بیان آیات
این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید با اتصالى که در سیاق دارد، دلالت دارد بر اینکه اهل کتاب(البته طایفه اى از ایشان ، یعنى یهود و یا طایفه اى از یهود) کفر به آیات خدا داشته اند و مؤ منین را از راه خدا باز مى داشته اند، به این طریق که راه خدا را در نظر مؤ منین کج و معوج جلوه داده و راه ضلالت و انحراف را در نظر آنان ، راه مستقیم خدا جلوه گر مى ساختند. براى مؤ منین القاى شبهه ها مى کردند، تا به این وسیله حق را که راه آنان است ، باطل و باطل خود را حق جلوه دهند.
آیات قبلى هم دلالت داشت بر انحراف دیگر آنان . و آن این بود که حلیت همه طعامها قبل از آمدن تورات را منکر بودند، و مساءله نسخ شدن حکم قبله و برگشتن آن از بیت المقدس به کعبه را انکار مى کردند.
بیان ارتباط این آیات با آیات سابق مربوط به یهود
پس این آیات ، متمم آیات سابق است که متعرض مساءله حلیت طعام ، قبل از نزول تورات بود و اینکه کعبه اولین بیت عبادت به شمار مى آمد.
پس این آیات به دنبال همان بیانات مى خواهد یهود و یا طایفه اى از ایشان را توبیخ کند که چرا القاى شبهه مى کنند؟ و چرا مؤ منین را در دینشان دچار سرگیجه مى سازند؟ و نیز مى خواهد مؤ منین را تحذیر کند، از اینکه یهودیان را در دعوتشان اطاعت کنند و بفهماند که اگر اطاعت کنند کارشان به کفر به دین حق مى انجامد و نیز مى خواهد ترغیب و تشویقشان کند به اینکه متمسک بخدا گردند، تا به سوى صراط ایمان راه یافته هدایتشان دوام بپذیرد.
لیکن بطورى که صاحب المنار، در جلد چهارم ، در تفسیر سوره آل عمران در ذیل همین آیه نقل کرده ، سیوطى ، در کتاب لباب النقول ، از زید بن اسلم روایت کرده که گفته :(شاش بن قیس)(که مردى یهودى بوده) به چند نفر از قبیله اوس و خزرج برخورد کرد دید، این دو قبیله که سالها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر صحبت مى کنند، گل مى گویند و گل مى شنوند، بسیار ناراحت شد و به جوانى که همراهش بود گفت برو میان این دو طایفه را تیره کن ، پهلوى این دو طایفه بنشین و کشته گانى را که در جنگ بعاث به دست آن طایفه دیگر از دست دادند، بیادشان بیاور. از آنجا برخیز نزد آن طایفه دیگر برو و کشته گان آنان را نیز که در آن جنگ از دست دادند، بیادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و دوباره آن دو طایفه را واداشت تا با یکدیگر بگو مگو کنند. این به آن افتخار کند و آن به این فخر بفروشد تا آنکه در آخر یکى از این دو طایفه و یکى دیگر از آن طایفه بجان هم افتادند، از اوس مردى بنام اوس بن قرظى و از خزرج مردى بنام جبار بن صخر، رو در روى هم به یکدیگر بد و بیراه گفتند.
و در نتیجه همه اوسیان و همه خزرجیان پر از خشم شده ، برخاستند که به جان هم بیفتند. در این میان خبر به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) رسید، خودش برخاست و به میان ایشان آمده موعظتشان کرد و بینشان صلح برقرار ساخت ، هر دو طایفه شنیدند و اطاعت کردند و خداى تعالى درباره آن دو نفر یعنى اوس و جبار این آیه را نازل کرد:
و درباره شاش بن قیس ، این آیه را فرستاد:(یا اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل اللّه ...)
و این روایت خلاصه روایتى است که الدر المنثور آنرا از زید بن اسلم بطور مفصل نقل کرده و قریب به آن ، از ابن عباس و غیره نقل شده است .
و به هر حال آیات مورد بحث با بیانى که ما کردیم بیشتر انطباق دارد، تا با آنچه در این روایت آمده ، و این براى خواننده روشن است علاوه بر اینکه آیات مورد بحث ، سخن از کفر و ایمان و شهادت یهود و تلاوت آیات خدا بر مؤ منین و امثال این مطالب دارد، که همه آنها با بیان ما مناسب تر است و موید گفتار ما که گفتیم :(این آیات متمم آیات قبل است)، آیه شریفه زیر است که مى فرماید:(ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم ...)
قل یا اهل الکتاب لم تکفرون بایات اللّه ...
مراد از آیات به قرینه وحدت سیاق ، همان حلیت طعام قبل از نزول تورات و برگشتن قبله در اسلام به سوى کعبه است .
قل یا اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل اللّه ...
