بیان آیات
این دو آیه ، به یک شبهه دیگر یهود پاسخ مى دهد. شبهه اى که باز از جهت نسخ بر مومنین وارد مى کردند. و آن شبهه در مساءله قبله و برگشتن آن از مسجد الاقصى به مسجد الحرام پیش آمد که در تفسیر آیه :(فول وجهک شطر المسجد الحرام ...) گفتیم : برگشتن قبله یکى از امور مهمى بود که تاءثیرهاى عمیقى - هم مادى و هم معنوى - در زندگى اهل کتاب و مخصوصا یهود گذاشت . علاوه بر اینکه با عقیده آنان به محال بودن نسخ سازگار نبود، به خاطر همین جهات ، بعد از آمدن حکم قبله و برگشتن آن به طرف مکه تا مدتهاى مدید مشاجره و بگومگوى آنان با مسلمین به درازا کشید.
پاسخ به شبهه اى دیگر که یهود در مورد تغییر قبله و نسخ القاء مى کردند در آیه :(ان اول بیت وضع للنّاس ...)
و آنچه از آیه مورد بحث بر مى آید این است که یهودیان در القاى شبهه ، هم شبهه نسخ را پیش کشیده بودند و هم شبهه انتساب حکم به ملت ابراهیم را. در نتیجه حاصل شبهه آنان این مى شود که چگونه ممکن است ، در ملت ابراهیم مکه قبله شود با اینکه خداى تعالى در این ملت ، بیت المقدس را قبله کرده و آیا این سخن غیر از نسخ چیز دیگرى است ؟ با اینکه نسخ در ملت حقه ابراهیم محال و باطل است .
آیه شریفه جواب داده که کعبه قبل از سایر معابد براى عبادت ساخته شده چون این خانه را ابراهیم ساخت و بیت المقدس را سلیمان بنا نهاد که قرنها بعد از ابراهیم بوده است .
ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة ...
کلمه(بیت) معنایش معروف است و مراد از(وضع بیت) براى مردم ، ساختن و معین کردن آن براى عبادت مردم است ، براى اینکه مردم آن را وسیله اى قرار دهند براى پرستش خداى سبحان ، و از دور و نزدیک به همین منظور به طرف آن روانه شوند و یا به طرف آن عبادت کنند، و آثارى دیگر بر آن مترتب سازند. همه اینها از تعبیر به(بکه)(که به معناى محل ازدحام است) استفاده مى شود و مى فهماند که مردم براى طواف و نماز و سایر عبادات و مناسک ، پیرامون این خانه ازدحام مى کنند و اما اینکه این اولین خانه اى باشد که بر روى زمین براى انتفاع مردم ساخته شده باشد لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، و نمى رساند که قبل از مکه ، هیچ خانه اى ساخته نشده بود.
و مراد از کلمه(بکه) زمین مکه است ، و اگر آن را(بکه) خوانده ، براى این است که مردم در این سرزمین ازدحام مى کنند، و چه بسا گفته باشند که بکه همان مکه است . و بکه خواندنش از باب تبدیل میم به با است ، مثل اینکه کلمه(لازم) را لازب ، و کلمه(راتم) را، راتب تلفظ نموده و نیز در کلماتى دیگر این ترکیب را مرتکب مى شوند. بعضى دیگر گفته اند: بکه غیر مکه است . مکه نام شهر است ، ولى بکه ، نام حرم است بعضى دیگر گفته اند: نام مسجد الحرام است . و بعضى دیگر گفته اند: نام خصوص محل طواف است .
معناى(مبارک بودن) و(هدایت بودن) بیت اللّه الحرام
کلمه(مبارک) از مصدر مبارکه باب مفاعله از ثلاثى مجرد(برکت) است و برکت به معناى خیر بسیار، و مبارک به معناى محلى است که خیر کثیر بدانجا افاضه مى شود.
و این کلمه هر چند در برکات دنیوى و اخروى(هر دو) استعمال مى شوند، الا اینکه از ظاهر مقابل قرار گرفتنش با جمله هدى للعالمین بر مى آید که : مراد از آن افاضه برکات دنیوى است ، که عمده آن وفور ارزاق و بسیار شدن انگیره ها براى عمران و آباد کردن آن ، با حضور و تجمع در آن براى زیارت و عبادت و نیز انگیره ها براى احترام آن است .
در نتیجه ، برگشت معناى این آیه ، به معناى آیه زیر است که مى فرماید:(ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون).
این بود معناى مبارک بودن بیت ، و اما هدایت بودنش به این است که خداى تعالى با تاءسیس آن و تشریع عباداتى در آن ، سعادت آخرتى مردم را به ایشان نشان دهد و علاوه بر آن ایشان را به کرامت و قرب خدا برساند. و بیت الحرام از روزى که به دست ابراهیم ساخته شد، این خاصیت هدایت را داشته و همواره مقصد قاصدان و معبد عابدان بوده است .
حج اولین بار در زمان ابراهیم علیه السلام تشریع شد
قرآن کریم هم دلالت مى کند بر اینکه حج و مراسمش براى اولین بار در زمان ابراهیم(علیه السلام) و بعد از فراغتش از بناى آن تشریع شد و خداى تعالى در این باره فرمود:(و عهدنا الى ابراهیم و اسمعیل ان طهرا بیتى للطائفین و العاکفین و الرکع السجود).
و نیز در خطاب به ابراهیم مى فرماید:(و اذن فى الناس بالحج یاتوک رجالا و على کل ضامر یاتین من کل فج عمیق). و این آیه به طورى که ملاحظه مى کنید دلالت دارد بر اینکه این اعلام و دعوت با اجابت عموم مردم ، چه نزدیکان و چه مردم دور از عشایر و قبایل روبرو خواهد شد و نیز قرآن دلالت مى کند بر اینکه این شعار الهى تا زمان شعیب ، بر استقرار و معروفیتش در بین مردم باقى بوده است . براى اینکه در گفت و گوئى که از موسى و شعیب حکایت مى کند، از قول شعیب مى فرماید:
(انى ارید ان انکحک احدى ابنتى هاتین على ان تاجرنى ثمانى حجج فان اتممت عشرا فمن عندک) که منظورش از حج یک سال است ، و این نیست مگر به خاطر اینکه در آن تاریخ سالها به وسیله حج شمرده مى شده و با تکرر حج ، مکرر مى شده است).
و همچنین در دعوت ابراهیم ، ادله زیادى به چشم مى خورد که دلالت مى کند بر اینکه خانه کعبه همواره معمور به عبادت و آیتى در هدایت بوده است . و در جاهلیت عرب هم کعبه مورد احترام و تعظیم بوده و به عنوان اینکه حج جزء شرع ابراهیم است ، به زیارت حج مى آمدند و تاریخ گویاى این است که این معنا اختصاص به عرب جاهلیت نداشته بلکه سایر مردم نیز کعبه را محترم مى دانستند و این خود فى نفسه هدایتى است براى اینکه باعث توجه مردم به خدا و ذکر اوست .
