وجه است :

یکى اینکه(من اولین کسى باشم که در عصر خودم و از بین قومم اسلام آورده باشم) چـون آن جـنـاب اولیـن کـسـى بود که با دین پدران خود مخالفت کرده ، و نیز اولین کسى بوده که بتها را رها کرده و نابود نموده است .

دوم اینکه(من اولین کسى از بین دعوت شدگان باشم که اسلام آورده).

سوم اینکه(من اولین کسى باشم که خودش را به همان چیزى که دیگران را دعوت کرده ، دعـوت کـرده بـاشـد، تا هم در قولم و هم در فعلم مقتداى قومم باشم ، و چون پادشاهان نـبـاشـم کـه مـردم را بـه چـیـزى دعـوت مـى کـنـنـد کـه خـود عـمـل نـمـى کـنند. و این که رفتارم ، به گونه اى باشد که با اولیت در اسلام سازگار باشد تا مردم را به سبب عمل که همان اولیت است رهنمون شود.

و لیکن خواننده عزیز متوجه است که از وجوه مزبور آنکه با سیاق آیات سازگارتر است هـمـان وجـه سـوم اسـت ، و آن هـمـان وجـهى است که ما قبلا گفتیم و البته سایر وجوه هم از لوازم آن وجه است .

قل انى اخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم

مراد از نافرمانى رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) نسبت به پروردگارش ، به شهادت سیاق این است که : با امر او به این که دین را براى خداى اخلاص نماید مخالفت ورزد. و مـراد از(یـوم عـظـیـم) روز قیامت است . و این آیه در حقیقت به منزله زمینه چینى براى آیه بعدى است .

قل اللّه اعبد مخلصا له دینى فاعبدوا ما شئتم من دونه

این آیه تصریح دارد به اینکه رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) امر پروردگار خود را اطاعت و امتثال کرده ، بر خلاف آیه قبلى که همین معنا را به طور کنایه مى رساند.
در ایـن آیـه بـکـلى کـفـار را مـایـوس کـرده ، و بـراى هـمـیشه از اینکه آن جناب در برابر خـواسـتـه هـایـشـان(کـه همان مخالفت با اوامر الهى است) روى خوش نشان دهد، نومیدشان ساخته است .

و اگـر کـلمـه(اللّه)را کـه از نـظـر تـرکـیـب بـنـدى کـلام ، مفعول کلمه(اعبد)است ، و باید بعد از آن آمده باشد، جلوتر آورده ، براى این است که انـحـصـار را افـاده کـند، و بفهماند که من تنها خدا را مى پرستم. و جمله(مخلصا له)دیـنـى مـعـنـاى حـصـر را تـاءکـیـد مـى کند. و جمله(فاعبدوا ما شئتم من دونه) امرى است تهدیدى که مى فهماند به غیر خدا هر چه را بپرستید سودى به حالتان نخواهد داشت و بالاخره عذاب و وبال اعراضتان از پرستش خدا با اخلاص ، گریبانتان را خواهد گرفت .و ایـن مـعـنـا کـه از مـفـهـوم جـمـله مـزبـور اسـتـفـاده مـى شـود، صـریـح در ذیل آیه است که مى فرماید:(قل ان الخاسرین ...).

مقصود از خسران نفس و اهل ، و اینکه چنین زیانى(خسران مبین) است

قل ان الخاسرین الّذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیامة ...

کلمه(خسر) و(خسران) هر دو به معناى از دست دادن سرمایه است ، یا همه اش و یا بعضى از آن . البته کلمه(خسران) رساتر از کلمه(خسر) است ، و(خسران نفس)بـه معناى آن است که آدمى نفس خود را در معرض هلاکت و بدبختى قرار دهد، به طورى کـه اسـتـعـداد کـمـالش از بـیـن بـرود و سـعـادت بـه کـلى از او فـوت شـود.(خـسـارت اهل) هم به همین معنا است .

در ایـن آیـه شـریـفـه تعریضى است به مشرکین ، که در جمله(فاعبدوا ما شئتم)مورد خـطاب واقع شده اند، گویا فرموده ، شما هر چه را بپرستید بالاخره سرمایه نفس را از دسـت داده ایـد، بـه خـاطـر ایـنـکـه آن را بـا به کفر کشاندن به هلاکت رساندید، و همچنین اهل و خویشاوندان خود را هلاک کردید، چون شما آنان را وادار به کفر و شرک کردید، و این کفر و شرک همان خسران حقیقى است .

