background
وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ
و مى‌گويند: «ما را چه شده است كه مردانى را كه ما آنان را از [زمره‌] اشرار مى‌شمرديم نمى‌بينيم؟
آیه 62 سوره صٓ

بیان آیات

ایـن آیـات فـصـل دیـگرى است از کلام که در آن سرانجام کار متقین و طاغیان را بیان نموده متقین را بشارت داده ، و کفار را انذار و تهدید مى کند.

وصف حال متقیان در بهشت

هذا ذکر و ان للمتقین لحسن ماب

کـلمـه(هـذا)اشـاره اسـت بـه داسـتـانـهـایـى کـه از(اوابـیـن)از انـبـیـاى گـرام نـقل فرموده و اینکه مى فرماید:(این ذکر است) مراد از(ذکر) شرف و ثناى جمیلى است که : از(اوابین) کرده . و معناى جمله - به طورى که دیگران هم گفته اند - این اسـت کـه :ایـن داسـتـانـهـا کـه آوردیـم شـرف و ذکـر جمیل و ثناى نیکى است براى(اوابین) از انبیاء.

و خـاطـرات و ذکر خیرى است که تا دنیا برقرار است از ایشان مى ماند، همچنان که ثواب آخرت هم برایشان آماده است ، تا بازگشتگاه نیکى برایشان باشد.

و بـنـابـرایـن تـفـسیر، مراد از(متقین) یا فقط همان انبیاى نامبرده شده هستند و یا عموم اهل تقوى خواهد بود که انبیاء هم داخل آنان هستند. و در نتیجه زمینه گفتار همان متقین هستند، و اگر در پنج آیه بعد سخنى از طاغیان به میان آورده ، از باب استطراد مى باشد.

ولى بـه نـظر ما این طور نیست ، چون از ظاهر آیه برمى آید که کلمه(هذا) اشاره به قـرآن بـاشـد.مـى فـرمـایـد:قـرآن ذکـر اسـت ، یـعـنـى کـتـابـى اسـت مـشـتـمـل بـر ذکـر، و در نـتـیـجـه از ایـن آیـه بـه بـعـد، اجـمـال در آیـه اول سـوره کـه مـى فـرمـود:(و القـرآن ذى الذکـر)بـه تـفـصـیـل بـیـان مـى شـود، و در این آیات خداى سبحان دار آخرت را شرح مى دهد که در آن براى متقین ثواب ، و براى طاغیان عقاب آماده شده است.

(و ان للمـتـقین لحسن ماب) - کلمه(مآب) به معناى(مرجع) است . و اگر آن را نکره آورده به منظور تعظیم آن است . و معناى جمله روشن است .

جنات عدن مفتحة لهم الابواب

یعنى آن بازگشتگاه خوب ، عبارت است از جنت هاى با استقرار و دائمى . و باز بودن درها به روى آنان ، کنایه است از اینکه متقین هیچ مانعى از تنعم به نعمتهاى موجود در آن جنات ندارند؛ چون جنات براى آنها درست شده ، و مال آنان است .

بـعضى از مفسرین گفته اند: مراد از این جمله این است که : درها به روى ایشان باز است ، و احتیاجى نیست که پشت در بایستند، و یا حلقه در را بکوبند، تا به رویشان باز شود.بـعـضـى دیـگـر گـفـته اند: مراد این است که : درها بدون کلید به رویشان باز، و بدون قـفـل بـه رویشان بسته مى شود. و به هر حال این آیه و چند آیه بعد در مقام بیان(حسن ماب) است .

متکئین فیها یدعون فیها بفاکهة کثیرة و شراب

یـعـنـى در حـالى کـه در آن جـنـات نـشـسـتـه بـاشند، و مانند اشراف و عزیزان تکیه کرده باشند.

و مـنـظـور از جـمـله(یـدعـون فـیـهـا بـفـاکـهـة کـثـیـرة و شـراب) ایـن اسـت که بفهماند اهـل تقوى در بهشت حکمشان روا است ، به نحوى که بین آنان و خواسته هایشان واسطه اى نیست ، مثلا، از میوه هاى بهشتى که انواعى بسیار است ، هر یک را صدا بزنند خود آن میوه و یـا شـراب نـزدشـان حـاضـر مـى شـود، بـدون ایـن کـه احـتـیاج باشد که کسى آن میوه را برایشان بیاورد.