کعبه ، هدایت به سوى سعادت دنیا و آخرت است و هدایت آن فراگیر مى باشد
و اما بعد از ظهور اسلام که امر واضح تر است . چون نام کعبه از آن روز همه مشارق و مغارب جهان را پر کرد، و کعبه یا با خودش و از نزدیک و یا با ذکر خیرش از دور خود را بر فهم و قلب مردم عرضه نمود و مردم را در عبادات مسلمین و اطاعاتشان و قیام و قعودشان(و حتى هنگام خوابیدنشان) و سر بریدن حیواناتشان و سایر شؤ ونشان متوجه خود ساخت .
پس کعبه به تمامى مراتب هدایت از خطور ذهنى گرفته تا انقطاع تام از دنیا و اتصال کامل به عالم معنا، و به تمام معنا هدایت است و حق است اگر بگوئیم که مس نمى کنند آن را مگر بندگان مخلص خداوند.
علاوه بر این ، کعبه عالم اسلام را به سعادت دنیائیشان نیز هدایت مى کند و این سعادت عبارت است از وحدت کلمه ، و ائتلاف امت و شهادت منافع خود، و عالم غیر اسلام را هم هدایت مى کند به اینکه از خواب غفلت بیدار شوند و به ثمرات این وحدت توجه کنند و ببینند که چگونه اسلام قواى مختلفه و سلیقه هاى متشتت و نژادهاى گوناگون را با هم متفق و برادر کرده است .
از اینجا دو نکته روشن مى شود: اول اینکه کعبه هدایت به سوى سعادت دنیا و آخرت هر دو است . همچنانکه به جمیع مراتب هدایت است . در حقیقت هدایت مطلقه است .
دوم اینکه : نه تنها براى جماعتى خاص ، بلکه براى همه عالم هدایت است ، مثلا: آل ابراهیم ، و یا عرب ، و یا مسلمین . براى اینکه هدایت کعبه دامنه اش وسیع است .
فیه آیات بینات مقام ابراهیم
کلمه(آیات) هر چند به صفت(بینات) متصف شده ، و این اتصاف تخصصى در موصوف(آیات) را مى رساند، الا اینکه این مقدار تخصص و تعین ابهام آن را برطرف نمى سازد و چون مقام ، مقام بیان مزایاى بیت است ، و مى خواهد مفاخرى را از بیت بشمارد که به خاطر آن شرافت بیشترى از سایر بناها دارد، مناسب آن است که بیانى بیاورد که هیچ ابهامى باقى نگذارد، و اوصافى را بشمارد که غبار و ابهام و اجمال در آن نباشد و همین خود یک شاهدى است بر این که جملات بعدى یعنى جمله :(و من دخله کان امنا) و جمله(و لله على الناس ...) و سایر جملات تا آخر آیه ، همه بیان است براى جمله(آیات بینات).
آیات بیناتى که در بیت اللّه است(فیه آیات بینات)
پس آیات عبارت است از اینکه : اولا: مقام ابراهیم است ، ثانیا: و هرکس داخل آن شود، امنیت دارد، ثالثا: و حج و زیارتش بر مردم مستطیع واجب است .
البته ما نمى خواهیم توجیهى را که از کلام بعضى از مفسرین به نظر مى رسد بگوئیم ، آن مفسر گفته : جمله هاى سه گانه ، عطف بیان و یا بدل است از کلمه(آیات). چون این گفتار صحیح نیست ، زیرا در این صورت باید به هر وسیله شده جمله ها را چه خبریش و چه انشائیش را به صورت مفرد در آورده ، مثلا بگوییم در این(بیت) آیاتى است : یکى مقام ابراهیم ، و یکى امن براى هرکس که داخلش شود، و یکى وجوب حجش براى هرکس که دسترسى به آن دارد، و براى این کار باید حرف(ان) را در تقدیر بگیریم ، و جمله انشائیه(و لله على الناس ...) را هم به جمله اى خبریه برگردانیم . و آن وقت ، آن را عطف به ما قبل نموده و یا به وسیله عطف مفردش کنیم ، و یا آنکه در آن نیز حرف(ان) را تقدیر بگیریم ، و در نتیجه آیه را به این صورت درآوریم :(فیه آیات بینات و فیه مقام ابراهیم و فیه الامن لمن دخله و وجوب حجه لمن استطاع ...) تا سخن آن مفسر درست شده ، جملات سه گانه با عطف بیان و یا بدل شود و این آیه شریفه به هیچ وجه مساعد با آن نیست .
بلکه این سه جمله هر یک به غرضى خاص آورده شده : یکى اخبار از این است که مقام ابراهیم در این مکان است . یکى دیگر، انشاء حکم وجوب حج است . چیزى که هست از آن جا که هر سه بیانگر آیات نیز هست ، فائده بیان را در بر دارد. نه اینکه از نظر ادبى عطف بیان باشند.
مثل اینکه خود ما به یکدیگر بگوئیم : فلانى مرد شریفى است ، او پسر فلان شخص است ، میهمان نواز است ، و بر ما واجب است که مثل او باشیم که خواننده عزیز به روشنى مى داند، این چند جمله نه مى توانند بدل از جمله اول باشند و نه عطف بیان براى آن .
مقام ابراهیم ...
این جمله مبتدائى است که خبرش حذف شده ، و تقدیر کلام(فیه مقام ابراهیم) است ، و مقام ابراهیم سنگى است که جاى پاى ابراهیم علیه السلام) در آن نقش بسته است . اخبار بسیار زیادى در دست است که دلالت دارد بر اینکه سنگ اصلى که ابراهیم بر روى آن مى ایستاده تا دیوار کعبه را بالا ببرد در زیر زمین ، در همین مکانى که فعلا مقامش مى نامند دفن شده و مقام ابراهیم کنار مطاف ، روبروى ضلع ملتزم قرار دارد، و ابو طالب عموى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) در قصیده لامیه خود از این معنا خبر داده و مى گوید:
(و موطى ء ابراهیم فى الصخر رطبة
على قدمیه حافیا غیر ناعل)
و چه بسا از جمله(مقام ابراهیم) فهمیده شود که یا خود خانه مقام ابراهیم است و یا اینکه در این خانه جاى معینى بوده که ابراهیم در آن مکان مخصوص ، به عبادت خداى سبحان مى ایستاده است .