(الا ذلک هـو الخـسـران المـبـیـن) - آگـاه بـاشید که خسران حقیقى هم همین است ، براى ایـنـکـه خـسـرانـهـاى مـربـوط بـه امـور دنـیـا هـر چـه بـاشـد چـه مـال و چـه جـاه ، نـاپـایـدار اسـت ، بـه خـلاف خسران روز قیامت که پایانى ندارد، دائم و جاودان است ؛ چون نه زایل مى شود و نه منقطع .
عـلاوه بـر این ، مال و یا جاه وقتى با خسران از دست رفت ، جبرانش ممکن است ، چه بسا مى شـود کـه مـثـل آن و یـا بـهـتـر از آن جـایگزین آن گردد، به خلاف خسران نفس ، که دیگر جبران نمى پذیرد. البـتـه ایـن در صـورتـى اسـت که مراد از(اهل) خویشاوندان و نزدیکان دنیایى انسان باشد.

چون بعضى گفته اند: مراد از(آن همسران و خدمتکارانى است که خدا براى انسان مؤ من و متقى در بهشت آماده کرده)و این معنا بهتر و با مقام آیه مناسب تر است ، چون خویشاوندى و هـر رابـطـه اجـتـماعى دنیا در روز قیامت از هم گسیخته مى شود، همچنان که خداى تعالى خـبـرداده کـه(فـلا انـسـاب بـیـنـهـم یـومئذ) و نیز فرموده :(یوم لا تملک نفس لنفس شیئا) و آیاتى دیگر غیر از اینها.

و نیز مؤ ید معناى دوم این آیه است که مى فرماید:(فاما من اوتى کتابه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا و ینقلب الى اهله مسرورا).

لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل ...

کـلمـه(ظـلل) جـمـع(ظله) است و - به طورى که گفته اند - به معناى ساترى اسـت در بـالاى سـر. و مـراد از ایـنـکه ساترى از آتش ‍ در بالاى سر و ساترى دیگر در زیـر پـا دارنـد، ایـن اسـت کـه آتش از همه جهات به ایشان احاطه دارد. و بقیه الفاظ آیه روشن است .

و الّذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها و انابوا الى اللّه لهم البشرى

راغـب گـفـتـه : کـلمـه(طـاغـوت) عـبارت است از هر متجاوز و از هر معبودى به غیر خداى تعالى . و این کلمه هم در یک نفر استعمال مى شود، و هم در جمع و ظاهرا مراد از آن در آیه شریفه بتها و هر معبود طاغى دیگرى است که به جاى خدا پرستیده شود.

در آیه شریفه به صرف اجتناب از پرستش طاغوت اکتفا نشده ، بلکه بر آن و(انابوا الى اللّه)اضـافـه کـرده اسـت و این اشاره بدان است که صرف نفى خدایان دیگر هیچ فایده اى ندارد، آنچه فایده مى دهد این است که انسان بین نفى آن آلهه و اثبات اله واحد، جمع کند. هم خدا را بپرستد و هم غیر او را نپرستد. این است عبادت با اخلاص دین .

(لهـم البـشـرى) - ایـن جـمـله ، جـمـلهـاى اسـت انـشـایـى ، کـه در عـیـن حال خبر واقع شده براى(الّذین اجتنبوا...).

فبشر عباد الّذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ...

مـقـتـضـاى ظـاهـر عبارت این بود که بفرماید:(لهم البشرى فبشرهم) و حاجت نبود که کلمه عباد آورده شود،
و لیـکـن به منظور از آوردن آن این بوده که با اضافه شدن به ضمیر متکلم آورده شود، تـا احـتـرامـى از آنـان بـه عـمـل آمـده بـاشـد، و هـم دنـبـالش بـا جـمـله
الّذیـن یـسـتـمعون القول ...

توصیف شوند.

مـفـاد جـمـله(الذیـن یـسـتـمـعـون القـول فـیـتـبعون احسنه) که در وصف بندگان خود فرمودهاست

و مراد از(قول) به شهادت اینکه دنبالش مساءله(اتّباع)آمده ، آن قولى است که ارتـبـاط و مـسـاسـى بـا عـمـل داشـتـه بـاشـد، پـسبـهـتـریـن قـول آن قـولى اسـت کـه آدمـى را بـهـتـر به حق برساند، و براى انسان خیرخواهانه تر بـاشـد.و انـسـان فـطـرتـا ایـن طـور اسـت کـه حـسـن و جـمال را دوست مى دارد و به سویش مجذوب مى شود، و معلوم است که هر چه آن حسن بیشتر بـاشـد ایـن جـذبـه شـدیـدتـر اسـت .و اگـر زشت و زیبا، هر دو را ببیند، به سوى زیبا مـتـمـایل مى شود، و اگر زیبا و زیباتر را ببیند به سوى زیباتر مى گراید. و اما اگر به سوى زیباتر نرود، و باز به همان زیبا سرگرم شود معلوم مى شود که سرگرمى اش به زیبا به خاطر زیبایى آن نبوده ، چون اگر براى زیبایى آن بود با بیشتر شدن زیـبـایـى ، بـایـد بـیـشـتـر مـجـذوب شـود، و زیـبـا را رهـا کـرده بـه طـرف زیـبـاتـر متمایل شود.