و عندهم قاصرات الطرف اتراب

ضـمـیر(هم) به متقین برمى گردد. و کلمه(قاصرات الطرف) صفتى است که در جـاى مـوصـوف خود به کار رفته ، و تقدیر کلام(و عندهم ازواج قاصرات الطرف نزد ایشان همسرانى است قاصرات الطرف) مى باشد و منظور از صفت(قاصرات الطرف) ایـن است که : آن همسران به شوهران خود راضى و قانعند، و چشم به دیگرى ندارند. ممکن هم هست کنایه باشد از اینکه همسرانى پر ناز و کرشمه اند.

و کلمه(اتراب) به معناى(اقران) است . مى خواهد بفرماید:همسران بهشتى همتاى شـوهـران خـویـشـنـد، نـه از جـهـت سـن بـا آنـان اخـتـلاف دارنـد، و نـه از جـهـت جـمـال.مـمـکـن هـم هـسـت مـراد از(اقـران)ایـن بـاشـد کـه مـثـل شـوهـران خـویـشـند، هر قدر شوهران نور و بهائشان بیشتر شود، از ایشان هم حسن و جمال بیشتر مى گردد.

هذا ما توعدون لیوم الحساب

کلمه(هذا) اشاره به مطالبى است که درباره بهشت و نعمتهایش بیان کرد. و خطاب در(تـوعـدون وعده داده شده اید) به متقین است ، در نتیجه در آیه شریفه التفاتى از غیبت به خطاب به کار رفته و نکته اش این است که : خواسته است بفهماند صاحب سخن(خداى تـعـالى) به شما اهل بهشت نزدیک است ، و به شما اشراف دارد تا نعمتهاى صورى شما با این نعمت معنوى تکمیل گردد.

ان هذا لرزقنا ما له من نفاد

کـلمـه(نفاد) به معناى فنا، و قطع شدن جیره است . و به طورى که از سیاق به دست مى آید آیه شریفه تتمه خطاب قبلى است .

وصف حال طاغیان در جهنم

هذا و ان للطاغین لشر ماب

کـلمـه(هـذا) اشـاره به مطالبى است که درباره متقین بیان نموده مى فرماید: اینها که گـفـتـیـم دربـاره بـازگشتگاه متقین بود. ممکن هم هست کلمه(هذا) اصلا اسم اشاره نباشد بلکه اسم فعل باشد و به معناى(خذهذا). و بقیه الفاظ آیه روشن است .

جهنم یصلونها فبئس المهاد

کـلمـه(یـصـلونـهـا) از مـصـدر(الصـلى)اسـت کـه بـه مـعـنـاى داخـل آتـش شـدن ، و چـشـیـدن حـرارت آن است. و یا به معناى تابع آتش ‍ شدن است . کلمه(مـهـاد) - بـه طـورى که در مجمع البیان آمده -به معناى بستر گسترده است ، مثلا، وقـتـى گـفـتـه مـى شـود:(مـهـدت له تـمـهـیـدا) معنایش نظیر معناى این عبارت است که : بگوییم(وطات له توطیة). و آیه شریفه با آیه بعدش تفسیر سرانجام طاغیان است .

هذا فلیذوقوه حمیم و غساق

کـلمه(حمیم) به معناى حرارت بسیار زیاد است . و کلمه(غساق) -به طورى که در مـجـمـع البـیـان آمـده- به معناى چرکى است که تعفن بسیار داشته باشد. البته به معناى دیگرى هم تفسیر شده است و دو کلمه(حمیم و غساق) بیان مى کنند کلمه(هذا) را. و جمله(فلیذوقوه) مى فهماند که خود طاغیان نمى خواهند از(حمیم) و(غساق) بخورند؛ ولى مجبورشان مى کنند به خوردن ؛ چون قاعده آن است که مى فرمود:(هذا حـمـیـم و غـسـاق فـلیـذوقـوه ایـن حـمـیـم و غـسـاق اسـت کـه بـایـد بخورندش) ولى جمله(فـلیذوقوه) را جلوتر آورد و به حمیم و غساق اشاره کرد تا در هنگام فرمان نام آنها را نبرده باشد.

و آخر من شکله ازواج

شـکـل هـر چیزى عبارت است از چیزى که مشابه آن ، و از جنس آن باشد. و کلمه(ازواج) بـه مـعـنـاى انـواع و اقـسام است . و معناى جمله این است که : این نوع دیگرى از جنس حمیم و غساق است که انواع مختلفى دارد و باید آن را بچشند.