استخدام دو جانبه یک کلام ، از عجایب لطایف قرآن کریم است
ممکن هم هست که بگوئیم تقدیر کلام(هى مقام ابراهیم و الامن و الحج) بوده است آنگاه دو جمله(و من دخله) و(و لله على الناس) که دو جمله انشائى است به جاى دو جمله خبرى قرار گرفته اند. و این خود از اعجوبه هاى اسلوب قرآن است که کلامى را که به منظور غرضى آورده ، در غرض دیگر نیز استخدام مى کند، و این را به جاى آن مى آورد تا شنونده از شنیدن این ، به آن غرض هم منتقل بشود. و گوینده با کوتاهترین کلام دو جور استفاده کرده باشد، و هر دو جهت را حفظ نموده باشد نظیر مواردى که گوینده مى خواهد از کسى خبرى را بدهد، عین کلام او را بیاورد. مثل این آیه که مى فرماید:(کل امن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله ، لا نفرق بین احد من رسله) و یا این آیه که مى فرماید:(الم تر الى الذى حاج ابراهیم فى ربه آن ...) و آیه :(او کالذى مر على قریه ...) که بیان است خدامى که در این دو آیه شده ، و علت آن در تفسیر آیه دوم گذشت .
و نظیر آیه زیر که مى فرماید:(یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتى اللّه بقلب سلیم) و باز نظیر آیه(ولکن البر من امن باللّه ...) که به جاى کلمه(بّر) در دومى ، و به جاى کلمه(قلب سلیم) در اولى صاحب آن دو را آورده است و نظیر آیه(مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع ...) همچنین غالب مثالهاى وارده در قرآن کریم که در آنها است خدام شده است .
توجه به آهنگ آیه که مرددّ بین انشاء و اخبار است
خواننده عزیز براى آگاهى بیشتر خوب است به تفسیر یک یک آیاتى که به عنوان مثال آوردیم ، مراجعه نموده وجه استخدام در هر آیه را از نظر بگذراند و بنابراین ، آهنگ این آیه که مى فرماید:(فیه آیات بینات مقام ابراهیم ... عن العالمین) در تردد بین انشاء و اخبار آهنگ مانند آیه زیر است که مى فرماید:(و اذکر عبدنا ایوب اذ نادى ربه انى مسنى الشیطان بنصب و عذاب ارکض برجلک هذا مغتسل بارد و شراب و وهبنا له اهله و مثلهم معهم رحمه منا و ذکرى لاولى الالباب و خذ بیدک ضغثا فاضرب به و لا تحنث انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب).
ملاحظه فرمودید که این آیه مانند آیه مورد بحث ، مطالب را به صورت جمله هاى خبرى و انشائى بیان مى کند. بدون اینکه بین این دو قسم جمله فاصله اى بیندازد.
و این بیانى که ما کردیم ، غیر از بیان دیگران است که جملات دوم و سوم آیه را بدل از جمله اول گرفتند که بیان تفاوت آن گذشت . و به فرض که بخواهیم حتما آن جملات را بدل بگیریم ، باید جمله مقام ابراهیم را بدل بگیریم از آیات بینات و آن دو جمله بعد را استینافى بدانیم ، که بردو بدل حذف شده دلالت کند، و تقدیر آیه :(فیه آیات بینات مقام ابراهیم و آمن للداخل و حج للمستطیع) باشد.
و جاى هیچ شکى نیست که هر یک از این امور آیت روشنى است که با وقوع خود بر خداى تعالى دلالت مى کند و مقام خداى تعالى را بیاد مى آورد، چون معناى کلمه(آیت) چیزى جز علامت و راهنما به چیز دیگر، نیست . حال به هر نحو که دلالت بکند، چه به وجود خودش و چه به آثارش ، و کدام علامتى بهتر و روشن تر از مقام ابراهیم است که اهل دنیا را به سوى خدا جلب نموده و به عظمت مقام او راهنمائى کند؟ و کدام بنائى چون کعبه که واردین خود را در دامن امن و امان خود مى پذیرد، آیت و علامت او است ؟ و چه مناسک و مراسم و عبادتى که میلیونها نفر را در یک جا جمع نموده و همه ساله صحنه بندگى انسانها را به نمایش مى گذارد و با گذشت زمان کهنه نمى شود، بهتر از این مناسک علامت و آیت او است ؟.
(آیت) اعم از معجزه و خارق العاده است و مقام ابراهیم و امنیت داخلین به بیت و وجوب حجالبیت بهترین آیات مى باشند
شاید بعضى خیال کنند که آیت و علامت خدا باید چیزى خارق العاده و بر هم زننده سنت طبیعت باشد و این صحیح نیست ، چون نه لفظ آیه و مفهومش ، آیت را منحصر در معجزه کرده ، و نه قرآن کریم این کلمه را منحصرا در معجزه استعمال نموده ، معجزه خارق العاده یکى از مصادیق آیت است ، نه معناى آیت . به شهادت اینکه در آیه(ما ننسخ من آیة او ننسها...)، آیت را در معناى وسیعى استعمال کرده که حتى بطور قطع احکام منسوخه در شریعت هاى سابق را نیز شامل مى شود.
و در آیه :(اتبنون بکل ریع آیه تعبثون) آنرا در معناى علامت استعمال کرده ، و هم چنین آیاتى دیگر از قرآن کریم که در آنها کلمه(آیت) در غیر مورد معجزه استعمال شده است . بنابراین اشکالى که متوجه بعضى از مفسرین است از اینجا روشن مى شود، چون او گفته : مقام ابراهیم امرى خارق العاده است و مى توان آیتش خواند. و اما امنیت خانه خدا و وجوب حج ، چون از مقوله معجزه نیست ، و در نتیجه آیت نیستند، باید بگوئیم براى غرضى دیگر ذکر شده اند، نه براى بیان لفظ آیت .
همچنین مفسرینى دیگر اصرار ورزیده اند، بر اینکه مراد از(آیات بینات) امورى دیگر از خواص معجره آساى کعبه است(نه مقام ابراهیم بودن ، و نه امن بودن ، و نه وجوب حج آن) - و ما از ذکر کامل این اقوال خوددارى نمودیم . اگر کسى بخواهد، مى تواند در بعضى از تفاسیر مطول ، آنها را مطالعه کند -
وجه نادرستى این قول هم روشن شد، براى اینکه وقتى این سخن درست است که کلمه(آیات) تنها به معناى آیت هاى خارق العاده باشد، و همانطور که گفتیم ، هیچ دلیلى بر این معنا نیست .
جمله :(من دخل کان آمنا) درصدد بیان حکم تشریعى است نه اخبار از یک خاصیّتتکوینى
پس حق مطلب این است که جمله :(و من دخله کان آمنا) در این زمینه است که حکمى تشریعى را بیان کند، نه یک خاصیت تکوینى را.