پـس ایـنـکـه آیـه شـریـفـه بـنـدگـان خـدا را توصیف فرموده به اینکه(پیرو بهترین قـولنـد)مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه مـطبوع و مفطور بر طلب حقند و به فطرت خود رشد و رسـیـدن بـه واقـع را طـالبـنـد.پـس هـر جـا امـرشـان دائر شـود بـیـن حـق و بـاطـل ، بـیـن رشـد و گـمـراهـى ، البـتـه حـق و رشـد را مـتـابـعـت مـى کـنـنـد و بـاطل و گمراهى را رها مىنمایند. و هر جا امرشان دایر شود بین(حق) و(احق) - حقتر - و رشد و رشد بیشتر، البته حقتر و رشد بیشتر را انتخاب مى کنند.

پـس حـق و رشـد، مـطلوب بندگان خداست ، و به همین جهت هر چه بشنوند به آن گوش مى دهـنـد و ایـن طـور نـیـسـت کـه متابعت هواى نفس کنند و هر سخنى را به صرف شنیدن بدون تفکر و تدبر رد کنند.
پـس جـمـله(الّذیـن یـسـتـمعون القول فیتبعون احسنه) مفادش این است که : بندگان خدا طالب حق و رشدند، به هر سخنى که گوش ‍ دهند بدین امید گوش مى دهند که در آن حقى بیابند و مى ترسند که در اثر گوش ندادن به آن ، حق از ایشان فوت شود.

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از(گوش دادن به حرف و پیروى کردن از بهترین آن) گوش دادن به قرآن و غیر قرآن ، و پیروى کردن از قرآن است .

بعضى دیگر گفته اند: مراد استماع اوامر خداى تعالى و پیروى کردن بهترین آنها است ، مـثـلا در مـسـاله قـصـاص ، خـدا هـم اجـازه قصاص به ایشان داده ، و هم عفو، و ایشان عفو را پـیروى مى کنند. و نیز هم اجازه داده صدقه را آشکارا دهند و هم پنهانى ، و ایشان پنهانى صدقه مى دهند.
ولى ایـن دو قـولى کـه از مـفـسـریـن نـقـل کـردیـم بـدون دلیل عموم آیه را تخصیص میزند.

(اولئک الّذیـن هـدیـهـم اللّه) -این جمله اشاره است به اینکه صفت پیروى از بهترین قـول ، خـود هـدایـتى است الهى ، و این هدایت- که گفتیم عبارت است از طلب حق و آمادگى تـام بـراى پـیروى از آن هر جا که یافت شود - هدایتى است اجمالى که تمامى هدایتهاى تفصیلى و رسیدن به هر یک از معارف الهى بدان منتهى مى شود.

(و اولئک هـم اولوا الالبـاب) - یعنى اینهایند تنها کسانى که صاحب عقلند.و از این جـمـله اسـتفاده مى شود که عقل عبارت است از نیرویى که با آن به سوى حق راه یافته مى شـود، و نـشان داشتن عقل پیروى از حق است. و در تفسیر آیه(و من یرغب عن ملة ابراهیم الا مـن سـفـه نـفـسه) که از آن استفاده مى شود که سفیه آن کسى است که دین خدا را پیروى نکند، در نتیجه عاقل آن کسى است که دین خدا را پیروى کند.

افمن حق علیه کلمة العذاب افانت تنقذ من فى النار

کـلمـه عـذاب براى هر کس که کفر بورزد آن روز ثابت شد که آدم به سوى زمین هبوط مى کـرد، در آن روز بـه او گـفـتند:(و الّذین کفروا و کذبوا بایتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون) و در این معنا آیات دیگرى نیز هست .