حکایت تخاصم و مشاجره متبوعان و تابعان در دوزخ

هذا فوج مقتحم معکم ... فى النار

ایـن سـه آیـه - به طورى که از سیاق برمى آید - تخاصم تابعان و متبوعان دوزخى را که از طاغیان بودند حکایت مى کند.
پس جمله(هذا فوج مقتحم معکم) خطابى است از ناحیه خداى تعالى به متبوعین ، و کلمه(هـذا) اشـاره بـه فـوجـى از تـابـعـیـن اسـت کـه دنـبـال مـتـبـوعـیـن بـه دوزخ مـى رونـد، و کـلمـه(مـقـتـحـم) اسـم فاعل از(اقتحام) است که به معناى داخل شدن به سختى و دشوارى است .

و جـمـله(لا مـرحـبـا بـهـم انهم صالوا النار) پاسخى است که متبوعین به گوینده جمله(هذا فوج مقتحم) مى دهند. و کلمه(مرحبا)تحیتى است که به شخص وارد مى دهند، و در حـقـیـقـت رحـب(وسعت) خانه را تقدیم آن شخص مى کنند، پس این که پیشوایان و متبوعین ضـلالت دربـاره تابعین خود مى گویند(لا مرحبا بهم). معنایش این است که : وسعت و گـشـایـشى براى آنان مباد. و اینکه باز درباره آنان مى گویند:(انهم صالوا النار)مـعـنـایـش ایـن اسـت کـه:ایـشـان در آتـش داخل خواهند شد، و حرارت آن را خواهند چشید، و یا تـابـع آتـش خـواهـنـد شـد.و ایـن جـمـله در حـقـیـقـت جـمـله(لا مـرحـبـابـهـم) را تعلیل مى کند.

و جـمله(قالوا بل انتم لا مرحبا بکم انتم قدمتموه لنا فبئس القرار)، حکایت جوابى است که تابعان به متبوعان داده ، مى گویند: بلکه(لا مرحبا) به خود شما که این آتش را شما به جان ما افکندید، و ما را به این قرارگاه که بدترین قرارگاهست مبتلا ساختید.

قالوا ربنا من قدم لنا هذا فزده عذابا ضعفا فى النار

خـداى سـبـحان در اینجا دیگر نقل نمى کند که پیشوایان در جواب پیروان که گناه را به گـردن ایـشـان انداختند چه گفتند، ولى در سوره صافات که باز تخاصم آنانرا حکایت کـرده ، نـقـل مـى کـنـد که گفته اند:(بل لم تکونوا مؤ منین و ما کان لنا علیکم من سلطان بـل کـنـتـم قـومـا طـاغـیـن)پـس آیـه مـورد بـحـث کـه از قـول پـیـروان نـقـل مى کند که گفتند:(پروردگارا هر کس که این سرنوشت را براى ما درست کرد، به دو برابر عذاب در آتش مبتلا کن) در حقیقت سخنى است که پیروان بعد از ختم تخاصم گفته اند.

و جـمـله(مـن قدم) جمله شرطیه ، و جمله(فزده عذابا) جزاى آن است . و کلمه(ضعف) بـه مـعـنـاى مـثـل اسـت . و(عـذاب ضـعـف) بـه مـعـنـاى عـذاب داراى ضـعـف و مثل است ، و خلاصه عذاب دو برابر است .

و قالوا ما لنا لا نرى رجالا کنا نعدهم من الاشرار

گـویـنـدگـان ایـن سـخـن-بـه طـورى کـه از سـیـاق بـرمـى آیـد- عـمـوم اهل دوزخ ‌اند، و مرادشان از رجالى که دوزخیان آنان را از اشرار مى پنداشتند ، مؤ منین است که در آن هنگام که در بهشت هستند و دوزخیان دنبال آنان مى گردند، و پیدایشان نمى کنند، بـه یـکدیگر مى گویند: چه مى شود ما را که آن مردانى را که از اشرار مى دانستیم نمى بینیم و پیدا نمى کنیم ؟

اتخذناهم سخریا ام زاغت عنهم الابصار

یـعـنـى : آیـا ما ایشان را در دنیا به مسخره گرفته بودیم ، و به خطا رفتیم ، در حالى که آنان اهل نجات بودند؟ و یا آنکه چشم ما در دوزخ به ایشان نمى افتد؟

ان ذلک لحق تخاصم اهل النار

کلمه(ذلک) اشاره است به همان تخاصمى که در بالا از ایشان حکایت فرمود. و بیان مـى کـنـد کـه ایـن تـخـاصـم اهـل دوزخ امـرى است ثابت و واقع شدنى که هیچ تردیدى در وقوعش نیست ، چون در حقیقت تخاصم آن روزشان کشف و ظهور ملکاتى است که دلهایشان در دنیا، در اثر ممارست در تنازع و تشاجر کسب کرده است ،