چیزى که هست اینکه از این جمله - که جمله خبرى است - مى توان استفاده کرد که قبل از اسلام هم حکم امنیت این خانه تشریع شده بود. همچنانکه چه بسا این معنا از دعاى ابراهیم که در دو سوره(ابراهیم) و(بقره) نقل شده ، استفاده بشود، موید این استفاده این است که ، قبل از بعثت هم عرب جاهلیت این حق را براى بیت محفوظ داشتند. معلوم مى شود این رسم به زمان ابراهیم(علیه السلام) متصل مى شده ، و از جعلیات خود عرب جاهلیت نبوده است .
و اما اینکه شاید بعضى احتمال دهند که مراد از آیه مورد بحث این باشد که به عنوان خبر غیبى بفرماید: فتنه ها و حوادث هولناک و سالب امنیت در این خانه رخ نمى دهد و در هر جاى دنیا هر حادثه اى پیش آید، دامنه اش بدانجا کشیده نمى شود جوابگویش جنگها و کشتارها و ناامنى هایى است که در طول تاریخ ، در این مکان مقدس پیش آمده ، مخصوصا حوادثى که قبل از نزول این آیه در آنجا رخ داده و آیه شریفه :(او لم یروا انا جعلنا حرما آمنا و یتخطف الناس من حولهم) بیش از این دلالت ندارد که امنیت در این مکان استقرار و استمرار مى یابد، از این جهت که مردم این مکان را مقدس و واجب الاحترام مى دانند، چون وجوب تعظیم آن در شریعت ابراهیم ثابت شده شریعت ابراهیم هم در آخر به تشریع خدا منتهى مى شود نه به تکوین او.
و همچنین است حال آیه اى که دعاى ابراهیم را حکایت نموده و مى فرماید:(رب اجعل هذا البلد آمنا) و یا مى فرماید:(رب اجعل هذا بلدا آمنا) که از خداى تعالى درخواست مى کند، مکه را بلد امن کند، و خداى تعالى به زبان تشریع دعایش را مستجاب مى کند، و همواره دلهاى بشر را به قبول این امنیت سوق مى دهد.
و لله على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا
کلمه(حج) بکسره حا(البته بفتحه نیز قرائت شده) در اصل به معناى قصد بوده است . و سپس در قصد زیارت بیت اختصاص یافته ، به طریق مخصوصى که شرع آن را بیان کرده است و کلمه(سبیلا) تمیزى است از جمله(استطاع) و این آیه ، متضمن تشریع حج است ، البته نه تشریع ابتدائى و بى سابقه ، بلکه تشریع امضائى نسبت به تشریع قبلى ابراهیم(علیه السلام)، چون قبلا هم گفتیم که این مراسم در زمان ابراهیم(علیه السلام) تشریع شد و آیه :(و اذن فى الناس بالحج ...)، از آن تشریع خبر مى داد و از اینجا روشن مى شود که آیه :(و لله على الناس ...) هماهنگ آیه زیر است که از تشریع قبلى خبر مى دهد:(و من دخله کان آمنا)، هر چند که ممکن است انشائى به نحو امضا باشد، و لیکن ظاهرتر از سیاق همین است که خبر داده باشد. و این بر خواننده مخفى نیست .
و من کفر فان اللّه غنى عن العالمین
کلمه(کفر) در اینجا به معناى کفر در اصول دین نیست ، بلکه منظور کفر به فروع است نظیر کفر به نماز و زکات ، یعنى ترک آن دو. پس مراد از کفر همان ترک است و کلام از قبیل به کار بردن مسبب و یا اثر در جاى سبب و یا منشا اثر است ، همچنانکه جمله :(فان اللّه غنى ...) از قبیل به کار بردن علت در جاى معلول است و تقدیر کلام :(و من ترک الحج فلا یضر اللّه شیئا فان اللّه غنى عن العالمین) است . یعنى :(هرکس حج را ترک کند، ضررى به خدا نمى رساند چون خدا غنى از همه عالمیان است).
بحث روایتى(روایاتى درباره : کعبه ، دحوالاءرض ، اولین بیت مبارک بودن بیت اللّه ،حج و...)
از ابن شهرآشوب ، از امیر المؤ منین(علیه السلام) روایت شده که در معناى آیه(ان اول بیت وضع للناس ...) به مردى که پرسید:
آیا راستى کعبه اولین بیت است ؟ فرمود:(نه ، قبل از کعبه خانه هایى دیگر نیز بوده ، لیکن کعبه اولین خانه مبارکى است که براى مردم بنا نهاده شد. خانه اى که در آن هدایت و رحمت و برکت است و اولین کسى که آن را بنا نهاد ابراهیم بود، و بعد از او قومى از عرب جرهم آن را بنا کردند، و باز گذشت روزگار آن را ویران کرد، عمالقه براى بار سوم بنایش کردند، و براى نوبت چهارم ، قریش آن را تجدید بنا نمودند).
و در الدرالمنثور است که ابن منذر، و ابن ابى حاتم از طریق شعبى از على بن ابى طالب(علیه السلام) روایت آورده که در معناى آیه :(ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة ...) فرمود:(معنایش این نیست که قبل از کعبه هیچ خانه اى نبوده ، بلکه منظور این است که کعبه اولین خانه براى عبادت خدا بود).
مؤ لف قدس سره : نظیر این روایت را ابن جریر هم از مطر روایت کرده ، و روایات در این معانى بسیار است .
و در علل از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:(کلمه(بکه) قطعه زمینى است که کعبه در آن واقع شده و کلمه(مکه) به معناى شهر مکه است).
و باز در همان کتاب است که آن حضرت فرمود:(اگر مکه را بکه گفتند، براى این است که مردم در این محل بک مى کنند)(یعنى ازدحام مى نمایند).
و در همان کتاب ، از امام باقر(علیه السلام) روایت شده ، که فرمود:(اگر مکه را بکه خواندند، براى این بود که در آن زن و مرد مخلوط و درهمند، مى بینى زنى پیش رویت و زنى دیگر طرف راستت ، و زنى طرف چپت مشغول نمازند و تو شانه به شانه زنى نماز مى خوانى و هیچ عیبى هم ندارد، در حالیکه این کار در سایر نقاط کراهت دارد).
و باز در همان کتاب است که امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداى تعالى وقتى مى خواست زمین را خلق کند، بادها را فرمان داد تا به شکم آب بزنند، و آب را به موج در آورند آبها در اثر طوفان کف کرده ، همه کفها یک جا جمع شد، که همان محل فعلى کعبه است ، آنگاه آن را به صورت کوهى از کف ، در آورده ، زمین را از زیر(دامنه) آن کوه بگسترانید. و آیه شریفه :(ان اول بیت وضع للناس للذى ببکه مبارکا...) سخن از همین مطلب دارد.