کلمه(صد) به معناى برگرداندن است . و جمله(تبغونها) به معناى(تطلبون السبیل) و کلمه(عوج) به معناى متمایل و نیز به معناى تحریف شده است . مى خواهد بفرماید: چرا راه خدا را معوج و غیر مستقیم مى خواهید و در جستجوى این کارید.
و انتم شهداء...
یعنى ، شما مى دانید که قبل از نزول تورات طعام ها همه حلال بود، و نیز مى دانید که یکى از خصائص نبوت پیامبر آخر الزمان برگشتن قبله او از بیت المقدس بطرف کعبه است ، همه اینها را در کتاب آسمانى خود یافته اید.
در این جمله شهادت یهود را محاذى شهادت خدا در آیه قبل قرار داده که مى فرمود: خداى تعالى شاهد بر عمل یهود و کفر ایشان است و در این محاذى قرار دادن دو شهادت ، لطفى است که بر خواننده پوشیده نیست . چون از یک سو فرموده یهودیان خود شاهد بر حقیقت همان چیزى هستند که انکارش مى کنند.و از سوى دیگر مى فرماید: خداى تعالى هم شاهد است بر انکار و کفر ایشان .
و چون در این آیه ، شهادت را به یهود نسبت داد، آخر آیه قبلى را در این آیه تکرار نکرد و نفرمود:(و انتم شهداء و اللّه شهید على ما تعملون)، بلکه به جاى آن فرمود:(و ما اللّه بغافل عما تعملون) تا مفاد کلام چنین شود: شهادت سندى مستقل در حقانیت اسلام ، و بطلان عقائد ایشان است . بطورى که دیگر، گوئى احتیاج ندارد که با شهادت خدا، سندیتش تکمیل گردد.
یا ایها الذین آمنوا... و فیکم رسوله ...
مراد از(فریق) همانطور که در سابق گفتیم یا همه یهودیان است و یا طایفه اى از ایشان و در جمله و(انتم تتلى علیکم آیات اللّه و فیکم رسوله ...) در این مقام است که بفهماند چگونه به تحریک یهودیان کافر مى شوید با اینکه رسول در بین شما است و تمسک به حق را براى شما ممکن مى سازد، چون اگر شما در هنگامى که آن جناب آیات را بر شما تلاوت مى کند، خوب گوش فرا دهید. و در آن تدبر کنید و اگر تدبرتان کم بود و یا نتوانستید ابتدا به رسول مراجعه کنید، و خلاصه اگر به خاطر این جهت پاره اى از حقایق براى شما مجهول باقى ماند، به رسول که همیشه در بین شما است و از شما دور نیست و هیچگاه بین شما و او حائل و دربانى نبوده مراجعه کنید تا حق را برایتان روشن کند.
و این عمل یعنى رجوع به پیغمبر و ابطال شبهه هایى که یهود القا کرده و تمسک به آیات خدا و دست به دامن رسول شدن ، خود اعتصام به خدا و رسول است . و اعتصام به خدا و رسول هم در حقیقت اعتصام بخدا است . و کسى که به خدا اعتصام کند و به دامن او چنگ بزند، به سوى صراط مستقیم هدایت شده است .
پس مراد از(کفر) در جمله(و ییف تکفرون کفر) بعد از ایمان است . و جمله(و انتم تتلى علیکم ...) کنایه است از امکان اعتصام به آیات خدا و به رسول در اجتناب از کفر.
و جمله(و من یعتصم باللّه) به منزله کبراى کلى است براى این مطلب و همه مطالب نظیر آن .
و مراد از(هدایت به سوى صراط مستقیم)، راه یافتن به ایمانى ثابت است . چون چنین ایمانى صراطى است که نه اختلاف مى پذیرد و نه تخلف ، صراطى است که سالکان خود را در وسط خود جمع مى کند و نمى گذارد از راه منحرف شده و گمراه کردند.
و در اینکه با تعبیر ماضى محقق(فقد هدى) مطلب را محقق نمود و فاعل را حذف کرد، دلالتى است بر اینکه این فعل خود بخود محقق ، و این هدایت حاصل مى شود. چه فاعلش متوجه باشد، و چه نباشد، به عبارت واضح تر: مى فهماند که هرکس به خدا تمسک و اعتصام جوید، هدایتش قطعى است ، چه خودش متوجه باشد و چه نباشد.
و از آیه شریفه این معنا روشن مى شود که کتاب و سنت در دلالت و روشنگرى هر حقى که ممکن است اشخاص درباره آن گمراه کردند، کافى است . چون مى فرماید: تمسک به خدا که همان تمسک به کتاب خدا است ، و اعتصام به رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) که همان تمسک به سنت آن جناب است ، نمى گذارد در هیچ موردى حق و باطل بر کسى مشتبه گردد.