مـقـتـضـاى سـیـاق ایـن است که در آیه چیزى در تقدیر گرفته شده باشد، چیزى که جمله(افـانـت تنقذ من فى النار) بر آن دلالت کند، و تقدیر کلام این است که :(اءفمن حق عـلیـه کلمة العذاب ینجو منه آیا کسى که کلمه عذاب بر او ثابت شده ، از عذاب نجات مى یـابـد؟).و ایـن تـقـدیـر بـهـتـر از آن اسـت کـه بگوییم تقدیرش(افمن حق علیه کلمة العذاب خیر ام من وجبت علیه الجنة آیا کسى که کلمه عذاب بر او ثابت شده بهتر است ، یا کسى که بهشت بر او واجب گشته) مى باشد.

بـعـضى از مفسرین گفته اند:(معنى جمله این است که آیا کسى که وعید خداى تعالى به عقاب بر او واجب گشته ، آیا تو مى توانى او را از آتش خلاص کنى و با آوردن(من فى النار) اکتفا کرده ، از اینکه ضمیر(تنقذه) را بیاورد. و براى اینکه بیشتر شنونده را متوجه معنا کند، استفهام را تکرار کرده).

بـعـضـى دیگر گفته اند:(تقدیر آیه(اءفانت تنقذ من فى النار منهم) است ، یعنى آیـا تـو مـى توانى از ایشان آن کسانى را که در آتشند نجات دهى ؟ چیزى که هست ضمیر(منهم) از آن حذف شده). و این وجه از همه وجوه نامربوطتر است .

لکن الّذین اتقوا ربهم لهم غرف من فوقها غرف مبنیة تجرى من تحتها الانهار

کلمه(غرف) جمع(غرفه) به معناى بالاخانه است . بعضى گفته اند:(این جمله در مـقـابـل جـمـله(لهـم مـن فـوقـهـم ظـلل مـن النـار و مـن تـحـتـهـم ظلل) که درباره کفار است قرار دارد).
(وعـد اللّه) - یـعـنـى خـداونـد بـه ایشان وعده داده این وعده را. در نتیجه کلمه مزبور مفعول مطلق است که به جاى فعل خود نشسته .
(لا یـخـلف اللّه المـیعاد) - این جمله از سنت خداى تعالى در وعده هایش خبر مى دهد و در عین حال دلهاى بندگان خود را خرسند مى سازد.

بحث روایتى

(چند روایت درباره خسران نفس و اهل ، اطاعت جباران ، و...)
در تـفـسـیـر قـمـى در روایـت ابـى الجـارود، از امـام ابـى جـعفر(علیه السلام) آمده که در ذیل جمله(قل ان الخاسرین خسروا انفسهم و اهلیهم) فرموده : یعنى در نفس خود و اهلشان مغبون شدند.
و در مجمع البیان در ذیل آیه(و الّذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها و انابوا الى اللّه لهم البـشرى) مى گوید: ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: شما(پیروان مکتب اهل بیت) همانها هستید. و هر کس جبارى را اطاعت کند گویا او را پرستیده .

مؤ لف : این روایت از باب تطبیق مصداق بر مفهوم عام است .

و در کـافـى اسـت که بعضى از اصحاب ما بدون ذکر سند از هشام بن حکم روایت کرده اند کـه گـفـت:امـام ابـو الحـسـن مـوسى بن جعفر(علیه السلام) به من فرمود: اى هشام خداى تـبارک و تعالى اهل عقل و فهم را در کتاب خود بشارت داده و فرموده :(فبشر عباد الّذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الّذین هدیهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب).

و در الدر المنثور است که : ابن جریر و ابن ابى حاتم از زید بن اسلم روایت کرده اند که در ذیـل آیـه(و الّذیـن اجـتـنبوا الطاغوت ان یعبدوها) گفته است :این دو آیه درباره سه نـفـر کـه در جـاهـلیـت مـیـگـفـتـه انـد(لا اله الا اللّه)نـازل شـده ، و آن سـه نـفـر عـبـارت بـودنـد از زیـد بـن عـمـرو بـن نفیل ، و ابو ذر غفارى ، و سلمان فارسى.

مـؤ لف :ایـن روایـت را صـاحـب مـجـمـع البـیـان از عـبـداللّه بـن زیـد نـقـل کرده و در الدر المنثور هم از ابن مردویه از ابن عمر آورده که گفت:درباره سعید بن زیـد و ابـو ذر و سـلمـان نازل شده. و نیز از جویبر از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گـفـت :دربـاره مـردى از انـصـار نـازل شـده کـه وقـتـى آیـه(لهـا سـبـعـة ابـواب...)نـازل شـد هـفـت غـلام خود را آزاد کرد. ولى ظاهرا تمامى این روایات از باب تطبیق داستان بر آیه مى باشد.