پس اولین بقعه اى که خدا از زمین خلق کرد، کعبه بود. و سایر نقاط از ناحیه کعبه گسترده و کشیده شد.
مؤ لف قدس سره : اخبار در مساءله(دحوالارض) و کشیده شدن آن از زیر کعبه بسیار زیاد است . و این اخبار نه مخالفتى با کتاب خدا دارد و نه برهانى عقلى آن را رد مى کند. تنها حرفى که هست این است که طبیعى دانان قدیم معتقد بودند به اینکه ، زمین عنصرى است بسیط، و قدیم ، و این نظریه با روایات مذکور که آن را حادث و پدید آمده از کف آب مى داند، نمى سازد. لیکن بطلان اعتقاد آنان روشن شده و احتیاجى به بیان ندارد.
این است آن تفسیرى که در روایات براى آیه :(ان اول بیت ...) وارد شده ، و در آن کلمه بیت به بقعه اى از زمین تفسیر شده ، هر چند که دو روایت اول با ظاهر آیه بهتر مى سازد.
و در کافى و تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر جمله :(فیه آیات بینات) آمده که شخصى از امام صادق(علیه السلام) پرسید: این آیات بینات چیست ؟ فرمود: یکى مقام ابراهیم است که ابراهیم بر بالاى آن ایستاد و جاى پایش در سنگ نشست ، و دیگر حجر الاسود، و سوم منزل اسماعیل است .
مؤ لف قدس سره : و در این معنا روایاتى دیگر نیز هست و بعید نیست که ذکر این امور از باب شمردن آیات بینات باشد. هر چند که نام آنها در آیه نیامده است .
دو روایت در زمینه توسعه مسجدالحرام در زمان بنى عباس
و در تفسیر عیاشى از عبدالصمد روایت آورده که گفت : ابو جعفر(منصور دوانقى) از اهل مکه خواست تا خانه هاى اطراف مسجد را از ایشان بخرد و به وسعت مسجد بیفزاید اهل مکه نپذیرفتند، و او هر چه تشویقشان کرد موفق به جلب رضایت آنان نشد. ناگزیر نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت : من از اینها خواست م تا خانه هایشان را بفروشند و بخرم خراب کنم تا مسجد را توسعه دهم ، قبول نکردند و من از این جهت سخت اندوهناکم ، امام صادق(علیه السلام) فرمود: هیچ جاى غصه نیست براى اینکه منطق تو و دلیلت علیه آنان روشن است . منصور پرسید: چه منطقى علیه آنان دارم ؟ فرمود: کتاب خداى تعالى . منصور پرسید: این حجت در کجاى کتاب خدا است ؟ فرمود: آیه شریفه :(ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة ...) براى اینکه خداى تعالى در این آیه به تو خبر داده از اینکه اولین بیتى که براى مردم بنا نهاده شده ، آن بیتى است که در بکه است .
و قهرا معنایش این مى شود که قبل از بناى کعبه خانه اى در آنجا نبوده ، و زمینهاى اطراف خانه ، حریم خانه بوده ، و مردم در حریم خانه خدا، خانه ساخته اند. بله اگر مردم قبل از بناى کعبه ، خانه هاى خود را ساخته بودند، مى توانستند از حریم خانه خود دفاع کنند.(توجه داشته باشید که این بیان ، ترجمه عین الفاظ روایت نیست ، بلکه مفاد آن است).
ابو جعفر وقتى این را شنید، با اهل مکه در میان گذاشت . و دلیل خود را ارائه داد آنها هم قانع شده و گفتند: هر جور دوست دارى عمل کن .
و در همان کتاب از حسن بن على بن نعمان روایت آورده که گفت : وقتى مهدى(عباسى) بناى مسجدالحرام را توسعه داد، براى مربع کردن آن احتیاج به خانه اى پیدا کرد که در کنج مربع واقع شده بود، از صاحبان خانه خواست تا خانه خود را در اختیارش بگذارند ولى آنان زیر بار نرفتند. مهدى از فقها پرسید که چه باید بکند؟ همه گفتند خانه غصبى را نباید داخل مسجد و جزء آن کرد. على بن یقطین به وى گفت : اى امیر المؤ منین ، من به موسى بن جعفر(علیه السلام) مى نویسم ، آنگاه مساءله تو را جواب مى دهم على نامه اى به والى مدینه نوشت ، که از موسى بن جعفر(علیه السلام) بپرس ، خانه اى در کنج مسجد الحرام قرار گرفته ، مى خواهیم جزء مسجدش کنیم ، صاحبش رضایت نمى دهد. علاج این کار چیست ؟ والى نزد امام رفت و مساءله را پرسید، ابوالحسن(علیه السلام) پرسید: آیا جواب لازم است و یا خیلى لزوم ندارد؟ والى گفت : هیچ چاره اى نیست جز اینکه جواب بدهید. فرمود: بنویس ، بسم اللّه الرحمن الرحیم ، اگر کعبه بعد از بناى شهر مکه در مکه پدید آمده مردم مکه به حریم خود سزاوارترند.(و کعبه نمى تواند جاى مردم را بگیرد)، و اگر چنانچه اول کعبه ساخته شد و مردم پس از ساخته شدنش میهمان کعبه شدند، و اطرافش خانه ساختند، و کعبه به حریم خود سزاوارتر است .
همینکه نامه به دست مهدى رسید، آن را بوسید و دستور داد خانه آن شخص را خراب کنند، اهل خانه به شکایت نزد ابى الحسن(علیه السلام) آمدند. که نامه اى به مهدى بنویسد، اقلا پول خانه را بدهند. امام(علیه السلام) به مهدى نوشت : چیزى به ایشان بده و رضایتشان را بدست آر. او نیز چنین کرد.
مؤ لف قدس سره : و این دو روایت مشتملند بر استدلالى لطیف و نیز بر مى آید آغازگر در توسعه مسجد الحرام منصور دوانیقى بوده و بعد از او مهدى تکمیلش کرده .
روایاتى از معصومین در وجوب حج
و در کافى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده در تفسیر آیه :(و للّه على النّاس حج البیت ...) فرموده حج و عمره هر دو است چون هر دو واجب است .
مؤ لف قدس سره : این روایت را عیاشى هم در تفسیر خود آورده و در آن حج را به معناى لغویش ، یعنى(قصد) تفسیر کرده است .
و در تفسیر عیاشى از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که جمله(و من کفر) را به(و من ترک)(کسى که حج را ترک کند) تفسیر کرده است .
مؤ لف قدس سره : این روایت را شیخ نیز در تهذیب آورده ، و خواننده گرامى خود مى داند که کفر هم مانند ایمان داراى مراتبى است . و منظور از کفر در این آیه ، کفر به فروع دین است .
و در کافى از على بن جعفر، از برادرش موسى بن جعفر روایت کرده که در حدیثى راوى گفت : از آن جناب پرسیدم : پس اگر کسى از ما مسلمانان حج نکند کافر مى شود؟ فرمود: نه ، و لیکن اگر کسى بگوید: مراسم حج اینطور نیست کافر شده است .
مؤ لف قدس سره : روایات در این معانى بسیار است . و(کفر) در روایت بالا به معناى(رد)، تفسیر شده ، آیه هم با آن سازگارى ندارد. پس کفر در روایت به معناى لغویش یعنى پوشاندن حق . و این کلمه بر حسب موارد، مصادیقى برایش معین مى شود.
بحث تاریخى(پیرامون بناى کعبه و چند بار تجدید بناى آن)
این معنا، متواتر و قطعى است که ، بانى کعبه ابراهیم خلیل بوده و ساکنان اطراف کعبه بعد از بناى آن ، تنها فرزندش اسماعیل و قومى از قبائل یمن بنام جرهم بوده اند. و کعبه تقریبا ساختمانى به صورت مربع بنا شده که هر ضلع آن به سمت یکى از جهات چهارگانه : شمال ، جنوب ، مشرق و مغرب بوده و بدین جهت اینطور بنا شده که بادها هر قدر هم که شدید باشد، با رسیدن به آن شکسته شود و نتواند آن را خراب کند.
و این بناى ابراهیم(علیه السلام) همچنان پاى بر جا بود تا آنکه یکبار عمالقه آن را تجدید بنا کردند. و یکبار دیگر قوم جرهم(و یا اول جرهم بعد عمالقه ، همچنان که در روایت وارده از امیرالمؤ منین اینطور آمده بود).
و آنگاه ، وقتى زمام امر کعبه به دست قصى بن کلاب ، یکى از اجداد رسول خدا(صلى اللّه علیه وآله) افتاد(یعنى قرن دوم قبل از هجرت) قصى آن را خراب کرد و از نو با است حکامى بیشتر بنا نمود و با چوب دوم(درختى شبیه به نخل) و کنده هاى نخل آن را پوشانید، و در کنار آن بنائى دیگر نهاد به نام دارالندوه ، که در حقیقت مرکز حکومت و شوراى با اصحابش بود. آنگاه جهات کعبه را بین طوائف قریش تقسیم نموده که هر طایفه اى خانه هاى خود را بر لبه مطاف پیرامون کعبه بنا کردند و در خانه هاى خود را بطرف مطاف باز کردند.
بعضى گفته اند: پنج سال قبل از بعثت نیز یکبار دیگر کعبه به وسیله سیل منهدم شد، و طوائف قریش عمل ساختمان آن را در بین خود تقسیم کردند، و بنائى که آن را مى ساخت مردى رومى بنام(یاقوم) بود و نجارى مصرى او را کمک مى کرد، و چون رسیدند به محلى که باید حجر لاسود را کار بگذارند، در بین خود نزاع کردند، که این شرافت نصیب کدامیک از طوائف باشد؟ در آخر همگى بر آن توافق کردند که محمد(صلى اللّه علیه و آله) را که در آن روز سى و پنج ساله بود بین خود حکم قرار دهند، چون به وفور عقل و سداد راءى او آگاهى داشتند. آن جناب دستور داد تا ردائى بیاورند و حجر الاسود را در آن نهاده و به قبائل دستور داد تا اطراف آن را گرفته و بلند کنند، و حجر را در محل نصب یعنى رکن شرقى بالا بیاورند. آنگاه خودش سنگ را برداشت و در جایى که مى بایست باشد، قرار داد.
و چون خرج بنائى آنان را به ستوه آورده بود، بلندى آن را به همین مقدار که فعلا هست گرفتند. و یک مقدار از زمین زیر بناى قبلى از طرف حجر اسماعیل خارج ماند و جزء حجر شد، چون بنا را کوچک تر از آنچه بود ساختند و این بنا همچنان بر جاى بود تا زمانى که عبداللّه زبیر در عهد یزید بن معاویه(علیهما اللعنه و العذاب) مسلط بر حجاز شد و یزید سردارى بنام حصین به سرکوبیش فرستاد، و در اثر جنگ و سنگهاى بزرگى که لشکر یزید با منجنیق بطرف شهر مکه پرتاب مى کردند،
کعبه خراب شد و آتش هائیکه باز با منجنیق به سوى شهر مى ریختند، پرده کعبه و قسمتى از چوبهایش را بسوزانید، بعد از آنکه با مردن یزید جنگ تمام شد، عبداللّه بن زبیر به فکر افتاد، کعبه را خراب نموده بناى آن را تجدید کند، دستور داد گچى ممتاز از یمن آوردند، و آن را با گچ بنا نمود و حجر اسماعیل را جزء خانه کرد، و در کعبه را که قبلا در بلندى قرار داشت ، تا روى زمین پائین آورد. و در برابر در قدیمى ، درى دیگر کار گذاشت . تا مردم از یک در درآیند و از در دیگر خارج شوند و ارتفاع بیت را بیست و هفت ذراع(تقریبا سیزده متر و نیم) قرار داد و چون از بنایش فارغ شد، داخل و خارج آن را با مشک و عبیر معطر کرد، و آن را با جامه اى از ابریشم پوشانید، و در هفدهم رجب سال 64 هجرى از این کار فارغ گردید.
و بعد از آنکه عبدالملک مروان متولى امر خلافت شد، حجاج بن یوسف به فرمانده لشکرش دستور داد تا به جنگ عبداللّه بن زبیر برود که لشکر حجاج بر عبداللّه غلبه کرد و او را شکست داده و در آخر کشت و خود داخل بیت شد و عبدالملک را بدانچه ابن زبیر کرده بود خبر داد. عبدالملک دستور داد، خانه اى را که عبداللّه ساخته بود خراب نموده به شکل قبلى اش برگرداند. حجاج دیوار کعبه را از طرف شمال شش ذراع و یک وجب خراب نموده و به اساس قریش رسید و بناى خود را از این سمت بر آن اساس نهاد، و باب شرقى کعبه را که ابن زبیر پائین آورده بود در همان جاى قبلیش(تقریبا یک متر و نیم یا دو متر بلندتر از کف) قرار داد و باب غربى را که عبد اللّه اضافه کرده بود مسدود کرد آنگاه زمین کعبه را با سنگهائى که زیاد آمده بود فرش کرد.
وضع کعبه بدین منوال باقى بود، تا آنکه سلطان سلیمان عثمانى در سال نهصد و شصت روى کار آمد، سقف کعبه را تغییر داد. و چون در سال هزار و صد و بیست و یک هجرى احمد عثمانى متولى امر خلافت گردید، مرمت هایى در کعبه انجام داد، و چون سیل عظیم سال هزار و سى و نه بعضى از دیوارهاى سمت شمال و شرق و غرب آنرا خراب کرده بود، سلطان مراد چهارم ، یکى از پادشاهان آل عثمان دستور داد آنرا ترمیم کردند و کعبه دیگر دستکارى نشد تا امروز که سال هزار و سیصد و هفتاد و پنج هجرى قمرى و یا سال هزار و سیصد و سى و پنج هجرى شمسى است .
شکل کعبه
کعبه بنائى است تقریبا مربع ، که از سنگ کبود رنگ و سختى ساخته شده ، بلندى این بنا شانزده متر است ،
در حالى که در زمان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) خیلى از این کوتاهتر بوده ، آنچه که از روایات فتح مکه بر مى آید - که : رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله)، على(علیه السلام) را به دوش خود سوار کرد، و على(علیه السلام) از شانه رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) توانست بر بام کعبه رفته ، بت هائى را که در آنجا بود بشکند - ثابت کننده این مدعا است .
و طول ضلع شمالى آن که ناودان و حجر اسماعیل در آن سمت است ، و همچنین ضلع جنوبى آن ، که مقابل ضلع شمالى است ، ده متر و ده سانتى متر است و طول ضلع شرقى اش که باب کعبه در دو مترى آن از زمین واقع شده ، و ضلع روبرویش یعنى ضلع غربى دوازده متر است و حجر الاسود در ستون طرف دست چپ کسى که داخل خانه مى شود قرار دارد. در حقیقت حجر الاسود در یک متر و نیمى از زمین مطاف ، در ابتداى ضلع جنوبى واقع شده ، و این حجر الاسود سنگى است سنگین و بیضى شکل و نتراشیده ، رنگى سیاه متمایل به سرخى دارد. و در آن لکه هایى سرخ و رگه هایى زرد دیده مى شود که اثر جوش خوردن خود بخودى ترکهاى آن سنگ است
و چهار گوشه کعبه از قدیم الایام ، چهار رکن نامیده مى شده : رکن شمالى را(رکن عراقى)، و رکن غربى را(رکن شامى)، و رکن جنوبى را(رکن یمانى)، و رکن شرقى را که حجر الاسود در آن قرار گرفته(رکن اسود) نامیدند، و مسافتى که بین در کعبه و حجر الاسود است ،(ملتزم) مى نامند. چون زائر و طواف کننده خانه خدا، در دعا و است غاثه اش به این قسمت متوسل مى شود.
و اما ناودان که در دیوار شمالى واقع است ، و آن را ناودان رحمت مى گویند چیزى است که حجاج بن یوسف آنرا احداث کرد. و بعدها سلطان سلیمان در سال 954 آن را برداشت و به جایش ناودانى از نقره گذاشت . و سپس سلطان احمد در سال 1021 آن را به ناودان نقره اى مینیاتور شده مبدل کرد مینیائى کبود رنگ که در فواصلش نقشه هائى طلائى بکار رفته بود و در آخر سال 1273 سلطان عبد المجید عثمانى آن را به ناودانى یک پارچه طلا مبدل کرد که هم اکنون موجود است .
و در مقابل این ناودان ، دیوارى قوسى قرار دارد که آن را حطیم مى گویند، و حطیم نیم دایره اى است ، جزء بنا که دو طرفش به زاویه شمالى(و شرقى و جنوبى) و غربى منتهى مى شود. البته این دو طرف متصل به زاویه نامبرده نیست ، بلکه نرسیده به آن دو قطع مى شود. و از دو طرف ، دو راهرو بطول دو متر و سى سانت را تشکیل مى دهد. بلندى این دیوار قوسى یک متر و پهنایش یک متر و نیم است . و در طرف داخل آن سنگهاى منقوشى به کار رفته . فاصله وسط این قوس از داخل با وسط دیوار کعبه هشت متر و چهل و چهار سانتیمتر است .
فضائى که بین حطیم و بین دیوار است ، حجر اسماعیل نامیده مى شود. که تقریبا سه متر از آن در بناى ابراهیم(علیه السلام) داخل کعبه بوده ، بعدها بیرون افتاده است . و به همین جهت در اسلام واجب شده است که طواف پیرامون حجر و کعبه انجام شود، تا همه کعبه زمان ابراهیم(علیه السلام) داخل در طواف واقع شود. و بقیه این فضا آغل گوسفندان اسماعیل و هاجر بوده ، بعضى هم گفته اند: هاجر و اسماعیل در همین فضا دفن شده اند این بود وضع هندسى کعبه .
و اما تغییرات و ترمیم هائى که در آن صورت گرفته ، و مراسم و تشریفاتى که در آن معمول بوده ، چون مربوط به غرض تفسیرى ما نیست ، متعرضش نمى شویم .
جامه کعبه
در سابق در روایاتى که در تفسیر سوره بقره در ذیل داستان هاجر و اسماعیل و آمدنشان به سرزمین مکه نقل کردیم ، چنین داشت که هاجر بعد از ساخته شدن کعبه ، پرده اى بر در آن آویخت .
و اما پرده اى که به همه اطراف کعبه مى آویزند، بطورى که گفته اند، اولین کسى که این کار را باب کرد، یکى از تبعهاى یمن بنام ابوبکر اسعد بود که آن را با پرده اى نقره باف پوشانید، پرده اى که حاشیه آن با نخهاى نقره اى بافته شده بود. بعد از تبع نامبرده ، جانشینانش این رسم را دنبال کردند، و سپس مردم با رواندازهاى مختلف آنرا مى پوشاندند، بطورى که این پارچه ها روى هم قرار مى گرفت و هر جامه اى مى پوسید، یکى دیگر روى آن مى انداختند. تا زمان قصى بن کلاب رسید، او براى تهیه پیراهن کعبه کمکى سالیانه بعهده عرب نهاد(و بین قبائل سهمى قرار داد) و رسم او همچنان در فرزندانش باقى بود، از آن جمله ابو ربیعة بن مغیره یکسال این جامه را مى داد و یکسال دیگر قبائل قریش مى دادند.
در زمان رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) آن جناب کعبه را با پارچه هاى یمانى پوشانید و این رسم همچنان باقى بود، تا سالى که ، خلیفه عباسى به زیارت خانه خدا رفت ، خدمه بیت از تراکم پارچه ها بر پشت بام کعبه شکایت کردند و گفتند: مردم اینقدر پارچه بر کعبه مى ریزند که خوف آن هست ، خانه خدا از سنگینى فرو بریزد. مهدى عباسى دستور داد همه را بردارند، و به جاى آنها، فقط سالى یک پارچه بر کعبه بیاویزند. که این رسم همچنان تا امروز باقى مانده و البته خانه خدا، پیراهنى هم در داخل دارد. و اولین کسى که داخل کعبه را جامه پوشانید، مادر عباس بن عبدالمطلب بود، که براى فرزندش عباس نذر کرده بود.
مقام و منزلت کعبه
کعبه در نظر امت هاى مختلف مورد احترام و تقدیس بود. مثلا هندیان آنرا تعظیم مى کردند و معتقد بودند به اینکه روح(سیفا) که به نظر آنان اقنوم سوم است ، در حجر الاسود حلول کرده ، و این حلول در زمانى واقع شده که سیفا با همسرش از بلاد حجاز دیدار کردند.
و همچنین صابئینى از فرس و کلدانیان ، کعبه را تعظیم مى کردند، و معتقد بودند که کعبه یکى از خانه هاى مقدس هفتگانه است - که دومین آن مارس است ، که بر بالاى کوهى در اصفهان قرار دارد. و سوم ، بناى مندوسان است که در بلاد هند واقع شده است . چهارم نوبهار است که در شهر بلخ قرار دارد. پنجم بیت غمدان که در شهر صنعاء است ، و ششم کاوسان مى باشد که در شهر فرغانه خراسان واقع است . و هفتم خانه اى است در بالاترین شهرهاى چین و گفته شده که کلدانیان معتقد بودند کعبه خانه زحل است ، چون قدیمى بوده و عمر طولانى کرده است .
فارسیان هم آن را تعظیم مى کردند، به این عقیده که روح هرمز در آن حلول کرده . و بسا به زیارت کعبه نیز مى رفتند.
یهودیان هم آن را تعظیم مى کردند، و در آن خدا را طبق دین ابراهیم عبادت مى کردند، و در کعبه صورت ها و مجسمه هایى بود، از آن جمله تمثال ابراهیم و اسماعیل بود که در دستشان چوب هاى از لام داشتند. و از آن جمله صورت مریم عذراء و مسیح بود، و این خود شاهد بر آن است که هم یهود کعبه را تعظیم مى کرده و هم نصارا.
عرب هم آن را تعظیم مى کرده ، تعظیمى کامل و آن را خانه اى براى خداى تعالى مى دانسته و از هر طرف به زیارتش مى آمدند، و آن را بناى ابراهیم مى دانسته ، و مساءله حج جزء دین عرب بوده که با عامل توارث در بین آنها باقى مانده بود.
تولیت کعبه
تولیت بر کعبه در آغاز با اسماعیل و پس از وى با فرزندان او بوده ، تا آنکه قوم جرهم بر دودمان اسماعیل غلبه یافت و تولیت خانه را از آنان گرفته و بخود اختصاص داد، و بعد از جرهم این تولیت به دست عمالقه افتاد که طایفه اى از بنى کرکر بودند و با قوم جرهم جنگ ها کردند. عمالقه همه ساله در کوچهاى زمستانى و تابستانى خود در پائین مکه منزل مى کردند. همچنانکه جرهمى ها در بالاى مکه منزل برمى گزیدند.
با گذشت زمان دوباره روزگار به کام جرهمى ها شد و بر عمالقه غلبه یافتند، تا تولیت خانه را بدست آوردند، و حدود سیصد سال در دست داشتند، و بر بناى بیت و بلندى آن اضافاتى نسبت به آنچه در بناى ابراهیم بود پدید آوردند.
بعد از آنکه فرزندان اسماعیل زیاد شدند و قوت و شوکتى پیدا کردند و عرصه مکه بر آنان تنگ شد، ناگزیر در صدد برآمدند تا قوم جرهم را از مکه بیرون کنند که سرانجام با جنگ و ستیز بیرونشان کردند. در آن روزگار بزرگ دودمان اسماعیل عمرو بن لحى بود، که کبیر خزاعه بود، بر مکه استیلا یافته ، متولى امر خانه خدا شد، و این عمرو همان کسى است که بت ها را بر بام کعبه نصب نموده و مردم را به پرستش آنها دعوت کرد و اولین بتى که بر بام کعبه نصب نمود، بت(هبل) بود که آن را از شام با خود به مکه آورد و بر بام کعبه نصب کرد، و بعدها بت هائى دیگر آورد، تا عده بت ها زیاد شد، و پرستش بت در بین عرب شیوع یافت و کیش حنفیت و یکتاپرستى یکباره رخت بربست .
در این باره است که(شحنه بن خلف جرهمى)،(عمرو بن لحى) را خطاب کرده و مى گوید:
(یا عمرو انک قد احدثت آلهة
شتى بمکة حول البیت انصابا
و کان للبیت رب واحد ابدا
فقد جعلت له فى الناس اربابا
لتعرفن بان اللّه فى مهل
سیصطفى دونکم للبیت حجابا)
ولایت و سرپرستى خانه تا زمان حلیل خزاعى همچنان در دودمان خزاعه بود که حلیل این تولیت را بعد از خودش به دخترش همسر قصى بن کلاب واگذار نمود، و اختیار باز و بسته کردن در خانه و به اصطلاح کلید دارى آن را به مردى از خزاعه بنام ابا غبشان خزاعى داد. ابو غبشان این منصب را در برابر یک شتر و یک ظرف شراب ، به قصى بن کلاب بفروخت . و این عمل در بین عرب مثلى سائر و مشهور شد که هر معامله زیانبار و احمقانه را به آن مثل زده و مى گویند:(اخسر من صفقه ابى غبشان).
در نتیجه سرپرستى کعبه به تمام جهاتش به قریش منتقل شد و قصى بن کلاب بناى خانه را تجدید نمود که قبلا به آن اشاره کردیم ، و جریان به همین منوال ادامه یافت ، تا رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله) مکه را فتح نمود و داخل کعبه شد و دستور داد عکسها و مجسمه ها را محو نموده ، بت ها را شکستند و مقام ابراهیم را که جاى دو قدم ابراهیم در آن مانده و تا آن روز در داخل ظرفى در جوار کعبه بود برداشته در جاى خودش که همان محل فعلى است دفن نمودند و امروز بر روى آن محل قبه اى ساخته شده داراى چهار پایه ، و سقفى بر روى آن پایه ها، و زائرین خانه خدا بعد از طواف ، نماز طواف را در آنجا مى خوانند.
روایات و اخبار مربوط به کعبه و متعلقات دینى بسیار زیاد و دامنه دار است و ما به این مقدار اکتفا نمودیم ، آنهم به این منظور که خوانندگان آیات مربوط به حج و کعبه به آن اخبار نیازمند مى شوند.
و یکى از خواص این خانه که خدا آن را مبارک و مایه هدایت خلق قرار داده ، این است که احدى از طوائف اسلام ، درباره شاءن آن اختلاف ندارد.